با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶۹ مطلب با موضوع «اهل بیت» ثبت شده است

Zahra:
حدیث کسا به شعر ...

اگه باحوصله خوندید و فیض حاصل شد ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنید

روایت شد از حضرت فاطمه
حدیث شریفی برای همه

که روزی حبیب خدا مصطفی
ابوالقاسم احمد رسول خدا

محمد(ص) شهنشاه دنیا و دین
که ما را پدر باشد آن مه جبین

قدم رنجه فرمود در خانه ام
منور از او گشت کاشانه ام

بفرمود یا فاطمه بر تو باد
سلام از من ای دخت نیکو نهاد

بدو عرض کردم که ای نامور
ز من برتو بادا سلام ای پدر

سپس گفت آن شاه خوبان به من
که ضعفی شده عارضم در بدن

بگفتم پدرجان ز ضعف شما
نباشد پناهم به غیر خدا

مرا گفت ای دختر بردبار
کسای یمانی ما را بیار

بپوشان مرا در کسای یمن
بپوشانم او را سراسر بدن

چو کردم به رخسار خوبش نگاه
رخش می درخشید مانند ماه

درخشیدنی چون مه چارده
بر آن ماه هرلحظه کردم نگه

چو پوشاندمش جامه را بر بدن
پس از ساعتی از در آمد حسن

چو فرزند دلبندم از در رسید
سلامی بداد و جوابی شنید

بگفتا که ای مادر مهربان
رسد بوی خوش بر مشام آنچنان

که گویی بود بوی جدم رسول
به پاسخ چنین گفت با وی بتول

که ای نور چشمان مادر، حسن
بهین میوه ی نورس قلب من

بلی، جد تو رفته زیر کسا
به زیر کسا خفته آن پارسا

حسن رفت نزدیک جدِّ گرام
چنین گفت بعد از ادای سلام

که ای جد من ای رسول خدا
دهی اِذنم آیم به زیر کسا؟

جوابش چنین داد خیرالبشر
تو را باد از من سلام ای پسر

تویی وارث و صاحب حوض من
مجازی که داخل شوی ای حسن

به زیر عبا رفت آن نور عین
پس از ساعتی از در آمد حسین(ع)

حسین کرد با مادر خود سلام
سپس گفت از مهر آن نیکنام

که ای مادر خوب فرخ سرشت
مشامم شده پر ز بوی بهشت

که گویی در این کوی جدَّم بود
چنین بوی خوش بوی جدَّم بود

بگفتا به او مادر: ای نور عین
تویی میوه ی قلب مادر حسین

بلی، جدّ والای تو با حسن
به زیر کسا خفته اند آن دو تن

چو بشنید آن کودک مه لقا
چنین پاسخ از مادر باوفا

به نزد کسا رفت و گفتا سلام
حضور همایون خیرالأنام

سپس گفت ای جد والا تبار
رسولی که حق کرده ات اختیار

مرا می دهی اِذن آیم به پیش؟
پذیری مرا در کسا نزد خویش؟

چنین داد شاهنشه دین جواب
سؤال حسین زاده ی بوتراب

تورا باد از من سلام ای پسر
تویی شافع امتم سر به سر

به تحقیق رخصت دهم بر شما
که آیی به زیر کسا نزد ما

حسین شد چو داخل به زیر کسا
بیامد ز در شیر حق مرتضی

بگفت السلام علیک یا بتول
سلامم به تو باد دخت رسول

چو زهرا شنید از علی این سخن
بگفتا به تو باد ای بوالحسن

سلام من ای سرور مؤمنین
وصیِّ به حق، ای امام مبین

علی گفت ای دخت خیرالأنام
رسد بوی خوش مر مرا بر مشام

به نزد من این بوی خوش گوییا
نشاید جز از خاتم انبیا

که باشد عزیز و دل آرای من
اخیّ و پسر عمّ و مولای من

بگفتا بلی؛ با حسین و حسن
به زیر کسا خفته شاه زمن

علی با خبر شد چو از ماجرا
روان گشت با وجد نزد کسا

بگفت السلام ای رسول خدا
دهی رخصت آیا ز احسان مرا؟

که با اِذنت ای خاتم انبیا
بیایم به پیش تو زیر کسا

سلام ورا رهبر بی قرین
جواب حکیمانه داد این چنین

به تو ای برادر سلام از من است
که چشمم به دیدار تو روشن است

تویی صاحب سیف و علم و قلم
به دست تو باشد لوا و علم

به تحقیق رخصت دهم بر علی
که باشد علی ذات حق را ولی

علی گشت وارد به زیر کسا
حضور شریف حبیب خدا

چو من دیدم این چار تن رفته اند
به زیر کسا نزد هم خفته اند

روان گشتم از شوق سوی کسا
رسیدم به نزدیک آن چار تا

سپس عرض کردم سلام ای پدر
سلام ای پدر ای مرا تاج سر

مرا می دهید اِذن تا با شما
شوم ملحق و آیم اندر کسا؟

پدر داد پاسخ به دختر چنین
سلام پدر بر تو ای نازنین

تویی دختر و پاره ای از تنم
کجا دیده و دل ز تو برکنم

بیا در برم ای عزیز پدر
که ام ابیهایی و خوش سیَر

چو زهرا مکین شد به زیر کسا
کسا عزتی یافت بی انتها

محمد(ص)، علی(ع)، فاطمه(س) با حسن(ع)
حسین(ع) پنجمی شد در این انجمن

چو رفتند این پنج تن در کسا
کسا شد منور چو عرش خدا

رسول خدا از دو سوی کسا
سوی آسمان برد دست دعا

که یارب ز الطاف بی انتها
تو محظوظ کن اهل بیت مرا

هم اینان رعایت ز من می کنند
هم این ها حمایت ز من می کنند

بود لحم ابدانشان لحم من
بود خونشان خون من در بدن

اذیت کند هر که این چار تن
اذیت نموده ست بر جان من

کسی گر که غمگین کند حالشان
مرا کرده غمگین ز احوالشان

هر آن کس که جنگ است با این چهار
مرا کرده با جنگ خودشان دچار

به صلحم اگر صلح گیرند پیش
وگرنه شود خاطر من پریش

هر آن کاو نماید بر آنها ستیز
ستیزم به او موقع رستخیز

محبّ محبّان آنان منم
به خشم بد اندیششان دشمنم

بود اهل بیت من این چار تن
که روشن ز آنان بود چشم من

من از این چهار؛ این چهار از منند
که پاکیزه گفتار و دل روشنند

خدایا به برکات و غفران خود
رضای خود و لطف و احسان خود

نما شامل حال این چار تن
نظر کن خدایا ز رأفت به من

از آن ها پلیدی همی دور کن
دل و دیده شان را پر از نور کن.

اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۱:۳۶
مهدی فراحی
دلیل عقلی بر وجود امام مهدی‌ علیه‌السلام !

در ابتدا باید به یک مقدمه اشاره کرد که تقسیم علوم به عقلی و نقلی در فرهنگ اسلامی یک اصطلاح و قرارداد است که خالی از تسامح نیست؛ زیرا بسیاری از موضوعات و مسایل علوم نقلی عقلی نیز هستند و مستند به ارتکاز، فطرت و عقل می‌باشند و قبول آنها مبتنی بر قبول مبادی آنهاست و قبول مبادی آنها نیز مبتنی بر عقل است.(1)

این تسامح در وضع اصطلاح علوم عقلی و نقلی به ادله نیز تسری یافته و بسیاری از ادله عقلی به علت ذکر شدن در علوم نقلی، دلیل نقلی پنداشته شده و یا بالعکس دلیل نقلی به دلیل حضور در میان علوم عقلی، دلیل عقلی انگاشته شده است. این ابهام باعث شده گاهی در علومی که در حیطه نقل قرار دارد، دلیل عقلی، طلب شود و یا مسائلی که در حیطه عقل قرار دارد مستند به دلیل نقلی شوند.

