با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۴۰ مطلب با موضوع «اطلاعات عمومی» ثبت شده است

✓✓نکات جالب از «شادی فوتبالی آیت‌الله»

✓این عمل خاص گاهی پس از دادن شعار «آیت‌الله را انجام بده» (Do the Ayatollah) توسط هواداران انجام می‌شود.

✓تاریخچه
جشن آیت‌الله از سال ۱۹۹۰ در بازی‌های کاردیف سیتی،( در انگلستان) خوانندهٔ گروه تحت تأثیر تصاویری از حاضرین در ارتحال و تشییع امام خمینی، که از تلویزیون بریتانیا پخش شده بود قرار گرفت و برای جمع بین ناراحتیش از رحلت امام و ابراز شادی فوتبالیش به سبک خاصی دست زد که بعد ها به «شادی آیت الله» یا «The aytollah» مشهور شد.

✓سبک دست زدن آیت الله:
آیت‌الله، با صاف نگه داشتن دو دست بر بالای سر، و حرکت دادن مکرر آن به بالا و پایین انجام می‌شود.

✓تذکر:
هم‌اکنون هواداران کاردیف، شادی آیت‌الله را در تمامی مسابقه‌های این تیم اجرا می‌کنند. همچنین هواداران با سر دادن شعار آیت‌الله را انجام بده از بازیکنانی که در حال تعویض شدن هستند درخواست می‌کنند که آن‌ها هم آیت‌الله را انجام بدهند.


https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_(%D8%B4%D8%A7%D8%AF%DB%8C_%D9%81%D9%88%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۰۲ ، ۱۶:۵۸
مهدی فراحی

وطن دوستی


یکی از جملاتی که به پیامبر اکرم(ص) تحت عنوان حدیث نسبت داده شده است، جمله «حبّ الوطن من الایمان» است؛ یعنی: «دوست داشتن وطن، از نشانه‌های ایمان است». این سخن در کتاب‌های حدیثی دسته اول و مورد اعتماد شیعه و اهل سنت نقل نشده است. ولی در کتاب‌هایی مانند «مستدرک سفینة البحار»،[1] «اعیان الشیعة»،[2] «خزائن» نراقی(ره)،[3] «کشف الخفاء»،[4]«بیان المعانی»،[5] و نظیر این منابع از شیعه و اهل سنت،  بدون ذکر سند نقل شده است. همچنین با جستجو در منابع غیر حدیثی اوایل قرن چهارم به بعد که در دست داشتیم، قدیمی‌ترین نقل این سخن به کتاب «مرزبان نامه»[6] بر می‌گردد.


به هر حال، این روایت با توجه به این‌که به‌صورت مسند و در منابع معتبر اسلامی نقل نشده است، اصل روایت بودن آن قطعی نیست و نمی‌توان آن را به پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نسبت داد. اما نباید از متن آن دست برداشت، لذا در این‌جا به بررسی و توضیح متن آن می‌پردازیم.

متن جمله «حُبّ الوطن مِن الایمان»

در این جمله با دو واژه کلیدی «حُب الوطن» و «الایمان» مواجه هستیم، که هر کدام برای خویش تعریف و اصول و موازینی دارند که بر اساس آنها می‌توان گفت: کسی وطن دوست است که پایبند به این اصول و موازین باشد و شخصی دیگر چون پایبند به این اصول و موازین نبوده، حب وطن ندارد. دربارهٔ ایمان نیز اگر کسی اصول و موازین ایمان را داشته باشد، مسلمان و مؤمن است، و اگر پایبند به آنها نباشد، مسلمان و مؤمن نیست.[7]

همچنین اگر ما به هر کدام از این کلمات به‌طور جداگانه بنگریم، دارای بار معنایی مثبت و مشخص دینی هستند که یا در روایات به این معانی تصریح شده و یا مفهوم و مضمون آنها وجود دارد. لذا از این جهت نیز هیچ اشکالی ندارد. آنچه در موضوع مورد بحث اهمیت دارد، پی‌بردن به معنا و مفهوم «حب الوطن» و رابطه او با ذات و طبیعت انسانی است، و این‌که آیا وطن دوستی می‌تواند نشانه‌ای از ایمان باشد یا خیر؟ که در بخش‌های زیر بیان می‌شود.

الف. ارزیابی معنای وطن

دربارهٔ ارزیابی وطن و شناخت هویت و مختصات آن، مباحث فراوانی در کتاب‌های سیاسی و حقوقی مطرح شده است که باید به این منابع مراجعه نمود.[8] در علوم سیاسی  و حقوقی مدنی و همچنین در تفسیر لغوی وطن، اختلاف نظر وجود دارد؛ مقصود از وطن، مکه است که ام‌ّالقری و قبلهٔ عالم است. و یا منظور وطن متعارف و عرفی است؛[9] یعنی جایی که انسان در آن زندگی می‌کند، و یا این‌که مقصود، وطن بزرگ اسلامی است که حفظ و نگهداری آن بر مسلمانان لازم است. چون حفاظت از دین و انسانیت و عزّت دین و قوّت اسلام وابسته به آن است. پس دین و انسانیت اصل است و وطن و غیر آن باید در خدمت دین باشند.[10] تفسیرى که شیخ بهایى(ره) از وطن ارائه  می‌دهد، گواه دیگرى است که مشى و منش سیاسى او را در عقاید دینى و مذهبى نشان می‌دهد. وى کلمهٔ «وطن» را در جمله «حُبُّ الوطنِ مِن الایمانِ»، یک وطن جغرافیایى مبتنى بر ملّیت و ناسیونالیسم نمی‌داند،[11] بلکه وطن را به  جایگاه اخروى روح انسان تعبیر می‌کند؛ زیرا به عقیده او پیامبرى که محبت و علاقه به دنیا را سرچشمه همه خطاها و گناهان معرّفى می‌نماید، چگونه دوست داشتن یک چیز مادى همچون وطن را نشانه ایمان می‌داند؟ او در تبیین نظر خویش، این شعر را سرود:

«این وطن مصر و عراق و شام نیست

این وطن شهرى است کانرا نام نیست».[12]

ب. وطن دوستی از دیدگاه آیات و روایات

مقصود از وطن هر کدام از موارد بالا که باشد، با محبّت و دوستی آن هیچ منافاتی ندارد و وقتی به روایات بنگریم دوستی وطن حتی به معنای جایگاه و مکان و سرزمین آباء و اجدادی را نیز ستوده و به این محبت و علاقه‌مندی و آبادانی آن سفارش می‌کنند؛ چرا که اساساً انسان، رابطه مادی و معنوی فراوانی با زادگاه خود دارد و همین پیوند عاطفی، باعث علاقه او به وطن می‌شود. و حساسیت مخصوص درباره آن و هر موضوعى که حیات آدمى با آن انسى دارد، پدیده‌ای کاملاً طبیعی است.به‌علاوه؛ وطن‌دوستی، منطقی و موافق عقل نیز است؛ چون وطن دوستى، معلول حب ذات می‌باشد و مساوی با دفاع از زندگى و ارزش‌های آن است. پس، در حقیقت، بحث از وطن دوستى، بررسى یکى از نتایج و معلولات خود دوستى (به معناى عمومى آن) می‌باشد.

اصول و ریشه‏ هاى وطن‌دوستی به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم در قرآن مجید بیان شده است:

یک. آیاتى که علاقه به وطن را کاملاً تأیید می‌کند؛ مانند: «و هنگامى را که از شما پیمان گرفتیم که خون هم را نریزید و یکدیگر را از سرزمین خود، بیرون نکنید. سپس شما اقرار کردید (و بر این پیمان) گواه بودید»،[13]در این آیه شریفه، آوارگى از وطن را در اهمیت مانند کشته شدن متذکر شده، و اجتناب از آن دو را مشمول پیمان الهی قرار داده است.[14]

و «خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى‏کند چرا که خداوند عدالت‏پیشگان را دوست دارد، تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى می‌کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه‌هایتان بیرون راندند یا به بیرون‌راندن شما کمک کردند و هرکس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است».[15]در این آیه، نیکوکارى و عدالت و انصاف را در باره کسانى که اگر چه خارج از دین اسلام می‌باشند، تا هنگامی که به کشتار برنخاسته‌اند و مسلمانان را از وطن خود آواره ننموده‏اند، مطلوب معرّفى نموده و مى‏فرماید: خدا نیکوکاران و مردم عادل و با انصاف را به‌طور عموم دوست ‏دارد و بالعکس نسبت به کسانى که به جنگ و پیکار برخاسته و مسلمانان را از وطن‌هاى خود آواره می‌کنند، از نیکوکارى نبوده و ظالم هستند.[16]

خلاصه؛ این دسته از آیات تعلق طبیعى انسان را به وطن خود بیان نموده و محرومیت از بهره‏مندى از وطن را ریاضت سخت معرفى فرموده است.[17] بر اساس این آیه؛  علاقه به وطن، یک حقّ فطرى و طبیعى است و سلب این حقّ، تجاوز و ظلم آشکار است.

دو. آیاتى که به‌طور غیر مستقیم محبوبیت وطن را گوشزد می‌کند، مانند: «کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند، و اقدام به فساد در روى زمین می‌کنند، (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می‌برند،) فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها، بعکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمى دارند»،[18] از مضمون آیه شریفه چنین برمی‌آید که تبعید  از وطن تنها براى آن نیست که محارب و مفسد به یک نقطه بیگانه بروند و نتوانند دست به فعالیت بزنند، بلکه تبعید را مانند قتل و به دار آویخته شدن و بریده شدن دست و پا به عنوان کیفر رسوا کننده بیان می‌کند.[19]

پیامبر اسلام(ص) هم وقتی که خواست از ترس مشرکان از مکه به مدینه هجرت کند، از مکه بیرون رفت و در غار ثور پنهان گردید تا این‌که پس از سه روز به جحفه (که 82 مایلی مکه است) رسید، در این هنگام رسول خدا(ص) بسیار محزون و از فشار آزار مشرکان دردمند و متأثّر بود و به یاد مکه آه سردی کشید؛ زیرا مکه محل تولد او و آباء و اجدادش بود تا این‌که جبرئیل نازل شد و پرسید: آیا مشتاق به مکه هستی؟ فرمود: آری، سپس جبرئیل با آیه «یقیناً کسى که [ابلاغ و عمل کردن به] قرآن را بر تو واجب کرده است، حتماً تو را به جایگاه [رفیع و بلند مرتبه‌ات؛ شهر مکه] بازمی‌گرداند. بگو: پروردگارم به کسى که هدایت را آورده است و به کسى که در گمراهى آشکارى است داناتر است»،[20] به پیامبر اکرم(ص) دلداری داد.[21]

در روایات نیز وطن‌دوستی مطلوب دانسته شده است؛ مانند این‌که امام علی(ع) یکی از خصلت‌های ارزش و کرامت انسانی را در این می‌داند که انسان نسبت به وطنش مهربان و علاقه‌مند باشد.[22] این سخن گرانبهای  امیرالمؤمنین(ع) اشاره به این است که هر انسانی به خانه و وطن خویش علاقه‌مند است و هنگامی که آن را در خطر جدی ببیند، هر کس که باشد و از هر آیین و مکتبی پیروی کند، برای دفاع از آن به‌پا می‌خیزد؛ چرا که آن‌حضرت خطاب به مردمی که از جنگ خسته شده‌اند و گوش به فرمان حضرتش نمی‌دهند، می‌فرماید: «از کدامین خانه و  وطن دفاع خواهید کرد؟ [اگر از وطن خود که دار اسلام است دفاع نکنید.] و اگر همراه با من آماده پیکار با دشمن نشوید، پس از من با کدام رهبر، آماده پیکار، دشمن خواهید شد؟».[23] همچنین آن‌حضرت در جایی دیگر فرمود: «شهرها با حب وطن آباد می شوند».[24]

اما وطن‌دوستى، مانند همه موضوعات مورد علاقه باید پاسخ‌گوى تحوّل و تکامل روحى انسان بوده باشد، نه این‌که او را از مسیر فطری و منطقی جدا کرده و از تکامل روحیه حماسی و الهی دور نماید. باید همان انس و الفتی که در قلب انسان نسبت به وطن ایجاد می‌شود، در مسیر دفاع از ارزش‌های موجود در آن باشد، البته به شرط آن‌که حق و حقیقت در وطن حاکم باشد و غیرت ملّى را با احساس مسئولیت در برابرِ تمامیت ارضى کشور اسلامى و دلسوزى و حمایت از هموطنان و عزت و شرف آنان همراه کرد، در وطن‌دوستی «مَنِ قومی» و «مَنِ قبیله‌ای» وجود ندارد.

