با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶۹ مطلب با موضوع «اهل بیت» ثبت شده است

علی بن عاصم کوفی میگوید:

من مردی نابینا بودم و روزی به محضر مولایم امام عسکری (علیه السلام ) شرفیاب شدم در حالی که مولایم به گرمی از من استقبال کرد .

در این حال در قلب خود آرزو میکردم که ایکاش چشمان من بینا بود تا جمال مولای خود را رویت کنم .

ناگاه امام عسکری به من فرمود :

نزدیک بیا .

پس نزدیک امام رفتم و دستان امام را بر روی چشمان خود حس کردم ، ناگاه چشمان خود را بینا یافتم و شروع به بوسیدن دست مولای خود کردم و خدمت مولایم عرض کردم :

مولای من ، من مردی ضعیف و ناتوان از کمک کردن و یاری به شما هستم ولی تنها کاری که میکنم این است که در خلوتهای خود ، بسیار بر دشمنان شما لعن و نفرین میکنم ، آیا این عمل من سودی به حال من دارد؟


امام عسکری علیه السلام فرمودند:

جد ما رسول خدا فرموده است :

هرکس که از یاری کردن ما ناتوان است ولی در خلوتهای خود بر دشمنان ما لعنت میکند ، خداوند صدای او را در آسمانها و بین فرشتگان منتشر میکند و ملائکه الهی لعنت میکنند هرکس را که لعنت بر دشمنان ما نمیکند ، آن نگاه فرشتگان برای این شخص طلب آمرزش از خدا میکنند و خواهان درود خدا بر این عبد میشوند ،
آنگاه خداوند در جواب آنان میفرماید :
ای فرشتگان من ، دعای شما در حق این بنده ام را مستجاب کردم و درود و صلوات خود را بر روح این عبد نازل نمودم و او را از برگزیدگان بندگانم قرار دادم.

(بحارالانوار جلد۵۰ صفحه ۳۱۶)

متن عربی:

 
أَقُولُ رُوِیَ فِی بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَاصِمٍ الْکُوفِیِّ الْأَعْمَی
قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی سَیِّدِی الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ
وَ قَالَ مَرْحَباً بِکَ یَا ابْنَ عَاصِمٍ اجْلِسْ هَنِیئاً لَکَ یَا ابْنَ عَاصِمٍ أَ تَدْرِی مَا تَحْتَ قَدَمَیْکَ فَقُلْتُ یَا مَوْلَایَ إِنِّی أَرَی تَحْتَ قَدَمَیَّ هَذَا الْبِسَاطَ کَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَ صَاحِبِهِ فَقَالَ لِی یَا ابْنَ عَاصِمٍ اعْلَمْ أَنَّکَ عَلَی بِسَاطٍ جَلَسَ عَلَیْهِ کَثِیرٌ مِنَ النَّبِیِّینَ
وَ الْمُرْسَلِینَ فَقُلْتُ یَا سَیِّدِی لَیْتَنِی کُنْتُ لَا أُفَارِقُکَ مَا دُمْتُ فِی دَارِ الدُّنْیَا
ثُمَّ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَیْتَنِی کُنْتُ أَرَی هَذَا الْبِسَاطَ فَعَلِمَ الْإِمَامُ علیه السلام مَا فِی ضَمِیرِی
فَقَالَ ادْنُ مِنِّی فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَمَسَحَ یَدَهُ عَلَی وَجْهِی فَصِرْتُ بَصِیراً بِإِذْنِ اللَّهِ
ثُمَّ قَالَ هَذَا قَدَمُ أَبِینَا آدَمَ وَ هَذَا أَثَرُ هَابِیلَ وَ هَذَا أَثَرُ شِیثٍ وَ هَذَا أَثَرُ إِدْرِیسَ وَ هَذَا أَثَرُ هُودٍ وَ هَذَا أَثَرُ صَالِحٍ وَ هَذَا أَثَرُ لُقْمَانَ وَ هَذَا أَثَرُ إِبْرَاهِیمَ وَ هَذَا أَثَرُ لُوطٍ وَ هَذَا أَثَرُ شُعَیْبٍ وَ هَذَا أَثَرُ مُوسَی وَ هَذَا أَثَرُ دَاوُدَ وَ هَذَا أَثَرُ سُلَیْمَانَ وَ هَذَا أَثَرُ الْخَضِرِ وَ هَذَا أَثَرُ دَانِیَالَ وَ هَذَا أَثَرُ ذِی الْقَرْنَیْنِ وَ هَذَا أَثَرُ عَدْنَانَ وَ هَذَا أَثَرُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ هَذَا أَثَرُ عَبْدِ اللَّهِ وَ هَذَا أَثَرُ عَبْدِ مَنَافٍ وَ هَذَا أَثَرُ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هَذَا أَثَرُ جَدِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ عَلِیُّ بْنُ عَاصِمٍ فَأَهْوَیْتُ عَلَی الْأَقْدَامِ کُلِّهَا فَقَبَّلْتُهَا وَ قَبَّلْتُ یَدَ الْإِمَامِ علیه السلام وَ قُلْتُ لَهُ إِنِّی عَاجِزٌ عَنْ نُصْرَتِکُمْ بِیَدِی وَ لَیْسَ أَمْلِکُ غَیْرَ مُوَالاتِکُمْ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ اللَّعْنِ لَهُمْ فِی خَلَوَاتِی فَکَیْفَ حَالِی یَا سَیِّدِی فَقَالَ علیه السلام حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ ضَعُفَ عَلَی نُصْرَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَعَنَ فِی خَلَوَاتِهِ أَعْدَاءَنَا بَلَّغَ اللَّهُ صَوْتَهُ إِلَی جَمِیعِ الْمَلَائِکَةِ فَکُلَّمَا لَعَنَ أَحَدُکُمْ أَعْدَاءَنَا
صَاعَدَتْهُ الْمَلَائِکَةُ وَ لَعَنُوا مَنْ لَا یَلْعَنُهُمْ فَإِذَا بَلَغَ صَوْتُهُ إِلَی الْمَلَائِکَةِ اسْتَغْفَرُوا لَهُ وَ أَثْنَوْا عَلَیْهِ وَ قَالُوا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی رُوحِ عَبْدِکَ هَذَا الَّذِی بَذَلَ فِی نُصْرَةِ أَوْلِیَائِهِ جُهْدَهُ وَ لَوْ قَدَرَ عَلَی أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ لَفَعَلَ فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَی یَقُولُ یَا مَلَائِکَتِی إِنِّی قَدْ أحببت [أَجَبْتُ] دُعَاءَکُمْ فِی عَبْدِی هَذَا وَ سَمِعْتُ نِدَاءَکُمْ وَ صَلَّیْتُ عَلَی رُوحِهِ مَعَ أَرْوَاحِ الْأَبْرَارِ وَ جَعَلْتُهُ مِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ.