حال با توجه به مقدمه فوق باید روشن شود که آیا مسأله مورد سۆال جزو مسایلی است که باید با دلیل عقلی اثبات شود یا محتاج دلیل نقلی است؛ زیرا بسیاری از علوم تنها در اصول محتاج ادله عقلی هستند و بعد از اثبات اصول، فروع آن در حیطه ادله عقلی قرار نمی‌گیرد و باید از ادله نقلی استفاده کرد.

به عنوان مثال روش تحقیق و تحلیل در علم تاریخ و مسایل تاریخی باید براساس ادله عقلی باشد، ولی این بدان معنا نیست که حوادث و اتفاقات تاریخی نیز باید با دلیل عقلی ثابت شود و مثلاً برای وقوع جنگ جهانی دوم یا حمله مغول به ایران و... قیاس استثنایی یا شکل اول و... اقامه شود؛ چراکه عقل در این موارد به نقل اکتفا می‌کند.

مسأله امامت نیز یکی از مسایل علم کلام است که در اثبات آن باید از ادله عقلی استفاده شود، اما سۆال از تولد، زندگی و... امام جزو مسائلی است که عقل با استفاده از نقل به تحقیق در آنها می‌پردازد.

متکلمین شیعه نیز در اثبات اصل امامت به ادله عقلی تمسک کرده، سپس در مسایل فرعی به ذکر ادله نقلی اکتفا کرده‌اند؛ چنان‌که محقق طوسی در «کشف‌المراد» در اثبات اصل امامت به قاعده لطف که یک قاعده عقلی است تمسک کرده، می‌نویسد:

الامام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلاً للغرض.

بنابراین اصل امامت و اینکه در هر زمان باید امام معصوم باشد تا حجت خداوند بر روی زمین باشد، محتاج دلیل عقلی است، ولی اینکه آیا امام زمان به دنیا آمده و فرزند کیست یا القاب و اسامی ایشان چیست، محتاج دلیل نقلی است و عقل اقتضا می‌کند که از دلیل نقلی استفاده کنیم؛ چون وجود امام مهدی علیه‌السلام با ادله نقلی متواتر اثبات شده است و متواترات یکی از بدیهیات است

وجود امام لطف است (و هر لطفی بر خداوند واجب است) پس نصب امام بر خداوند متعال برای تحصیل غرض واجب است.

به بیان دیگر تا وقتی که تکلیف ثابت است و مکلفانی وجود دارند، عده‌ای هستند که مصون از خطا نیستند و باید امام معصوم و پیشوایی وجود داشته باشد تا آنها را هدایت کند. زمین بدون انسان کامل مانند جسم بدون روح است.

شیخ اشراق نیز درباره وجوب امامت می‌نویسد:

«جهان هیچ‌گاه از حکمت و از وجود کسی که دارای حکمت باشد و حجج و بینات خدا نزد او باشد، خالی نبوده است و این چنین کسی خلیفه خداست و تا زمین و آسمان برپاست، چنین خواهد بود... و زمین هرگز از چنین انسانی تهی نخواهد بود... اینکه می‌گویم ریاست با اوست مقصودم حکومت ظاهری او نیست، بلکه گاهی در نهایت پنهانی (غیبت) به سر می‌برد و این امام همان کسی است که عامه او را «قطب» می‌نامند. ریاست جامعه با این انسان است اگر چه نشانی از او در دست نباشد».(2)

بنابراین دلیل عقلی اقتضا می‌کند که هر زمان باید امام و رهبری باشد. محقق طوسی بعد از اثبات اصل امامت و اثبات اینکه امام باید معصوم از گناه و خطا و امامتش منصوص از سوی پیامبر باشد، می‌نویسد: «و هما مختصان بعلی؛ عصمت و نص پیامبر مختص حضرت علی است».(3)



و بعد به ذکر ادله وجود این دو صفت در امام علی‌ علیه‌السلام می‌پردازد و در نهایت در اثبات ائمه بعدی می‌گوید: «و النقل المتواتر دل علی الاحدعشر لوجوب العصمة و انتفائها عن غیرهم و وجود الکمالات فیهم؛ نقل متواتر دلالت بر امامت یازده امام بعد از امام علی علیه‌السلام می‌کند، چون عصمت امام واجب است و غیر اینها معصوم نیستند و تمام کمالات تنها در ائمه جمع است».

بنابراین اصل امامت و اینکه در هر زمان باید امام معصوم باشد تا حجت خداوند بر روی زمین باشد، محتاج دلیل عقلی است، ولی اینکه آیا امام زمان به دنیا آمده و فرزند کیست یا القاب و اسامی ایشان چیست، محتاج دلیل نقلی است و عقل اقتضا می‌کند که از دلیل نقلی استفاده کنیم؛ چون وجود امام مهدی علیه‌السلام با ادله نقلی متواتر اثبات شده است و متواترات یکی از بدیهیات است.

به بیان دیگر تا وقتی که تکلیف ثابت است و مکلفانی وجود دارند، عده‌ای هستند که مصون از خطا نیستند و باید امام معصوم و پیشوایی وجود داشته باشد تا آنها را هدایت کند. زمین بدون انسان کامل مانند جسم بدون روح است

بنابراین می‌توان گفت که وجود احادیث متواتر در دین اسلام و حتی در سایر ادیان بر وجود امام مهدی علیه‌السلام و اذهان مورخین و علمای شیعه و سنی بر تولد آن حضرت در قرن سوم همگی دلایلی هستند که مستند به ادله عقلی می‌باشند (اگرچه خود دلایلی نقلی هستند). روایاتی از این‌دست:

عن ابی‌غانم الخادم قال: «ولد لأبی محمّد ولد فسمّاه محمّداَ فعرضه علی اصحابه یوم الثّالث و قال: هذا صاحبکم من بعدی و خلیفتی علیکم و هو القائم الّذی تمتدّ الیه الأعناق بالانتظار فاذا امتلأت الأرض جورا و ظلماَ خرج فملاها قسطاَ و عدلاَ».[4]

ابوغانم خادم می‌گوید: برای ابومحمد  علیه‌السلام فرزندی به دنیا آمد که نامش را «محمد» گذاشت و روز سوم او را بر یارانش نمایاند و فرمود: بعد از من این امام شما و جانشین من است، او همان قائم است که همگان منتظر اویند. پس زمانی که زمین از جور و ظلم پرگشت، قیام کند و آن را پر از قسط و عدل کند.

 

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:

• موعود شناسی، علی اصغر رضوانی؛

• البراهین الاثنی‌عشر علی وجود الامام الثانی‌عشر، سید طیب موسوی جزایری، ج 1 و 3؛

• فصل‌نامه انتظار.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. برگفته از کتاب خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی، ص151.

2. حکمةالاشراق، از مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص11.

3. کشف‌المراد، علامه حلی، ص188.

4. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج51، ح5.