با این حال، اگر در وطن حق و حقیقت حاکم نباشد، باید برای برقراری حق در وطن کوشید که این نشانه وطن‌دوستی است و اگر مقدور نیست از آنجا هجرت کرد، چنان‌که اصحاب رسول خدا(ص) در آغاز دعوت به اسلام چنین کردند و به مدینه هجرت کردند. همان‌طور که در قرآن کریم به شکل‌های مختلف، وطن را در موقع ناهموارى براى زندگى دینی قابل طرد و مهاجرت از آن را سفارش می‌کند، مانند: «کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالى بودید؟ (و چرا با این‌که مسلمان بودید، در صفِ کفّار جاى داشتید؟!) گفتند: ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم. آنها [فرشتگان‏] گفتند: مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟! آنها (عذرى نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند»،[25] در این آیه صریحاً کسانى را که در وطن  مظلوم شده، توانایى مهاجرت داشته‌اند ولى مهاجرت نکرده‏اند، توبیخ فرموده است.[26]

همچنین در مواقعی از زندگی لازم است به‌جهت مصالحی بالاتر وطن خویش را ترک نمود. خیلی از بزرگان علم و عمل نمى‏توانستند زادگاه خود را چنان مورد پرستش قرار بدهند که جهان آن دوران و قرون و اعصار بعدى را قربانى آن زادگاه ناچیز خود نمایند. باید از زادگاه خود دور می‌شدند و با علم و عمل خویش به دوران پس از خویش و جوامع دیگر معناى انسان و انسانیّت را می‌آموختند. بنابراین، توجه و تقدس نسبت به وطن و ارزش و اعتبار آن، ذاتی نیست، بلکه به جهت حوادث و یا مصالحی که در زمان و مکان رخ می‌دهد، ارزش پیدا می‌کند.

ج. نبود تلازم میان وطن‌دوستی با ایمان به خدا

درباره رابطه میان حب وطن و ایمان که در جمله مورد بحث آمده، باید گفت: تلازمی عقلی میان حب وطن و ایمان وجود ندارد؛ یعنی این‌گونه نیست که هر کسی وطن -به معنای مادی آن (زادگاه و سرزمین آباء و اجدادی)- خویش را دوست دارد، پس حتماً دارای ایمان به خداوند است؛ چنان‌چه در قرآن کریم می‌خوانیم: «اگر (همانند بعضى از امت‌هاى پیشین،) به آنان دستور می‌دادیم: یکدیگر را به قتل برسانید، و یا: از وطن و خانهٔ خود، بیرون روید، تنها عده کمى از آنها عمل می‌کردند!»،[27] که  نمی‌توان گفت آن عده‌ای که از وطن خود بیرون نرفتند، ایمان به خدا داشتند و آن گروه کمی که از وطن خود بیرون رفتند، ایمان نداشتند.[28] از این‌رو، وطن‌دوستی به‌طور  حتمی و دربارهٔ هر کسی را نمی‌توان نشانه‌ای از ایمان به خدا دانست. اگر دوستی وطن به طور مطلق از نشانه‌های ایمان باشد، تمام کسانی که نسبت به وطن خویش، محّبت دارند را باید انسانی با ایمان حساب کنیم، هر چند کافر حربی باشند. و هر مؤمنی را نیز ملزم به محبّت وطن خویش بدانیم گرچه وطنش وطن کفر بوده و عذاب الهی شاملش شده باشد. در حالی ‌که چنین نیست؛ زیرا چه بسا کافران و افراد بی‌ایمانی که نسبت به وطن خویش محبّت می‌ورزند. و چه بسا مؤمنانی که نسبت به وطن کفر خویش محبّت نداشته و نه تنها ملزم به دوست داشتن وطنشان نیستند، بلکه در برخی موارد، ملزم به ترک آن وطن نیز هستند. در این صورت، نمی‌توان به سادگی و حتمی گفت: دوستی وطن جزو ایمان و از نشانه‌های آن است.

بنابراین، هر چند تلازمی عقلی و قطعی میان حب وطن و ایمان وجود ندارد و به‌صورت مطلق و درباره همه انسان‌ها نمی‌توان به چنین سخنی قائل شد، اما می‌توان درباره گروهی دیگر از انسان‌ها گفت: وطن‌دوستی، نشانه و از آثار ایمان به خدا است، به این بیان؛ از آنجایی که انسان مؤمن -بر اساس درجات ایمان- دارای خصلت‌های نیکو است و سعی  و کوشش در ایجاد و پرورش صفات نیک اخلاقی در خویش است، وطن‌دوستی در مسیر درست آن نیز، به عنوان یک صفت نیک انسانی او شمرده می‌شود، همان‌طور که امام علی(ع) آن‌را از صفت‌های نیکو و کرامت انسان معرّفی فرمود. با این نگاه می‌توان وطن‌دوستی را – با شرایطی که بیان شد- از نشانه‌های ایمان به خداوند دانست؛ زیرا سرچشمه هر خصلت و صفت نیکویی که از انسان صادر می‌شود از ایمان به خداوند است.

همچنین اگر بخواهیم سخن و تفسیر شیخ بهایی(ره) را درباره این جمله بپذیریم و وطن را، آخرت بدانیم؛ یعنی معنای والای معنوی وطن؛ در این صورت نیز، دوستی آخرت به عنوان یک وطن‌ حقیقی از نشانه‌های ایمان خواهد بود؛ و میان حب وطن و ایمان رابطه ملازمه وجود دارد؛ چون کسی که ایمان به آخرت دارد، آن را دوست خواهد داشت و تا ایمان به چیزی نباشد، محبت و دوستی پدید نخواهد آمد.

نتیجه 

1. باید به «حب وطن»، به گونه‌ای که گفته شد، نگریست و آن‌را در مسیر فطری و الهی رهنمون نمود، در این صورت است که آدمی با نگرش درست نسبت به سرزمین خویش، گامی الهی را در جهت پرورش بُعدی از انسانیّت خویش برداشته است، و همهٔ اصول انسانى مثل گذشت، احسان و ایثار از او بروز می‌کند.

2. وطن به اصطلاح عرفى و اجتماعى با نظر به آیات و روایات محبوبیت‏داشته و به طور طبیعى موجب تعلق خاطر آدمى بوده و محبت به وطن ممنوع قلمداد نشده است. بنابراین، «حب الوطن» یک مفهوم حقیقی است که دین اسلام آن را تأیید می‌کند، اما وطن پرستى، یعنى اصالت دادن به آب و خاک و ملیت و گزافه‌گویى براى بزرگ‌نمایى یک ملت چون روح خودستایى را می‏آفریند و مقابله با دیگر اقوام و ملت‏ها را توجیه می‏کند، از نظر عقل و شرع ناپسند است و خلاف فطرت انسانى است.


 


[1]. نمازى شاهرودى، على، مستدرک سفینه البحار، ج 10، ص 375، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1418ق.


[2]. امین، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 1، ص 301، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406ق.


[3]. نراقى، ملا احمد، خزائن، محقق و مصحح: حسن زاده آملی، حسن، ص 487 و 528، مؤسسه انتشارات قیام، ‏تهران، چاپ اول، 1380ش.


[4]. عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء، ج 1، ص 345، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ سوم، 1408ق.


[5]. ملاحویش آل غازى، عبدالقادر، بیان المعانى، ج 2، ص 404، مطبعة الترقى، دمشق، چاپ اول، 1382ق.


[6]. مرزبان بن رستم‏ (متوفی 302ق)، مرزبان نامه، تعریب: عرب شاه، شهاب الدین أحمد بن محمد، ص 178، مؤسسة الإنتشارات العربی، بیروت، چاپ اول، 1997م.‏


[7]. ر.ک: نمایه‌های «مفهوم ایمان»، سؤال 120؛ «ابتدایى‏ترین اعتقادات مسلمان»، سؤال 148.


[8]. ر.ک: عمید زنجانى، وطن و سرزمین اسلامى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.


[9]. کشف الخفاء، ج 1، ص 346.


[10]. عاملی، جعفر مرتضى، الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏(ص)، ج 3، ص 333 – 334، دار الحدیث‏، قم، چاپ اول، 1426ق.‏


[11]. ر.ک: نمایه «ناسیونالیسم (ملت گرایی) از نگاه امام خمینی»، سؤال 12364.


[12]. شیخ بهائى، کلیات اشعار و آثار فارسى، ص 10، انتشارات محمودى، تهران، چاپ اول، 1352ش.


[13]. بقره، 84.


[14]. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 201 – 202، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ هفتم، 1376ش.


[15]. ممتحنه، 8 – 9.


[16]. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 202 – 203.


[17]. همان، ص 202.


[18]. مائده، 33.


[19]. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 203.


[20]. قصص، 85.


[21]. عبد الجبار، قاضى، تثبیت دلائل النبوة، ج 2، ص 371 – 372، دار المصطفى‏، شبرا، قاهره، بی‌تا؛ فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 406، انتشارات رضى، قم، چاپ اول، 1375 ش؛ راوندى، قطب الدین سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 910، مؤسسه امام مهدى(عج)، قم، چاپ اول، 1409ق.


[22]. «من‏ کرم‏ المرء خمس‏ خصال ... و حنته إلى أوطانه»؛ کراجکى، محمد بن على، معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، محقق و مصحح: حسینى، احمد، ص 50، المکتبة المرتضویة، تهران، چاپ دوم، 1394ق؛ ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل‏، ج 20، ص 274، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.


[23]. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، ص 73، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.


[24]. «عمرت البلدان بحب الأوطان»؛ ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ص 207، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.


[25]. نساء، 97.


[26]. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 204.


[27]. نساء، 66.


[28]. کشف الخفاء، ج 1، ص 346.




http://www.islamquest.net/fa/blog/item/217-%D9%88%D8%B7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۱۸
مهدی فراحی

« اگر هشدارها موثر نیفتد »


* و ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیةٍ مِنْ نَبِی إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یضَّرَّعُونَ * ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ 


*و هیچ پیامبری را در هیچ آبادی نفرستادیم، مگر آنکه مردم آنجا را گرفتار سختی ها و بلاها ساختیم، تا شاید به زاری(و توبه) درآیند. سپس به جای ناخوشی، خوشی قرار دادیم تا آنکه فزونی یافته و انبوه شدند و گفتند: به پدران ما نیز(به طور طبیعی) رنجها و خوشی ها رسیده بود(و این حوادث تلخ و شیرین، نشانۀ قهر یا لطف خدا نیست). پس آنان را ناگهانی(با قهر خود) گرفتیم، در حالی که درک نمی کردند. 


«نکته ها 

* «بأساء»، به حوادث و ضربه های جسمی مثل بیماری ومرگ و «ضراء»، به ضربه ها و زیان های مالی گفته می شود. «عفوا»، به معنای کثرت مال و فرزندان، یا ترک کردن و اعراض کردن است. لطف خدا درباره آنان به حدّ وفور رسید، ولی آنان به هوش نیامدند و عبرت نگرفتند. نظیر این آیه در سورۀ انعام آیه 44 آمده است: چون تذکرات ما را فراموش کردند، درهای نعمت ها را به رویشان گشودیم و پس از کامیابی ها، ناگهان گرفتار قهر خویش کردیم. مثل بیماری که پزشک از بهبود او مأیوس شده و می گوید: هر چه میل دارد به او بدهید، کارش تمام است. 


*ممکن است برای آیه معنای دیگری نیز باشد از جمله: بعد از رفع بلا، نسل بعد می گفتند: حوادث تلخ مخصوص پدران ما بوده و ما در امان هستیم.   غافل از آنکه سنّت خداوند بر مبتلا ساختن همۀ نسل هاست و این گونه غفلت ها، زمینه ساز قهر الهی است. 


«پیام ها»

1- تلخی ها و ناملایمات، به عنوان یک سنّت الهی برای همۀ اقوام وجود دارد. 

2- سختی ها و مشکلات، عامل سازندگی، غفلت زدایی و توجّه به خداوند است. 

