با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۸ مطلب با موضوع «اهل بیت :: متفرقه» ثبت شده است

*طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی  ۲۱ مهر سال ۵۹ هجری شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرف های مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.*


*روز عاشورا چگونه گذشت؟*

*در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعت ها تنظیم کرده ایم.*


*۵:۴۷ اذان صبح*


*امام علیه السلام بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»*

*طرف مقابل نیز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.*


*حدود ساعت۶*

*امام حسین علیه السلام دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند*


*طلوع آفتاب*

*کمی بعد از طلوع آفتاب امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام علیه السلام نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه ی مقابل از امام علیه السلام پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام علیه السلام حدوداً نیم ساعت طول کشده است*


*حدود ساعت ۸*

*بعد از سخنرانی امام علیه السلام چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» آقای قرآن خوانهای کوفه بود(الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.*

*بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند.* 

*بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.*


*حدود ساعت ۹*

*روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام علیه السلام رها کرد و خطاب به لشکریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.)*


*حدود ساعت ۱۰*

*بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین علیه السلام نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.*

*بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین علیه السلام حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.*

*همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌ علیه السلام حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت.بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام علیه السلام را تیر باران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام علیه السلام تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح،آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است.*

*اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام علیه السلام او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام علیه السلام حمله کنند زهیر و ده نفر به آنها حمله کردند.*


*حدود ساعت ۱۱*

*بعد از این حملات، امام‌ علیه السلام دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی «در مقابل نگاه امام‌ علیه السلام» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین علیه السلام را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».*

*یک بار هفت نفر از اصحاب امام‌ علیه السلام در محاصره واقع شدند، حضرت عباس علیه السلام محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.*


*اذان ظهر*

*حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام علیه السلام خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام علیه السلام از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.» امام‌ علیه السلام نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌ علیه السلام اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»*


*حدود ساعت ۱۳*

*۳۰ نفر از اصحاب امام علبه السلام تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین علیه السلام بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»*


*حدود ساعت ۱۴*

*عاقبت امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام تنها ماندند. عباس علیه السلام اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس علیه السلام دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام علیه السلام برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست»*


*حدود ساعت ۱۵*

*امام علیه السلام به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.*

*امام علبه السلام به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام علیه السلام آمدند. بعد از شهادت امام، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.*

*در مقاتل نوشته اند زمانی که امام علیه السلام در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن علیه السلام دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»*


*ساعت ۱۶:۰۶ اذان عصر*

*وقت شهادت امام علیه السلام را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین علیه السلام کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»*

*گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام علیه السلام فرو برد ...*


*حدود ساعت ۱۷*

*بعد از شهادت امام علیه السلام عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.*

*غارت عمومی اموال امام حسین علیه السلام و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت.*

*یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام علبه السلام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.*

*نزدیک غروب آفتاب است سر امام علیه السلام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود.*


*۱۸:۴۹ اذان مغرب* 

*داستان روز غم انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۴۲
مهدی فراحی

«داستان آموزنده حولاء»

روایت «حولا» دارای مضامین عالی تربیتی در بخش تربیت خانواده و امور زوجین است. توجه به این روایت دیدگاه اسلام را در خصوص مسائل زناشوئی و اهمیت مودّت و محبّت دو همسر بیان می کند.


«حولاء که نام اصلی وی زینب است، عطرفروش بود. وی به خانه پیامبر و همسران ایشان رفت و آمد داشت، و به آنان عطر می فروخت، روزی همسرش او را به کاری خواند ولی وی ابا کرد. تا اینکه شب شد و شوهر از دستش همچنان ناراحت بود، وقتی عازم مسجد شد تا نماز بگذارد، حولاء به دنبالش رفت ولی او روی برگرداند، به سویش رفت و دست راست و سر او را بوسید ولی شوهر همچنان محبّت او را نمی پذیرفت. حولاء فهمید که او به شدّت از وی عصبانی است لذا به رخسار زد و خاک به صورت می ریخت و به شدت و بلند بلند و زار زار می گریست و از ترس خدای جهانیان و اضطراب از آتش جهنّم و روزی که میزانها برپا و نامه ها باز می شود و ترس از عذاب مالک قیامت، می لرزید.


او سپس جعبه آرایش و عطرهای خود را آورد و خویش را معطر ساخت و پاکیزه نمود و چنان کرد که عروس در شب زفاف می کند، سپس رختخواب را پهن نمود و زیر لحاف خود را بر همسرش عرضه نمود ولی شوهر همچنان از او روی برمی گرداند، او دیگر بار به سویش آمد تا بلکه قبولش کند ولی شوهر باز صورتش را از وی برگردانید، حولاء چون وضعیت را چنین دید، سیلی به صورت خود نواخت و با صدای بلند گریه سر داد، او از خدای می ترسید و از عذاب قیامت اضطراب داشت و از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهایند، به شدّت بی تاب بود و آن شب را لحظه ای به خواب نرفت و البته شبی طولانی تر از روز قیامت برای او بود، چون شوهر خود را خشمگین از خود دید و مقصّر در ادای حقّ او می شناخت.


صبح که شد، نماز خویش اقامه نمود، پوشیه (مقنعه) برصورت زد، عبایش را بر سر افکند و راهی منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد، چون رسید بدین شیوه سلام کرد:


سلام بر شما ای اهل بیت پیامبر، ای معدن علم و رسالت، ای مکان ورود و خروج فرشتگان، آیا اجازه می فرمایید برشما وارد شوم، خدای شما را رحمت فرستد؟


ام سلمه زوجه مکرمه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صدایش را شنید و او را شناخت، به کنیزش گفت برو و در را باز کن، کنیز در را باز کرد و حولاء وارد شد، ام سلمه گفت:


چه شده است و در چه حالی؟ و البته حولاء بهترینِ زمانه خود بود، او پاسخ داد، بی بی از خداوند عالمیان خائفم، شوهرم برمن خشم گرفته و می ترسم من هم به کینه او دچار شوم و از او خشم گیرم، ام سلمه گفت: بنشین، عصبانی مشو تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیاید.


حولاء نشست و با امّ سلمه شروع به گفتگو نمود و در این اثنا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدند و فرمودند: حولاء را نزد شما می بینم آیا به شما از عطرهایش نداده است؟ ام سلمه عرض کرد: نه به خدا ای پیامبر، خدا به تو و اهل بیت طاهر تو درود فرستد او آمده از حق همسرش بروی سؤال کند و سپس داستان را برای ایشان بازگفت و حضرت در جواب و در بیان حقوق شوهر فرمودند:


1- ای حولاء هیچ زنی نیست که به خشم به شوهرش نگاه کند مگر اینکه به خاکستری از آتش جهنم سرمه کشیده شود.


2- ای حولاء به کسی که مرا به حق به نبوّت و رسالت برانگیخت زنی نیست که حرف شوهرش را برگرداند مگر اینکه در روز قیامت به زبانش آویزان می شود و با میخهای آهنی کوبیده می گردد.


3- ای حولاء به کسی که مرا به حق به نبوّت برانگیخت، زنی نیست که دست دراز کند و بخواهد موی سر شوهرش را بکشد یا پیراهنش را پاره کند مگر اینکه خداوند دودستش را با میخ آهنین می کوبد.


4- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت برانگیخت زنی نیست که بدون اجازه شوهرش از خانه خارج شود و در عروسی یا مجلس عزا و تشییع جنازه ای شرکت کند مگر اینکه خداوند چهل لعنت از راست و چهل لعنت از چپ بر او نازل کرده و لعنت بر او از پشت سرفرستاده تا وی را دربرگیرد، تا اینکه در لعنت خداوند از سر تا به پا غرق می شود و خدای متعال به قدر هرقدمی که بر می دارد چهل گناه تا چهل سال می نویسد و اگر چهل سال برسد، آن گناهان به تعداد کسانی که صدایش را شنیده براو نوشته می شود، سپس هیچ دعایی از او مستجاب نمی شود مگر اینکه شوهرش به مقدار نفرینی که براو فرستاده، به همان تعداد برایش از خداوند طلب غفران کند والّا این لعنت با این گستره تا مرگ او و برانگیختنش ادامه دارد.


5- ای حولاء به کسی که مرا به حق به نبوّت و رسالت برگزیده، زنی نیست که بی اذن همسر، نمازش را بیرون از خانه بخواند مگر اینکه روز قیامت با همان نماز می آید و آن به صورتش زده می شود، سپس دستور می یابد که وارد آتش شود، پس او چون ماهی از هم پاشیده و چون گوشت در آتش جهنم قطعه قطعه می شود.