بخش مهدویت تبیان

منبع: پورتال جامع مهدویت

http://article.tebyan.net/241322/%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%B9%D9%82%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۴
مهدی فراحی
خبرى در مدینه به سرعت مى پیچد که حضرت على (ع)، مى خواهد نخلستان خود را بفروشد.
فقراى مدینه که در شرایط سخت اقتصادى بودند خبر دار مى شوند و خود را به حضرت على (ع) مى رسانند.
خریدار که یکى از تجار مدینه است نخلستان را مى پسندد و آن را به مبلغ دوازده هزار درهم خریدارى مى کند.
وقتى حضرت على (ع) پولها را دریافت مى کند، به افراد فقیرى که دور او جمع شده بودند نگاه مى کند و قبل از اینکه آنها حرفى بزنند و تقاضایى بکنند به هر کدام از آنها مقدارى از آن درهم‌ها را مى دهد.
اگر خوب نگاه کنى مى بینى که حضرت على (ع)، تمام درهم‌ها را به فقرا داده و اکنون با دست خالى به خانه مى رود و چون وارد خانه مى شود مى بیند که در خانه هم هیچ غذایى نیست! رسول خدا خبر دار مى شود که حضرت على (ع) همه پول آن نخلستان را به فقراى مدینه انفاق کرده است براى همین او هفت درهم براى حضرت على (ع) مى فرستد.
حضرت على (ع) براى خرید غذا به سوى بازار مدینه حرکت مى کند.
در بازار شخصى را مى بیند که مى گوید: کیست که به من مقدارى پول قرض دهد؟
بخشش حضرت على (ع) آنقدر زیاد است که آن هفت درهم را
به آن مرد مى دهد.
اکنون حضرت على (ع)، در بازار ایستاده است در حالى که هیچ درهمى نزد او باقى نمانده است.
آنجا را نگاه کن، یک نفر در حالى که افسار شترى در دست دارد به این سو مى آید. او سلام کرده و مى گوید:
یا على، آیا این شتر را از من خریدارى مى کنى؟
من پول براى خریدارى آن ندارم.
پول آن را هر وقت داشتى به من بده.
قیمت آن چند؟
صد درهم.
معامله انجام مى گیرد و حضرت، شتر را تحویل مى گیرد، و آن مرد عرب مى
رود.
صدایى به گوش مى رسد: «اى على، این شتر را مى فروشى؟ »
عرب دیگرى است که به دنبال شتر مناسبى مى گردد تا با آن به سفر برود و ظاهراً این شتر را پسندیده است.
آن را چند مى فروشى؟
من آن را صد درهم خریدارى کرده ام.
من این شتررا صد و هفتاد درهم از شما خریدارى مى کنم.
معامله صورت مى گیرد و حضرت على (ع) پول را تحویل مى گیرد و شتر را تحویل مى دهد.
اکنون حضرت على (ع) در بازار مدینه به دنبال آن مردى مى گردد که لحظاتى قبل شتر را از او خریدارى کرده بود تا بدهکارى خود را به او بدهد، اما هر چه مى گردد او را پیدا نمى کند.
خدایا آن مرد کجا رفته است!
آنجا را نگاه کن!
رسول خدا در گوشه اى ایستاده است و دارد به حضرت على (ع) نگاه مى کند و لبخند مى زند.
شاید تعجب کنى که چرا پیامبر در این موقعیت، لبخند مى زند.
این یکى از لبخندهاى زیباى پیامبر است که در تاریخ ثبت شده است و حتما حکمتى دارد.
آیا شما راز لبخند پیامبر را مى دانید؟

على (ع) نگاهش به پیامبر مى افتد که به او تبسّم مى زند، على (ع) جلو مى آید و عرض ادب و سلام مى کند.
اى على، تو به دنبال آن مردى مى گردى که شتر را به تو فروخت؟
آرى، پدر و مادرم به فداى شما باد.
اى على، آن کسى که شتر را به تو فروخت جبرئیل بود و آن کس که شتر را از تو خرید میکائیل بود و آن شتر هم از شترهاى بهشتى بود و آن درهم‌ها نیز از طرف خدا بود.

📚صحیح بخاری


منبع: کتاب «لطفا لبخند بزنید»، نویسنده: مهدی خدامیان آرانی، مشخصات نشر: تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392. صفحه ۲۲

*بخوانید خیلی زیبا*
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۱
مهدی فراحی
فرزند حضرت علی(ع) به نام عبید الله بن علی چرا توسط مختار فرزند ابو عبید کشته شد؟ لطفاً ماجرا را شرح دهید.

پاسخ تفصیلی

عبیدالله بن على‏ بن ابی‌طالب از مادری به نام لیلى دختر مسعود بن خالد بن مالک از قبیله بنی تمیم به دنیا آمد.[1]
در منابع تاریخی،‌ چندان به زندگی او پرداخته نشده و تنها اواخر زندگی او که شاید مهم‌ترین اثرگذاری او در زمان خودش بوده، در تاریخ نقل شده است.
با این‌که شیخ مفید نام او را در زمره افرادی می‌شمارد که در کربلا و در رکاب امام حسین(ع) شهید شده است،[2] اما همان‌گونه که بسیاری از علما گفته‌اند، به یقین او در کربلا حضور نداشته و چندین سال پس از قیام عاشورا کشته شده است.[3]
ماجرا از این قرار بوده که وقتی مختار قیام کرد، عبیدالله بن على از حجاز به کوفه نزد مختار آمد و از او چیزى خواست،[4] اما در این‌که خواسته او چه بوده، بیشتر منابع، مطلب خاصی ذکر نکرده‌اند، اما برخی از منابع ادعا می‌کنند که او خلافت را می‌خواست و از مختار خواسته بود که مردم را به سمت او دعوت کند و مختار از پذیرش این امر خودداری کرد.[5] مختار چند روزى او را زندانى کرد اما پس از مدت کوتاهی او را آزاد نمود و گفت: از پیش ما برو.[6]
آزادی عبیدالله اگرچه این خطر را به دنبال داشت که او به سمت مخالفان مختار خواهد رفت، اما نگه­داشتن بزرگ‌زاده‌ای مانند عبیدالله بن علی در زندان - آن‌هم برای مختاری که خود را مرید پدرشان می‌دانست - خسارت بسیاری به بار می‌آورد و چاره‌ای جز این برای مختار نبود.
در نهایت عبیدالله بعد از ترک مختار، به‌ بصره و نزد مصعب بن زبیر رفت که آماده جنگ با مختار می‌شد.
مصعب نیز دستور داد صدهزار درهم به او پرداختند.[7]
مصعب مردم را به جنگ با مختار فرا خواند و زمانى را براى حرکت معین کرد و در زمان مقرر نیز حرکت کرد، در حالی‌که عبیدالله بن على از همراهى با او خوددارى کرد و میان دایی‌هاى خویش ماند.
زمانی که مصعب از بصره دور شد، برخی از اقوام مادری عبیدالله پیش او آمدند و با او به عنوان خلیفه بیعت کردند در حالى‌که خود عبیدالله از قبول این امر کراهت داشت، ‏گفت: «شتاب نکنید و این کار را انجام ندهید» و آنان از پذیرش گفتارش خوددارى کردند. این خبر به اطلاع مصعب رسید. در نهایت، عبیدالله بن على نزد مصعب رفت.
مصعب به عبیدالله گفت: اى برادر! چه چیزى تو را به انجام این کار واداشت؟
عبیدالله سوگند خورد که آن کار را نمی‌خواسته و گفت: من این کار را خوش نداشتم و از پذیرش آن خوددارى کردم ولى آنان انجام دادند.
مصعب نیز حرفش را پذیرفت،[8] اما به همین جهت مجبور شد در سپاه مصعب باقی بماند.
در این هنگام به دستور مصعب، عبیدالله بن على به جلوداران سپاه پیوست و براى رویارویى با لشکر مختار پیشروى کرد[9] و چون به منطقه مذار رسیدند سپاهیان مختار هم فرا رسیدند و ناگاه به لشکر مصعب شبیخون زدند و بسیاری از افرادش را کشتند و فقط اندکى توانستند فرار کنند. عبیدالله بن على بن ابی‌طالب نیز در همان حمله کشته شد.[10]
با این‌که مصعب به طعنه می‌گفت عبید الله را کسانی کشتند که او را می‌شناختند و گمان می‌بردند شیعه پدرش علی بن ابی‌طالب هستند؛[11] اما در عین حال بسیاری از منابع اذعان کرده‌اند که این حمله یک شبیخون بوده و افرادی که او را کشتند، او را نشناخته بودند.[12]
بنابر این، براساس منابع تاریخی عبیدالله بن علی با مصعب و زبیری‌ها بیعت کرده بود و در جنگ با سپاه مختار در سال 67 هجری،[13] کشته شد.[14]
در پایان باید گفت که عبیدالله حقی در طلب خلافت نداشت و از ظواهر امر نیز مشخص بود که او به چنین مقامی نخواهد رسید.
اما به دلیل کمبود اطلاعات تاریخی در مورد سوابق عبیدالله بن علی، تحلیل این ماجرا ‌که چرا او مختار را ترک کرده و به زبیریان پیوست بسیار دشوار است. به هر حال این واقعیت را نباید نادیده گرفت که پیوستن او به مصعب بن زبیر، وزن اجتماعی و مقبولیت عمومی آنان را بالا برد و ارزش تبلیغاتی فراوانی برای آنان داشت.
به عنوان نمونه مصعب به پشتوانه حضور عبیدالله در میان لشکریانش چنین می‌گفت:
ای مردم! مختار دروغ می‌گوید که به خون‌خواهی حسین بن علی قیام کرده است؛ چرا که برادر حسین بن علی(ع) یعنی عبیدالله این‌جا است و حکومت را می‌خواهد. و اگر مختار راست می‌گوید حکومت را به او واگذار کند.[15]