3- ناگواری ها همیشه قهر الهی نیست، گاهی لطفی است که به شکل بلا جلوه می کند. (همان گونه که گداختن آهن در کوره آتش، سبب نرم شدن و شکل پذیری آن است، حوادث و شداید نیز انسان ها را نرم و به حالت تضرّع و نیازخواهی وامی دارد.)

4- گاهی رفاه، بینش و تحلیل های نادرست، عامل نسیان و طغیان می شود.

5- هر نوع خوشی و رفاهی نشانۀ لطف نیست، گاهی زمینه ساز قهر الهی است. 

6- بیشتر مردود شدگان در آزمایش های الهی، مرفّهانند نه محرومان. 

7- قهر الهی، خبر نمی کند و ناگهان می رسد.

8- غوطه ور شدن در دنیا و غفلت از یاد خدا، انسان را به عذابی ناگهانی و غافلگیرانه دچار می کند. 


📒منبع

تفسیر نور، ج 3، ص120

تفسیر نمونه، ج‏6، ص 261

ـــــــــــــ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۶
مهدی فراحی

آیا داستان ورود امام حسن عسکری(ع) به شهر گرگان در کتاب‌ها آمده است. آیا این داستان، صحت تاریخی و روایی دارد؟

پاسخ

بر اساس نقل برخی از منابع شیعه، امام حسن عسکری(ع) با طی الارض سفری به جرجان داشتند.

جعفر بن شریف جرجانى می‌گوید: سالى عازم حجّ شدم و در سامرّا نزد امام عسکرى(ع) رسیدم. شیعیان، مال زیادى را توسط من براى آن‌حضرت، فرستاده بودند. خواستم از حضرت بپرسم که آنها را به چه کسى بدهم، اما قبل از این‌که چیزى بگویم، فرمود: «آنچه با خود آورده‌اى به مبارک، خادم من بده»، من نیز چنان کردم.

سپس فرمود: «آیا بعد از پایان‌یافتن حج به آن‌جا برمی‌گردى؟»، گفتم: آرى.

فرمود: «تو بعد از صد و هفتاد روز، در اوّل روز جمعه سوم ماه ربیع الآخر به جرجان وارد می‌شوى. به آنها بگو که من هم آخر همان روز، آن‌جا می‌آیم. برو، خدا تو و آنچه با خود دارى را سالم نگه‌دارد. همچنین زمانی که بر خانواده‌ات وارد می‌شوى، براى پسرت، فرزندى متولد می‌شود، اسمش را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف بگذار. و خداوند او را بزرگ می‌گرداند و از دوستان ما خواهد شد».

از نزد آن‌حضرت رفتم و مناسک حج را انجام دادم. و خدا مرا سالم نگه‌داشت تا این‌که روز جمعه، اول ماه ربیع الآخر، در ابتداى روز همچنان که امام فرموده بود به جرجان رسیدم، و دوستان و آشنایان براى دیدارم آمدند. به آنها گفتم که امام حسن عسکرى(ع) وعده داده است که تا آخر همین روز، این‌جا بیاید، پس آماده شوید تا پرسش‌ها و خواسته‌های خود را از او بخواهید. زمانی که نماز ظهر و عصر را خواندند، در خانه من جمع شدند. به خدا قسم! چیزى نفهمیدیم مگر این‌که امام(ع) آمد و وارد خانه شد. و اوّل او بر ما سلام کرد، سپس ما به استقبالش رفتیم و دستش را بوسیدیم.

سپس فرمود: «من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که آخر همین روز به این‌جا بیایم. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خوانده‌ام و به سوى شما آمدم تا تجدید عهد نمایم. و اکنون در خدمت شما هستم و حاضرم تمام پرسش‌ها و خواسته‌های شما را برآورده سازم».

نخستین کسى که پرسش نمود نضر بن جابر بود. او گفت: یا ابن رسول الله! چند ماه است که چشمان پسرم آسیب دیده است، از خدا بخواه تا بینایى را به او برگرداند. امام(ع) فرمود: «او را بیاور». پس دست مبارکش را به چشمانش کشید، بینایى او به حالت اوّل برگشت آن‌گاه مردم یک به یک می‌آمدند و نیازهاى خود را مطرح می‌کردند. و حضرت نیز براى آنها دعا می‌نمود و حوایجشان را بر آورده می‌ساخت. سپس حضرت، همان روز به سامرّا برگشت‏.[1]

درباره این روایت، باید به نکاتی توجه شود:

1. جرجان، شهر بزرگی میان طبرستان و خراسان بود[2] که بقایای آن در نزدیکی گنبدکاووس فعلی در  استان گلستان قرار دارد. البته در برخی منابع متأخر آن‌را همان شهر گرگان فعلی دانسته‌اند[3] که با توجه  به مستندات تاریخی قابل پذیرش نبوده و گرگان فعلی در گذشته استرآباد نام داشت.

2. محتوای این روایت حتی اگر سند محکمی هم نداشته باشد، قابل پذیرش است و می‌توان بدان استناد کرد.

3. همان‌گونه که در روایت به آن تصریح شده، این امر به سیر عادی نبوده و امام با طی الارض این مسافت را عبور کرده است و اصل طی الارض، مورد قبول مسلمانان است.

 

[1]. قطب الدین راوندی، سعید بن عبد الله، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 425 – 426، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 427 – 428، تبریز، نشر بنی هاشمی، چاپ اول، 1381ق؛ ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ص 215، قم، انتشارات انصاریان، چاپ سوم، 1419ق.

[2]. یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج 2، ص 119، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م.

[3]. علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، کلمه «جرجان»، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377ش.


www.islamquest.net

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۱
مهدی فراحی
همه چیز در مورد انرژی درمانی

 تمام اتفاق هایی که دور و بر ما میوفته نتیجه ی انرژی هاست.

دوست مون انرژی!

شغل مون انرژی!

همسر مون انرژی!

اتفاقات، دونه دونه، انرژی!

دوستان عزیز قانونی داریم در فیزیک به اسم قانون “دوبروی”! قانون دوبروی به زبان ساده میگه که هر ذره در حال ساطع کردن مدام انرژی از خود است.

خودکار ، مداد در ، پرده، بدن من و شما و خلاصه همه چیز در حال ساطع کردن مدام انرژی از خودشون هستن.

این انرژی ها چی هستن؟ چی کار می کنن؟ چه جورین؟ بحث مفصلی است که تا اونجایی که به تکنیک های موفقیت مربوط بشه براتون میگیم.

در ادامه ویژگی هاله ها را بررسی خواهیم کرد!

هاله های انرژی انسان دو ویژگی دارند که این دو ویژگی رو بقیه انرژی ها ندارند. 

1-  انرژی بدن من و شما قابل هدایت به یک سمت مشخص است.

اگر به چیز مشخصی فکر کنیم انرژی ما به سمت اون چیز مشخص میره.

خیلی وقت ها میشه که به کسی زنگ می زنیم و میگه:

– “چه خوب شد زنگ زدی!”

– ” داشتم بهت زنگ می زدم!”

– “داشتم بهت فکر می کردم!”

– “حلال زاده!”

– “دل به دل لوله کشی شده!”

و نکته فوق العاده جالبش اینه که من به محض اینکه به شخص خاصی در هر جای دنیا که فکر کنم انرژی های من بلافاصله به سمت اون حرکت می کنه و بلافاصله به او میرسد بدون سپری شدن زمان. اصا هم مهم نیست که من ایران باشم و طرف مقابل آمریکا باشه. در فیزیک به این میگن “جهش کوانتومی”.

یعنی انرژی ما از زمان عبور می کند.پس به محض اینکه ما به چیزی فکر کنیم انرژی ما پیش او حاضر است.

یه وقتایی دارین تو خیابون راه میرید. حس می کنید که یکی داره نگاه تون می کنه. برمی گردید می بینید که واقعا داره نگاه تون می کنه. شما چطور حس کردی که یکی داره نگاه تون می کنه؟ قبول دارین کسی که به شما نگاه می کنه، داره به شما فکر هم می کنه؟

انرژی اون شخص رو دریافت می کنید و نتیجه ی تحلیلی که مغز شما از اون انرژی، میشه حس شما. شکل پر رنگ این رو میگن “تله پاتی” که آدم ها یاد می گیرن با تبادل انرژی فکر همدیگه رو بخونن. 

2- انرژی من و شما مثبت و منفی میشه ولی انرژی اجسام همیشه خنثی است.

اگر ما حالمون خوب باشه اگر آرام باشیم اگر داریم مهر ورزی می کنیم اگر داریم لطفی می کنیم اگر داریم دعا می خونیم انرژی ما مثبت است.اگر حالمون بد باشه اگه داریم غر میزنیم اگه داریم بد و بی راه میگیم اگه عصبانی هستیم اگه استرس داریم اگه نگران هستیم اگه اضطراب داریمانرژی ما منفی است.

و اما انرژی اجسام خنثی است ولی انرژی من و شما میتونه انرژی اجسام رو هم مثبت و منفی بکنه.

آدم هایی که مثبت هستن (فکر های خوب می کنن – روحیه عالی دارن) انرژی شون مثبت است. آدم هایی که منفی هستن (روحیه داغونی دارن) انرژی شون منفیه است.

یکی از بحث های مهم موفقیت اینه که تا جایی که میتونی از آدم های منفی حذر کن و تا جایی که می تونی بچسب به آدم های مثبت.چرا؟

چون انرژی اونها روی من و شما اثر می گذارد. آدم مثبت دیدی چی کار می کنی؟ بچسب بهش! فقط به شرطی که از جنس موافق باشد!

آدم منفی هم دیدی در رو، چون “افسرده دل، افسرده کند انجمنی را” یک ماه با یه آدم غرغرو راه برو بعد از یک ماه خودت هم راه میری غر میزنی.

قدیم یه موضوعی بود به نام “مجاورت”. اگر عارفی و یا پهلوانی بود، عده به نام مرید و نوچه دور و بر اینها بودن. این مرید ها و نوچه ها همش حس خوبی داشتن. این حس خوب به خاطر چی بود؟
 به خاطر انرژی فوق العاده مثبت اون عارف و پهلوان!

هاله های انرژی پیرامون دو قسمت بدن ما تراکم بیشتری دارند.

چشم ها و دست ها.

دوست من زمانی که:

– حالمون خوب نیست

– عصبانیم

– غر میزنیم

چشم های ما دروازه ی انتقال انرژی منفی اند.

دوست من وقتی حالت خوب نیست حق نداری وارد خونه بشی.

به محض اینکه شما با حالت منفی وارد میشی و شروع به سلام کردن به دیگران می کنید، انرژی منفی رو از طریق چشم هاتون به اعضای خونه منتقل می کنید. نتیجه این میشه که نیم ساعت بعد یا دارید میزنید تو سر و کله ی هم دیگه یا هر کدوم خسته و کوفته و داغون یه گوشه خونه ولو شدید!

اول کیسه زباله انرژی های منفی رو بذار پشت در، بعد وارد شو.

یه خانمی در تهران تعریف می کرد می گفت:

من تو خونه مون یه دونه گلدون داشتم و این گلدون رو خیلی دوست داشتم. یه سفر 4 ماهه پیش اومد که من مجبور شدم برم آمریکا و به خواهرم گفتم که من که میرم مسافرت تو هر روز بیا و این گلدون رو آب بده. خواهرم هم قبول کرد. من رفتم سفر و اومدم دیدم گلدون خشک شده! من به خواهرم میگم تو گلدون رو آب ندادی و اون میگه به خدا آب دادم!

من گفتم:

من حق رو به خواهرتون میدم. قول میدم که به گلدونه آب داده.

بعد از خواهرش پرسیدم:

خانم محترم از خونه تون که بیرون میومدی و یه مسافت طولانی رو می رفتی که بری و یه گلدون رو آب بدی، خداییش چپ چپ گلدونه رو نگاه نمی کردی؟

خواهرش گفت: “دقیقا یه همچین حالتی داشتم.”

گفتم “شما با انرژی منفی چشمت گل رو خشک کردی!”

یه جایی هست در لواسان که حدود نیم ساعت تا تهران فاصله است.

یه آقایی تعریف می کرد:

مادرم، زمستون ها وقتی میخواست باغچه رو آب بده توی دستشویی خونه آب ولرم درست می کرد و می گفت که این حیوونی ها هم جون دارن و سردشون میشه و با آب ولرم باغچه رو آب میداد! مادرم برای دو هفته مجبور شد بره لواسان خونه خواهرم و ما رو قسم داد که این دو هفته آب ولرم بدید به باغچه.

