با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

ﺷﻮﺥ ﻃﺑﻌﯽ ﺑﯽﻧﻈﯿﺮ ﻳﮏ ﺷﻬﯿﺪ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ ...

ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ:

ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ ﺳﯿﻨﻪﺍﺵ ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ

ﺭﻭﯼ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ.

ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ...

ﺩﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ ﻣﯽﺯﺩ.

ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺁﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ

ﺩﺍﺭﯼ

ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗﺗﯽ ﺑﺮﺍﯼ

ﺧﻂ ﻣﻘﺪﻡ ﮐُﻤﭙُﻮﺕ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﻦ، ﻋﮑﺲ ﺭُﻭﯼ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ

ﻧَﮑﻨﻦ!

ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺑﮕﻮ

ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯﯼ ﮔﻔﺖ: ﺁﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﯽ، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ، ﺭُﺏ

ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓﺗﺎﺩﻩ!...

ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ، ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺷﻬﯿﺪ

ﺷﺪ "............

ﺷﻬﯿﺪ ﺭﺿﺎ ﻗﻨﺒﺮﯼ، ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ " ﺷﻬﯿﺪ ﺧﻨﺪﺍﻥ" ﺗﻬﺮﺍﻥ

ﺳﺎﻝ 1364


««اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۸
مهدی فراحی

««مثل شهید چمران بمیرید»»

*چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد

*و در این دنیا شرف را بیمه کرد

*و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛

*ما و شما هم خواهیم رفت.

*مثل چمران بمیرید.

**امام خمینی (ره)، ۱/تیر/۱۳۶۰، صحیفه امام، جلد14، صفحه491

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۵:۳۱
مهدی فراحی

تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس....!!!

دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه. من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر.

چشمش که به قیافه ی لرزان زن و بچه ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا.

پرسید: «کجا می رین؟»

مرد کُرد گفت: «کرمانشاه»

– رانندگی بلدی؟

– کُرد متعجب گفت: «بله بلدم!»

علی دمِ گوشم گفت: «سعید بریم عقب.»

مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان!

باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم.

لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟»

اون هم مثل من می لرزید، اما توی تاریکی خنده اش را پنهان نکرد و گفت:

«آره می شناسمش، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس....

هدیه به روح شهید علی چیت سازیان  صلوات....

عضویت در پیج سیره شهدا و رهبری:

http://line.me/ti/p/%40cnj5604b 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۲
مهدی فراحی