 

[1]. ابو الفرج اصفهانى، على بن حسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق، صقر، سید احمد، ص 123، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا؛ ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق، مصحح، حسینی، عبدا لزهراء،‏ ج 1، ص 60، قم، دار الکتاب الإسلامی‏، چاپ اول‏، 1410ق‏.

[2]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 354، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

[3]. ابن ادریس حلّی، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، محقق، مصحح، موسوی، حسن بن احمد، ابن مسیح، ابو الحسن، ج 1، ص 656، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1410ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج‏ 5، ص 154، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 39، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[4]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 5، ص 88، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.

[5]. مقاتل‏ الطالبیین، ص 123.

[6]. الطبقات‏ الکبرى، ج ‏5، ص 88.

[7]. همان؛ زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج ‏4، ص 195، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.

[8]. الطبقات الکبری‏، ج 5، ص 89؛ بحار الانوار، ج 13، ص 308.

[9]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 6، ص 259، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.

[10]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 2، ص 190، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ الطبقات ‏الکبرى، ج ‏5، ص 89.

[11]. مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق، امامی، ابو القاسم، ج 2، ص 207، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش.

[12]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج 6، ص 288، بیروت، دار الاضواء، 1411ق؛ ابن قتیبة، عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 401، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م؛ مقاتل‏ الطالبیین، ص 123.

[13]. الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 6، ص 259.

[14]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 11، ص 664؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون‏)، تحقیق، خلیل شحادة،  ج 3، ص 40، دار الفکر، بیروت، چاپ دوم، 1408ق.

[15]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 263، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.




http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa46888/tmpl/component/printme/1
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۲۱:۳۰
مهدی فراحی

◾️❓📋📜❓◾️


شیعه پاسخ می دهد


 ❓چه شد که حکمیت اتفاق افتاد و چرا در جنگ صفین، امام علی (علیه السلام) اجازه ندادند که مالک اشتر معاویه را به قتل برساند؟



📋 پاسخ اجمالی


🔘 جنگ صفین؛ بین سپاه امام علی (علیه السلام)  که بیشتر از عراقیان بودند  و سپاه معاویه  که بیشتر از شامیان بودند  درگرفت.

 

◀️ سپاه عراق ضربه ‌های مهلکی بر سپاه شام وارد کرد و تا پیروزی نهایی فاصله ‌ای نداشت، اما معاویه با حیله ‌گری و با پیشنهاد عمرو بن عاص، قرآن ‌ها را بر نیزه کرد و خواهان حکمیت  قرآن شد.

 

⚫️ برخی از سپاهیان امام علی(علیه السلام) با جهالت و برخی دیگر با خیانت، متمایل به پذیرش خواسته  معاویه  شدند و امام را مجبور کردند تا دست از جنگ بکشد و به حکمیت تن دهد. 


👈 آنان تهدید نمودند در غیر این صورت، امام (علیه السلام) را خواهند کشت و یا به معاویه تحویل خواهند داد!


◀️ به دنبال آن بود که اختیار انتخاب داور و حَکَم  را نیز از امام سلب کردند که نتیجه ‌اش  آن شد که  داور شام با ترفندی اعلام کند که امام علی (علیه السلام) از خلافت خلع شده و معاویه به  این مقام برگزیده  شده است!


✍ البته، امام علی (علیه السلام) این نتیجه را نپذیرفت؛ زیرا طرفین متعهد شده بودند که بر اساس قرآن داوری کنند، و این نتیجه برگرفته از قرآن نبود.


📚 پاسخ تفصیلی

💻 yon.ir/q0gh




◾️❓📋📜❓◾️



📲 09375659924

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۸:۲۸
مهدی فراحی
شبهه: آیا ارتباط نداشتن مختار با امام سجاد (ع) نشان از عدم اخلاص در نزد مختار برای قیام ندارد؟ و نشانی از قدرت طلبی او نیست؟

متن کامل شبهه

استاد یوسفی غروی معتقد است که انگیزه‌ها و عوامل قیام مختار خیلی هم مخلصانه نبود. بنابراین به این جواب نزدیک می‌شویم که امام زین‌العابدین (علیه السلام) در قیام مختار به طور آشکار برای جانبداری مختار، سخن نگفته است.
نسبت داده می‌شود که وقتی عده‌ای از اهل کوفه دربارهٔ قیام مختار و ارتباط او با امام شک و تردید داشتند، از کوفه به مدینه رفتند تا شاید از امام زین العابدین (علیه السلام) کسب تکلیف کنند. ([1])

 

پاسخ

امام سجاد (علیه السلام) برای رعایت وضعیت به شدت امنیتی و تقیه‌ای کار را به عموی خود محمد بن حنفیه ـ بزرگ‌ترین فرزند امیرالمؤمنین (علیه السلام) که از این خاندان باقی مانده بود ـ سپردند. محمد بن حنفیه گفت:

«هر کس به خونخواهی برادرم امام حسین (علیه السلام) قیام کند ما می‌خواهیم به یاری مظلوم قیام کند و خونخواهی ایشان را کند هر که می‌خواهد باشد ولو یک برده سیاه»
آنان این سخن محمّد بن حنفیّه را گواهی برای تأیید مختار و قیام او قلمداد کردند. به همین دلیل به کوفه برگشتند. ([2])

در کتاب جنبش‌های شیعی در تاریخ اسلام آمده است:
مختار آشکارا به دعوت برای علویان پرداخت و برای آنان بیعت گرفت و گهگاه با آن‌ها تماس برقرار می‌کرد اما در بیشتر آمده است که امام علی بن الحسین (علیه السلام) پیشنهاد مختار را رد کرد.