ما آب ولرم دادیم اما باغچه نابود شد توی این دو هفته! مادرم اومد و باغچه رو دید و گفت که شما دروغ میگید و آب ولرم ندادید! گفتیم نه عزیزم آب ولرم دادیدم!

گفتم شما راست میگی و آب ولرم هم دادید ولی همچین بد نگاه می کردی به باغچه و می گفتی:

آخه مرده شور تون رو ببرم! مگه آدمین شما که آب ولرم بدم بهتون! و انرژی منفی شما خشک شون کرده.

عکس این هم صادق است.

وقتی حالمون خوبه، چشم های ما دروازه انتقال انرژی های مثبت است.

وقتی حالتون بده به عزیزاتون نگاه نکنید.

وقتی حالتون خوبه تا می تونید به عزیزاتون نگاه کنید.

هلند بزرگترین صادر کننده ی گل جهان است. دانشمندای هلندی تستی رو انجام دادن. بچه های مهد کودکی رو بردند در مزارع گل و گفتن شما در بین مسیر هایی که بین ردیف های گل وجود داره بازی کنید و راه برید و بدوید ولی به گل ها صدمه نزنید.

دیدند جاهایی که بچه ها رو بردن و بچه ها اونجا بازی می کنند، گل های اونجا هم با نشاط تر میشن و هم شاداب تر میشن و زیباتر میشن و زود تر رشد می کنن. نتیجه ی تحقیقات شون رو به دولت هلند اعلام کردن.

هلند بخشنامه ای رو داد به مهد کودک ها که هر مهد کودک موظف است هفته ای یک روز، مهد کودک رو تعطیل کنه و بچه ها رو ببره در مراکز پرورش گل و بچه ها اونجا بازی کنن.

دوستان عزیز چشم های ما اگه حالمون خوب باشه دروازه ی انتقال انرژی مثبت است و اگر حالمون بد باشه دروازه ی انتقال انرژی منفی است.

و اما چشم زخم چیست؟

وقتی ما از درون حالمون خراب و از بیرون می خوایم نشون بدیم حالمون خوبه، نتیجه چیزی میشه به نام چشم زخم!

مثلا :

من یه نوزاد دارم هر چی میدم میخوره لپ از لپ دونش نمیزنه بیرون! مثل آدم های استخونی. میرم خونه فامیل. اون ها یه نوزاد دارن هم سن نوزاد من ولی لپش مثل دو تا هلو! اونم از این هلو زعفرونی ها! میرم لپش رو میکش و میگم “تپل مپل عمو چطوره؟” ولی تو دلم میگم “بچه بترکی! چی میدن تو میخوری! گامبو!”

وقتی از درون حالتون بد باشه و از بیرون بخواید نشون بدید که حالتون خوبه، چشم های ما منفی ترین انرژی های ممکن رو از خودشون ساطع می کنن.

من 20 ساله کارمند یک اداره ام. همین جور کارمند موندم. پسر عموم 5 ساله اومده توی اون اداره استخدام شده. پسر عموی من پارتی داره توی اون اداره و بعد از 5 سال بهش حکم “معاون مدیر کل” دادن! من 20 ساله اونجام ولی هنوزم کارمندم! از این گل ها دیدین که انقدر بزرگه که آدم پشتش دیده نمیشه! یه دونه از اون گل ها میخرم و میرم دم در اتاق پسر عمو، در میزنم میگم:

“پسر عمو مبارکه! حقت بود! لیاقتش رو داری! خدا رو شکر یکی از خاندان ما به جایی رسید!”
 تو دلم دارم چی میگم؟ “بمیری الهی! تو پارتی نداشتی که رییس نمی شدی! حق من رو خوردی!”

زمانی که از درون حال مون خراب و از بیرون میخوایم نشون بدیم که حال مون خوبه، چشم های ما منفی ترین انرژی های ممکن رو از خودشون ساطع می کنه و اون انرژی منفی یه اتفاقاتی رو رقم می زند که ما بهش میگیم “چشم زخم”!

دوستان چشم خیلی قدرتمند است. مرتاض ها یه کارایی می کنن با چشم! مثلا با چشم به قطاری که داره با سرعت 80 کیلومتر میره نگاه می کنن و قطار یه دفعه متوقف میشه!  این توقف ناگهانی قطار هم چشم زخم است!

پس چشم زخم وجود داره برای رفع این چشم زخم چه بکنیم؟

بعضی ها میگن نعل اسب به خودت آویزون کن!

بعضی ها میگن عینک به خودت آویزون کن!

بعضی ها میگن نمک بزار تو جیبت!

بعضی ها …

بعضی ها …

بعضی ها …


و اما انرژی دست ها

بیش ترین مقدار انرژی در دست ها است. بیش ترین مقدار انرژی رو اول دست ها دارن و بعد چشم ها. تا به حال کسانی رو که انرژی درمانی می کنن دیدید؟

با چی انجام میدن؟

با دست.

چرا؟

چون بیش ترین مقدار انرژی در کف دو دست است.

در آمریکا آزمایشی انجام شد.

تعدادی نوزاد 2 تا 6 ماهه رو انتخاب کردن.

این ها رو به دو گروه تقسیم کردن.

به مادران گروه اول گفتن نوزاد هاتون رو نوازش کنید، بهشون عاشقانه نگاه کنید، براشون شعر بخونید، ، وقتی میخواین به او شیر بدین او رو محکم بغل بگیرید و باهاش حرف بزنید.

به مادر های گروه دوم گفتن بچه های رو بغل نمی کنید، بهشون نگاه نمی کنید، بچه ها رو نوازش نمی کنید باهاشون حرف نمی زنید، براشون شعر نمی خونید، شیر هم که میخاوید بدید فقط با شیشه و صورتتون رو می کنید اون طرف و شیشه رو می کنید تو دهنش! فقط همین!

می دونید این آزمایش کی متوقف شد؟

بعضی هایی که فقط آمریکا آمریکا می کنن!

بدون اینکه بدونن چه خبره!

فکر می کنن اونجا حلوا خیرات می کنن!

این آزمایش زمانی متوقف شد که 90 درصد نوزادان گروه دوم مرده بودن و آزمایش داشت ادامه پیدا می کرد که همه نوزاد ها بمیرن!

مردم آنقدر اعتراض کردن و جلوی بیمارستانی که این آزمایش داشت توش انجام می شد تحسن کردن، پلا کارد دست شون گرفتن که مجبور شدن دانشمند های آمریکایی این آزمایش رو متوقف کنن. بنده شخصا فکر می کنم این آزمایش وحشیانه ترین کار ممکن است!

این آزمایش در آمریکا معروف شد به “سندروم مرگ نوزادان ناشی از عدم توجه”!
 نوزادی که نوازش می شد و بهش نگاه می شد انرژی ها رو از دست و چشم می گرفت.

دوستان عزیز توجه کردین ما وقتی یه جایی از بدن مون درد می گیره روش دست میزاریم و بعدش هم درد مون آروم شده باشه؟
 در حقیقت خودتون دارید به خودتون انرژی میدین، بدون اینکه متوجه بشین! در آمریکا یه عده نوزاد رو انتخاب کردن و به مادر ها شون گفتن که روزانه حداقل 20 دقیقه این بچه ها رو نوازش کنید.
 بچه هایی که نوازش میشدن، نفخ شکمشون، بی تابی هاشون، چیزهایی که بچه های کوچک رو در این سن اذیت میکنه و باعث گریه شون میشه به شدت کمتر از بقیه بچه ها شد!

دوستان بچه هایی که زود به دنیا میان رو میگن “نارس” و این بچه ها رو میزارن توی دستگاه تا به رشد مطلوبی برسن و زنده بمونن. اما متاسفانه بیشتر این بچه ها می میرند!

در آمریکا تحقیق جالبی شد از مادران بچه های نارس خواستند که روزانه در کنار محفظه ی شیشه ای قرار بگیرند و از سوراخ هایی که در محفظه وجود داره سر و بدن بچه شون رو نوازش کنن.
 نتیجه تحقیق نشون داد که مرگ و میر بچه های نارسی که توسط مادرشون نوازش میشدن فوق العاده کمتر از بچه های نارسی بود که نوازش نمی شدند!
 چرا؟

چون این بچه ها انرژی مثبت رو از طریق دست های مادرانشون دریافت می کردن. و این قضیه به صورت کاملا علمی اثبات شده که نوازش سر کودکان در رشد مغز اون ها شدیدا تاثیر مثبت دارد.
 پس لطفا بچه ها و عزیزان تون رو نوازش کنید ….


کپی هر نوع محتوا و عکس با درج لینک فعال به سایت مجاز است
http://www.asemooni.com/?p=3637
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۰
مهدی فراحی
۱۰ ترفند ساده برای اینکه در کمتر از ۳۰ ثانیه خواب‌ تان ببرد

گاهی پشت سر هم خمیازه می‌کشید، اما خبری از روی هم رفتن پلک‌ها نیست. همه‌ می‌خواهند خواب با کیفیت داشته باشند اما بسیاری از ما، غَلت زدن در رختخواب و ساعت‌ها پهلو به پهلو شدن را تجربه می‌کنیم تا سرانجام به خواب برویم. با این حال همه سزاوار خوابی خوش هستند. در این مقاله می‌توانید با ۱۰ ترفند ساده برای اینکه در کمتر از ۳۰ ثانیه خواب‌ تان ببرد، آشنا شوید.

۱. قبل از خواب کتاب بخوانید

یکی از بهترین و معروف‌ترین ترفندهای خوابیدن، خاموش کردن چراغ‌های اضافه، رفتن زیر پتو و خواندن کتاب قطور است. نیاز نیست کتابی روشنفکرانه انتخاب کنید، بلکه گاهی کتابی خسته‌کننده یا کسالت‌بار ممکن است به خوبی شما را به عالم خواب ببرد. خواندن، شما را وادار می‌کند تا از لوازم الکترونیکی‌تان و وسایلی که ذهن شما از نظر دیداری تحریک می‌کنند، جدا شوید و در نتیجه راحت‌تر بخوابید. بنابراین دفعه‌ی بعد که در خوابیدن مشکل داشتید، یکی از کتاب‌های کتابخانه‌تان را بردارید. شاید این کار بهترین راه حل برای خوابیدن باشد.

۲. ساعت مشخصی برای خوابیدن تنظیم کنید

تعیین زمان خاصی برای رفتن به رختخواب، شما را وادار می‌سازد که هر شب در آن ساعت بخوابید و این کار به دلیل اینکه سریع‌تر به رختخواب می‌روید، بسیار مفید خواهد بود. عمل به این نکته، نه تنها از نظر فیزیکی، بلکه از نظر روانی هم به شما کمک می‌کند. تنظیم ساعت برای خواب، به ذهن‌تان یادآوری می‌کند تا تشخیص دهد که این زمان برای شما به معنای دست از کار کشیدن و آرامش یافتن است. هم‌چنین این کار باعث تنظیم سطوح سروتونین وملاتونین مغزتان خواهد شد و ساعت  بدن‌تان را متعادل می‌سازد. به طور خلاصه، این کار فواید بسیاری دارد و برای اینکه سریع‌تر به خواب بروید، قطعا ضروری است.

۳. رژیم غذایی سالم‌تری داشته باشید

همه می‌دانیم و حتی باور داریم که، رژیم غذاییِ سالم مزایای بسیاری دارد، اما واقعا به آن عمل نمی‌کنیم. با این حال بدانید برای داشتن خوابی بهتر، ارزش دارد که رژیم غذایی‌تان را تنظیم کنید. تحقیقات نشان داده است که افزایش مصرف میوه و سبزیجات، باعث افزایش کیفیت خواب شده و مدت زمان به خواب رفتن را، به طور چشم‌گیری کاهش می‌دهد، زیرا باعث بالا رفتن سطح منیزیم، پتاسیم و سایر مواد معدنی مورد نیاز بدن‌تان می‌شود. حتی اضافه کردن مقدار بیشتری گوشت بوقلمون که سرشار از تریپتوفان است، باعث القای  حس خواب‌ آلودگی در شما شده و فاصله‌ی زمان بیداری تا خوابیدن را کمتر می‌کند.