6- ای حولاء به کسی که مرا به حق به نبوّت و رسالت برگزیده هیچ زن شوهرداری نیست که تنها در صحرا باشد و یا در آب رودخانه ای برهنه بوده باشد مگر اینکه خداوند در قیامت او را به یکی از صحراهای جهنّم پرتاب نماید و او آتش بزرگی را شعله ور کند و آن زن در آن آتش چون موج بلندی بایستد همانند ایستادن ماهی وقتی که در آتش افکنده شود.


7- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت و رسالت برانگیخته است، زنی نیست که مهر را برشوهر سنگین کند مگر اینکه خداوند زنجیرهایی از آتش جهنم را براو سنگین سازد.


8- ای حولاء بحق کسی که مرا به نبوّت و رسالت مبعوث کرده است؛ زنی نیست که مهرش را برشوهرش تا روز قیامت به تأخیر اندازد و نگیرد و آن روز مطالبه کند مگر اینکه خداوند رسوایی دنیا را به او خواهد چشاند و البته عذاب قیامت بزرگتر است اگر می دانستند.


9- ای حولاء به کسی که مرا به حق به نبوّت و رسالت برانگیخت زنی نیست که بی اذن شوهر روزه مستحبّی بگیرد (البته نه واجبات ماه مبارک رمضان و یا هرآنچه به نذر و عهد و قسم مشروع واجب شده است). مگر اینکه از جمله گنه کاران است.


10- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت و رسالت برانگیخت سزاوار نیست زن از اموال شوهرش بدون اذن او صدقه دهد که اگر چنین کند ثوابش از آن مرد و گناهش و وزر و وبالش برعهده زن است.


11- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت و رسالت برانگیخت، جانشین پروردگار متعال برزن، مرد است پس اگر مرد از زن راضی باشد، خدا از او راضی است و اگر مرد از زنش ناخشنود باشد و براو کینه داشته باشد، خداوند براو خشمگین است و او مغضوب خدا و فرشتگان اوست.


12- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت و رسالت و هدایت کننده و هدایت شونده برانگیخت اگر شوهر برزن خشم گیرد خداوند بر او خشم گرفته است و او در قیامت سرازیر محشور شود و با صورت به نهایت جهنم و وقعر آن با منافقین در پائین ترین درکات آتش انداخته می شود و خداوند مارها و عقربها و افعی ها از کوچک و بزرگشان بر او مسلط کرده و آنها گوشتش را می گزند و البته هرماری چون درخت و کوههای ثابت براو باشند.


13- ای حولاء هیچ زنی نیست که نمازش را بگذارد و ملازم خانه اش باشد و همسرش را اطاعت کند مگر اینکه خداوند گناهان گذشته و آینده او را ببخشد.


14- ای حولاء جایز نیست زن بیش از حد توان مرد بر او تحمیل کند و جایز نیست شکوه همسرش را نزد احدی از خلایق چه دور یا نزدیک ببرد.


15- ای حولاء، واجب است زن برضرر و نفع شوهرش و برتنگدستی و گشاده دستی او صبر کند، همانطور که همسر ایوب بیمار علیه السلام بر او صبر کرد، این زن هجده سال بر او صبر کرد، او را بردوش خود حمل می کرد و خودش گندمها را آرد می نمود و لباسها را شستشو می دارد، نان برای همسرش می آورد، خدای را سپاس می گفت، او را در پارچه می پیچاند و بر روی دوشش حمل می کرد و همه را به خاطر شفقت و احسان و تقرّب به سوی خدا انجام می داد.


16- ای حولاء به کسی که مرا بحقّ به نبوّت و رسالت برانگیخت هرزنی در سختی و راحتی برشوهرش صبر کند و مطیع او و اوامرش باشد، خداوند او را با همسر ایوب علیه السلام محشور کند.


17- ای حولاء زینت خود را برای غیر همسرت آشکار منما، چرا که جایز نیست زن مچ و قدم خود را برای غیر شوهرش از مردان آشکار نماید. که اگر چنین کند دائماً در لعنت خدا و خشم اوست، خدا بر او خشم گیرد و فرشتگانش او را لعن کنند و برای او عذاب دردناک مهیا نمایند.


18- ای حولاء بدان هرزنی داخل حمام عمومی شود، ابلیس ملعون دستش را برعورتش می گذارد و او را در اختیار خود قرار می دهد تا اینکه از حمام خارج شود چرا که حمام خانه ای از خانه های جهنم و از خانه های کفّار و شیاطین است (احتمال هرمعصیتی در آنجا و در بین میسر وجود دارد).


19- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوت و رسالت برانگخیت، مرد حقوقی برزن دارد و از آن جمله اگر او را خواند راضی اش کند، و اگر به چیزی فرمانش داد، سرکشی نکند، به خلاف خواسته اش جواب او ندهد، مخالفت با او ننماید، در حالی که شوهرش از او ناخشنود است ولو اینکه بناحق باشد. شب را به صبح سپری نکند و هروقت که او خواست هرچند برکوهان شتر باشد خود را از وی منع ننماید.


20- ای حولاء اگر مرد برزن خشم گرفت، زن می بایست شوهرش را از خود راضی کند و جایز نیست به غضب به صورت شوهرش بنگرد بلکه او باید خود را به پای شوهر اندازد و دست برپاهایش بکشد تا اینکه خدا از او راضی گردد، چه اگر شوهر از او ناراضی باشد خدای متعال هم از او ناخشنود است.


21- ای حولاء حق زن برشوهر این است که شکمش را سیر کند و بدنش را بپوشاند و نماز و روزه و زکوة (البته اگر اموالی دارد) به وی بیاموزد، و البته زن در اینگونه واجبات نباید با او به مخالفت بپردازد.


22- ای حولاء به کسی که مرا بحق به نبوّت و رسالت برانگیخته است همانا پروردگارم به من مقام محمود عطا فرمود و بهشت و جهنمش را به من نشان داد پس مشاهده کردم که اکثر اهل جهنم زنانند. من گفتم: ای دوستم جبرئیل چرا چنین است؟ وی گفت: به خاطر کفرشان، گفتم: به خداوند کفر می ورزند؟ گفت: نه آنها کفران نعمت می کنند، گفتم: چگونه؟ گفت اگر همه زمانه شوهر آنها به آنها نیکی کند سپس خطایی نسبت به او از شوهر سرزند گوید من از تو هیچگاه خیری ندیده ام.


23- ای حولاء، بیشتر آتش جهنم از هیزم شعله و رشده زنان است؟ حولا پرسید: چگونه؟ حضرت فرمود: چون آنها وقتی لحظه ای برشوهرانشان خشم گیرند، گویند: من از تو هرگز خیری ندیده ام شاید از آن شوهر فرزندانی به دنیا آورده باشند.


24- ای حولاء مرد را برزن حقوقی است و باید او ملازم خانه اش باشد، شوهرش را دوست داشته باشد و نسبت به او مهربان باشد، از خشم او دور بوده و رضایت او را کسب کند، عهد و وعده با او را وفا کند، آنچه که شوهر را به خشم می آورد ترک کند و کسی را شریک در اولادش قرار ندهد (مرتکب فحشایی نشود) و او را اهانت نکند. در خانه جای گیرد، برای شوهرش خود را بیاراید، نمازش را بگذارد و از جنابت و عادت غسل کند.


اگر او چنین کند روز قیامت باکره با صورتی درخشان محشور می شود، پس اگر شوهرش فردی با ایمان و صاحب عمل صالح بوده باشد، در بهشت نیز همسر او خواهد بود وگرنه با شهیدی از شهداء ازدواج خواهد کرد، حضرت در نهایت فرمود: اگر شوهرت نزد تو نیست خود را معطر نساز.


25- ای حولاء هرکدام از شما زنان ایمان به خدا و روز قیامت دارد زینتش را برای غیرهمسرش قرار ندهد و حجاب خود را باز نکند و مچ دست خود را آشکار نکند و هرزنی هرکدام از اینها را برای غیرشوهرش قرار دهد، دینش را تباه کرده و خدا را برخود خشمگین ساخته است.


26- ای حولاء جایز نیست برای زن، که جوان بالغی وارد خانه اش شود و او حق ندارد چشمانش را از او پرکند و سیر به او نگاه کند و حق ندارد اجازه دهد جوان نیز به او سیر نگاه نماید و نباید با وی بخورد یا بیاشامد مگر اینکه آن جوان با وی محرم باشد و اینها در حضور شوهر صورت گیرد، در این هنگام عایشه گفت:


هرچند آن جوان بنده و مملوک باشد، حضرت فرمود: هرچند او مملوک باشد، زن نباید هیچ کدام از این کارها را انجام دهد که اگر زن چنین کرداری از او سرزند خداوند بر او خشم گرفته و او و تمام ملائک وی را لعن می کنند.


27- ای حولاء هیچ زنی نیست که آبی پاکیزه برای شوهرش آورد مگر اینکه خداوند از هر رنگی در بهشت برای او خلق کند و به او بگوید، بخور و بیاشام در مقابل اعمالی که در گذشته انجام داده ای.