 [بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الایمه الاطهار علیهم السلام - باب ۴ مکارم أخلاقه و نوادر أحواله و ما جری بینه و بین خلفاء الجور و غیرهم و أحوال أصحابه و أهل زمانه صلوات الله علیه - مجلد ۵۰، صفحه ۳۱۶]
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۹ ، ۲۳:۲۶
مهدی فراحی
روضه شهادت
امام حسین علیه السلام
در زیارت ناحیه
پس دشمنان از همه طرف به تو هجوم آوردند، و تورا به سبب زخم‌ها و جراحتها ناتوان نمودند، و راه خلاص ورفتن برتو بستند،
تاآنکه هیچ یاوری برایت نماند، ولی توحسابگر (عمل خویش برای خدا) و صبوربودی،
اززنان وفرزندانت دفاع وحمایت مینمودی،
تاآنکه تورااز اسبِ سواری ات سرنگون نمودند، پس بابدن مجروح برزمین سقوط کردی،
در حالیکه اسبها تو را با سُم‌های خویش کوبیدند، و سرکشان باشمشیرهای تیزِشان برفرازت شدند، پیشانیِ تو به عرقِ مرگ مرطوب شد، و دستانِ چپ و راستت به باز و بسته شدن در حرکت بود،
پس گوشه نظری به جانب خِیام و حَرَمَت گرداندی، در حالیکه از زنان و فرزندانت (روگردانده) به خویش مشغول بودی،
اسبِ سواری ات با حال نفرت شتافت، شیهه کشان و گریان، بجانبِ خیمه‌ها رو نمود..‌.


«متن عربی»

فَأَحْدَقُوا بِک َ مِنْ کُلّ ِالْجِهاتِ، وَ أَثْخَنُوک َ بِالْجِراحِ، وَ حالُوا بَیْنَک َ وَ بَیْنَ الرَّواحِ، وَ لَمْ یَبْقَ لَک َ ناصِرٌ، وَ أَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِرٌ، تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِک َ وَ أَوْلادِک
َ، حَتّی نَکَسُوکَ عَنْ جَوادِک َ، فَهَوَیْتَ إِلَی الاَْرْضِ جَریحاً، تَطَؤُک َ الْخُیُولُ بِحَوافِرِها، وَ تَعْلُوکَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها، قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبینُک َ، وَ اخْتَلَفَتْ بِالاِنْقِباضِ وَ الاِنْبِساطِ شِمالُک َ وَ یَمینُک َ، تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلی رَحْلِک َ وَ بَیْتِک َ، وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِک َ عَنْ وُلْدِک َ وَ أَهالیک َ، وَ أَسْرَعَ فَرَسُک َ شارِداً، إِلی خِیامِک َ قاصِداً، مُحَمْحِماً باکِیاً،
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۱۵
مهدی فراحی
«أَلسَّلامُ عَلَی الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ»
«سلام بر سرهایی که برافراشته شده است»
کلمه مشالات از ریشه «شیل» است که سنگ بزرگی بوده که برای مسابقه و زورآزمایی از آن استفاده می شده، پس در این جمله زیارت ناحیه اشاره است به اینکه:
اول: سرها گرانسنگ و ارزشمند بودند
دوم: دشمنان برای بلند کردن این سرها از یکدیگر پیشی گرفته و به آن افتخار می کردند
سوم: حرکت سرها بر نیزه ها همراه با رقص و هلهله و شادی بوده.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۴۴
مهدی فراحی
«داستان عجیب بر خورد حضرت عیسی با شیر و لعن یزید»

روایت شده است اینکه حضرت عیسی (علیه السلام) در بیابان ها همراه حواریون و یاران خاص خودشان گردش می کردند پس رسیدند به کربلا، پس شیری قوی هیکل که شکارش را خرد می کرد دیدند که راه کربلا را بسته است.
حضرت عیسی به شیر گفت: چرا در این راه نشسته ای؟ ما را رها نمی کنی که برویم؟
شیر با زبان فصیح عرضه داشت: شما راه رها نمی کنم، تا اینکه لعن کنید یزید قاتل امام حسین (علیه‌السلام) را.

حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود: حسین کیست؟

شیر گفت: او نوه دختری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) نبی امی و پسر حضرت علی ولی (علیه السلام) است.

حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود: قاتلش کیست؟! شیر گفت: او یزید است که نفرین شده همه جانواران و حشرات و درندگان است، خصوصا در ایام عاشورا.
پس حضرت عیسی دستهایش را بالا برد و یزید را لعن کرد و نفرینش کرد و حواریون هم بر استجابتش آمین گفتند.
سپس شیر با مهربانی از سر راهشان کنار رفت و انها راهشان را ادامه دادند.

منبع: بحار: ج ۴۴، ص ۲۴۴

اصل روایت در بحار

وَ رُوِیَ: أَنَّ عِیسَی کَانَ سَائِحاً فِی الْبَرَارِی وَ مَعَهُ الْحَوَارِیُّونَ
فَمَرُّوا بِکَرْبَلَاءَ
فَرَأَوْا أَسَداً کَاسِراً قَدْ أَخَذَ الطَّرِیق
َ فَتَقَدَّمَ عِیسَی إِلَی الْأَسَدِ
فَقَالَ لَهُ لِمَ جَلَسْتَ فِی هَذَا الطَّرِیقِ
وَ قَالَ لَا تَدَعُنَا نَمُرُّ فِیهِ
فَقَالَ الْأَسَدُ بِلِسَانٍ فَصِیحٍ إِنِّی لَمْ أَدَعْ لَکُمُ الطَّرِیقَ حَتَّی تَلْعَنُوا یَزِیدَ قَاتِلَ الْحُسَیْنِ علیه السلام
فَقَالَ عِیسَی علیه السلام وَ مَنْ یَکُونُ الْحُسَیْنُ
قَالَ هُوَ سِبْطُ مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ ابْنُ عَلِیٍّ الْوَلِیِّ
قَالَ وَ مَنْ قَاتِلُهُ
قَالَ قَاتِلُهُ لَعِینُ الْوُحُوشِ وَ الذُّبَابِ وَ السِّبَاعِ أَجْمَعَ خُصُوصاً أَیَّامَ عَاشُورَاءَ
فَرَفَعَ عِیسَی یَدَیْهِ وَ لَعَنَ یَزِیدَ وَ دَعَا عَلَیْهِ وَ أَمَّنَ الْحَوَارِیُّونَ عَلَی دُعَائِهِ
فَتَنَحَّی الْأَسَدُ عَنْ طَرِیقِهِمْ وَ مَضَوْا لِشَأْنِهِمْ.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۱۶
مهدی فراحی

*طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی  ۲۱ مهر سال ۵۹ هجری شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرف های مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.*


*روز عاشورا چگونه گذشت؟*

*در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعت ها تنظیم کرده ایم.*


*۵:۴۷ اذان صبح*


*امام علیه السلام بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»*

*طرف مقابل نیز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.*


*حدود ساعت۶*

*امام حسین علیه السلام دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند*


*طلوع آفتاب*

*کمی بعد از طلوع آفتاب امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام علیه السلام نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه ی مقابل از امام علیه السلام پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام علیه السلام حدوداً نیم ساعت طول کشده است*


*حدود ساعت ۸*

*بعد از سخنرانی امام علیه السلام چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» آقای قرآن خوانهای کوفه بود(الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.*

*بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند.* 

*بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.*


*حدود ساعت ۹*

*روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام علیه السلام رها کرد و خطاب به لشکریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.)*


*حدود ساعت ۱۰*

*بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین علیه السلام نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.*

*بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین علیه السلام حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.*

*همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌ علیه السلام حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت.بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام علیه السلام را تیر باران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام علیه السلام تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح،آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است.*

*اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام علیه السلام او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام علیه السلام حمله کنند زهیر و ده نفر به آنها حمله کردند.*


*حدود ساعت ۱۱*

*بعد از این حملات، امام‌ علیه السلام دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی «در مقابل نگاه امام‌ علیه السلام» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین علیه السلام را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».*

*یک بار هفت نفر از اصحاب امام‌ علیه السلام در محاصره واقع شدند، حضرت عباس علیه السلام محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.*