۴. اتاق‌تان را خنک نگه دارید

راه حل دیگر برای سریع‌تر خوابیدن، تا حد امکان خنک نگه‌داشتن دمای اتاق است، اما باید مراقب بود خیلی سرد نشود. سال‌ها مطالعات علمی نشان داده‌اند که در زمان تلاش برای خوابیدن، دمای بدن‌تان بسیار با اهمیت است؛ چنان‌که در هنگام خواب دمای بدن به طور طبیعی کاهش می‌یابد. بنابراین خنک بودن اتاق خواب مهم است. همان‌طور که پس از یک حمام داغ به خاطر کاهش دمای بدن‌تان احساس خواب‌آلودگی می‌کنید، بهترین کار در زمان خواب، باز کردن پنجره یا روشن کردن پنکه برای خنک نگه داشتن هواست.

۵. قبل از خواب یوگا تمرین کنید

اگر علاقه‌مند به انجام کاری تا حدی غیرمتعارف هستید، تحقیقات پیشنهاد می‌دهند که انجام یوگا می‌تواند بدن‌تان را آرام ساخته و کمک کند تا در زمانی کوتاه‌تر به خواب بروید. یوگا به عنوان ترفندی برای خوابیدن، مدت طولانی است که مشتریان زیادی پیدا کرده و ارزش امتحان کردن را دارد. مجموعه حرکاتی خاص مثل «سلام بر ماه» که به آرامی و با ملایمت انجام می‌شوند، باعث افزایش احساس آرامش و خروج درد‌هایی از بدن‌تان خواهد شد که احتمالا پیش از این در طول شب باعث بی‌خوابی‌تان می‌شدند. یوگا به خاطر فوایدی که برای سلامتی دارد، توجه بسیاری از افراد را به خود جلب کرده است، پس اگر شبی بی‌خواب شُدید کافی است دست خود را برای انجام یکی از حرکات یوگا بالا ببرید و بلافاصله آرام شده و به خواب بروید.

۶. تمرکز ذهن انجام دهید

انقلاب تمرکز ذهن در حال درنوردیدن همه‌ی شهرها و فرهنگ‌هاست و به عنوان راهکاری مفید برای هر کسی که نیاز به کمک دارد، معرفی می‌شود و البته دلیلی خوب هم برای آن وجود دارد. در واقع همیشه از تمرکز ذهن به عنوان نوعی درمان برای هر بیماری فیزیکی یا روانی یاد می‌شود که در اینجا بیماری مدنظر ما، مشکل در خوابیدن است. تمرکز ذهن به شما کمک می‌کند تا ذهن مضطرب‌تان را آرام کرده و با تمرکز بر تنفس آهسته و منظم‌تان بتوانید بهتر بخوابید. در واقع «تنفس اوجایی (ujjayi)» یا «تنفس صدای اقیانوس» از بهترین تکنیک‌ها برای آرام شدن و به خواب رفتن است. (در هر دو نوع تنفس، عمل دم و بازدم به چند مرحله تقسیم شده و برای هر مرحله تکنیک مشخصی پیاده می‌شود)

۷. مقداری شیر گرم بنوشید

گاهی داستان‌های قدیمیِ مادربزرگ‌ها، نشانه‌هایی از منطق و واقعیت در خود دارند. مثلا این گفته‌ی قدیمی که نوشیدن شیر گرم به خوابیدن کمک می‌کند، نه تنها درست است بلکه ترفندی مفید برای کسانی است که می‌خواهند زودتر به خواب بروند. البته به دلیل بحث‌های پیرامون اثرگذاری تریپتوفان در خوابیدن، در حال حاضر تردیدهایی وجود دارد که شیر گرم یا نوشیدنی‌هایی با پایه‌ی شیر، باعث خواب‌ آلودگی می‌شوند؛ با این حال روان‌شناسان اثر ناخودآگاه نوشیدن شیر گرم را در نظر می‌گیرند، که به تجربه‌ی نوزادی و زمان نوشیدن شیر مادر و آرامش همراه با آن مربوط است. بنابراین به جای استفاده از چشم‌بند خواب، یک لیوان شیر گرم بنوشید تا در موقع بیدار شدن اول صبح، احساس بهتری داشته باشید.

۸. مصرف کافئین را قطع کنید

یکی از بهترین ترفندهای خوابیدن، قطع اعتیادآورترین ماده‌ی شیمیایی رایج است: درست حدس زدید، کافئین! بله، همه‌ی ما در روز مقداری کافئین را چه با چای و قهوه و چه با شکلات مصرف می‌کنیم. با این حال اگر می‌خواهید مطمئن شوید که در سریع‌ترین زمان ممکن به خواب می‌روید، مصرف کافئین را از زمانی مشخص در روزتان قطع کنید. مطالعات نشان می‌دهد قطع کافئین قبل از ساعت ۳ بعد از ظهر هم کیفیت خواب را افزایش می‌دهد و هم زمان به خواب رفتن را سریع‌تر می‌کند. پس برای اینکه مقداری پیشرفت در بهبود روند خوابیدن‌تان ببینید، قهوه یا چای عصرانه را از برنامه‌تان حذف کنید.

۹. لوازم الکترونیکی را خاموش کنید

یکی از مهم‌ترین ترفندهای خواب برای افراد امروزی و مدرن، دور کردن لوازم الکترونیکی از اتاق خواب و کنار گذاشتن‌شان است. مطالعات بی‌شماری نشان داده‌اند که نور آبی لوازم الکترونیک، توانایی مغزتان برای آغاز آرام شدن جهت خوابی با کیفیت بهتر را مختل کرده و حتی قبل از خواب، آرامش را از شما می‌گیرد. در عوض، سعی نمایید تا لپ‌تاپ، موبایل یا تبلت خود را یک ساعت پیش از خواب، خاموش کنید تا ذهن‌تان به خوبی آرام گیرد و در نتیجه به کیفیت خوابی که سزاوار آن هستید، برسید.

۱۰. پرده‌های ضخیم بخرید

اگر به دنبال ترفندی راحت و مفید برای خوابیدن هستید، بهتر است برای خرید پرده‌های ضخیم هزینه کنید. وقتی انواع نور از لامپ حیاط همسایه و چراغ‌های خیابان تا نور ماشینی که ساعت ۱ نصف شب از کوچه رد می‌شود، بر اتاق شما تأثیر می‌گذارد، خوابیدن سخت‌تر و سخت‌تر خواهد شد. پرده‌های ضخیم نه تنها مانع رسیدن نور می‌شوند، بلکه کمک می‌کنند تا برای زمانی طولانی بخوابید و هیچ اختلالی در خواب‌تان ایجاد نشود.

برگرفته از: lifehack



http://chetor.com/25432-%db%b1%db%b0-%d8%aa%d8%b1%d9%81%d9%86%d8%af-%da%a9%d9%85%d8%aa%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%db%b3%db%b0-%d8%ab%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d8%a8%e2%80%8c/?utm_source=alamto&utm_medium=aroundweb
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۴:۵۷
مهدی فراحی

هیچوقت با همسرتان اینگونه صحبت نکنید!


گاهی افراد در زمان گفت و گو با همسر خود از شیوه صحیحی استفاده نمی کنند که همین موضوع موجب ایجاد اختلاف بین زوجین می شود.



علی ملازمانی دکترای روانشناسی در گفت و گو با خبرنگار حوزه بهداشت و درمان گروه علمی پزشکی باشگاه خبرنگاران جوان؛ گفت: گاهی افراد در زمان صحبت با همسر خود از شیوه صحیحی استفاده نمی کنند که همین موضوع موجب ایجاد اختلاف بین زوجین می شود.



وی اظهار داشت: این افراد عموما فکر می کنند که اجازه دارند با اعضای خانواده خود هر طور که مایلند رفتار کنند اما به طور معمول در بیرون از خانه بسیارمودب و محترمانه با دیگران برخورد داشته و در خانه بسیار پرخاشگر هستند که رفتار این افراد در داخل خانه با اجتماع به طور کلی متفاوت است. 



این دکترای روانشناسی تاکید کرد: رفتارهای پرخاشگرانه در محیط خانواده و بین زوجین می تواند منجر به سردی و طلاق عاطفی میان آنها شود که متاسفانه افراد فراموش می کنند، اولویت در ابراز محبت و داشتن رفتار محترمانه باید از کانون خانواده و روابط میان زوجین آغاز شود و پس از آن در محیط اجتماعی انعکاس پیدا کند. 



وی تصریح کرد: ما به طور معمول در محیط اجتماع و خارج از منزل، درخواست خود از دیگران را با احترام مطرح می کنیم که در صورت برآورده شدن آن از شخص مقابل قدردانمی می نماییم اما بسیاری از افراد در محیط خانواده با لحن دستوری برخورد می کنند و این موضوع را نادیده می گیرند که ما حق نداریم با اعضای خانواده خود دستوری برخورد کنیم.



ملازمانی گفت: الگوهای نامناسب در محیط اطراف و شرایط زندگی تا حدودی می تواند در نوع تعاملات و گفتگوی زوجین در خانواده تاثیرگذار باشد که با آموزش صحیح تا حدود بسیاری می توان نوع گفتگوی صحیح در میان زوجین را تقویت و بهبود بخشید. 



این دکترای روانشناسی یادآور شد: استفاده از راهنمایی مشاوره های روانشناسی و افزایش میزان تشویق و قدرشناسی در کانون خانواده تا حدود بسیاری در اصلاح تعاملات میان زوجین تاثیرگذار است.




*کلیه حقوق این سایت متعلق به باشگاه خبرنگاران بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلا مانع است.

http://yon.ir/i55k



http://www.yjc.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۱:۵۷
مهدی فراحی

بهشت حضرت آدم و حوا در کلام امام صادق(علیه السلام)


مدیر قرآن و حدیث مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم با اشاره به نظرات مختلف درباره مکان بهشت حضرت آدم(علیه السلام) و حوا، بیان داشت: به یقین بهشتی که حضرت آدم(علیه السلام)در آن سکونت داشته، بهشت اُخروی نبوده است.



SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:


به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از فارس، در شبکه‌های اجتماعی مدتی است که شبهه‌ای را مطرک کردند که مگر وقتی شیطان به آدم سجده نکرد، خدا او را از بهشت بیرون نکرد؟ پس چگونه شیطان توانسته دوباره وارد بهشت شود و آدم و حوا را فریب دهد؟!


حجت‌الاسلام والمسلمین حسن‌رضا رضایی، مدیر قرآن و حدیث مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این گونه به این شبهه پاسخ می‌دهد:


به یقین شیطان یا همان ابلیس، رجیم و رانده شده است؛ چنان‌که در قرآن در سوره «حجر» آیه 24 و سوره «ص» آیه 78، آمده :«قال فاخرج فانّک رجیم»؛ از آن جا بیرون رو که مطرودی، معلوم می‌شود که شیطان بعد از جریان تکبر و سجده نکردن بر آدم گرفتار لعن ابدی شده و از درگاه خداوند و ملکوت رانده شده است و به یقین تا ابد هم در بهشت راه ندارد.


پس: شیطان قبلاً در بهشت نبود؛ بلکه در درگاه الهی و در جمع مقربان درگاه خداوند بود؛ در حالی که بهشت جایگاه مؤمنان و بندگان مطیع خداوند در آخرت است و اخراج او به معنای اخراج از بهشت نیست، در حقیقت اخراج شیطان به معنی تنزل مقام و مرتبه شیطان بود، از جایگاه بلندی که در نزد خداوند یافته بود، نه اخراج از مکان معین و مشخص، این همان حقیقتی است که در قرآن در تحت عنوان «هبوط» بیان شده است.


خداوند در مورد واقعه اخراج ابلیس می‌فرماید: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرین» (1)؛ گفت: از آن (مقام و مرتبه‏ات) فرود آى! تو حقّ ندارى در آن (مقام و مرتبه) تکبّر کنى! بیرون رو که تو از افراد پست و کوچکى‏ .


علامه طباطبایی در توضیح این آیه می فرماید: جمله «فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» تاکید است براى جمله «فَاهْبِطْ مِنْها»، براى اینکه «هبوط» همان خروج است و تفاوتش با خروج تنها در این است که هبوط خروج از مقامى و نزول به درجه پایین‏تر است و همین معنا خود دلیل بر این است که مقصود از هبوط فرود آمدن از مکان بلند نیست، بلکه مراد فرود آمدن از مقام و مرتبه بلند است.