در مروج الذهب ـ نوشته مسعودی ـ آمده است که وی با علی بن الحسین (علیه السلام) به عنوان این که از دودمان پیامبر (ص)  و فرزند امام حسین (علیه السلام) است، و وی برای خونخواهی او قیام کرده است، تماس گرفت و درباره گرفتن بیعت برای او نامه‌ای به آن حضرت نوشت، و آن را به همراه اموال فراوانی به سوی او ارسال داشت. اما امام علی بن الحسین (علیه السلام) پیشنهاد و اموال مختار را نپذیرفت. از این رو مختار به محمد بن حنفیه روی آورد. محمّد بن حنفیّه در پاسخ مختار گفت: من دوست دارم خداوند ما را یاری کند و کسانی را که خون ما را ریختند، نابود فرماید امّا من تو را به جنگ و خونریزی فرمان نمی‌دهم.

این موضوع به همین‌گونه در انساب الاشراف بلاذری نیز آمده است.
چنان‌چه روایت مذکور درست باشد، ممکن است خودداری امام سجاد (علیه السلام) از پذیرفتن درخواست مختار و رد اموال ارسالی او عدم اطمینان آن حضرت به رفتار مردم عراق و یا دشواری موقعیت او بوده که در میان دو دشمنی که بدخوترین خلق خدا بودند، قرار داشت و با این که این دو بر سر قدرت با یکدیگر در جنگ و نزاع بودند، هر دوی آن‌ها بر ضدّ علویان مکر و بداندیشی می‌کردند و امام در حجاز ـ که کانون دعوت زبیریان بود ـ زندگی می‌کرد، همین‌طور پاسخ ابن حنفیه که در آن آرزو کرده از کشندگان آن‌ها و کسانی که خون آنان را ریخته‌اند، انتقام گرفته شود و در همین حال از خون‌ریزی و جنگ اظهار بیزاری کرده است، دلیلی جز تقیه از ابن زبیر نداشته است. بنابراین ابن حنفیه او را به عنوان وزیر یا امیر گسیل داشته است تا شیعیان در مساعدت به او برای نابودی کشندگان امام حسین (علیه السلام) و اصحابش متّحد و همداستان شوند.

با وجود جوّ خفقان و اختناق، انتظار ارتباط علنی میان امام و مختار بی‌مورد است. امام شخصاً از رهبری قیام سرباز زد اما به عمویش محمد بن حنفیه ولایت داد تا رهبری و پشتیبانی معنوی قیام را بر عهده بگیرد.
مختار مردم را به بیعت با محمد بن حنفیه فرا می‌خواند. از آثار و فواید این کار، ایجاد امنیت برای امام و مشغول کردن ذهن دشمن و جاسوسان آن به غیر امام و مصونیت آن حضرت (علیه السلام) از خطر را می‌توان نام برد. امام مردم و انقلابی‌ها را به همراهی با مختار تشویق و ترغیب می‌کرد و به عمویش می‌فرمود:
«یا عمّ! لو عَبْداً زنجیاً تَعَصَّب لَنَا اَهْلَ البَیتِ لَوَجَبَ عَلَی النَاسِ مُوازِرتَه و قَدْ وَلَّیتُک هَذَا الْأَمْرَ فَاصْنَعْ ماشِئْتَ فَخَرجُوا وَ قَدْ سَمِعُوا کلامَهُ وَ هُمْ یقُولُونَ أَذِنَ لَنَا زِینُ العابِدینَ وَ مُحَمَّدٌ بنُ الحَنَفِیة»([3])

ای عمو! اگر بردة سیاهی برای ما اهل‌بیت (علیهم السلام) قیام کند، بر مردم است که او را یاری رسانند و من تو را بر این امر گماردم. پس هرچه خواهی کن. آنگاه آنان پس از شنیدن کلام امام خارج شدند، در حالی که می‌گفتند زین العابدین (علیه السلام) و محمد بن حنفیه به ما اجازه دادند.
افزون بر آنچه گفته شد، نظر آیت الله خویی این است که از ظاهر روایات استفاده می‌شود که قیام مختار به اذن خاص از طرف امام بوده است. ([4])

و پس از بازگشت آن هیئت به کوفه،‌ مختار از آنها در مورد ملاقات و گفتگوها پرسید. گفتند: «قَد أمرُنا بنُصَرتک»([5])


([1]). خبرگزاری فارس، مصاحبه با یوسفی غروی، ۲۸/۱۰/۱۳۸۸.
([2]). همان.
([3]). ذوب النضار، حلی، ابن نما، ص ۹۶، بحارالانوار مجلسی، ج ۴۵، ص ۳۶۵، معجم الرجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج ۱۸، ص ۱۰۱.
([4]). همان.
([5]). ذوب النضار، ص ۹۶.
 

برگرفته از کتاب"مختار از دیدگاه اهل بیت" نوشته ی علی شفیع پور حسینی

منبع: مجمع جهانی شیعه




http://shiastudies.com/portal/fa/faq/post/10435/?find
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۷:۰۰
مهدی فراحی

«کل یوم عاشورا و کل یوم کربلا»

*سوال: ایا جمله ی «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» حدیث است؟


*پاسخ: در متون روایی به مدرکی که اثبات نماید این جمله ی « کل یوم عاشوراء و کل ارض کربلاء» حدیثی از معصومان است[1] برخورد نکردیم.[2]

 

ولی این عبارت برداشت درستی از مجموع حادثه کربلا و خط سیر امامت و در بر دارنده چندین پیام آموزنده و زیبا است؛ چون اگر چه روزی مثل واقعه عاشورا نیست و بوجود نخواهد آمد اما همیشه ظلم ظالمان و ستم به مظلومان پا بر جا هست تا اینکه قائم آل محمد(عج) ظهور کند و ریشه همه ظلمها را میان ببرد. اما فرهنگ عاشورا جاری بر بستر زمان و کربلا نماد استقامت در راه هدف و مبارزه با ظلم و بی عدالتی است. پیشوایان دینی ما به ما این گونه آموختند که باید با ظلم ظالمان مبارزه کرد و خود نیز این چنین عمل می کردند و این گونه نیست که عاشورا حادثه ای محدود در چارچوب زمان و مکان معین باشد.

‏جمله «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، نشان ‏دهنده ی پیوستگی و تداوم خط درگیری حق و باطل در همه زمانها و مکانهاست. عاشورا و کربلا، یکی از بارزترین حلقه‏های این زنجیره طولانی است. همیشه ‏حق و باطل رو در روی هم هستند و انسانهای آزاده، وظیفه پاسداری از حق و پیکار با باطل را بر عهده دارند و بی‏تفاوت گذشتن از کنار صحنه حق و باطل، بی‏دینی است.