*اذان ظهر*

*حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام علیه السلام خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام علیه السلام از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.» امام‌ علیه السلام نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌ علیه السلام اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»*


*حدود ساعت ۱۳*

*۳۰ نفر از اصحاب امام علبه السلام تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین علیه السلام بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»*


*حدود ساعت ۱۴*

*عاقبت امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام تنها ماندند. عباس علیه السلام اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس علیه السلام دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام علیه السلام برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست»*


*حدود ساعت ۱۵*

*امام علیه السلام به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.*

*امام علبه السلام به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام علیه السلام آمدند. بعد از شهادت امام، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.*

*در مقاتل نوشته اند زمانی که امام علیه السلام در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن علیه السلام دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»*


*ساعت ۱۶:۰۶ اذان عصر*

*وقت شهادت امام علیه السلام را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین علیه السلام کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»*

*گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام علیه السلام فرو برد ...*


*حدود ساعت ۱۷*

*بعد از شهادت امام علیه السلام عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.*

*غارت عمومی اموال امام حسین علیه السلام و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت.*

*یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام علبه السلام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.*

*نزدیک غروب آفتاب است سر امام علیه السلام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود.*


*۱۸:۴۹ اذان مغرب* 

*داستان روز غم انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۲
مهدی فراحی

«داستان آموزنده حولاء»

روایت «حولا» دارای مضامین عالی تربیتی در بخش تربیت خانواده و امور زوجین است. توجه به این روایت دیدگاه اسلام را در خصوص مسائل زناشوئی و اهمیت مودّت و محبّت دو همسر بیان می کند.


«حولاء که نام اصلی وی زینب است، عطرفروش بود. وی به خانه پیامبر و همسران ایشان رفت و آمد داشت، و به آنان عطر می فروخت، روزی همسرش او را به کاری خواند ولی وی ابا کرد. تا اینکه شب شد و شوهر از دستش همچنان ناراحت بود، وقتی عازم مسجد شد تا نماز بگذارد، حولاء به دنبالش رفت ولی او روی برگرداند، به سویش رفت و دست راست و سر او را بوسید ولی شوهر همچنان محبّت او را نمی پذیرفت. حولاء فهمید که او به شدّت از وی عصبانی است لذا به رخسار زد و خاک به صورت می ریخت و به شدت و بلند بلند و زار زار می گریست و از ترس خدای جهانیان و اضطراب از آتش جهنّم و روزی که میزانها برپا و نامه ها باز می شود و ترس از عذاب مالک قیامت، می لرزید.


او سپس جعبه آرایش و عطرهای خود را آورد و خویش را معطر ساخت و پاکیزه نمود و چنان کرد که عروس در شب زفاف می کند، سپس رختخواب را پهن نمود و زیر لحاف خود را بر همسرش عرضه نمود ولی شوهر همچنان از او روی برمی گرداند، او دیگر بار به سویش آمد تا بلکه قبولش کند ولی شوهر باز صورتش را از وی برگردانید، حولاء چون وضعیت را چنین دید، سیلی به صورت خود نواخت و با صدای بلند گریه سر داد، او از خدای می ترسید و از عذاب قیامت اضطراب داشت و از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهایند، به شدّت بی تاب بود و آن شب را لحظه ای به خواب نرفت و البته شبی طولانی تر از روز قیامت برای او بود، چون شوهر خود را خشمگین از خود دید و مقصّر در ادای حقّ او می شناخت.


صبح که شد، نماز خویش اقامه نمود، پوشیه (مقنعه) برصورت زد، عبایش را بر سر افکند و راهی منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد، چون رسید بدین شیوه سلام کرد:


سلام بر شما ای اهل بیت پیامبر، ای معدن علم و رسالت، ای مکان ورود و خروج فرشتگان، آیا اجازه می فرمایید برشما وارد شوم، خدای شما را رحمت فرستد؟


ام سلمه زوجه مکرمه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صدایش را شنید و او را شناخت، به کنیزش گفت برو و در را باز کن، کنیز در را باز کرد و حولاء وارد شد، ام سلمه گفت:


چه شده است و در چه حالی؟ و البته حولاء بهترینِ زمانه خود بود، او پاسخ داد، بی بی از خداوند عالمیان خائفم، شوهرم برمن خشم گرفته و می ترسم من هم به کینه او دچار شوم و از او خشم گیرم، ام سلمه گفت: بنشین، عصبانی مشو تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیاید.


حولاء نشست و با امّ سلمه شروع به گفتگو نمود و در این اثنا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدند و فرمودند: حولاء را نزد شما می بینم آیا به شما از عطرهایش نداده است؟ ام سلمه عرض کرد: نه به خدا ای پیامبر، خدا به تو و اهل بیت طاهر تو درود فرستد او آمده از حق همسرش بروی سؤال کند و سپس داستان را برای ایشان بازگفت و حضرت در جواب و در بیان حقوق شوهر فرمودند:


1- ای حولاء هیچ زنی نیست که به خشم به شوهرش نگاه کند مگر اینکه به خاکستری از آتش جهنم سرمه کشیده شود.


2- ای حولاء به کسی که مرا به حق به نبوّت و رسالت برانگیخت زنی نیست که حرف شوهرش را برگرداند مگر اینکه در روز قیامت به زبانش آویزان می شود و با میخهای آهنی کوبیده می گردد.


3- ای حولاء به کسی که مرا به حق به نبوّت برانگیخت، زنی نیست که دست دراز کند و بخواهد موی سر شوهرش را بکشد یا پیراهنش را پاره کند مگر اینکه خداوند دودستش را با میخ آهنین می کوبد.


4- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت برانگیخت زنی نیست که بدون اجازه شوهرش از خانه خارج شود و در عروسی یا مجلس عزا و تشییع جنازه ای شرکت کند مگر اینکه خداوند چهل لعنت از راست و چهل لعنت از چپ بر او نازل کرده و لعنت بر او از پشت سرفرستاده تا وی را دربرگیرد، تا اینکه در لعنت خداوند از سر تا به پا غرق می شود و خدای متعال به قدر هرقدمی که بر می دارد چهل گناه تا چهل سال می نویسد و اگر چهل سال برسد، آن گناهان به تعداد کسانی که صدایش را شنیده براو نوشته می شود، سپس هیچ دعایی از او مستجاب نمی شود مگر اینکه شوهرش به مقدار نفرینی که براو فرستاده، به همان تعداد برایش از خداوند طلب غفران کند والّا این لعنت با این گستره تا مرگ او و برانگیختنش ادامه دارد.


5- ای حولاء به کسی که مرا به حق به نبوّت و رسالت برگزیده، زنی نیست که بی اذن همسر، نمازش را بیرون از خانه بخواند مگر اینکه روز قیامت با همان نماز می آید و آن به صورتش زده می شود، سپس دستور می یابد که وارد آتش شود، پس او چون ماهی از هم پاشیده و چون گوشت در آتش جهنم قطعه قطعه می شود.


6- ای حولاء به کسی که مرا به حق به نبوّت و رسالت برگزیده هیچ زن شوهرداری نیست که تنها در صحرا باشد و یا در آب رودخانه ای برهنه بوده باشد مگر اینکه خداوند در قیامت او را به یکی از صحراهای جهنّم پرتاب نماید و او آتش بزرگی را شعله ور کند و آن زن در آن آتش چون موج بلندی بایستد همانند ایستادن ماهی وقتی که در آتش افکنده شود.


7- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت و رسالت برانگیخته است، زنی نیست که مهر را برشوهر سنگین کند مگر اینکه خداوند زنجیرهایی از آتش جهنم را براو سنگین سازد.


8- ای حولاء بحق کسی که مرا به نبوّت و رسالت مبعوث کرده است؛ زنی نیست که مهرش را برشوهرش تا روز قیامت به تأخیر اندازد و نگیرد و آن روز مطالبه کند مگر اینکه خداوند رسوایی دنیا را به او خواهد چشاند و البته عذاب قیامت بزرگتر است اگر می دانستند.


9- ای حولاء به کسی که مرا به حق به نبوّت و رسالت برانگیخت زنی نیست که بی اذن شوهر روزه مستحبّی بگیرد (البته نه واجبات ماه مبارک رمضان و یا هرآنچه به نذر و عهد و قسم مشروع واجب شده است). مگر اینکه از جمله گنه کاران است.


10- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت و رسالت برانگیخت سزاوار نیست زن از اموال شوهرش بدون اذن او صدقه دهد که اگر چنین کند ثوابش از آن مرد و گناهش و وزر و وبالش برعهده زن است.


11- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت و رسالت برانگیخت، جانشین پروردگار متعال برزن، مرد است پس اگر مرد از زن راضی باشد، خدا از او راضی است و اگر مرد از زنش ناخشنود باشد و براو کینه داشته باشد، خداوند براو خشمگین است و او مغضوب خدا و فرشتگان اوست.


12- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت و رسالت و هدایت کننده و هدایت شونده برانگیخت اگر شوهر برزن خشم گیرد خداوند بر او خشم گرفته است و او در قیامت سرازیر محشور شود و با صورت به نهایت جهنم و وقعر آن با منافقین در پائین ترین درکات آتش انداخته می شود و خداوند مارها و عقربها و افعی ها از کوچک و بزرگشان بر او مسلط کرده و آنها گوشتش را می گزند و البته هرماری چون درخت و کوههای ثابت براو باشند.


13- ای حولاء هیچ زنی نیست که نمازش را بگذارد و ملازم خانه اش باشد و همسرش را اطاعت کند مگر اینکه خداوند گناهان گذشته و آینده او را ببخشد.


14- ای حولاء جایز نیست زن بیش از حد توان مرد بر او تحمیل کند و جایز نیست شکوه همسرش را نزد احدی از خلایق چه دور یا نزدیک ببرد.


15- ای حولاء، واجب است زن برضرر و نفع شوهرش و برتنگدستی و گشاده دستی او صبر کند، همانطور که همسر ایوب بیمار علیه السلام بر او صبر کرد، این زن هجده سال بر او صبر کرد، او را بردوش خود حمل می کرد و خودش گندمها را آرد می نمود و لباسها را شستشو می دارد، نان برای همسرش می آورد، خدای را سپاس می گفت، او را در پارچه می پیچاند و بر روی دوشش حمل می کرد و همه را به خاطر شفقت و احسان و تقرّب به سوی خدا انجام می داد.


16- ای حولاء به کسی که مرا بحقّ به نبوّت و رسالت برانگیخت هرزنی در سختی و راحتی برشوهرش صبر کند و مطیع او و اوامرش باشد، خداوند او را با همسر ایوب علیه السلام محشور کند.


17- ای حولاء زینت خود را برای غیر همسرت آشکار منما، چرا که جایز نیست زن مچ و قدم خود را برای غیر شوهرش از مردان آشکار نماید. که اگر چنین کند دائماً در لعنت خدا و خشم اوست، خدا بر او خشم گیرد و فرشتگانش او را لعن کنند و برای او عذاب دردناک مهیا نمایند.


18- ای حولاء بدان هرزنی داخل حمام عمومی شود، ابلیس ملعون دستش را برعورتش می گذارد و او را در اختیار خود قرار می دهد تا اینکه از حمام خارج شود چرا که حمام خانه ای از خانه های جهنم و از خانه های کفّار و شیاطین است (احتمال هرمعصیتی در آنجا و در بین میسر وجود دارد).


19- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوت و رسالت برانگخیت، مرد حقوقی برزن دارد و از آن جمله اگر او را خواند راضی اش کند، و اگر به چیزی فرمانش داد، سرکشی نکند، به خلاف خواسته اش جواب او ندهد، مخالفت با او ننماید، در حالی که شوهرش از او ناخشنود است ولو اینکه بناحق باشد. شب را به صبح سپری نکند و هروقت که او خواست هرچند برکوهان شتر باشد خود را از وی منع ننماید.


20- ای حولاء اگر مرد برزن خشم گرفت، زن می بایست شوهرش را از خود راضی کند و جایز نیست به غضب به صورت شوهرش بنگرد بلکه او باید خود را به پای شوهر اندازد و دست برپاهایش بکشد تا اینکه خدا از او راضی گردد، چه اگر شوهر از او ناراضی باشد خدای متعال هم از او ناخشنود است.


21- ای حولاء حق زن برشوهر این است که شکمش را سیر کند و بدنش را بپوشاند و نماز و روزه و زکوة (البته اگر اموالی دارد) به وی بیاموزد، و البته زن در اینگونه واجبات نباید با او به مخالفت بپردازد.


22- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت و رسالت برانگیخته است همانا پروردگارم به من مقام محمود عطا فرمود و بهشت و جهنمش را به من نشان داد پس مشاهده کردم که اکثر اهل جهنم زنانند. من گفتم: ای دوستم جبرئیل چرا چنین است؟ وی گفت: به خاطر کفرشان، گفتم: به خداوند کفر می ورزند؟ گفت: نه آنها کفران نعمت می کنند، گفتم: چگونه؟ گفت اگر همه زمانه شوهر آنها به آنها نیکی کند سپس خطایی نسبت به او از شوهر سرزند گوید من از تو هیچگاه خیری ندیده ام.


23- ای حولاء، بیشتر آتش جهنم از هیزم شعله و رشده زنان است؟ حولا پرسید: چگونه؟ حضرت فرمود: چون آنها وقتی لحظه ای برشوهرانشان خشم گیرند، گویند: من از تو هرگز خیری ندیده ام شاید از آن شوهر فرزندانی به دنیا آورده باشند.


24- ای حولاء مرد را برزن حقوقی است و باید او ملازم خانه اش باشد، شوهرش را دوست داشته باشد و نسبت به او مهربان باشد، از خشم او دور بوده و رضایت او را کسب کند، عهد و وعده با او را وفا کند، آنچه که شوهر را به خشم می آورد ترک کند و کسی را شریک در اولادش قرار ندهد (مرتکب فحشایی نشود) و او را اهانت نکند. در خانه جای گیرد، برای شوهرش خود را بیاراید، نمازش را بگذارد و از جنابت و عادت غسل کند.


اگر او چنین کند روز قیامت باکره با صورتی درخشان محشور می شود، پس اگر شوهرش فردی با ایمان و صاحب عمل صالح بوده باشد، در بهشت نیز همسر او خواهد بود وگرنه با شهیدی از شهداء ازدواج خواهد کرد، حضرت در نهایت فرمود: اگر شوهرت نزد تو نیست خود را معطر نساز.


25- ای حولاء هرکدام از شما زنان ایمان به خدا و روز قیامت دارد زینتش را برای غیرهمسرش قرار ندهد و حجاب خود را باز نکند و مچ دست خود را آشکار نکند و هرزنی هرکدام از اینها را برای غیرشوهرش قرار دهد، دینش را تباه کرده و خدا را برخود خشمگین ساخته است.