و این مؤید ادعاى ما است که گفتیم ضمیر در«منها» و «فیها» به «منزلت» بر مى‏گردد نه به آسمان و یا بهشت و شاید کسانى هم که گفته‏اند مرجع ضمیر، آسمان و یا بهشت است، مقصودشان همان منزلت باشد، بنابراین، معناى آیه چنین مى‏شود که خداى تعالى فرمود: به جرم اینکه هنگامى که تو را امر کردم سجده نکردى، باید از مقامت فرود آیى، چون مقام تو مقام خضوع و فرمانبرى بود و تو نمى‏بایستى در چنین مقامى تکبر کنى، پس برون شو که تو از خوارشدگانى(2) اما در هر حال روشن است که شیطان بعد از این اخراج، دیگر نمی‌توانست به بهشت هم راه یابد، حال باید پرسید که چگونه او در جریان فریب آدم و حوا توانست وارد بهشت شود؟


گرچه برخی تصور کرده‌اند که مراد از بهشت آدم و حوا همان بهشت موعود آخرتی است، ولی مراد از بهشت محل سکونت آنها همان بهشت موعود نیست، زیرا اخراج از آن بهشت معنا ندارد؛ اما سؤال این است که آن بهشت موقت و محل سکونت ایشان کجا بود و چه حقیقتی داشت؟


در این خصوص در بین علما اختلاف نظری وجود دارد که برخی از این نظریات را بیان می کنیم:


1- باغ آسمانی: بعضى از مفسرین معتقدند که: این بهشت در یکى از کرات آسمانى بوده، هر چند  بهشت جاویدان نبوده، زیرا در بعضى از روایات اسلامى با کلمه «سماء» به بودن این بهشت در آسمان اشاره شده است. (3)


2-باغ زمینی:


برخى از مفسران هم نوشته‏اند: این بهشت یکى از باغ‌هاى دنیا و روى زمین بوده و جمله «اهْبِطُوا» نیز بر این دلالت ندارد که از بالا به پایین بیایید، بلکه به معنى انتقال آن‌ها بعد از خوردن میوه ممنوعه به نقطه دیگر زمین است.


على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود می‌نگارد: از امام جعفر صادق علیه‌السّلام راجع به بهشت حضرت آدم جویا شدند: آیا از بهشت‏هاى دنیا یا از بهشت‏هاى آخرت بوده، فرمود: از بهشت‏هاى دنیا بود که خورشید و ماه در آن طلوع می‌کرد، اگر از بهشت‏هاى آخرت ‏بود، هیچ گاه حضرت آدم از آن خارج نمی شد.(4)


3-بهشت برزخی:


عده‌ایی نیز معتقدند که منظور از این بهشت، بهشت برزخی بوده، نه بهشت زمینی دنیایی؛ علامه طباطبایی در دفاع از این نظر و در توجیه روایاتی مربوطه، می‌فرماید: مراد از این که از بهشت‏هاى دنیا بوده، این است که از بهشت‏هاى برزخى بوده، که در مقابل بهشت خلد است، این مطلب از برخی روایاتی که از طرف اهل‌بیت(ع)‏ رسیده است، روشن می‌شود، چرا که در بعضى از قسمت‌هاى این روایات آمده است که آدم بر صفا و حوا بر مروه، هبوط کرد و از این جهت که برزخ در همین جهان قرار دارد، پس در زمین بودن (دنیایی بودن) این بهشت منافاتی با برزخی بودنش ندارد.(5)


در مجموع این نظرات می‌توان به این نتیجه رسید که به یقین بهشتی که حضرت آدم و حوا در آن سکونت داشته‌اند، بهشت اُخروی نبوده است، زیرا بهشت اُخروی هرگز جای ابلیس نیست، آن جا محدوده‌ای نیست که شیطان و شیطنت و عصیان در آن راه داشته باشد، خیال باطل و نافرمانی در آن جا نیست، از سوی دیگر، کسی که به جنت خلد وارد شود، دیگر خارج نخواهد شد.


نتیجه


پس این بهشت اخروی نبوده و شیطان -که مترصد اغوای انسان‌ها است- توانسته در آن موقعیت حاضر شده و به نوعی، آدم(ع) را فریب دهد.


پی نوشت‌ها:


1 . اعراف (7) آیه 13.


2 .طباطبایى سید محمد حسین‏ ،المیزان فى تفسیر القرآن‏ ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1417 ق‏، ج 8 ص 29.


.3 مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 186، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، 1374 ش.


.4 ترجمه تفسیر المیزان، ج‏1، ص 212، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374 ش.


5 .آیت‌الله جوادی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 337 نشر موسسه اسراء، قم




http://www.shia-news.com/fa/news/43486/%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%D8%AF%D9%85-%D9%88-%D8%AD%D9%88%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۱
مهدی فراحی
کشتن چه حیواناتی جایز یا مکروه است؟ نظر اسلام درباره کشتن مورچه و زنبور

هنگام کشتن هر حیوانی، فرقی نمی کند که موذی باشد یا اهلی و یا هر نوع دیگر، ممکن است این سوال ها پیش بیاید که آیا از نظر شرعی کشتن این حیوان اشکال دارد؟


به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، اگر این پرسشی در ذهن شما باشد که از نظر دین اسلام کشتن چه حیواناتی جایز و کشتن چه حیواناتی حرام است؟ دستورات و سفارش های دین در این باره، چگونه است؟
به جز حیواناتی که جهت مصرف و خوراک انسان کشته می شود؛ در مورد کشتن سایر حیوانات، توجه به دو نکته ضروری است:

 هر حیوانی که در ملکیت دیگری است؛ کشتن آن ممنوع است. حتی مانند مگس و پشه ای که مثلا دانشمند حشره شناسی برای تحقیق آن ها را جمع آوری کرده است.هر حیوانی که آزار دهنده است و برای دفع آزار آن، راهی جز کشتن نیست؛ می توان آن را کشت. گرچه مانند پرستو باشد که کشتن آن به خودی خود کراهت دارد.در آزاررسانی نیز فرقی نمی کند که به خود شخص آزار برساند یا به دیگرانی که آزار دیدن آن ها مسؤلیتی بیاورد و یا باعث آلودگی مواد غذایی و یا مولد بیماری شود.

اما برای جزئی تر شدن گفتار از روایات بهره می گیریم. حاصل روایات آن است که دو گونه حکم برای کشتار حیوانات قابل تصور است:

 جواز کشتن؛ به این معنا که اگر کسی آن ها را بکشد؛ گنه کار نیست. با این روی کرد؛ کشتن همه حیوانات جایز و بدون اشکال است. اما درخصوص کشتن این حیوانات سفارش هم شده است: انواع مارها،حیوانات ریز مثل شپش، کلاغ، عقرب، سگ هار.سفارش به نکشتن؛ به این معنا که معصومان علیهم السلام علاقه مند بودند که انسان ها از کشتن آن ها صرف نظر کنند. از این روی حتی از بردن نامشان هم دریغ نکردند: پرستو، هدهد، فاخته(کوکو)، قنبره(چکاوک)،حباری(هوبره) ،صرد(مرغی است که گنجشک را شکار می‏کند و به فارسی ورکاک است) و صوّام(لک لک، ظاهرا) ، شقراق(سبز قبا) مورچه، زنبور عسل، وزغ و هر حیوانی که به انسان پناه آورد.( عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، ج 11 تا 23)

سایت:
www.yjc.ir
کد خبر: ۴۳۸۹۷۰۶
تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۰۸:۲۴
مهدی فراحی
«امپراتوری سه قلمرو»
گوگوریو شمالی‌ترین امپراتوری کره بود که در سال ۳۷ پیش از میلاد در باک بویو و بعد از حمله‌ای وسیع به هیون تو گون تشکیل شد.

جومونگ و ایجاد گوگوریو
پادشاه دانگمیونگ (زاده ۵۸ پیش از میلاد و درگذشته ۱۹ پیش از میلاد - پادشاهی ۳۷ تا ۱۹۹ پیش از میلاد) یا به طور کامل دانگمیونگ سئونگ وانگ که به اسم زمان تولدش جومونگ نیز معروف است، مؤسس امپراتوری گوگوریو می‌باشد. گوگوریو در میان سه امپراطوری کره، شمالی‌ترین آنها محسوب می‌شد. در لوح سنگی گوانگائتو از او با نام چومووانگ به معنی پادشاه چومو و در ۲ کتاب تاریخی سامگوک ساگی و سامگوک یوسا از او با نام جومونگ و عنوان گو یاد شده‌است. همچنین در کتاب سامگوک ساگی از او با نام چومونگ یا سانگائی نیز نام برده شده‌است. در سایر نوشته‌های بدست آمده، او با نام‌های چومونگ، جونگمو یا دومو معرفی شده‌است. افسانه تأسیس گوگوریو برگرفته از متون کهن کره از جمله لوح سنگی گوانگائتو می‌باشد. معروفترین متن شناخته شده با اندکی تغییرات از سامگوک یوسا، سامگوک ساگی و دانگمیونگ سئونگ وانگ پیئون از دانگ گوک ایسانگ گوکجیپ بدست آمده‌است. بحث‌های مختلفی بر سر آنکه پدر واقعی او چه کسی بوده به وجود آمده‌است، در بعضی از متون کره، جومونگ را پسر هه‌موسو (解慕漱:به معنی پسر آسمان) و یوها (柳花:به معنی دختر خدای رودخانه هابک) توصیف کرده‌اند. گفته شده‌است که هموسو با یوها در زمانی که او در کنار رودخانه در حال حمام کردن بود، آشنا شده‌است، اما خدای رودخانه هه‌موسو را قبول نکرد و او به آسمان برگشت. خدای رودخانه یوهوا را به اوبالسو (優渤水) تبعید کرد، مکانی که او با پادشاه دانگ بویو (بویو شمالی)، گوموا آشنا شد و صیغه او گردید. یوهوا که توسط نور خورشید باردار شده‌بود، تخمی را بدنیا آورد. گوموا سعی کرد تا تخم را نابود کند سپس سعی کرد تا تخم را به حیوانات بخوراند، اما حیوانات به جای خوردن آن، از تخم محافظت کردند تا صدمه نبیند. در نهایت گوموا تخم را به یوها برگرداند و از درون تخم پسری به دنیا آمد که جومونگ نامیده شد و در زبان کره‌ای به معنی کماندار ماهر است. جومونگ برای مهارت استثنایی که در تیراندازی داشت، معروف بود. سرانجام به خاطر حسادت پسران گوموا، جومونگ مجبور به ترک دانگ بویو شد. برطبق افسانه در هنگام فرار با اسبش به رودخانه‌ای خروشان رسید، لاک پشت‌ها و جانوران آبزی بر سطح آب آمدند و یک پل ایجاد کردند. هنگامیکه او به سرزمینی که در جنوب رودخانه قرار داشت وارد شد، مورد استقبال گو موسئو دانگون فرمانروای جولبون (که همان باک بویو بود) قرار گرفت. گو موسئو می‌دانست که جومونگ یک مرد معمولی نیست و دخترش سوسانو را به عقد او درآورد. بعد از مرگ گو موسئو در ۳۷۷ پیش از میلاد، جومونگ هفتمین دانگون در باک بویو گردید. او تمام ۵ قبیله جولبون را با یکدیگر متحد کرد و یک کشور پادشاهی متمرکز به وجود آورد. جومونگ در سال ۳۷ پیش از میلاد کشور گوگوریو را تأسیس نمود و اولین پادشاه گوگوریو شد. در همان سال، پادشاه قبیله بیرو که سونگ‌ینگ نام داشت پس از دریافت کمک جهت شکست قبیله مالگال که مورد هجوم آنها قرار گرفته بود، تسلیم جومونگ شد. در سال ۳۴۴ پیش از میلاد، جولبون سئونگ اولین شهر پایتخت گوگوریو همراه با قصر امپراتوری تکمیل شد. ۴ سال بعد و در سال ۲۸۸ پیش از میلاد، جومونگ ژنرال بو ویئوم را جهت تسخیر پادشاهی اوکجه فرستاد. در طی همان سال مادر جومونگ، یوهوا، در قصر دانگ بویو درگذشت و برای او یک مراسم خاکسپاری در حد یک ملکه گرفتند در حالیکه او فقط یک صیغه سلطنتی بود. جومونگ یک فرستاده و هدایای فراوانی جهت قدردانی از سخاوت پادشاه گوموا، برای او ارسال نمود. در سال ۱۹ پیش از میلاد، همسر اول جومونگ، یی سویا همراه پسرش، یوری، دانگ بویو را ترک کردند و وارد گوگوریو شد. یی سویا، ملکه شد و سوسانو همسر دوم جومونگ به علت فشارهای وارده و همچنین ترس از موقعیت پسرانش در آینده گوگوریو تصمیم به ترک آنجا گرفت. سوسانو، گوگوریو را همراه دو پسرش و تعدادی از مردم ترک کرد و آنها را به سمت جنوب شبه جزیره کره، مکانی که در حال حاضر کره جنوبی در آن قرار دارد، رهبری کرد. جومونگ اولین پسرش یوری را به عنوان ولیعهد معرفی نمود و او را وارث تاج و تخت کرد.