حضرت امام خمینی ‏(ره) که خود پیرو راستین امام حسین (ع) و بنیانگذار جمهوری اسلامی و مبارز بزرگ در مقابل ستمگران عصر خویش است، از این جمله با تعبیر « کلمه بزرگ» یاد می کند و بر حفظ معنای عاشورا و پیاده کردن نقش کربلا تأکید نموده است و می فرمایند: «این کلمه (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا)، یک کلمه ‏بزرگی است...همه روز باید ملت ما این معنی را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده‏ کنیم، انحصار به یک زمین ندارد. انحصار به یک افراد نمی‏شود. قضیه کربلا منحصر به یک ‏جمعیت هفتاد و چند نفری و یک سرزمین کربلا نبوده، همه زمینها باید این نقش را ایفا کنند.»[3]

در واقع امام خمینی ‏(ره) با اعتقاد به این امر که قیام و شهادت سید‌‌الشهدا (ع) باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد،‌ نهضت حسینی را مبنای حرکت خویش در انقلاب اسلامی قرار داد. «آنچه که سیدالشهدا عمل کرد و ‌آن ایده‌ ای که او داشت و آن راهی که او رفت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شد و برای اسلام حاصل شد. این عبارت آموزنده هم تکلیف است و هم مژده، تکلیف از آن جهت که مستضعفان با عده‌ای قلیل، علیه مستکبران با ساز و برگ مجهز و قدرت شیطانی عظیم، مأمورند چونان سرور شهیدان قیام کنند. و مژده بدین جهت که شهیدان ما را در شمار شهیدان کربلا قرار داده است.»

 

آن رهبر فرزانه در ایام جنگ تحمیلی فرمودند: نبرد عاشورا،گر چه از نظر زمان، کوتاهترین درگیری بود (نیم روز) ولی از نظر امتداد،طولانی‏ترین درگیری با ستم و باطل است و تا هر زمان که هر آرزومندی آرزو کند که‏کاش در کربلا بود و در یاری امام شهیدان،به فوز عظیم شهادت می‏رسید (یا لیتنا کنا معکم‏ فنفوز فوزا عظیما)[4]، جبهه کربلا گرم و درگیری عاشورا دایر است. [5]

 

به بیان بهتر همان گونه که امام حسین (ع)، وارث آدم و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی(علیهم السلام) و محمد (ص) است، پیروان ‏عاشورایی او نیز وارث خط سرخ جهاد و شهادت‏اند و پرچم کربلا را بر زمین نمی‏نهند، و این جوهر تشیع در بعد سیاسی است چنان که خود امام حسین (ع) می‏افزاید: «فلکم فی اسوة‏، در کار من برای شما الگو است».[6]

 

این دیدگاه، رد کننده ی نظریه‏ای است که کربلا و قیام حسینی را تکلیفی خاص امام‏ می‏داند که نمی‏توان از آن تبعیت کرد.

 

" شیعه یعنی سالک پا در رکاب

 

تا که خورشید افکند از رخ نقاب

 

شیعه یعنی تشنه ی جام بلا

 

شیعه گی یعنی قیام کربلا

 

شیعه یعنی بازتاب آسمان

 

بر سر نی جلوه رنگین کمان

 

از لب نی بشنوم صوت تو را

 

صوت‏ «انی لا اری الموت‏» تو را

 

شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام

 

این سخن کوتاه کردم و السلام" [7]

 

یکی از نویسندگان می‏نویسد: «ما یقین داریم که اگر امام حسین‏(ع) در زمان ما بود، از قدس، جنوب لبنان و بیشتر مناطق اسلامی کربلای دومی می‏ساختند و همان موضعی را می‏گرفتند که در برابر معاویه و یزید انتخاب نموده بودند».[8]

 

 

[1] البته برخی سخن فوق را بدون مدرک و مأخذ از زبان امام صادق(ع) نقل کرده اند، نک: پیام عاشورا، عباس عزیزی، ص 28؛ فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 371.

[2] عده ای هم قرائنی را ذکر کرده اند که بیان می کند این جمله حدیثی از معصومین نیست، نک: مجله ی علوم حدیث، شماره 26.

[3] صحیفه نور،ج 9،ص 202.

[4] زیارت عاشورا.

[5] صحیفه نور،ج 20،ص 195.

[6] تاریخ طبری،ج 4،ص 304.

[7] ابیاتی از مثنوی:«شیعه نامه‏»،محمد رضا آقاسی (کیهان 12/6/71).

[8] الانتفاضات الشیعیه، هاشم معروف الحسنی،ص 387.


http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1137

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۱۱
مهدی فراحی

*سوال: بر اساس منابع شیعه و اهل سنت عایشه چگونه از دنیا رفت؟

*جواب: درباره چگونگی مرگ عایشه، اختلاف نظر وجود دارد. منابع اهل سنت مرگ او را طبیعی دانسته و گفته‌اند که در سال 58 هـ.ق عایشه از دنیا رفت و ابوهریره بر او نماز خواند. البته قبل از آن نوشته‌اند که ابوهریره نیز در همان سال عمرش به پایان رسید.[1] عایشه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

اما برخی از منابع شیعه، معاویه را عامل مرگ عایشه می‌دانند. سید بن طاوس دو نقل را در این‌باره از کتاب «اوائل الاشتباه» تألیف ابوعَروبَه(متوفی 318 هـ.ق)[2] نقل کرده است. ابوعروبه در نقل اول خود چنین آورده است: «معاویه در مدینه روی منبر پیامبر مشغول گرفتن بیعت از مردم برای یزید بود که عایشه از اتاقش صدا زد: ساکت باش! ساکت باش! آیا رسم این است که بزرگان، مردم را برای بیعت گرفتن برای پسرشان دعوت کنند؟ معاویه گفت: نه. عایشه گفت: پس در این کارت به چه کسی اقتدا کرده‌ای و از سنت چه کسی پیروی می‌کنی؟ معاویه خجالت زده شد و از منبر پایین آمد و چاهی کَند و با مکر و حیله عایشه را در چاه انداخت و بدین علت عایشه از دنیا رفت».

ولی در نقل دیگری آمده: «عایشه در حالی‌که سوار بر الاغ بود به خانه معاویه رفت. عایشه حرمت معاویه را رعایت نکرد با الاغش به روی فرش‌ها رفت. و الاغ بر آنها ادرار کرد. معاویه از این کار عایشه به مروان شکایت کرد و گفت: من نمی‌توانم این زن را تحمل کنم. با اجازه معاویه، مروان عهده‌دار حل این مشکل شد. او چاهی کَند و کاری کرد که عایشه در آن افتاد. این اتفاق در روز آخر ذی الحجه واقع شد».[3]

نویسنده کتاب «الصراط المستقیم» پس از این‌که جریان اول را نقل کرده، در روایتی از ابی العاص جریان دوم را هم آورده است.[4] صاحب این کتاب در ادامه از اعمش نقل می‌کند: «هنگامی که معاویه به کوفه آمد گفت: من برای این‌که نماز بخوانید یا روزه بگیرید با شما نجنگیدم، بلکه برای این جنگیدم که بر شما حکومت کنم». سپس اعمش می‌گوید: «کسی را بی‌حیاتر از او [معاویه] دیده‌اید؟ او هفتاد هزار نفر را کشت که در بین آنها عمار، خزیمه، حجر، عمرو بن حمق، محمد بن ابوبکر، مالک اشتر، اویس قرنی، ابن صوحان، ابن تیهان، عایشه و ابن حسان وجود دارند».[5]

 

[1]. ذهبى، محمد بن احمد‏، تاریخ اسلام، تحقیق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج 4، ص 164، دار الکتاب العربى، بیروت، چاپ دوم، 1413ق؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 520، دار صادر، بیروت، 1385ق.

[2]. اَبوعَروبه، حسین بن محمد بن أبی معشر مودود ابن حماد السلمی الحرانی‏ از مورّخان قرن چهارم هجری است؛ ر.ک: امین عاملی‏، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 6، ص 166 – 167، دار التعارف للمطبوعات‏، بیروت، 1406ق.