26- ای حولاء جایز نیست برای زن، که جوان بالغی وارد خانه اش شود و او حق ندارد چشمانش را از او پرکند و سیر به او نگاه کند و حق ندارد اجازه دهد جوان نیز به او سیر نگاه نماید و نباید با وی بخورد یا بیاشامد مگر اینکه آن جوان با وی محرم باشد و اینها در حضور شوهر صورت گیرد، در این هنگام عایشه گفت:


هرچند آن جوان بنده و مملوک باشد، حضرت فرمود: هرچند او مملوک باشد، زن نباید هیچ کدام از این کارها را انجام دهد که اگر زن چنین کرداری از او سرزند خداوند بر او خشم گرفته و او و تمام ملائک وی را لعن می کنند.


27- ای حولاء هیچ زنی نیست که آبی پاکیزه برای شوهرش آورد مگر اینکه خداوند از هر رنگی در بهشت برای او خلق کند و به او بگوید، بخور و بیاشام در مقابل اعمالی که در گذشته انجام داده ای.


28- ای حولاء زنی نیست که سخنی از شوهرش را بشنود و برآن صبر کند مگر اینکه خداوند به قدر هرکلمه ای که شنیده و برآن صبر نموده است، برای او مزد روزه گیر و مجاهد در راه خدا را بنویسد.


29- ای حولاء زنی نیست که از شوهرش شکایت کند مگر اینکه خداوند بر او غضب نموده و زنی نیست که لباسی برشوهرش بپوشاند مگر اینکه خداوند در قیامت هفتاد خلعت بهشتی که هرخلعتی از آنها چون گل سرخ و زیبا و ریحان باشد، به او بپوشاند و چهل کنیز از حوریان به او عطا گردد تا خدمتش کنند.


30- ای حولاء به کسی که مرا به نبوّت و رسالت و تبشیر و انذار فرستاده زنی نیست که از همسرش حامله شود مگر اینکه زیر چتر رحمت الهی و زیر سایه خداست تا اینکه درد زایمانش آغاز شود و او هربار که درد به سراغش آید، همانند این است که کنیزی مؤمنه را در راه خدا آزاد کرده باشد و چون فرزندش را بدنیا آورد و شروع به شیر دادن او کرد، فرزند سینه مادر را نمی مکد مگر اینکه از بین دو دست مادر نوری تا روز قیامت ساطع می شود به طوری که همه گذشتگان و آیندگان با دیدنش تعجب می کنند و او چون کسی است که همواره روزه دار و هرشب به قیام بگذراند و ثوابش به وی عطا می شود و هرچند به ظاهر روزه دار نباشد (یا هرچند ماه مبارک به خاطر ضرر روزه برای او و یا فرزندش روزه نگیرد) ثواب روزه دار و نمازخوان در همه عمر به وی عطا می شود و چون او فرزندش را از شیر بازگیرد، خدای متعال می فرماید: ای زن هرآنچه از گناهان داشتی برتو بخشیدم، اعمالت از سر گیر، خداوند به تو رحم نماید. حولاء پرسید: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خداوند برتو درود فرستد همه اینها به نفع مرد است. حضرت فرمود: بلی، حولاء عرض کرد:


زنان چه امتیازی دارند؟ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: برادرم جبرئیل همواره مرا در مورد زنان سفارش می کرد به طوری که من گمان بردم جایز نیست شوهرش به وی اف گوید. او به من گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم از خدای متعال در مورد زنان بترس، چرا که آنها اسیران دست شمایند، شما امانات الهی را اخذ کرده اید به فرمان خدا و سنّت و شریعت محمد صلی الله علیه و آله و سلم آنها را برخود حلال ساخته اید.


لذا برای آنها برشما حقی است واجب چرا که جسم آنها را برخود حلال ساخته و بدنشان به شما رسیده و فرزندانتان را در رحمشان نگه می دارند تا اینکه درد زایمان آنها را بگیرد، بنابراین با آنها مهربانی کنید، روحشان را شاد نمایید تا اینکه با شما باشند، آنها را ناراحت نکنید و به خشم نیاورید و از آنچه به آنها داده اید جز به رضای خودشان بازپس نگیرید. و آن حضرت نیز فرموده اند: هرمردی یک سیلی به زنش بزند خدای متعال به مالک که خازن جهنم است امر می کند و او هفتاد سیلی آتشین در آتش جهنم به صورتش خواهد زد».


منبع : غضنفری، علی؛ ازدواج و آداب زناشویی در آیینه حدیث، ص: 159


تاریخ انتشار : 1397/1/30



https://hawzah.net/fa/LifeStyle/View/52098/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D9%81%D8%B5%D9%91%D9%84-%D8%AD%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%A1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۷ ، ۰۶:۲۳
مهدی فراحی

گفتگوى امیرالمومنین و جمجمه

(لینک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۰۸:۳۸
مهدی فراحی
«بهترین زنان و مردان از دیدگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله)»
*یکی از همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله) می گوید از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: بهترین مردان امت من کسی است که نسبت به همسر خود بهترین رفتار را داشته باشد و بهترین زنان امت من کسی است که نسبت به شوهرش بهترین کردار را داشته باشد. 
*همچنین هر زنی که آبستن می شود، هر شب و روزی که بر وی می گذرد برابر با هزار شهید اجر و پاداش دارد.
*بهترین زنان امت من زنی است که در آنچه معصیت نباشد رضای شوهر خود را بدست آورد و بهترین مردان امت من مردی است که با خانواده اش به لطف و مدارا زندگی کند. چنین مردی هر روزی که بر او بگذرد اجر صد شهید را دارد. 
*در این هنگام عمر گفت: یا رسول الله! چگونه می شود زنی که رضایت شوهرش را بدست آورد اجر هزار شهید و مردی که با خانواده اش مدارا کند اجر صد شهید را داشته باشد؟
*پیامبر فرمود: بدان که اجر زنان نزد خداوند بیش از مردان است، به خدا سوگند که ستم شوهر نسبت به زن بعد از شرک به خدا بزرگترین گناهان است. نسبت به رفتار با زنان و یتیمان از خدا بترسید که خداوند به خاطر ایشان شما را موأخذه می کند . هر که به این دو نیکی کند رحمت الهی نصیب او شود و هر که بدی نماید مورد خشم الهی واقع می شود.
*پیامبر بزرگوار اسلام آنچنان برای مقام زن اهمیت قائل می شوند که به مردان می فرمایند: بهترین شما کسی است که با خانواده اش رفتار نیک داشته باشد و من از همه شما نسبت به خانواده ام خوش رفتارترم.


http://www.yjc.ir/fa/news/5940930/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1%D8%B5
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۲
مهدی فراحی

نگاهی به زندگانی و شخصیت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)


 زندگینامه


عبدالعظیم علیه السّلام فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت می رسد .

پدرش عبدالله نام داشت و مادرش فاطمه دختر عقبه بن قیس .

ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سال 173 هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی کاظم علیه السّلام ، امام رضا علیه السّلام، امام محمّدتقی علیه السّلام و امام علیّ النّقی علیه السّلام مقارن بوده ، محضر مبارک امام رضا علیه السّلام ، امام محمّد تقی علیه السّلام و امام هادی علیه السّلام را درک کرده و احادیث فراوانی از آنان روایت کرده است .

این فرزند حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم، از آنجا که از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است به حسنی شهرت یافته است .

حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین علیهم السّلام و از چهره های بارز و محبوب و مورد اعتماد ، نزد اهل بیت عصمت علیهم السّلام و پیروان آنان بود و در مسایل دین آگاه و به معارف مذهبی و احکام قرآن ، شناخت و معرفتی وافر داشت .