به قدرت رسیدن یوری ویرایش
نظریه رایج این است که یوری به عنوان پسر پادشاه جومونگ و بانو یه سویا جانشین او گردید. یک توضیح متداول برای تفاوت عنوان پدر و پسر در این است که، عنوان اصلی جومونگ، "Hae" بوده، اما او پس از تأسیس امپراطوری گوگوریو آن را به Go" تغییر داده بود. در کتابهای سامگوک ساگی و سامگوک یوسا به این تغییر عنوان اشاره شده‌است.

در مطالعات تازه صورت گرفته، بعضی از تاریخ نویسان، یک سری نظرات، در ارتباط با تأسیس گوگوریو ارائه کردند. آنها فکر می‌کنند که این احتمال وجود دارد که یوری، پسر جومونگ نباشد و فقط یک غاصب تاج و تخت باشد.

نظراتی که منجر به این نتیجه‌گیری توسط این گروه از تاریخ نویسان شد شامل، مرگ زودهنگام جومونگ، تفاوت عنوان‌ها، رفتار تند یوری نسبت به بعضی از افراد قابل اعتماد جومونگ و تفاوت در روش‌های حکومتی آنها بود.

پادشاه جومونگ، در سن ۴۰ سالگی درگذشت. همچنین تفاوت عنوان‌ها ممکن است به معنی تغییر سلسله از خانواده Go به خانواده Hae باشد.

نکته قابل تأمل دیگر، این حقیقت می‌باشد که اغلب افراد مورد اعتماد و نزدیک به جومونگ تبعید و یا مجبور به استعفاء شدند. به طور مثال می‌توان از هیوبو نام برد، که در زمره اولین سه پیرو پادشاه جومونگ، برطبق اولین جلد گوگوریو از تاریخچه سه امپراطوری (سامگوک ساگی)، بود. هیوبو، به طور پیوسته با روش پادشاه یوری که پی در پی جهت شکار قصر را ترک می‌کرد، مخالفت می‌ورزید. او با اصرار زیاد از پادشاه درخواست می‌کرد که با دقت بیشتری به مسائل مهم کشوری بپردازد.

اگرچه، خشم یوری افزایش پیدا کرد و هیوبو را مجبور به استعفاء نمود، اما این ادعا شاید خنثی شود با اثبات این حقیقت که همه افراد پادشاه جومونگ حذف نشدند. ژنرال بو بان نو و اویی، در بیشتر دوران حکومت پادشاه یوری به گوگوریو خدمت کردند و نقش‌های فعالی را در امپراطوری ایفاد کردند. گوگوریو در زمان حکومت یوری آن سیاست قاطع و گسترده‌ای که در زمان حکومت جومونگ وجود داشت را نتوانست نشان دهد.

آخرین نظریه، یوری یک قطعه از شمشیر شکسته جومونگ را پیدا کرده و از او جهت فروپاشی حکومت جومونگ و به قدرت رسیدن خود استفاده کرده‌است. روی‌هم‌رفته، این حقیقت که جومونگ ۵ ماه پس از رسیدن یوری فوت کرده، دلیل سؤ ظن این گروه از مورخین است.

پادشاهی یوری

یوری، یک پادشاه قدرتمند و جنگجوی موفق توصیف شده‌است. او قبیله "Xiongnu" را در سال ۹ پیش از میلاد، شکست داد. در سال ۳ پیش از میلاد، یوری پایتخت را از قلعه جولبون به قلعهٔ گانگنا منتقل نمود.

همسایه گوگوریو، سلسله هان از چین، توسط وانگ مانگ، مؤسس سلسله ژین، منقرض گردید.

در سال ۱۲ میلادی، سی و یکمین سال حکومت پادشاه یوری، وانگ مانگ پیکی را به گوگوریو فرستاد و درخواست سرباز و اتحاد جهت غلبه بر "Xiongnuu" کرد. شاه یوری درخواست او را نپذیرفت و به جای آن به ژین حمله کرد.

پادشاه یوری ۵ پسر و یک دختر به نام سریو داشت. وی بعد از مرگ بزرگترین پسرش دوجول، هامیونگ را به عنوان ولیعهد معرفی کرد؛ ولی بعدها یوری برای صلح مصلحتی به بویو می‌رود تا با پادشاه تسو آشتی کند و همچنین موهیول پسر دیگر یوری در بویو بود و قرار بود که کشته شود به همین خاطر هامیونگ به مرزهای بویو حمله کرد و موهیول را نجات داد. وقتی این خبر به گوش تسو رسید. تسو دستور داد تا هامیونگ خودش را جلوی تسو بکشد و هامیونگ هم نپذیرفت و دوباره به تسو حمله کرد و بدل تسو را کشت. بار دیگر تسو دستور داد تا هامیونگ خودش را بکشد و گرنه یوری کشته می‌شود و هامیونگ هم خودش را جلوی چشمان تسو کشت و پدرش را از مرگ نجات داد.

گوگوریو در اوج قدرت ویرایش

نقشهٔ سه پادشاهی کره، گوگوریو، باکجه و شیلا.
موهیول (۴۴–۱۸ میلادی)، سومین امپراتور گوگوریو، شمالی‌ترین در میان سه امپراطوری کره، بود. موهیول، به زودی گوگوریو را به سمت یک دوره توسعه ارضی بزرگ، تسخیر چندین کشور کوچک و امپراتوری قدرتمند دانگ بویو، سوق داد. پرنس موهیول، سومین پسر پادشاه یوری و نوهٔ پادشاه جومونگ بود. او در سن ۲۱ سالگی، در سال ۱۴ بعد از میلاد ولیعهد گوگوریو شد و ۴۴ سال بعد، پس از مرگ پدرش، به سلطنت رسید. او در "Daesuchonwon" دفن شده بود. موهیول، حکومت مرکزی گوگوریو را قوی کرد و قلمرو گوگوریو را گسترش داد. او در سال ۲۲ میلادی، دانگ بویو را ضمیمه کشور گوگوریو کرد و پادشاه آن "Daeso"یا تسو، را کشت. موهیول، در سال ۲۶ میلادی «Gaema-guk» و پس از آن «Guda-guk» را تصرف کرد. پس از دفع حمله چینی‌ها در سال ۲۸ میلادی، او پسرش، پرنس هدونگ، را جهت حمله به مقر فرماندهی "Nangnang"، در سال ۳۲ میلادی فرستاد. پادشاه دائموسین، "Nangnang" را در سال ۳۷ میلادی فتح نمود.

امروزه، از دائموسین به عنوان یک الگو، برای "Manhwa" مشهور و بازی ویدیویی «Nexon: امپراتوری بادها»، استفاده می‌شود. درام تاریخی «امپراتوری بادها» نمایش آن در سپتامبر ۲۰۰۸ آغاز شد. این درام دربارهٔ "Manhwa"، همان‌طور که در بالا ذکر شد و شرح زندگی موهیول، پرنس گوگوریو، است که با یک پیشگویی بدنیا آمد. این پیشگویی بیان می‌کرد که موهیول باعث نابودی گوگوریو می‌شود. یوری پدرش به علت فشارهای مردم و سران حکومت مجبور می‌شود او را بکشد و ظاهراً او را می‌کشد ولی حس پدری این اجازه را نمی‌دهد او را مخفیانه به میان مردم می‌فرستد و تا ۲۰ سالگی موهیول نمی‌دانست که شاهزاده‌است و سختی‌های زیادی کشید و...

روابط گوگوریو با دو امپراتوری دیگر ویرایش
گوگوریو معمولاً با هر دو امپراتوری روابط بدی داشت و در بیشتر اوقات در حال جنگ بود اما گوگوریو بیشتر از اینکه با دو امپراتوری دیگر دشمن باشد با چینی‌ها دشمن بود.

فتح گوگوریو
در سال ۶۶۵ میلادی در چهارمین سال اتحاد امپراتوری شیلا با نیروهای تانگ محل مخفی تدارکات باکجه را در یک غار پیدا کردند و میزان تدارکاتشان بسیار زیاد شد در همین سال شیلا و تانگ دستور حمله به گوگوریو دادند. گوگوریو قدرتی برای مقابله با این نیروها نداشت، پادشاه گوگوریو وقتی دو بار در جنگ شکست خورد به قلعهٔ دائی جویونگ فرار کرد

درام تاریخی دائی جویونگ در سال ۲۰۰۸ در مورد فتح گوگوریو ساخته شد. گوگوریو بین ۳ پادشاهی کره قویترین است. شیلا هم ضعیف تر از گوگوریو است.

باکجه

باکجه یکی دیگر از سه پادشاهی در کره بود. باکجه در سال ۱۸ پیش از میلاد توسط دو شاهزاده گوگوریو یعنی بیریو و اونجو پسران سوسونو بنیان گذاشته شد.

داستان ایجاد باکجه
در سال ۱۹ پیش از میلاد یه سویا و یوری به گوگوریو بازگشتند و سوسونو که موقعیت پسرانش به خصوص بیریو را در خطر دید به همراه پسرانش گوگوریو را ترک کرد. دانگمیونگ (جومونگ) سربازان زیادی به او داد. پس از حرکت سوسونو بیریو در میچاهول و اونجو در ویریسونگ ساکن شدند. اونجو با یک‌پارچه کردن مردم جولبون، باکجه یا پکجه را به وجود آورد. سوسونو و گو مسئو دانگون مهره‌های اصلی برپایی باکجه بودند.

روابط باکجه با دو امپراتوری
باکجه هر وقت با مشکلی برمی‌خورد از شیلا کمک می‌گرفت و روابط بسیار بدی با گوگوریو داشت، با وجودیکه در اصل متعلق به یک خانواده هستند.

فتح باکجه
در سال ۶۵۸ میلادی در حالیکه کسی انتظارش را نداشت دو متحد قدیمی با هم بجنگند، نیروهای متحد تانگ و شیلا جنگی بزرگ را علیه باکجه راه انداختند. آنها با ۱۸۰۰۰۰ نفر به باکجه حمله کردند. در این حالت گوگوریو با وجود اینکه دشمن باکجه بود با اوضاع بد خود برای اینکه تانگی‌ها که اهل چین بودند وارد سرزمینشان نشوند، به باکجه کمک کرد در سال ۶۵۹ میلادی ولیعهد باکجه و در سال ۶۶۰ میلادی تانگ و شیلا با کشتن پادشاه باکجه اویجا باکجه را تسخیر کردند و کل زمین‌های باکجه را به دو قسمت مساوی تقسیم کردند که نصف متعلق به تانگ و نصف متعلق به شیلا شد. به‌این‌ترتیب یک امپراتوری از سه امپراتوری نابود شد.

شیلا
در سال ۵۷ میلادی شیلا در شبه جزیره کره تشکیل شد و پس از ۹۹۲ سال حکومت در سال ۹۳۵ میلادی از بین رفت. مورخین دورهٔ تاریخ شیلا را به دو قسمت تقسیم می‌کنند، یکی شیلا قبل از اتحاد و دیگری شیلا متحد.

هیوک گئسو و به وجود آمدن شیلا
مردم او را با نام‌های مختلفی می‌شناسند که می‌توان به Geoseogan و Geoseulhan اشاره کرد.