28- ای حولاء زنی نیست که سخنی از شوهرش را بشنود و برآن صبر کند مگر اینکه خداوند به قدر هرکلمه ای که شنیده و برآن صبر نموده است، برای او مزد روزه گیر و مجاهد در راه خدا را بنویسد.


29- ای حولاء زنی نیست که از شوهرش شکایت کند مگر اینکه خداوند بر او غضب نموده و زنی نیست که لباسی برشوهرش بپوشاند مگر اینکه خداوند در قیامت هفتاد خلعت بهشتی که هرخلعتی از آنها چون گل سرخ و زیبا و ریحان باشد، به او بپوشاند و چهل کنیز از حوریان به او عطا گردد تا خدمتش کنند.


30- ای حولاء به کسی که مرا به نبوّت و رسالت و تبشیر و انذار فرستاده زنی نیست که از همسرش حامله شود مگر اینکه زیر چتر رحمت الهی و زیر سایه خداست تا اینکه درد زایمانش آغاز شود و او هربار که درد به سراغش آید، همانند این است که کنیزی مؤمنه را در راه خدا آزاد کرده باشد و چون فرزندش را بدنیا آورد و شروع به شیر دادن او کرد، فرزند سینه مادر را نمی مکد مگر اینکه از بین دو دست مادر نوری تا روز قیامت ساطع می شود به طوری که همه گذشتگان و آیندگان با دیدنش تعجب می کنند و او چون کسی است که همواره روزه دار و هرشب به قیام بگذراند و ثوابش به وی عطا می شود و هرچند به ظاهر روزه دار نباشد (یا هرچند ماه مبارک به خاطر ضرر روزه برای او و یا فرزندش روزه نگیرد) ثواب روزه دار و نمازخوان در همه عمر به وی عطا می شود و چون او فرزندش را از شیر بازگیرد، خدای متعال می فرماید: ای زن هرآنچه از گناهان داشتی برتو بخشیدم، اعمالت از سر گیر، خداوند به تو رحم نماید. حولاء پرسید: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خداوند برتو درود فرستد همه اینها به نفع مرد است. حضرت فرمود: بلی، حولاء عرض کرد:


زنان چه امتیازی دارند؟ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: برادرم جبرئیل همواره مرا در مورد زنان سفارش می کرد به طوری که من گمان بردم جایز نیست شوهرش به وی اف گوید. او به من گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم از خدای متعال در مورد زنان بترس، چرا که آنها اسیران دست شمایند، شما امانات الهی را اخذ کرده اید به فرمان خدا و سنّت و شریعت محمد صلی الله علیه و آله و سلم آنها را برخود حلال ساخته اید.


لذا برای آنها برشما حقی است واجب چرا که جسم آنها را برخود حلال ساخته و بدنشان به شما رسیده و فرزندانتان را در رحمشان نگه می دارند تا اینکه درد زایمان آنها را بگیرد، بنابراین با آنها مهربانی کنید، روحشان را شاد نمایید تا اینکه با شما باشند، آنها را ناراحت نکنید و به خشم نیاورید و از آنچه به آنها داده اید جز به رضای خودشان بازپس نگیرید. و آن حضرت نیز فرموده اند: هرمردی یک سیلی به زنش بزند خدای متعال به مالک که خازن جهنم است امر می کند و او هفتاد سیلی آتشین در آتش جهنم به صورتش خواهد زد».


منبع : غضنفری، علی؛ ازدواج و آداب زناشویی در آیینه حدیث، ص: 159


تاریخ انتشار : 1397/1/30



https://hawzah.net/fa/LifeStyle/View/52098/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D9%81%D8%B5%D9%91%D9%84-%D8%AD%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%A1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۷ ، ۰۶:۲۳
مهدی فراحی
«بهترین زنان و مردان از دیدگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله)»
*یکی از همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله) می گوید از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: بهترین مردان امت من کسی است که نسبت به همسر خود بهترین رفتار را داشته باشد و بهترین زنان امت من کسی است که نسبت به شوهرش بهترین کردار را داشته باشد. 
*همچنین هر زنی که آبستن می شود، هر شب و روزی که بر وی می گذرد برابر با هزار شهید اجر و پاداش دارد.
*بهترین زنان امت من زنی است که در آنچه معصیت نباشد رضای شوهر خود را بدست آورد و بهترین مردان امت من مردی است که با خانواده اش به لطف و مدارا زندگی کند. چنین مردی هر روزی که بر او بگذرد اجر صد شهید را دارد. 
*در این هنگام عمر گفت: یا رسول الله! چگونه می شود زنی که رضایت شوهرش را بدست آورد اجر هزار شهید و مردی که با خانواده اش مدارا کند اجر صد شهید را داشته باشد؟
*پیامبر فرمود: بدان که اجر زنان نزد خداوند بیش از مردان است، به خدا سوگند که ستم شوهر نسبت به زن بعد از شرک به خدا بزرگترین گناهان است. نسبت به رفتار با زنان و یتیمان از خدا بترسید که خداوند به خاطر ایشان شما را موأخذه می کند . هر که به این دو نیکی کند رحمت الهی نصیب او شود و هر که بدی نماید مورد خشم الهی واقع می شود.
*پیامبر بزرگوار اسلام آنچنان برای مقام زن اهمیت قائل می شوند که به مردان می فرمایند: بهترین شما کسی است که با خانواده اش رفتار نیک داشته باشد و من از همه شما نسبت به خانواده ام خوش رفتارترم.


http://www.yjc.ir/fa/news/5940930/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1%D8%B5
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۲
مهدی فراحی
فرزند حضرت علی(ع) به نام عبید الله بن علی چرا توسط مختار فرزند ابو عبید کشته شد؟ لطفاً ماجرا را شرح دهید.

پاسخ تفصیلی

عبیدالله بن على‏ بن ابی‌طالب از مادری به نام لیلى دختر مسعود بن خالد بن مالک از قبیله بنی تمیم به دنیا آمد.[1]
در منابع تاریخی،‌ چندان به زندگی او پرداخته نشده و تنها اواخر زندگی او که شاید مهم‌ترین اثرگذاری او در زمان خودش بوده، در تاریخ نقل شده است.
با این‌که شیخ مفید نام او را در زمره افرادی می‌شمارد که در کربلا و در رکاب امام حسین(ع) شهید شده است،[2] اما همان‌گونه که بسیاری از علما گفته‌اند، به یقین او در کربلا حضور نداشته و چندین سال پس از قیام عاشورا کشته شده است.[3]
ماجرا از این قرار بوده که وقتی مختار قیام کرد، عبیدالله بن على از حجاز به کوفه نزد مختار آمد و از او چیزى خواست،[4] اما در این‌که خواسته او چه بوده، بیشتر منابع، مطلب خاصی ذکر نکرده‌اند، اما برخی از منابع ادعا می‌کنند که او خلافت را می‌خواست و از مختار خواسته بود که مردم را به سمت او دعوت کند و مختار از پذیرش این امر خودداری کرد.[5] مختار چند روزى او را زندانى کرد اما پس از مدت کوتاهی او را آزاد نمود و گفت: از پیش ما برو.[6]
آزادی عبیدالله اگرچه این خطر را به دنبال داشت که او به سمت مخالفان مختار خواهد رفت، اما نگه­داشتن بزرگ‌زاده‌ای مانند عبیدالله بن علی در زندان - آن‌هم برای مختاری که خود را مرید پدرشان می‌دانست - خسارت بسیاری به بار می‌آورد و چاره‌ای جز این برای مختار نبود.
در نهایت عبیدالله بعد از ترک مختار، به‌ بصره و نزد مصعب بن زبیر رفت که آماده جنگ با مختار می‌شد.
مصعب نیز دستور داد صدهزار درهم به او پرداختند.[7]
مصعب مردم را به جنگ با مختار فرا خواند و زمانى را براى حرکت معین کرد و در زمان مقرر نیز حرکت کرد، در حالی‌که عبیدالله بن على از همراهى با او خوددارى کرد و میان دایی‌هاى خویش ماند.
زمانی که مصعب از بصره دور شد، برخی از اقوام مادری عبیدالله پیش او آمدند و با او به عنوان خلیفه بیعت کردند در حالى‌که خود عبیدالله از قبول این امر کراهت داشت، ‏گفت: «شتاب نکنید و این کار را انجام ندهید» و آنان از پذیرش گفتارش خوددارى کردند. این خبر به اطلاع مصعب رسید. در نهایت، عبیدالله بن على نزد مصعب رفت.
مصعب به عبیدالله گفت: اى برادر! چه چیزى تو را به انجام این کار واداشت؟
عبیدالله سوگند خورد که آن کار را نمی‌خواسته و گفت: من این کار را خوش نداشتم و از پذیرش آن خوددارى کردم ولى آنان انجام دادند.
مصعب نیز حرفش را پذیرفت،[8] اما به همین جهت مجبور شد در سپاه مصعب باقی بماند.
در این هنگام به دستور مصعب، عبیدالله بن على به جلوداران سپاه پیوست و براى رویارویى با لشکر مختار پیشروى کرد[9] و چون به منطقه مذار رسیدند سپاهیان مختار هم فرا رسیدند و ناگاه به لشکر مصعب شبیخون زدند و بسیاری از افرادش را کشتند و فقط اندکى توانستند فرار کنند. عبیدالله بن على بن ابی‌طالب نیز در همان حمله کشته شد.[10]
با این‌که مصعب به طعنه می‌گفت عبید الله را کسانی کشتند که او را می‌شناختند و گمان می‌بردند شیعه پدرش علی بن ابی‌طالب هستند؛[11] اما در عین حال بسیاری از منابع اذعان کرده‌اند که این حمله یک شبیخون بوده و افرادی که او را کشتند، او را نشناخته بودند.[12]
بنابر این، براساس منابع تاریخی عبیدالله بن علی با مصعب و زبیری‌ها بیعت کرده بود و در جنگ با سپاه مختار در سال 67 هجری،[13] کشته شد.[14]
در پایان باید گفت که عبیدالله حقی در طلب خلافت نداشت و از ظواهر امر نیز مشخص بود که او به چنین مقامی نخواهد رسید.
اما به دلیل کمبود اطلاعات تاریخی در مورد سوابق عبیدالله بن علی، تحلیل این ماجرا ‌که چرا او مختار را ترک کرده و به زبیریان پیوست بسیار دشوار است. به هر حال این واقعیت را نباید نادیده گرفت که پیوستن او به مصعب بن زبیر، وزن اجتماعی و مقبولیت عمومی آنان را بالا برد و ارزش تبلیغاتی فراوانی برای آنان داشت.
به عنوان نمونه مصعب به پشتوانه حضور عبیدالله در میان لشکریانش چنین می‌گفت:
ای مردم! مختار دروغ می‌گوید که به خون‌خواهی حسین بن علی قیام کرده است؛ چرا که برادر حسین بن علی(ع) یعنی عبیدالله این‌جا است و حکومت را می‌خواهد. و اگر مختار راست می‌گوید حکومت را به او واگذار کند.[15]