ستایشهایی که ائمه معصومین علیهم السّلام از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصیّت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی علیه السّلام گاهی اشخاصی را سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی می فرمودند که از حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش می شمردند و معرّفی می فرمودند .


در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و ستایشهای عظیمی درباره او به چشم می خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالیمقام و بزرگ یاد کرده اند؛ در روایات متعدّدی نیز برای زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام ، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیّد الشهدا، امام حسین علیه السّلام بیان شده است.



زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از مدینه به ری و سکونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفای عبّاسی نسبت به خاندان حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و شیعیان ائمه علیه السّلام بسیار سختگیری می کردند، یکی از بدرفتارترین این خلفاء متوکّل بود که خصومت شدیدی با اهل بیت علیهم السّلام داشت، و تنها در دورۀ او چندین بار مزار حضرت امام حسین علیه السّلام را در کربلا تخریب و با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری به عمل آوردند.


سادات و علویّون در زمان او در بدترین وضع به سر می بردند .حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نیز از کینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهای دروغ سخن چینان را بهانه این سختگیری ها قرار می دادند، در چنین دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به خدمت حضرت امام هادی علیه السّلام رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد ، حضرت امام هادی علیه السّلام او را تأیید فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستی .

دیدار حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سامرا با حضرت امام هادی علیه السّلام به خلیفه گزارش داده شد و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، او نیز برای مصون ماندن از خطر ، خود را از چشم مأموران پنهان می کرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می کرد و شهر به شهر می گشت تا به ری رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره بر می گردد که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیّت خاصّی پیدا کرد . زیرا سرزمینی حاصلخیز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز کربلا، حضرت حسین بن علی علیه السّلام را به شهادت رساند. در ری هم اهل سنّت و هم از پیروان اهل بیت علیهم السّلام زندگی می کردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود .


حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به صورت یک مسافر ناشناس ، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی سکّة الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت، مدّتی به همین صورت گذشت . او در زیرزمین آن خانه به سر می برد و کمتر خارج می شد ، روزها را روزه می گرفت و شبها به عبادت و تهجّد می پرداخت، تعداد کمی از شیعیان او را می شناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش می شتافتند، امّا می کوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند .

پس از مدّتی، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را شناختند و خانه اش محلّ رفت و آمد شیعیان شد، نزد او می آمدند و از علوم و روایاتش بهره می گرفتند و عطر خاندان عصمت علیهم السّلام را از او می بوئیدند و او را یادگاری از امامان خویش می دانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف می کردند .


حضرت عبدالعظیم علیه السّلام میان شیعیان شهرری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسایل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این تأکید ، هم گویای مقام برجسته حضرت عبدالعظیم علیه السّلام است و هم می رساند که وی از طرف حضرت امام هادی علیه السّلام در آن منطقه ، وکالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام علیه السّلام می دانستند و در مسایل دینی و دنیوی ، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهل بیت علیهم السّلام بود.

روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت در آستانه محرومیّت از وجود پربرکت این سیّد کریم قرار گرفته بودند، اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عبّاسیان برایش دردی جانکاه و مضاعف بود؛ در همان روزها یک رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد: یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی درخواب حضرت رسول صلّی الله علیه وآله و سلّم را در خواب دید. حضرت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به او فرمود: فردا یکی از فرزندانم در محلّه سکّة المولی چشم از جهان فرو می بندد، شیعیان او را بر دوش گرفته به باغ عبدالجبّار می برند و نزدیک درخت سیب به خاک می سپارند.


سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را نصیب خویش سازد، عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینکه در این افتخار، بهره ای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند.

همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست. خبر درگذشت این نواده رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه های سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام گریان و مویه کنان گرد آمدند؛ پیکر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بر دوش گرفتند و با جمعیّت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و پیکر مطهّرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم به آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند تا پاره ای از عترت مصطفی صلّی الله علیه وآله و سلّم در این باره به امانت بماند و نورافشانی کند و دلباختگان خاندان پیامبر صلّی الله علیه وآله و سلّم از مزار این ولیّ خدا فیض ببرند.


 فضائل حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از زبان ائمه علیهم السّلام


ابن قولویه در کامل الزّیارات (باب 107 صفحه 324 )از علیّ ابن حسین ابن موسی بن بابویه و او از محمّد ابن یحیی اشعری عطار قمی روایت کرده یکی از اهالی ری گفت بر حضرت ابوالحسن العسکری امام هادی علیه السّلام وارد شدم آن جناب از من پرسید کجا بودی؟


عرض کردم به زیارت سیّد الشهدا علیه السّلام رفته بودم آن حضرت فرمود بدان و آگاه باش اگر قبر عبدالعظیم حسنی علیه السّلام را که در نزد شماست زیارت کرده بودی مثل آنست که حضرت حسین ابن علی را در کربلا زیارت کرده باشی


گفتار علماء درباره حضرت عبدالعظیم(علیه السلام)


نجاشی در رجال خود حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را پس از ذکر شجره اش صاحب خطب امیر المؤمنین علیه السّلام ذکر نموده است . مرحوم میرزا حسین نوری محدّث قرن اخیر در مستدرک الوسائل صفحه 614 ذکر نام و معروفیّت وی را به امانت و راستگویی و درستکاری و اهل زهد و عبادت بودن تأکید می نماید و از قول حضرت ابوالحسن الهادی علیه السّلام پاداش زیارت او را بهشت می داند.

مرحوم کجوری در روح و ریحان از قول سیّد مرتضی علم الهدی حدیث عرض دین آن حضرت را نقل کرده است. مرحوم مجلسی در هدیة الزائرین ص 546 از مزارات معلوم و مشهور ، مرقد منّور حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را در مقابل شجره ری ذکر می کند شیخ الطّائفه در رجال خود حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را از اصحاب امام هادی علیه السّلام  ذکر کرده و در پایان نام اورا به رضی الله عنه یاد نموده که رضی الله عنه نزد اصحاب حدیث با اهمیّت است. علّامه حلّی در خلاصه الاقوال ، حضرت عبدالعظیم  علیه السّلام را جزء ثقات و ممدوحین ذکر کرده مرحوم صدوق (ره) در صفحه 92 ثواب الاعمال از محاسن برقی حدیثی را از حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نقل کرده و صاحب محاسن او را رضی قلمداد نموده است.


مرحوم صدوق (ره) در من لا یحضره الفقیه کتاب صوم باب یوّم الشّک حدیثی را از قول حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نقل نموده و گفته این حدیث نادر است و من جز در طریق عبدالعظیم علیه السّلام ندیده ام و او هم مرضی است ، این گفتار نهایت اعتماد را میرساند.

محمّد ابن علی اردبیلی در جامع الرّواه گفتار شیخ طوسی (ره) و نجاشی را ذکر کرده است. مرحوم میرداماد رحمت الله علیه در راشحه خامسه از( رواشح السّماویه) گفته : واضح است که طریق عبدالعظیم حسنی علیه السّلام مدفون در مسجد شجره ری (حسن) شمرده شود زیرا که اهل حدیث و علما رجال وی را مدح و توصیف و تمجید نموده اند. اگر چه در گفتار علما به توثیق او تصریح نشده است من معتقدم افراد روشن و بصیری که در حدیث تخصّص داشته و در حالت رجال و محدّثین مطالعات کافی دارند از اینکه تصریح به توثیق این محدّث بزرگوار نشده اظهار ناراحتی می کنند.