نام خانوادگی او باک است که معنی کدو می‌باشد در افسانه‌ها آمده‌است او از تخم مانند کدو بیرون آمد و برای همین این نام خانوادگی برای او انتخاب شده‌است. افسانه‌های زیادی در مورد به دنیا آمدن او است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به این اشاره کرد که سران شش روستای متحد دور هم جمع شدن تا در مورد اسکان پناهنده‌های گوجوسان و تشکیل امپراتوری با هم صحبت کنند در همین لحظه تخمی نورانی از آسمان به زمین افتاد و پسری به شکل کدو از تخم بیرون آمد و در میان نور خورشید رقصید و سران شش قبیله او را به عنوان پادشاه انتخاب کردند. او ۱۳ سال بیش نداشت که به عنوان اولین امپراتور شیلا حکومت کرد و در سال ۴۱ قبل از میلاد ازدواج کرد او سعی می‌کرد کم‌کم قلمرو خود را گسترش دهد اما او به دلیل تشکیل دو امپراتوری دیگر (گوگوریو و باکجه) بسیار عصبانی شد اما او قدرت مقابله با هیچ‌یک از این دو امپراتوری را نداشت. او در سال ۴ میلادی در سن ۷۳ سالگی و به دلیل بیماری طاعون مرد پسرش نامهائه او را در محلی به نام سارئونگ دفن کرد و حکومت به نامهائه پسر بزرگش رسید.

پادشاه موییل
او با سفر خود به تانگ قراردادهایی را میان دو طرف بست و بعد از چندین دیدار مشکوک، در سال ۶۵۸ میلادی نیروهای متحد تانگ و شیلا جنگی بزرگ را علیه باکجه راه انداختند. آنها با ۱۸۰۰۰۰ نفر به باکجه حمله کردن در این حالت گوگوریو با وجود اینکه دشمن باکجه بود با اوضاع بد خود برای اینکه تانگی‌ها که اهل چین بودند وارد سرزمینشان نشوند به باکجه کمک کرد در سال ۶۵۹ میلادی ولیعهد باکجه و در سال ۶۶۰ میلادی تانگ و شیلا با کشتن پادشاه باکجه اویجا باکجه را تسخیر کردند و کل زمین‌های باکجه را به دو قسمت مساوی تقسیم کردند که نصف متعلق به تانگ و نصف متعلق به شیلا شد. به این ترتیب یک امپراتوری از سه امپراتوری نابود شد و در سال ۶۶۱ موییل مرد. اشراف زادگان که قدرت بالای شیلا را دیدند به فکر افتادند که یک اتحاد بین حزب‌ها و قبایلی که با جنگ مخالف بودند، درست کنند، به این ترتیب وحدتی شکل گرفت و دورهٔ جدیدی از تاریخ شیلا به وجود آمد.

شیلا بعد از اتحاد (پادشاه مونمو) ویرایش
در سال ۶۶۵ میلادی در چهارمین سال امپراتوری شیلا با نیروهای تانگ، محل مخفی تدارکات باکجه را در یک غار پیدا کردند و میزان تدارکاتشان بسیار زیاد شد. در همین سال شیلا و تانگ دستور حمله به گوگوریو دادند. گوگوریو قدرتی برای مقابله با این نیروها نداشت. پادشاه گوگوریو وقتی دو بار در جنگ شکست خورد، به قلعهٔ دائی جویونگ فرار کرد در سال ۶۶۸ میلادی قلعهٔ دائی جویونگ توسط تانگ و شیلا تسخیر شد و گوگوریو برای همیشه از تاریخ محو گردید و گوگوریو مانند باکجه بین تانگ و شیلا تقسیم شد و همهٔ سربازان برای جلوگیری از حملات واز ژاپن به شیلا رفتند.

درام تاریخی دائی جویونگ در سال ۲۰۰۸ در مورد فتح گوگوریو ساخته شد.

جنگ شیلا با تانگ ویرایش
گفته شد نیروهای متحد تانگ و شیلا برای جلوگیری از حملهٔ ژاپنی‌ها به شیلا رفتند و یک سال در آنجا ماندند در سال ۶۶۹ میلادی امپراتور تانگ از مونمو خواست تا سربازانش را برگرداند اما مونمو به جای سربازان برایش سر نگهبانی را که پیغام آورده بود را آورد و تمام سربازان تانگ رو که در شیلا بودند را قتل‌عام کرد و حالا شیلا با ۱۰۰۰۰ نفر بیشتر به جنگ تانگ رفت. در سال ۶۶۹ میلادی مونمو با سربازانش به تانگ حمله کرد و به ترتیب قلعه‌های تانگ را فتح کرد او در سال ۶۷۴ میلادی پایتخت تانگ را تسخیر کرد و مناطق زیادی را از تانگ گرفت این طور بود که شیلا کل منطقه را در اختیار گرفت مونمو تمامی سرزمین‌هایی را که از باکجه و گوگوریو به تانگ رسیده بودند نیز پس گرفت.

شورش‌ها در شیلا
شورش‌های زیادی بعد از اتحاد شیلا روی داد که باعث مرگ چندین پادشاه شد این شورش‌ها آنقدر ادامه یافت که پادشاه شیلا جانگ بوگو و وزیر دربارش را برای ادارهٔ پادگان‌های دریایی به چانکهی فرستاد.

جانگ بوگو
جانگ بوگو (به کره‌ای (خط هانجا): 張保皐) یا گونگ بوک (به کره‌ای (خط هانجا): 弓福) (مرگ در ۸۴۶ میلادی) دریانورد، فرمانده جنگی، استاد هنرهای رزمی و یکی از نیرومندترین سیاست‌مداران پادشاهی شیلا در کره بود. او چندین دهه بر دریای زرد و آب‌های میان سواحل جنوب غربی کره و شبه‌جزیره شاندونگ چین تسلط داشت. مرکز ناوگان کشتیرانی او در جزیره واندو در چانگ‌هی‌جین (استان جولا در کره جنوبی) در دریای جنوب غربی قرار داشت، او مقام رسمی فرماندار دریایی چانگ‌هی جین را از طرف دربار شیلا در اختیار داشت. اطلاعات زیادی در مورد زندگی او در دست نیست. در کتاب سامگوک ساگی (تاریخچه سه پادشاه) که در سده دوازدهم میلادی نوشته شده، زندگینامه کوتاهی از جانگ بوگو آمده‌است. در آن به مهارت او در هنرهای رزمی و سفر او به همراه پسر عمویش یئون جانگ (정년 鄭年) در جوانی به چین (در آن هنگام تانگ نامیده می‌شد) اشاره شده‌است. آن‌ها باتوجه به مهارت در اسب‌سواری و شمشیرزنی به ارتش تانگ راه‌یافتند و فرماندهان نظامی منطقه وانینگ (جیانگ‌سو کنونی) شدند. در قرن نهم هزاران شیلایی در تانگ می‌زیستند و بیشتر آنها به فعالیت‌های تجاری در سواحل شاندونگ و یانگ‌زو مشغول بودند. جامعه شیلایی‌های یانگ‌زو استقلال زیادی در امور خود داشت و مسائل شیلایی‌ها عموماً توسط خود آن‌ها حل و فصل می‌شد.

جانگ از وضعیت تأسف‌بار هموطنان خود خشمگین بود، اضمحلال حاکمان تانگ موجب رونق کار دزدان دریایی گشته‌بود و شیلایی‌های مقیم تانگ هدف مناسبی برای دزدان دریایی بودند که آن‌ها را برای فروش در بازار به اسارت می‌گرفتند. در ۸۲۳ میلادی امپراتور تانگ فرمان لغو برده‌داری را صادر کرد و دستور بازگرداندن تمام بردگان شیلایی را به شیلا داد.

در ۸۲۵ میلادی جانگ بوگو به ساختن یک کارخانه کشتی‌سازی در اقدام کرد و از امپراتور هیونگ‌دوک (۸۲۶ تا ۸۳۶) خواست تا یک پادگان نظامی برای حمایت از تجار شیلایی و امنیت دریای زرد در واندو احداث کند. در ۸۲۸ با موافقت امپراتور پادگان نظامی در واندو افتتاح شد. بقایای پادگان چانگ‌هی هنوز در سواحل جنوبی واندو باقی‌مانده‌است.

با افتتاح پایگاه چانگ‌هی جانگ‌بوگو به اوج قدرت خود رسید. فرماندهان جنگی بسیاری به حمایت جانگ بوگو متکی بودند. ارتش او اگرچه به‌طور رسمی متعلق به پادشاه بود، اما در واقع توسط خود او اداره می‌شد. قدرت سپاه جانگ در این دوران به قدری بود که او توان برانداختن حکومت را داشت. البته بسیاری از اعضای خانواده سلطنتی با توجه به قدرت برتر و همچنین طبقه اجتماعی جانگ بوگو از او متنفر بودند. در ۸۳۹۹ جانگ نقش کلیدی در به قدرت رسیدن پادشاه سینمو با برانداختن پادشاه مینای داشت. کیم ووجینگ (پادشاه سینمو) از او برای براندازی پادشاه غاصبی که با کشتن پدرش به قدرت رسیده بود، کمک خواست. جانگ بوگو پاسخ داد: «اگر حق را ببینی و به آن عمل نکنی، بزدلی بیش نیستی.» حتی اگر توان آن را نداشته باشم، از دستورهای شما پیروی می‌کنم. لشکر ۵۰۰۰ نفری جانگ بوگو به رهبری یئون جانگ پایتخت را تسخیر کرد، کیم ووجینگ بر تخت نشست و جانگ نخست وزیر شد. جانگ‌بوگو جان خود را در جریان ازدواج دخترش با فرزند پادشاه مون‌سانگ از دست داد. اشراف زادگان که پذیرش ورود دختر جانگ (که از یک خانواده عادی بود) را به دربار نداشتند، برای قتل او توطئه چیدند.

در ساگموک یوسا کتاب تاریخ دیگری از قرن سیزدهم آمده‌است که پادشاه به دسیسه‌های اشراف زادگان تن داده و ازدواج با دختر جانگ را رد کرد. در نتیجه دشمنی او و جانگ بوگو درگرفت. مشخص نیست که ترور جانگ بوگو توسط چه کسی (پادشاه یا اشراف‌زادگان) انجام شده باشد. اما در هر دو کتاب آمده‌است که در ۸۴۶ جانگ بوگو توسط یوم جانگ (閻長) فرستاده دربار شیلا با فروکردن چاقویی در قلبش به قتل رسید. او اعتماد جانگ بوگو را با تظاهر به اینکه از پایتخت فرار کرده‌است، جلب کرد و در هنگام نوشیدن شراب او را به قتل رساند. البته در شوکو نیهون کوکی (續日本後紀紀) کتاب تاریخ ژاپنی مرگ جانگ بوگو در ۸۴۱۱ ثبت شده‌است.

پادگان چانگ‌هی در ۸۵۱ تعطیل شد. محل دفن خاکستر جانگ بوگو نیز نامعلوم است.

ادامه شورش‌ها
بعد از مرگ جانگ بوگو باز هم شورش‌ها ادامه پیدا کرد و حکومت شیلا را به قدری ضعیف کرد که دیگر هیچ وقت نمی‌توانست خود را بسازد در سال ۹۳۵ میلادی زمانی که شیلا بسیار ضعیف بود گوریئو به شیلا حمله کرد و با فتح شیلا سه امپراتوری کره نابود شد و به تاریخ پیوست.

درام‌های تاریخی

چند سالی است که تلویزیون کره به ساخت درام‌های تاریخی روی آورده و با استقبال زیادی مواجه شده‌است. این فیلم‌ها با فروش به کشورهای دیگر درآمدهای زیادی کسب می‌کنند. ما به چند درام که در مورد سه امپراتوری کره‌است، اشاره می‌کنیم:

امپراتور دریا در مورد جانگ بوگو ساخته شده، در سال ۲۰۰۴
افسانه جومونگ در مورد جومونگ مؤسس امپراتوری گوگوریو
امپراتور بادها شرح زندگی نوه جومونگ و سومین پادشاه گوگوریو
دائی جویونگ شرح زندگی آخرین فرمانروای گوگوریو.
سرنوشت یک مبارز شرح زندگی آخرین ژنرال باکجه گی بک
دختر امپراتور شرح زندگی بانو سو بیک هیانگ دختر گمشده پادشاه موریونگ
رؤیای فرمانروای بزرگ شرح نحوه ی متحد شدن سه قلمرو توسط کیم یوشین و کیم چونچو (پادشاه موییل)

https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%87_%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C_%DA%A9%D8%B1%D9%87
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۰:۳۸
مهدی فراحی