 

[1]. ابو الفرج اصفهانى، على بن حسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق، صقر، سید احمد، ص 123، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا؛ ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق، مصحح، حسینی، عبدا لزهراء،‏ ج 1، ص 60، قم، دار الکتاب الإسلامی‏، چاپ اول‏، 1410ق‏.

[2]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 354، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

[3]. ابن ادریس حلّی، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، محقق، مصحح، موسوی، حسن بن احمد، ابن مسیح، ابو الحسن، ج 1، ص 656، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1410ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج‏ 5، ص 154، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 39، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[4]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 5، ص 88، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.

[5]. مقاتل‏ الطالبیین، ص 123.

[6]. الطبقات‏ الکبرى، ج ‏5، ص 88.

[7]. همان؛ زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج ‏4، ص 195، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.

[8]. الطبقات الکبری‏، ج 5، ص 89؛ بحار الانوار، ج 13، ص 308.

[9]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 6، ص 259، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.

[10]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 2، ص 190، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ الطبقات ‏الکبرى، ج ‏5، ص 89.

[11]. مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق، امامی، ابو القاسم، ج 2، ص 207، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش.

[12]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج 6، ص 288، بیروت، دار الاضواء، 1411ق؛ ابن قتیبة، عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 401، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م؛ مقاتل‏ الطالبیین، ص 123.

[13]. الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 6، ص 259.

[14]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 11، ص 664؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون‏)، تحقیق، خلیل شحادة،  ج 3، ص 40، دار الفکر، بیروت، چاپ دوم، 1408ق.

[15]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 263، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بی‌تا.




http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa46888/tmpl/component/printme/1
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۲۱:۳۰
مهدی فراحی

◾️❓📋📜❓◾️


شیعه پاسخ می دهد


 ❓چه شد که حکمیت اتفاق افتاد و چرا در جنگ صفین، امام علی (علیه السلام) اجازه ندادند که مالک اشتر معاویه را به قتل برساند؟



📋 پاسخ اجمالی


🔘 جنگ صفین؛ بین سپاه امام علی (علیه السلام)  که بیشتر از عراقیان بودند  و سپاه معاویه  که بیشتر از شامیان بودند  درگرفت.

 

◀️ سپاه عراق ضربه ‌های مهلکی بر سپاه شام وارد کرد و تا پیروزی نهایی فاصله ‌ای نداشت، اما معاویه با حیله ‌گری و با پیشنهاد عمرو بن عاص، قرآن ‌ها را بر نیزه کرد و خواهان حکمیت  قرآن شد.

 

⚫️ برخی از سپاهیان امام علی(علیه السلام) با جهالت و برخی دیگر با خیانت، متمایل به پذیرش خواسته  معاویه  شدند و امام را مجبور کردند تا دست از جنگ بکشد و به حکمیت تن دهد. 


👈 آنان تهدید نمودند در غیر این صورت، امام (علیه السلام) را خواهند کشت و یا به معاویه تحویل خواهند داد!


◀️ به دنبال آن بود که اختیار انتخاب داور و حَکَم  را نیز از امام سلب کردند که نتیجه ‌اش  آن شد که  داور شام با ترفندی اعلام کند که امام علی (علیه السلام) از خلافت خلع شده و معاویه به  این مقام برگزیده  شده است!


✍ البته، امام علی (علیه السلام) این نتیجه را نپذیرفت؛ زیرا طرفین متعهد شده بودند که بر اساس قرآن داوری کنند، و این نتیجه برگرفته از قرآن نبود.


📚 پاسخ تفصیلی

💻 yon.ir/q0gh




◾️❓📋📜❓◾️



📲 09375659924

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۸:۲۸
مهدی فراحی
شبهه: آیا ارتباط نداشتن مختار با امام سجاد (ع) نشان از عدم اخلاص در نزد مختار برای قیام ندارد؟ و نشانی از قدرت طلبی او نیست؟

متن کامل شبهه

استاد یوسفی غروی معتقد است که انگیزه‌ها و عوامل قیام مختار خیلی هم مخلصانه نبود. بنابراین به این جواب نزدیک می‌شویم که امام زین‌العابدین (علیه السلام) در قیام مختار به طور آشکار برای جانبداری مختار، سخن نگفته است.
نسبت داده می‌شود که وقتی عده‌ای از اهل کوفه دربارهٔ قیام مختار و ارتباط او با امام شک و تردید داشتند، از کوفه به مدینه رفتند تا شاید از امام زین العابدین (علیه السلام) کسب تکلیف کنند. ([1])

 

پاسخ

امام سجاد (علیه السلام) برای رعایت وضعیت به شدت امنیتی و تقیه‌ای کار را به عموی خود محمد بن حنفیه ـ بزرگ‌ترین فرزند امیرالمؤمنین (علیه السلام) که از این خاندان باقی مانده بود ـ سپردند. محمد بن حنفیه گفت:

«هر کس به خونخواهی برادرم امام حسین (علیه السلام) قیام کند ما می‌خواهیم به یاری مظلوم قیام کند و خونخواهی ایشان را کند هر که می‌خواهد باشد ولو یک برده سیاه»
آنان این سخن محمّد بن حنفیّه را گواهی برای تأیید مختار و قیام او قلمداد کردند. به همین دلیل به کوفه برگشتند. ([2])

در کتاب جنبش‌های شیعی در تاریخ اسلام آمده است:
مختار آشکارا به دعوت برای علویان پرداخت و برای آنان بیعت گرفت و گهگاه با آن‌ها تماس برقرار می‌کرد اما در بیشتر آمده است که امام علی بن الحسین (علیه السلام) پیشنهاد مختار را رد کرد.

در مروج الذهب ـ نوشته مسعودی ـ آمده است که وی با علی بن الحسین (علیه السلام) به عنوان این که از دودمان پیامبر (ص)  و فرزند امام حسین (علیه السلام) است، و وی برای خونخواهی او قیام کرده است، تماس گرفت و درباره گرفتن بیعت برای او نامه‌ای به آن حضرت نوشت، و آن را به همراه اموال فراوانی به سوی او ارسال داشت. اما امام علی بن الحسین (علیه السلام) پیشنهاد و اموال مختار را نپذیرفت. از این رو مختار به محمد بن حنفیه روی آورد. محمّد بن حنفیّه در پاسخ مختار گفت: من دوست دارم خداوند ما را یاری کند و کسانی را که خون ما را ریختند، نابود فرماید امّا من تو را به جنگ و خونریزی فرمان نمی‌دهم.