و این سکوت را زشت می شمارند، مگر حضرت هادی علیه السّلام به او نفرمود ، تو به حقّ از دوستان ما هستی این فرمایش امام علیه السّلام جامع ترین تعریف درباره حضرت عبدالعظیم علیه السّلام  با در نظر گرفتن شرافت ، نسب و عظمت خانوادگی اوست ، اکنون تمام اینها دلالت دارد که وی مردی شریف و بزرگوار خوش نفس و خوش عقیده بوده و اخباری که در زیارت او از امام علیّ النّقی علیه السّلام رسیده و محدّثین بزرگی چون صدوق (ره)  و ابن قولویه (ره) آنها را در کتب خود ذکر کرده اند شاهد گویائی از مقام ارجمند وی در نزد معصومین علیهم السّلام است و گفتار دو عالم بزرگوار فوق الذکر کفایت می کند که طریق حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را در درجه عالی از صحت بدانیم و اخبار و احادیث منقول وی را در اعداد" صحاح" بشماریم مرحوم شیخ عبدالله ممقانی در تنقیح المقال درباره حضرت عبدالعظیم علیه السّلام سخن گفته ، نوشته است علّت عدم تصریح محدّثین و فقها به توثیق ایشان جلالت و بزرگواری وی را ثقه ذکر کنند ، زیرا مقام آن حضرت والاتر از ثقه می باشد. مرحوم شیخ عبّاس قمی (ره) در سفینه البحار گفتار صاحب بن عباد و بقیه علما را آورده و در مورد زیارت ایشان فضیلت زیادی را ذکر نموده است.


روایات حضرت عبدالعظیم(ع)


حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به عنوان یکی از محدثین مشهور، روایات متعددی را از معصومین(علیهم السّلام) نقل نموده است.

در این مقال به ذکر برخی از احادیث مذکور می پردازیم .


حضرت عبدالعظیم علیه السّلام با چند واسطه از قول اسباط گوید : در خدمت حضرت امام صادق علیه السّلام بودم . مردی از وی درباره آیه شریفه ( ان فی ذالک لایات للمتوسّمین ..و انها لبسبیل مقیم ) سوال می کرد ، راوی گفت: حضرت بدو فرمودند : مقصود از متوسّمین ما هستیم و سبیل مقیم نیز راهی است که ما آن را بپا داشته ایم ، یعنی باید از طریق ما بروند تا به سر منزل مقصود برسند .


حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از امام رضا علیه السّلام روایت کرده که آن جناب فرمود: سلام مرا به دوستانم برسان و به آنها بگو در دلهای خود از برای شیطان راهی باز نکنند و آنها را امر کن به راستگوئی در گفتار و ادای امانت و این عمل آنها موجب نزدیکی به من می شود.


حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام از حضرت جواد علیه السّلام ، ایشان از پدرش و او از جدّش روایت کرده که فرمود : از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود : سرپیچی از فرمان و دستورات پدر و مادر از گناهان بزرگ است زیرا خداوند ( عاق) را ستمگر و بدبخت معرفی فرموده و او را به سخت ترین عذابها وعده داده است.


حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام فرمود : به حضرت جواد علیه السّلام عرض کردم ، از پدرانت برای من حدیثی روایت فرما ، حضرت فرمود ، پدرم از جدش و او از پدرانش از حضرت امیر المومنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود : شما هرگز نمی توانید مردم را بوسیله ثروت و مالی که در دست دارید به خود متوجّه سازید ، بلکه آنان را بوسیله اخلاق و روش صحیح به خود نزدیک کنید. گوید عرض نمودم بیشتر بیان نمائید ، فرمودند : بد توشه ای است برای روز قیامت دشمنی کردن با بندگان خدا....



حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام فرمود ، از حضرت ابوالحسن هادی علیه السّلام شنیدم می فرمود : مقصود از (رحیم) از رحمت و آمرزش دور شدن ، و از درگاه خداوند رانده شدن میباشد (و او شیطان است) و هیچ مؤمنی او را به یاد نمی آورد مگر با لعن و نفرت.


حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از حضرت امام جواد علیه السّلام و او از پدرانش علیهم السّلام و آنها از حضرت امام سجّاد علیه السّلام روایت فرمودند که : روزی سلمان فارسی ، ابوذر غفاری را به خانۀ خود میهمان کرد و از میان انبان ( کیسه ) ، تکّه نان ِخشکی بیرون کشید و قدری آب بر آن پاشید. ابوذر گفت : چقدر خوب می شد که همراهِ نان ، قدری نمک هم بود !سلمان برخاست و رفت و ظرف آب خود را گرو گذاشت و مقداری نمک تهیّه کرد و آن را در مقابل ابوذر گذارد ، ابوذر از آن نمک به آن نان می پاشید و میل می کرد و می گفت : خداوند را سپاسگزارم که ما را تا این اندازه قناعت روزی فرموده : سلمان گفت : « اگر قناعت در کار بود ، ظرف آب به گِرو نمی رفت » .


حضرت عبدالعظیم علیه السّلام می فرماید : روزی به خدمت حضرت امام محمد تقی علیه السّلام رسیدم و این گفتار دلنشین را از امام شنیدم که فرمود : ملاقاه الاخوان نشره و تلقیح للعقل و ان کان نظرا قلیلا دیدار دوستان آرامش و سلامت عقل را در پی دارد ، اگر چه دیداری کوتاه باشد .


روزی حضرت امام رضا علیه السّلام رو به حضرت عبدالعظیم علیه السّلام فرمود وچند توصیۀ راهگشای اخلاقی به او آموخت تا به شیعیان و یاران ابلاغ کند . متن فرمایش چنین بود : ای عبدالعظیم ، سلام مرا به دوستان برسان و به آنها بگو :


* شیطان را به دلهای خویش راه ندهند .

* درگفتار خویش ، راستگو باشند و امانت را ادا کنند.

* از جدال و نزاع بیهوده ای که سودی برایشان ندارد دوری کنند و خاموشی را پیشه خود سازند .

* به همدیگر روی آورند و به دیدار و ملاقات هم بروند « فان ذلک قربه الیَّ» زیرا اینکار موجب نزدیکی به من است .

* آنان خود را به دشمنی و بدگویی با یکدیگر مشغول نسازند ، زیرا با خود عهد کرده ام که اگر کسی چنین کاری انجام دهد و دوستی از دوستانم را ناراحت کند یا به خشم آورد ، خداوند را بخوانم تا او را در دنیا با شدیدترین عذابها مجازات کند و در آن سرا نیز از زیانکاران خواهد بود.

* به ایشان بگو : همانا پروردگار نیکوکارانشان را آمرزیده و از خطای گنهکارانشان درگذشته است ، مگر کسانی که به خدا شرک ورزیده یا دوستی از دوستانم را آزرده ، یا کینه آنها را با دل بگیرد . بدرستی که خداوند او را نخواهد بخشید تا آنکه از کردار ناشایست خویش دست بکشد ، هر گاه از این اعمال نادرست دوری گزیند ، آمرزش خدا را شامل خود گردانیده است وگرنه ، روح ایمان از قلبش بیرون رفته و از ولایت ما خارج گشته است و بهره ای از ولایت ما نخواهد برد « و اعوذبک من ذلک »


روزی حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از حضرت امام هادی علیه السّلام شنید که فرمود : همانا پروردگار ، ابراهیم را دوست خود گرفت، زیرا که او بر حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیتش علیهم السّلام بسیار صلوات می فرستاد.