[3]. سید بن طاوس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج 2، ص 503، الخیام، قم، چاپ اول، 1399ق.

[4]. عاملی نباطی، علی من محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، محقق و مصحح: رمضان، میخائیل، ج 3، ص 45، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ اول، 1384ق.

[5]. همان، ص 48.



لینک مطلب

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/id21849

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۸
مهدی فراحی
*سوال: دلیل ازدواج پیامبر با عایشه در حالی که پیامبر 54 سال داشته اند و عایشه 9 سال و همین طور دلیل ازدواج پیامبر با همسران بد دیگری که داشته اند چیست؟ این اختلاف سن بین پیامبر و بعضی همسران پیامبر نمی تواند دلیلی بر غلط بودن این ازدواج ها باشد؟
*جواب: درباره علت ازدواج‏هاى متعدد پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله به نکات زیر اشاره مى‏ کنیم:
1. یکى از ویژگى‏هاى اختصاصى رسول‏اللَّه ‏صلى الله علیه وآله، امکان ازدواج بیش از چهار همسر به صورت عقد دائم بود(مجمع البیان، ج 8، ص 364) که دیگران در این ویژگى، شریک نبودند ؛ البته این عدم محدودیت، بیش از ده سال دوام نیافت و پس از آن، ازدواج تازه براى آن حضرت تحریم شد(سید محمد حسین طباطبایى، فرازهایى از اسلام، انتشارات جهان آرا، ص 174) که آیه 52 سوره احزاب، بدان اشاره دارد. از این رو، آزادى ازدواج نامحدود در یک دوره ده ساله، همگان را به رمز گشایى این حکمت الهى سوق مى‏ دهد.
2. تعدد زوجات و همسران در آن زمان، در منطقه عربستان، یک امر عادى و متداول بود و مختص به رسول خدا نبود و با مسائل هر زمان و مکان، باید با توجه به معیارها و استانداردهاى همان زمان و مکان، نگاه کرد. رسول خداصلى الله علیه وآله با بسیارى از رسوم زمان خود که در تضاد با اهداف و اصول تربیتى اسلام نبودند، مخالفتى نکرد؛ بلکه با واقع گرایى با آنها رو به رو شد تا کم کم آنها را تصحیح کرد و یا از اساس، برطرف ساخت.
3. حقوق زن در دوره تاریک جاهلى، دستخوش هوسرانى مرد قرار گرفته بود و این حقوق نابود شده، به ‏دست پیغمبر، زنده شد و زن به مقام خویش نایل گردید ؛ بدان حد که یکى از آخرین توصیه‏هاى پیامبر، رعایت جایگاه زن بود و فرمود: «اللَّه اللَّه فى النساء».
4. پیامبر در سن 25 سالگى با خدیجه کبرى که 28 ساله بود، ازدواج کرد و دوران جوانى و میان سالى را با او گذراند و تا 50 سالگى، یعنى سال دهم بعثت، فقط با آن بانوى بزرگ زیست و تا هنگام درگذشت حضرت خدیجه، با کسى ازدواج نکرد. از این رو، اگر او شهوت ران بود، با زنى مسن ‏تر از خود وصلت نمى‏ کرد و 25 سال آغازین زندگى زناشویى و شور جوانى را با او نمى‏ گذرانید و یا همزمان با زنانى دیگر، پیوند زناشویى مى‏ بست.
5. اگر سخنى در باره ازدواج‏هاى متعدد مطرح است، درباره مقطع پس از رحلت نخستین همسر پیامبر است ؛ زیرا ازدواج‏هاى متعدد او در 13 سال آخر عمر، یعنى در حد فاصل سنین 50 تا 63 سالگى رخ داد ؛ دوره‏ اى که سال‏هاى پایانى اقامت در مکه و دوران اقامت در مدینه را شامل مى ‏شود. به طور قطع، آن ازدواج‏ها، عوامل گوناگون دینى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى داشت و براى حل مشکلات جارى بود ؛ زیرا سن 50 سالگى، اقتضایى براى خوش‏گذرانى جنسى مرد ندارد. علاوه بر این، بسیارى از زنانى که پیامبر با آنان ازدواج کرد، بیوه بودند . معلوم است که این روش و این نوع ازدواج، روش شهوت رانان نیست. با این محاسبه، یک انسانِ محقق دوراندیش، نمى ‏تواند براى آن حضرت، انگیزه ‏هاى شهوانى در نظر بگیرد ؛ چون ازدواج ‏هاى متعدد، هنگامى ناپسند است که بر محور امیال جنسى استوار باشد که درباره پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله، چنین برداشتى، ناصواب است. همچنین انسان‏ هاى شهواتران و تنوع طلب، معمولا از ازدواج ‏هاى دائم شانه خالى مى ‏کنند و به کامرانى ‏هاى گذرا و آنى مى‏ پردازند ؛ در حالى که در زندگى پیامبر، چنین امرى مشاهده نشد.
6. علت ازدواج‏ هاى پیامبرصلى الله علیه وآله را در موارد ذیل، مى ‏توان تحلیل کرد:
الف) اجراى حکم الهى و زدودن افکار غلط جاهلى ؛ مانند ازدواج با زینب دختر جحش.
ب) تقویت جایگاه اجتماعى زنان آسیب دیده، همچون زنان بیوه و اسیر و رفع تلقى منفى عصر جاهلى در کم ارزش بودن یا بى‏ارزش جلوه دادن آن زنان.
ج) دلجویى از زنان، به دلیل آسیب ‏هایى که آنان به خاطر پذیرش اسلام، متحمل شدند ؛ مانند ازدواج با ام حبیبه.
د) یک حرکت سیاسى و برقرارى پیوند با قبایل و طوایف بزرگ عرب و جلب پشتیبانى آنان ؛ چون پیوند با عایشه.
ه) محافظت و تأمین زندگى بیوه زنان درمانده و فقیر و یتیمان به جاى مانده ؛ مانند ازدواج باام سلمه و زینب، دختر خزیمه.
و) نشان دادن عظمت، شکوه و قدرتمندى اسلام و مسلمین ؛ مانند ازدواج با صفیه.
ز)حفظ آنان از خطرات جانى ؛ مانند وصلت با سوده.
ح) آزادسازى اسیران و بردگان ؛ مانند ازدواج با جویریه
(ر.ک: المیزان، ج 4، ص 195 ؛ علامه طباطبایى).