این موضوع به همین‌گونه در انساب الاشراف بلاذری نیز آمده است.
چنان‌چه روایت مذکور درست باشد، ممکن است خودداری امام سجاد (علیه السلام) از پذیرفتن درخواست مختار و رد اموال ارسالی او عدم اطمینان آن حضرت به رفتار مردم عراق و یا دشواری موقعیت او بوده که در میان دو دشمنی که بدخوترین خلق خدا بودند، قرار داشت و با این که این دو بر سر قدرت با یکدیگر در جنگ و نزاع بودند، هر دوی آن‌ها بر ضدّ علویان مکر و بداندیشی می‌کردند و امام در حجاز ـ که کانون دعوت زبیریان بود ـ زندگی می‌کرد، همین‌طور پاسخ ابن حنفیه که در آن آرزو کرده از کشندگان آن‌ها و کسانی که خون آنان را ریخته‌اند، انتقام گرفته شود و در همین حال از خون‌ریزی و جنگ اظهار بیزاری کرده است، دلیلی جز تقیه از ابن زبیر نداشته است. بنابراین ابن حنفیه او را به عنوان وزیر یا امیر گسیل داشته است تا شیعیان در مساعدت به او برای نابودی کشندگان امام حسین (علیه السلام) و اصحابش متّحد و همداستان شوند.

با وجود جوّ خفقان و اختناق، انتظار ارتباط علنی میان امام و مختار بی‌مورد است. امام شخصاً از رهبری قیام سرباز زد اما به عمویش محمد بن حنفیه ولایت داد تا رهبری و پشتیبانی معنوی قیام را بر عهده بگیرد.
مختار مردم را به بیعت با محمد بن حنفیه فرا می‌خواند. از آثار و فواید این کار، ایجاد امنیت برای امام و مشغول کردن ذهن دشمن و جاسوسان آن به غیر امام و مصونیت آن حضرت (علیه السلام) از خطر را می‌توان نام برد. امام مردم و انقلابی‌ها را به همراهی با مختار تشویق و ترغیب می‌کرد و به عمویش می‌فرمود:
«یا عمّ! لو عَبْداً زنجیاً تَعَصَّب لَنَا اَهْلَ البَیتِ لَوَجَبَ عَلَی النَاسِ مُوازِرتَه و قَدْ وَلَّیتُک هَذَا الْأَمْرَ فَاصْنَعْ ماشِئْتَ فَخَرجُوا وَ قَدْ سَمِعُوا کلامَهُ وَ هُمْ یقُولُونَ أَذِنَ لَنَا زِینُ العابِدینَ وَ مُحَمَّدٌ بنُ الحَنَفِیة»([3])

ای عمو! اگر بردة سیاهی برای ما اهل‌بیت (علیهم السلام) قیام کند، بر مردم است که او را یاری رسانند و من تو را بر این امر گماردم. پس هرچه خواهی کن. آنگاه آنان پس از شنیدن کلام امام خارج شدند، در حالی که می‌گفتند زین العابدین (علیه السلام) و محمد بن حنفیه به ما اجازه دادند.
افزون بر آنچه گفته شد، نظر آیت الله خویی این است که از ظاهر روایات استفاده می‌شود که قیام مختار به اذن خاص از طرف امام بوده است. ([4])

و پس از بازگشت آن هیئت به کوفه،‌ مختار از آنها در مورد ملاقات و گفتگوها پرسید. گفتند: «قَد أمرُنا بنُصَرتک»([5])


([1]). خبرگزاری فارس، مصاحبه با یوسفی غروی، ۲۸/۱۰/۱۳۸۸.
([2]). همان.
([3]). ذوب النضار، حلی، ابن نما، ص ۹۶، بحارالانوار مجلسی، ج ۴۵، ص ۳۶۵، معجم الرجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج ۱۸، ص ۱۰۱.
([4]). همان.
([5]). ذوب النضار، ص ۹۶.
 

برگرفته از کتاب"مختار از دیدگاه اهل بیت" نوشته ی علی شفیع پور حسینی

منبع: مجمع جهانی شیعه




http://shiastudies.com/portal/fa/faq/post/10435/?find
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۷:۰۰
مهدی فراحی

«کل یوم عاشورا و کل یوم کربلا»

*سوال: ایا جمله ی «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» حدیث است؟


*پاسخ: در متون روایی به مدرکی که اثبات نماید این جمله ی « کل یوم عاشوراء و کل ارض کربلاء» حدیثی از معصومان است[1] برخورد نکردیم.[2]

 

ولی این عبارت برداشت درستی از مجموع حادثه کربلا و خط سیر امامت و در بر دارنده چندین پیام آموزنده و زیبا است؛ چون اگر چه روزی مثل واقعه عاشورا نیست و بوجود نخواهد آمد اما همیشه ظلم ظالمان و ستم به مظلومان پا بر جا هست تا اینکه قائم آل محمد(عج) ظهور کند و ریشه همه ظلمها را میان ببرد. اما فرهنگ عاشورا جاری بر بستر زمان و کربلا نماد استقامت در راه هدف و مبارزه با ظلم و بی عدالتی است. پیشوایان دینی ما به ما این گونه آموختند که باید با ظلم ظالمان مبارزه کرد و خود نیز این چنین عمل می کردند و این گونه نیست که عاشورا حادثه ای محدود در چارچوب زمان و مکان معین باشد.

‏جمله «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، نشان ‏دهنده ی پیوستگی و تداوم خط درگیری حق و باطل در همه زمانها و مکانهاست. عاشورا و کربلا، یکی از بارزترین حلقه‏های این زنجیره طولانی است. همیشه ‏حق و باطل رو در روی هم هستند و انسانهای آزاده، وظیفه پاسداری از حق و پیکار با باطل را بر عهده دارند و بی‏تفاوت گذشتن از کنار صحنه حق و باطل، بی‏دینی است.

حضرت امام خمینی ‏(ره) که خود پیرو راستین امام حسین (ع) و بنیانگذار جمهوری اسلامی و مبارز بزرگ در مقابل ستمگران عصر خویش است، از این جمله با تعبیر « کلمه بزرگ» یاد می کند و بر حفظ معنای عاشورا و پیاده کردن نقش کربلا تأکید نموده است و می فرمایند: «این کلمه (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا)، یک کلمه ‏بزرگی است...همه روز باید ملت ما این معنی را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده‏ کنیم، انحصار به یک زمین ندارد. انحصار به یک افراد نمی‏شود. قضیه کربلا منحصر به یک ‏جمعیت هفتاد و چند نفری و یک سرزمین کربلا نبوده، همه زمینها باید این نقش را ایفا کنند.»[3]

در واقع امام خمینی ‏(ره) با اعتقاد به این امر که قیام و شهادت سید‌‌الشهدا (ع) باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد،‌ نهضت حسینی را مبنای حرکت خویش در انقلاب اسلامی قرار داد. «آنچه که سیدالشهدا عمل کرد و ‌آن ایده‌ ای که او داشت و آن راهی که او رفت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شد و برای اسلام حاصل شد. این عبارت آموزنده هم تکلیف است و هم مژده، تکلیف از آن جهت که مستضعفان با عده‌ای قلیل، علیه مستکبران با ساز و برگ مجهز و قدرت شیطانی عظیم، مأمورند چونان سرور شهیدان قیام کنند. و مژده بدین جهت که شهیدان ما را در شمار شهیدان کربلا قرار داده است.»

 

آن رهبر فرزانه در ایام جنگ تحمیلی فرمودند: نبرد عاشورا،گر چه از نظر زمان، کوتاهترین درگیری بود (نیم روز) ولی از نظر امتداد،طولانی‏ترین درگیری با ستم و باطل است و تا هر زمان که هر آرزومندی آرزو کند که‏کاش در کربلا بود و در یاری امام شهیدان،به فوز عظیم شهادت می‏رسید (یا لیتنا کنا معکم‏ فنفوز فوزا عظیما)[4]، جبهه کربلا گرم و درگیری عاشورا دایر است. [5]

 

به بیان بهتر همان گونه که امام حسین (ع)، وارث آدم و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی(علیهم السلام) و محمد (ص) است، پیروان ‏عاشورایی او نیز وارث خط سرخ جهاد و شهادت‏اند و پرچم کربلا را بر زمین نمی‏نهند، و این جوهر تشیع در بعد سیاسی است چنان که خود امام حسین (ع) می‏افزاید: «فلکم فی اسوة‏، در کار من برای شما الگو است».[6]

 

این دیدگاه، رد کننده ی نظریه‏ای است که کربلا و قیام حسینی را تکلیفی خاص امام‏ می‏داند که نمی‏توان از آن تبعیت کرد.

 

" شیعه یعنی سالک پا در رکاب

 

تا که خورشید افکند از رخ نقاب

 

شیعه یعنی تشنه ی جام بلا

 

شیعه گی یعنی قیام کربلا

 

شیعه یعنی بازتاب آسمان

 

بر سر نی جلوه رنگین کمان

 

از لب نی بشنوم صوت تو را

 

صوت‏ «انی لا اری الموت‏» تو را

 

شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام

 

این سخن کوتاه کردم و السلام" [7]

 

یکی از نویسندگان می‏نویسد: «ما یقین داریم که اگر امام حسین‏(ع) در زمان ما بود، از قدس، جنوب لبنان و بیشتر مناطق اسلامی کربلای دومی می‏ساختند و همان موضعی را می‏گرفتند که در برابر معاویه و یزید انتخاب نموده بودند».[8]

 

 

[1] البته برخی سخن فوق را بدون مدرک و مأخذ از زبان امام صادق(ع) نقل کرده اند، نک: پیام عاشورا، عباس عزیزی، ص 28؛ فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 371.