حضرت عبدالعظیم علیه السّلام می فرماید : روزی در محضر مبارک امام جواد علیه السّلام بودم . عرض کردم : ای فرزند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حدیثی از پدران بزرگوارت علیهم السّلام برای من روایت فرمائید . حضرت امام جواد علیه السّلام فرمود : پدرم علیه السّلام از جدّم علیه السّلام و او از پدرانش علیهم السّلام و آنان از حضرت امیرمؤمنان علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود :


*هر کس خود را بی نیاز بداند ( در امور مهم بدون مشورت عمل کند ) خود را درخطر افکنده است.

*هر کس در دام خودبینی افتاد ، نابود خواهد شد.

*هر کس یقین کند آنچه را می دهد عوض دارد هرگز در بخشش و احسان کوتاهی نخواهد کرد.


حضرت عبدالعظیم علیه السّلام روایت فرماید که حضرت امام جواد علیه السّلام فرمود : که وجود مقّدس حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السّلام فرمود : ارزش هر کس به اندازه اعمال نیکوی اوست .


حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام به محمّد بن مسلم فرمود :مردم تو را گول نزنند ، زیرا که مسئولّیت کارهای تو ، به خودت متوجّه است و به آنها ارتباط ندارد ، ایّام عمرت را به کارهای بیهوده نگذران ، روزهای زندگی را به چون و چرا به هدر مده ، زیرا همراه تو کسانی هستند که کارهای روزانۀ تو را محاسبه و یادداشت می کنند . اگر عمل نیکی را انجام دادی ، گرچه کوچک باشد ، حقیر مشمار ، برای اینکه آن را خواهی دید در جایی که تو را خشنود سازد ، و اگر کار بدی انجام دادی ، آن را نیز کوچک مشمار زیرا که به تو خواهد رسید در هنگامی که تورا بدحال سازد ، و نیکی کن ، بدرستی که من چیزی را ندیدم که انسان ر ا از زودتر به مقصد رساند از عمل خوبِ تازه ای که در مقابل گناه کهنه ای انجام دهد .


حضرت عبدالعظیم علیه السّلام روایت فرماید که روزی به وجود مقدّس حضرت امام جواد علیه السّلام عرض کردم : ای فرزند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حدیثی از پدران بزرگوارت علیهم السّلام برای من روایت فرمائید .


حضرت امام جواد علیه السّلام از قول پدر وجّد و از وجود مقدّس حضرت امیر المؤمنین علیهم السّلام روایت فرمود که :


المرء مخبوءٌ تحت لسانه.

دانش و شخصیت هر کس در زیر زبانش مخفی است .


ما هلک امرء عرف قدره.

هر کس قدر خود را بشناسد ، هلاک نمی شود .


التّدبیر قبل العمل یومنک من النّدم

تدبیر و اندیشیدن پیش از انجام هر کار ، تو را از پشیمانی نگه می دارد .


منبع: سایت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم (ع)



http://www.aviny.com/Article/Special-Articles/87/01/Abdolazim.aspx

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۳
مهدی فراحی

آیا داستان ورود امام حسن عسکری(ع) به شهر گرگان در کتاب‌ها آمده است. آیا این داستان، صحت تاریخی و روایی دارد؟

پاسخ

بر اساس نقل برخی از منابع شیعه، امام حسن عسکری(ع) با طی الارض سفری به جرجان داشتند.

جعفر بن شریف جرجانى می‌گوید: سالى عازم حجّ شدم و در سامرّا نزد امام عسکرى(ع) رسیدم. شیعیان، مال زیادى را توسط من براى آن‌حضرت، فرستاده بودند. خواستم از حضرت بپرسم که آنها را به چه کسى بدهم، اما قبل از این‌که چیزى بگویم، فرمود: «آنچه با خود آورده‌اى به مبارک، خادم من بده»، من نیز چنان کردم.

سپس فرمود: «آیا بعد از پایان‌یافتن حج به آن‌جا برمی‌گردى؟»، گفتم: آرى.

فرمود: «تو بعد از صد و هفتاد روز، در اوّل روز جمعه سوم ماه ربیع الآخر به جرجان وارد می‌شوى. به آنها بگو که من هم آخر همان روز، آن‌جا می‌آیم. برو، خدا تو و آنچه با خود دارى را سالم نگه‌دارد. همچنین زمانی که بر خانواده‌ات وارد می‌شوى، براى پسرت، فرزندى متولد می‌شود، اسمش را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف بگذار. و خداوند او را بزرگ می‌گرداند و از دوستان ما خواهد شد».

از نزد آن‌حضرت رفتم و مناسک حج را انجام دادم. و خدا مرا سالم نگه‌داشت تا این‌که روز جمعه، اول ماه ربیع الآخر، در ابتداى روز همچنان که امام فرموده بود به جرجان رسیدم، و دوستان و آشنایان براى دیدارم آمدند. به آنها گفتم که امام حسن عسکرى(ع) وعده داده است که تا آخر همین روز، این‌جا بیاید، پس آماده شوید تا پرسش‌ها و خواسته‌های خود را از او بخواهید. زمانی که نماز ظهر و عصر را خواندند، در خانه من جمع شدند. به خدا قسم! چیزى نفهمیدیم مگر این‌که امام(ع) آمد و وارد خانه شد. و اوّل او بر ما سلام کرد، سپس ما به استقبالش رفتیم و دستش را بوسیدیم.

سپس فرمود: «من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که آخر همین روز به این‌جا بیایم. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خوانده‌ام و به سوى شما آمدم تا تجدید عهد نمایم. و اکنون در خدمت شما هستم و حاضرم تمام پرسش‌ها و خواسته‌های شما را برآورده سازم».

نخستین کسى که پرسش نمود نضر بن جابر بود. او گفت: یا ابن رسول الله! چند ماه است که چشمان پسرم آسیب دیده است، از خدا بخواه تا بینایى را به او برگرداند. امام(ع) فرمود: «او را بیاور». پس دست مبارکش را به چشمانش کشید، بینایى او به حالت اوّل برگشت آن‌گاه مردم یک به یک می‌آمدند و نیازهاى خود را مطرح می‌کردند. و حضرت نیز براى آنها دعا می‌نمود و حوایجشان را بر آورده می‌ساخت. سپس حضرت، همان روز به سامرّا برگشت‏.[1]

درباره این روایت، باید به نکاتی توجه شود:

1. جرجان، شهر بزرگی میان طبرستان و خراسان بود[2] که بقایای آن در نزدیکی گنبدکاووس فعلی در  استان گلستان قرار دارد. البته در برخی منابع متأخر آن‌را همان شهر گرگان فعلی دانسته‌اند[3] که با توجه  به مستندات تاریخی قابل پذیرش نبوده و گرگان فعلی در گذشته استرآباد نام داشت.

2. محتوای این روایت حتی اگر سند محکمی هم نداشته باشد، قابل پذیرش است و می‌توان بدان استناد کرد.

3. همان‌گونه که در روایت به آن تصریح شده، این امر به سیر عادی نبوده و امام با طی الارض این مسافت را عبور کرده است و اصل طی الارض، مورد قبول مسلمانان است.

 

[1]. قطب الدین راوندی، سعید بن عبد الله، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 425 – 426، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 427 – 428، تبریز، نشر بنی هاشمی، چاپ اول، 1381ق؛ ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ص 215، قم، انتشارات انصاریان، چاپ سوم، 1419ق.

[2]. یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج 2، ص 119، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م.

[3]. علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، کلمه «جرجان»، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377ش.


www.islamquest.net

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۱
مهدی فراحی