ازدواج با عایشه: پیامبر اسلام (ص) در سال دهم بعثت و دوم هجرت عایشه را به همسری گرفت. وى، دختر ابوبکر است و در اواخر سال دوم هجرت به خانه رسول‏اللَّه ‏صلى الله علیه وآله آمد ؛ هرچند که در ماه‏ هاى پایانى پیش از هجرت، به عقد درآمده بود(سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 435 ). دو مسئله ‏اى که در بین مردم مشهور است، از نظر تاریخى ثابت نیست ؛ یکى 9 ساله بودن عایشه هنگام ازدواج و دیگرى حسن جمال او! بسیارى از مورخان، سن عایشه را در هنگام ازدواج، 17 یا 18 سال ثبت کرده ‏اند و از نظر کمالات و زیبایى نیز او را ضعیف شمرده ‏اند. ازدواج با عایشه، یک حرکت سیاسى محسوب مى‏ شد ؛ چون پیامبر پس از درگذشت ابوطالب و خدیجه، زیر فشار فراوان از طرف دشمنانى سرسخت چون ابولهب و ابوجهل بود و به شدّت به حمایت قبایل مختلف دیگر نیاز داشت. ابوبکر نیز نفوذ قبیله ‏اى بسیارى داشت و نیز خودش از پیامبر تقاضاى ازدواج با عایشه کرد ؛ از این رو، رد تقاضاى او به مصلحت نبود ؛ زیرا محکم‏ترین رابطه در میان عرب جاهلى، رابطه خویشاوندى بود و پیامبر، براى شکستن اتحاد دشمنان و جلب حمایت قبایل، به این کار اقدام نمود.
تفاوت سن میان مرد و زنى که با هم ازدواج مى‏ کنند، در جوامع بدوى، قابل قبول بوده، هیچ قباحت و زشتى نداشته است و آن را یک عمل غیر اخلاقى نمى‏دانستند. به طور کلى، رسوم و قواعد اجتماعات قبیله‏اى آن دوران را نباید با جوامع مدنى و پیشرفته امروز مقایسه کرد. در این باره باید دانست با توجه به فرهنگ آن روزگار، گاهی برای ادای احترام به یک شخصیت و یا برای ابراز علاقه یک قبیله به قبیله دیگر ازدواج هایی صورت می پذیرفت به طوری که اگر طرف مقابل نمی پذیرفت به عنوان رد احترام و گاهی در حد اعلام تنفر و اعلان جنگ بود.
بنابراین اگر چه برخی ازدواج ها برای پیامبر(ص) بسیار سنگین بود ولی بزرگواری شخصیت ایشان موجب می شد که بپذیرد و حتی در برابر خواستگاری افراد خاص و بزرگ سال جهت ازدواج با حضرت زهرا(س) خود پیامبر ممانعت نمی کرد بلکه این گونه مطرح شد که خود حضرت زهرا(س) باید نظر بدهد و ازدواج ایشان از سوی خداست.
ازدواج با زینب بنت جحش: او دختر جحش بن ریاب و دختر عمه پیامبر بود و با راهنمایى پیامبرصلى الله علیه وآله، با زید بن حارثه، پسر خوانده رسول‏اللَّه ‏صلى الله علیه وآله، ازدواج کرد. این پیوند، به جدایى انجامید (احزاب (33 )، آیه 37 ). پیامبر به امر خداوند و به جهت برداشتن سنت جاهلى ممنوعیت ازدواج با همسر پسر خوانده، با زینب وصلت کرد ؛ زیرا مردم، همسر پسر خوانده را مانند همسر پسر خود، عروس تلقى مى‏کردند و ازدواج با او را ممنوع مى‏ دانستند! این ازدواج، در سال سوم یا پنجم هجرت انجام شد(الاستیعاب، ج 4، ص 406 ). منافقان چون از این ازدواج اطلاع یافتند، به تخریب پیامبر پرداخته، گفتند که پیامبر با زن فرزند خود ازدواج کرد که آیه »ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ «(احزاب (33 )، آیه 40 )، براى خنثى کردن این توطئه، نازل شد و خداوند دستور داد که فرزند خواندگان، به پدرانشان منسوب شوند. (احزاب (33 )، آیه 5 ) و از آن پس، او به جاى زید بن محمد، زید بن حارثه خطاب شد. (الاستیعاب، ج 4، ص 406 ).
به این نکته هم توجه کنید که عایشه قبلا شوهر داشته است نه اینکه بی شوهر باشد .این نکته را در الصحیح من سیره النبی آورده است. اگر می خواهید بیشتر از این درباره این موضوعات اطلاعات به دست بیاورید می توانید به این کتاب ها مراجعه کنید:
1. ازواج النبی(ص)، دکتر موسی شاهین لاشین. 2. ازواج النبی(ص) و اولاده، ابوعبیده معمر بن مثنی. 3. همسران رسول خدا، عقیقی بخشایشی. 4. تعدد نساء الانبیاء، احمد عبد الوهاب. 5. نگرشی کوتاه به زندگی پیامبر، مؤسسه در راه حق. 6. نساء النبی(ص) و اولاده، محمد جواد سعیدی. 7. المیزان، ج 4 عربی. 8. تفسیر نمونه، ج 17، ص 381. 9. الصحیح من سیره النبی الاعظم، سید جعفر مرتضی عاملی.

http://porseman.org/q/show.aspx?id=116190
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۲۰:۲۰
مهدی فراحی

🏴🏴  ماجرای خون باریدن آسمان انگلیس در روز عاشورا!


☄ http://mouood.org/component/k2/item/7363


♻️ کتاب «وقایع عصر آنگلوساکسون» ماجرای خون باریدن آسمان «انگلیس» در روز عاشورای سال 61 ه‍ .ق. که واقعه‌ای تاریخی،‌ عجیب و به یاد ماندنی بود را بیان کرده است.


🌙 در صفحه 38 کتاب «وقایع عصر آنگلوساکسون» آمده است : در سال 685 م. در اینجا، در سرزمین بریتانیا آسمان خون بارید و شیر و کره به خون تبدیل شد و رنگ آن سرخ گردید.


💢 گفتنی است سال 685 م. با سال 61 ه‍ .ق. که سال وقوع حادثه عاشورا شهادت حضرت سیّدالشّهداء(ع) و یارانش بوده، برابر است. 


🔹 شایان ذکر است، در برخی از احادیث نیز تصریح شده که در روز عاشورا آسمان خون گریست. برای مثال حضرت زینب(س) در روز عاشورا به مردم فرمودند: «أو عَجفبتم أن مَطَرت السماءف دماً؛ آیا از اینکه آسمان خون گریسته است، شگفت‌زده شده‌اید؟» در کتب عامّه نیز آمده است: «لما قتل الحسین اسودّت السماء وظهرت الکواکب نهاراً حتی رأیت الجوزاء عند العصر وسقط التراب الأحمر» راوی می‌گوید: هنگامی که امام حسین(ع) به شهادت رسید، آسمان تیره و تار شد و ستاره‌ها در روز مشاهده شدند و من ستاره جوزا را هنگام عصر مشاهده کردم.» همچنین در آن روز خاک سرخ از آسمان بر زمین پاشیده شد. مورّخان نیز آورده‌اند که در این روز در «بیت المقدّس» هر سنگ را که پشت و رو می‌کردند، زیر آن خون تازه می‌دیدند و پدیده خورشید گرفتگی تا سه روز ادامه یافت.


☀️ این پدیده یک بزرگنمایی تاریخی نیست بلکه در همین عصر درخت چناری در روستای زرآباد قزوین وجود دارد که همه ساله در روز عاشورا صمغی سرخ رنگ تراوش میکند که جالب است بدانید این صمغ خون است و  گروهی از محققان خون این درخت را آزمایش کرده اند و در آن RH و خاصیت خون را تائید کرده اند.   مرحوم آیت الله مظفری در کتاب ایضاءالجنه در خصوص نجاسات آورده که برخی خونها نجس نیست مثلا خون تراوش شده از درخت زرآباد که پاک و اطهر است!


☄ http://www.rajanews.com/news/93067


💯 بروید و ببینید!


✔️ این معجزه جاویدان و عنایت حضرت حق به سالار شهیدان امام حسین علیه السلام است و روز ظهور و فرج مومنین را نیز در عاشورای اباعبدالله قرار داد تا بشر به یاد داشته باشد که سناریوی خلقت حول محور ارباب بی کفن نوشته شده است.


@Cyber_officers

@Cyber_officers

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۲
مهدی فراحی