[2] عده ای هم قرائنی را ذکر کرده اند که بیان می کند این جمله حدیثی از معصومین نیست، نک: مجله ی علوم حدیث، شماره 26.

[3] صحیفه نور،ج 9،ص 202.

[4] زیارت عاشورا.

[5] صحیفه نور،ج 20،ص 195.

[6] تاریخ طبری،ج 4،ص 304.

[7] ابیاتی از مثنوی:«شیعه نامه‏»،محمد رضا آقاسی (کیهان 12/6/71).

[8] الانتفاضات الشیعیه، هاشم معروف الحسنی،ص 387.


http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1137

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۱۱
مهدی فراحی

*سوال: بر اساس منابع شیعه و اهل سنت عایشه چگونه از دنیا رفت؟

*جواب: درباره چگونگی مرگ عایشه، اختلاف نظر وجود دارد. منابع اهل سنت مرگ او را طبیعی دانسته و گفته‌اند که در سال 58 هـ.ق عایشه از دنیا رفت و ابوهریره بر او نماز خواند. البته قبل از آن نوشته‌اند که ابوهریره نیز در همان سال عمرش به پایان رسید.[1] عایشه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

اما برخی از منابع شیعه، معاویه را عامل مرگ عایشه می‌دانند. سید بن طاوس دو نقل را در این‌باره از کتاب «اوائل الاشتباه» تألیف ابوعَروبَه(متوفی 318 هـ.ق)[2] نقل کرده است. ابوعروبه در نقل اول خود چنین آورده است: «معاویه در مدینه روی منبر پیامبر مشغول گرفتن بیعت از مردم برای یزید بود که عایشه از اتاقش صدا زد: ساکت باش! ساکت باش! آیا رسم این است که بزرگان، مردم را برای بیعت گرفتن برای پسرشان دعوت کنند؟ معاویه گفت: نه. عایشه گفت: پس در این کارت به چه کسی اقتدا کرده‌ای و از سنت چه کسی پیروی می‌کنی؟ معاویه خجالت زده شد و از منبر پایین آمد و چاهی کَند و با مکر و حیله عایشه را در چاه انداخت و بدین علت عایشه از دنیا رفت».

ولی در نقل دیگری آمده: «عایشه در حالی‌که سوار بر الاغ بود به خانه معاویه رفت. عایشه حرمت معاویه را رعایت نکرد با الاغش به روی فرش‌ها رفت. و الاغ بر آنها ادرار کرد. معاویه از این کار عایشه به مروان شکایت کرد و گفت: من نمی‌توانم این زن را تحمل کنم. با اجازه معاویه، مروان عهده‌دار حل این مشکل شد. او چاهی کَند و کاری کرد که عایشه در آن افتاد. این اتفاق در روز آخر ذی الحجه واقع شد».[3]

نویسنده کتاب «الصراط المستقیم» پس از این‌که جریان اول را نقل کرده، در روایتی از ابی العاص جریان دوم را هم آورده است.[4] صاحب این کتاب در ادامه از اعمش نقل می‌کند: «هنگامی که معاویه به کوفه آمد گفت: من برای این‌که نماز بخوانید یا روزه بگیرید با شما نجنگیدم، بلکه برای این جنگیدم که بر شما حکومت کنم». سپس اعمش می‌گوید: «کسی را بی‌حیاتر از او [معاویه] دیده‌اید؟ او هفتاد هزار نفر را کشت که در بین آنها عمار، خزیمه، حجر، عمرو بن حمق، محمد بن ابوبکر، مالک اشتر، اویس قرنی، ابن صوحان، ابن تیهان، عایشه و ابن حسان وجود دارند».[5]

 

[1]. ذهبى، محمد بن احمد‏، تاریخ اسلام، تحقیق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج 4، ص 164، دار الکتاب العربى، بیروت، چاپ دوم، 1413ق؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 520، دار صادر، بیروت، 1385ق.

[2]. اَبوعَروبه، حسین بن محمد بن أبی معشر مودود ابن حماد السلمی الحرانی‏ از مورّخان قرن چهارم هجری است؛ ر.ک: امین عاملی‏، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 6، ص 166 – 167، دار التعارف للمطبوعات‏، بیروت، 1406ق.

[3]. سید بن طاوس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج 2، ص 503، الخیام، قم، چاپ اول، 1399ق.

[4]. عاملی نباطی، علی من محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، محقق و مصحح: رمضان، میخائیل، ج 3، ص 45، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ اول، 1384ق.

[5]. همان، ص 48.



لینک مطلب

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/id21849

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۸
مهدی فراحی
یا عبارت «إنّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة» حدیث و یا برگرفته از حدیث است؟

عقیق:

پرسش

تمام حدیث «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» چیست؟

پاسخ اجمالی

قبل از بیان متن حدیث، تذکر این نکته ضروری است که جمله معروف: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»، با این تعبیر در منابع حدیثی دست اول نیامده است. آنچه در متون دست اول آمده دو تعبیر است با این متن: «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ»[1] و «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ فَإِنَّهُ مَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة».[2]
اما تعبیر «إنّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة»،[3] از سید هاشم بحرانی، متوفای 1107 ق، در کتاب‏ مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، مطرح شده است که شاید نقل به معنا باشد.
آنچه را که ما در این‌جا آورده‌ایم متنی است که در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) نقل شده است:
«حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ ثَابِتٍ الدَّوَالِینِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ. قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَاصِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ عِنْدَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ قَالَ لَهُ أُبَیٌّ وَ کَیْفَ یَکُونُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ أَحَدٌ غَیْرُکَ قَالَ‏ یَا أُبَیُّ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ وَ إِمَامٌ غَیْرُ وَهْنٍ وَ عِزٌّ وَ فَخْرٌ وَ عِلْمٌ وَ ذُخْرٌ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً طَیِّبَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً وَ لَقَدْ لُقِّنَ دَعَوَاتٍ مَا یَدْعُو بِهِنَّ مَخْلُوقٌ إِلَّا حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ وَ کَانَ شَفِیعَهُ فِی آخِرَتِهِ وَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ کَرْبَهُ وَ قَضَى بِهَا دَیْنَهُ وَ یَسَّرَ أَمْرَهُ وَ أَوْضَحَ سَبِیلَهُ وَ قَوَّاهُ عَلَى عَدُوِّهِ وَ لَمْ یَهْتِکْ سِتْرَهُ.
فَقَالَ لَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ وَ مَا هَذِهِ الدَّعَوَاتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ تَقُولُ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ صَلَاتِکَ وَ أَنْتَ قَاعِدٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکَلِمَاتِکَ وَ مَعَاقِدِ عَرْشِکَ وَ سُکَّانِ سَمَاوَاتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ أَنْ تَسْتَجِیبَ لِی فَقَدْ رَهِقَنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ أَمْرِی یُسْراً فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُسَهِّلُ أَمْرَکَ وَ یَشْرَحُ صَدْرَکَ وَ یُلَقِّنُکَ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِکَ.
قَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا هَذِهِ النُّطْفَةُ الَّتِی فِی صُلْبِ حَبِیبِی الْحُسَیْنِ قَالَ مَثَلُ هَذِهِ النُّطْفَةِ کَمَثَلِ الْقَمَرِ وَ هِیَ نُطْفَةُ تَبْیِینٍ وَ بَیَانٍ یَکُونُ مَنِ اتَّبَعَهُ رَشِیداً وَ مَنْ ضَلَّ عَنْهُ هَوِیّاً قَالَ فَمَا اسْمُهُ وَ مَا دُعَاؤُهُ قَالَ اسْمُهُ عَلِیٌّ وَ دُعَاؤُهُ یَا دَائِمُ یَا دَیْمُومُ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ وَ یَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ یَا بَاعِثَ الرُّسُلِ وَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ کَانَ قَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّةِ.
فَقَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لَهُ مِنْ خَلَفٍ وَ وَصِیٍّ قَالَ نَعَمْ لَهُ مَوَارِیثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ مَا مَعْنَى مَوَارِیثِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ. یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْقَضَاءُ بِالْحَقِّ وَ الْحُکْمُ بِالدِّیَانَةِ وَ تَأْوِیلُ الْأَحْکَامِ وَ بَیَانُ مَا یَکُونُ قَالَ فَمَا اسْمُهُ قَالَ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَسْتَأْنِسُ بِهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ، اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ لِی عِنْدَکَ رِضْوَانٌ وَ وُدٌّ فَاغْفِرْ لِی وَ لِمَنْ تَبِعَنِی مِنْ إِخْوَانِی وَ شِیعَتِی وَ طَیِّبْ مَا فِی صُلْبِی فَرَکَّبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً طَیِّبَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً وَ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ (ع) أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ طَیَّبَ هَذِهِ النُّطْفَةَ وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ جَعْفَراً وَ جَعَلَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً رَاضِیاً مَرْضِیّاً یَدْعُو رَبَّهُ فَیَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا دَانٍ غَیْرَ مُتَوَانٍ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اجْعَلْ لِشِیعَتِی مِنَ النَّارِ وِقَاءً وَ لَهُمْ عِنْدَکَ رِضًى وَ اغْفِرْ ذُنُوبَهُمْ وَ یَسِّرْ أُمُورَهُمْ وَ اقْضِ دُیُونَهُمْ وَ اسْتُرْ عَوْرَاتِهِمْ وَ هَبْ لَهُمُ الْکَبَائِرَ الَّتِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ یَا مَنْ لَا یَخَافُ الضَّیْمَ وَ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ اجْعَلْ لِی مِنْ کُلِّ غَمٍّ فَرَجاً. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَبْیَضَ الْوَجْهِ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ إِلَى الْجَنَّةِ.
یَا أُبَیُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رَکَّبَ عَلَى هَذِهِ النُّطْفَةِ نُطْفَةً زَکِیَّةً مُبَارَکَةً طَیِّبَةً أَنْزَلَ عَلَیْهَا الرَّحْمَةَ وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ مُوسَى.
قَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَأَنَّهُمْ یَتَوَاصَفُونَ وَ یَتَنَاسَلُونَ وَ یَتَوَارَثُونَ وَ یَصِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً قَالَ وَصَفَهُمْ لِی جَبْرَئِیلُ عَنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ فَهَلْ لِمُوسَى مِنْ دَعْوَةٍ یَدْعُو بِهَا سِوَى دُعَاءِ آبَائِهِ قَالَ نَعَمْ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا خَالِقَ الْخَلْقِ وَ یَا بَاسِطَ الرِّزْقِ وَ فَالِقَ الْحَبِّ وَ النَّوَى وَ بَارِئَ النَّسَمِ وَ مُحْیِیَ الْمَوْتَى وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ وَ دَائِمَ الثَّبَاتِ وَ مُخْرِجَ النَّبَاتِ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ قَضَى اللَّهُ تَعَالَى حَوَائِجَهُ وَ حَشَرَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً رَضِیَّةً مَرْضِیَّةً وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِیّاً یَکُونُ لِلَّهِ تَعَالَى فِی خَلْقِهِ رَضِیّاً فِی عِلْمِهِ وَ حُکْمِهِ وَ یَجْعَلُهُ حُجَّةً لِشِیعَتِهِ یَحْتَجُّونَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَهُ دُعَاءٌ یَدْعُو بِهِ اللَّهُمَّ أَعْطِنِی الْهُدَى وَ ثَبِّتْنِی عَلَیْهِ وَ احْشُرْنِی عَلَیْهِ آمِناً أَمْنَ مَنْ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِ وَ لَا حُزْنٌ وَ لَا جَزَعٌ إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی‏ صُلْبِهِ نُطْفَةً مُبَارَکَةً طَیِّبَةً زَکِیَّةً رَضِیَّةً مَرْضِیَّةً وَ سَمَّاهَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ فَهُوَ شَفِیعُ شِیعَتِهِ وَ وَارِثُ عِلْمِ جَدِّهِ لَهُ عَلَامَةٌ بَیِّنَةٌ وَ حُجَّةٌ ظَاهِرَةٌ إِذَا وُلِدَ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا مَنْ لَا شَبِیهَ لَهُ وَ لَا مِثَالَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا خَالِقَ إِلَّا أَنْتَ تُفْنِی الْمَخْلُوقِینَ وَ تَبْقَى أَنْتَ حَلُمْتَ عَمَّنْ عَصَاکَ وَ فِی الْمَغْفِرَةِ رِضَاکَ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ شَفِیعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً لَا بَاغِیَةً وَ لَا طَاغِیَةً بَارَّةً مُبَارَکَةً طَیِّبَةً طَاهِرَةً سَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ فَأَلْبَسَهَا السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ وَ أَوْدَعَهَا الْعُلُومَ وَ کُلَّ سِرٍّ مَکْتُومٍ مَنْ لَقِیَهُ وَ فِی صَدْرِهِ شَیْ‏ءٌ أَنْبَأَهُ بِهِ وَ حَذَّرَهُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا نُورُ یَا بُرْهَانُ یَا مُنِیرُ یَا مُبِینُ یَا رَبِّ اکْفِنِی شَرَّ الشُّرُورِ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسْأَلُکَ النَّجَاةَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ کَانَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ شَفِیعَهُ وَ قَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ الْحَسَنَ فَجَعَلَهُ نُوراً فِی بِلَادِهِ وَ خَلِیفَةً فِی أَرْضِهِ وَ عِزّاً لِأُمَّةِ جَدِّهِ وَ هَادِیاً لِشِیعَتِهِ وَ شَفِیعاً لَهُمْ عِنْدَ رَبِّهِ وَ نَقِمَةً عَلَى مَنْ خَالَفَهُ وَ حُجَّةً لِمَنْ وَالاهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنِ اتَّخَذَهُ إِمَاماً یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا عَزِیزَ الْعِزِّ فِی عِزِّهِ مَا أَعَزَّ عَزِیزَ الْعِزِّ فِی عِزِّهِ یَا عَزِیزُ أَعِزَّنِی بِعِزِّکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ أَبْعِدْ عَنِّی هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ ادْفَعْ عَنِّی بِدَفْعِکَ وَ امْنَعْ عَنِّی بِمَنْعِکَ وَ اجْعَلْنِی مِنْ خِیَارِ خَلْقِکَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ وَ نَجَّاهُ مِنَ النَّارِ وَ لَوْ وَجَبَتْ عَلَیْهِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رَکَّبَ فِی صُلْبِ الْحَسَنِ نُطْفَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً طَیِّبَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً یَرْضَى بِهَا کُلُّ مُؤْمِنٍ مِمَّنْ قَدْ أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَى مِیثَاقَهُ فِی الْوَلَایَةِ وَ یَکْفُرُ بِهَا کُلُّ جَاحِدٍ فَهُوَ إِمَامٌ تَقِیٌّ نَقِیٌّ سَارٌّ مَرْضِیٌّ هادی [هَادٍ] مَهْدِیٌّ یَحْکُمُ بِالْعَدْلِ وَ یَأْمُرُ بِهِ یُصَدِّقُ اللَّهَ تَعَالَى وَ یُصَدِّقُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی قَوْلِهِ یَخْرُجُ‏ مِنْ تِهَامَةَ حِینَ تَظْهَرُ الدَّلَائِلُ وَ الْعَلَامَاتُ وَ لَهُ کُنُوزٌ لَا ذَهَبٌ وَ لَا فِضَّةٌ إِلَّا خُیُولٌ مُطَهَّمَةٌ وَ رِجَالٌ مُسَوَّمَةٌ یَجْمَعُ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ مِنْ أَقَاصِی الْبِلَادِ عَلَى عِدَّةِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثِمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَعَهُ صَحِیفَةٌ مَخْتُومَةٌ فِیهَا عَدَدُ أَصْحَابِهِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ طَبَائِعِهِمْ وَ حُلَاهُمْ وَ کُنَاهُمْ کَدَّادُونَ مُجِدُّونَ فِی طَاعَتِهِ.
فَقَالَ لَهُ أُبَیٌّ وَ مَا دَلَائِلُهُ وَ عَلَامَاتُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَهُ عَلَمٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذَلِکَ الْعَلَمُ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَنَادَاهُ الْعَلَمُ اخْرُجْ یَا وَلِیَّ اللَّهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ هُمَا رَایَتَانِ وَ عَلَامَتَانِ وَ لَهُ سَیْفٌ مُغْمَدٌ فَإِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اخْتَلَعَ ذَلِکَ السَّیْفُ مِنْ غِمْدِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَادَاهُ السَّیْفُ اخْرُجْ یَا وَلِیَّ اللَّهِ فَلَا یَحِلُّ لَکَ أَنْ تَقْعُدَ عَنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ فَیَخْرُجُ وَ یَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَیْثُ ثَقِفَهُمْ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَحْکُمُ بِحُکْمِ اللَّهِ یَخْرُجُ جَبْرَئِیلُ (ع) عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ یَسَارِهِ وَ سَوْفَ تَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ یَا أُبَیُّ طُوبَى لِمَنْ لَقِیَهُ وَ طُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ طُوبَى لِمَنْ قَالَ بِهِ یُنْجِیهِمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ الْهَلَکَةِ وَ بِالْإِقْرَارِ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِجَمِیعِ الْأَئِمَّةِ یَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمُ الْجَنَّةَ مَثَلُهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَثَلِ الْمِسْکِ الَّذِی یَسْطَعُ رِیحُهُ وَ لَا یَتَغَیَّرُ أَبَداً وَ مَثَلُهُمْ فِی السَّمَاءِ کَمَثَلِ الْقَمَرِ الْمُنِیرِ الَّذِی لَا یُطْفَى نُورُهُ أَبَداً.
قَالَ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ بَیَانُ حَالِ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَیَّ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ صَحِیفَةً اسْمُ کُلِّ إِمَامٍ عَلَى خَاتَمِهِ وَ صِفَتُهُ فِی صَحِیفَتِه‏».[4]
ترجمه:
على بن عاصم از امام جواد(ع) و آن حضرت نیز به واسطه پدران بزرگوار خود از امام حسین(ع) چنین نقل فرمودند: روزى به خدمت جدّم رسول خدا(ص) رسیدم، ابىّ بن کعب نیز در آن‌جا حضور داشت. رسول خدا فرمودند: خوش آمدى اى أبا عبد اللَّه! اى زینت بخش آسمان‌ها و زمین‌‏ها. ابىّ پرسید: چگونه ممکن است کسى غیر از شما زینت بخش آسمان‌ها و زمین‌‏ها باشد؟ حضرت فرمودند: قسم به خدایى که به حقّ مرا پیامبر فرموده است، [مقام‏] حسین بن على در آسمان بالاتر از [مقام‏] او در زمین است، و در طرف راست عرش الهى در باره او چنین نوشته شده است: چراغ هدایت و کشتى نجات، امام استوار، مایه عزّت و افتخار و [دریاى‏] علم و گنجینه. خداوند در صلب او نطفه‌‏اى پاک و پاکیزه و مبارک قرار داده است. دعاهایى به او تعلیم داده شده است که اگر هر مخلوقى آنها را بخواند خداوند- عزّ و جلّ- وى را به همراه او (امام حسین) محشور مى‌‏فرماید و در آخرت [حسین‏] شفیع او خواهد بود، و خداوند ناراحتى او را برطرف خواهد کرد، و به واسطه آن دعاها دین او را اداء کرده، کارش را آسان مى‌‏گرداند و راهش را روشن کرده، او را در مقابل دشمن، قوى مى‏‌گرداند، و عیوب او را آشکار نخواهد کرد.
ابىّ پرسید: یا رسول اللَّه این دعاها چیست؟ حضرت فرمودند: بعد از این‌که از نمازت فارغ شدى در حالى‌که هنوز در جایت نشستى، این دعاها را بخوان:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکَلِمَاتِکَ وَ مَعَاقِدِ عَرْشِکَ وَ سُکَّانِ سَمَاوَاتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ أَنْ تَسْتَجِیبَ لِی فَقَدْ رَهِقَنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ أَمْرِی یُسْراً» (یعنى خداوندا! به حقّ کلماتت و به حقّ آنچه عرشت را عزّت بخشیده است و به حقّ ساکنان آسمان‌هایت و به حقّ أنبیا و پیامبرانت از تو مى‏‌خواهم که دعاى‏ مرا مستجاب کنى؛ زیرا که در کارهایم سختى بر من روآورده؛ لذا از تو مى‌‏خواهم بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و براى من در امور و کارهایم آسانى و راحتى قرار دهى).
خداوند، با خواندن این دعاها، کارت را آسان مى‏‌گرداند و به تو شرح صدر مرحمت مى‌‏فرماید و در زمان مرگ شهادت به وحدانیّت خود (یعنى لا اله الّا اللَّه گفتن) را به تو تلقین خواهد کرد.
ابىّ پرسید: یا رسول اللَّه! این نطفه که در صلب حبیب من حسین قرار دارد، چیست؟ فرمودند: مثَل این نطفه، مثل ماه است، و آن، نطفه پسران و دختران است. هر کس از او پیروى کند به رشد و تعالى مى‌‏رسد و هر کس از او پیروى نکند، در گمراهى افتاده، به ضلالت مى‌‏رسد. ابىّ گفت: نام او و دعاى او چیست؟ حضرت فرمودند: نامش علىّ است و دعایش چنین است:
«یا دائم یا دیموم یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ وَ یَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ یَا بَاعِثَ الرُّسُلِ وَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ کَانَ قَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّةِ». (یعنى: اى دائم همیشگى، اى زنده پا برجا، اى که همّ و غمّ را برطرف مى‌‏کنى، اى مبعوث ‏کننده پیامبران، اى که در وعده‌‏هایت همیشه صادق بوده و هستى).
هر کس خدا را به این دعا بخواند خداوند- عزّ و جلّ- او را با علىّ بن الحسین محشور مى‌‏گرداند، و علىّ بن الحسین راهنما و پیشواى او به سوى بهشت خواهد بود.
ابىّ پرسید: یا رسول اللَّه! آیا او وصىّ و جانشینى خواهد داشت؟ حضرت فرمودند: بله، میراث آسمان‌ها و زمین متعلّق به او است.
ابىّ سؤال کرد: میراث آسمان‌ها و زمین یعنى چه؟ حضرت فرمودند: قضاوت به حقّ، حکم نمودن بر اساس دین و دیانت، تأویل أحکام و بیان کردن وقایع آینده.
أبىّ گفت: نامش چیست؟ حضرت فرمودند: اسمش محمّد است و در آسمان‌ها، مونس ملائکه مى‌‏باشد و در دعایش چنین مى‏‌گوید:
«اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ لِی عِنْدَکَ رِضْوَانٌ وَ وُدٌّ فَاغْفِرْ لِی وَ لِمَنْ تَبِعَنِی مِنْ إِخْوَانِی وَ شِیعَتِی وَ طَیِّبْ مَا فِی صُلْبِی». (یعنى: اى خداوندا! اگر از من راضى هستى و مرا دوست دارى، مرا و نیز برادران و شیعیانم را که از من تبعیّت مى‏‌کنند، بیامرز و آنچه را در صلب دارم، پاکیزه گردان).
خداوند نیز در صلب او نطفه‌‏اى با برکت و پاک و پاکیزه قرار داد و جبرئیل به من خبر داد که خداوند - عزّ و جلّ- این نطفه را پاکیزه گرداند و آن‌را در نزد خود جعفر نامید و او را هادى و هدایت شده و نیز راضى و پسندیده گردانید. او پروردگارش را این‌گونه مى‌‏خواند: «یَا دَانٍ غَیْرَ مُتَوَانٍ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اجْعَلْ لِشِیعَتِی مِنَ النَّارِ وِقَاءً وَ لَهُمْ عِنْدَکَ رِضًى وَ اغْفِرْ ذُنُوبَهُمْ وَ یَسِّرْ أُمُورَهُمْ وَ اقْضِ دُیُونَهُمْ وَ اسْتُرْ عَوْرَاتِهِمْ وَ هَبْ لَهُمُ الْکَبَائِرَ الَّتِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ یَا مَنْ لَا یَخَافُ الضَّیْمَ وَ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ اجْعَلْ لِی مِنْ کُلِّ غَمٍّ فَرَجاً» (یعنى: اى که نزدیک هستى و مسامحه نمى‏‌کنى، اى أرحم الرّاحمین، به شیعیانم، وسیله‌‏اى که با آن از شرّ آتش در أمان باشند مرحمت فرما و از آنها راضى باش و گناهانشان را بیامرز و امورشان را آسان گردان و قرض‌‏هایشان را أداء نما و زشتى‌‏هایشان را بپوشان و گناهان کبیره‌‏اى را که غیر از تو کسى از آن خبر ندارد (یا گناه‌هاى کبیره‏‌اى که مربوط به تو است و حقّ النّاس نیست) به آنها ببخش. اى که از ظلم ظالمان نمى‌‏هراسى و خواب و خواب آلودگى در تو راهى ندارد، براى من از هر سختى و مشکلى فرجى قرار ده). هر کس خدا را با این دعا بخواند خداوند او را با چهره‌‏اى نورانى با جعفر بن محمّد به سوى بهشت محشور مى‌‏فرماید.
اى ابىّ! خداوند بر روى این نطفه، نطفه‌‏اى پاکیزه و با برکت و پاک قرار داده و رحمت و مهربانى را بر آن نازل نموده و او را نزد خود موسى نامیده است. ابىّ گفت: یا رسول اللَّه! گویا به هم شبیه هستند (یا یکدیگر را توصیف مى‏‌کنند) و از یک نسل هستند و از یکدیگر ارث مى‌‏برند و یکدیگر را توصیف مى‌‏نمایند. حضرت فرمودند: جبرئیل از جانب خداوند آنها را براى من توصیف نموده است. ابىّ گفت: آیا موسى، دعایى غیر از دعاى پدرانش دارد؟ حضرت فرمودند: بله، او در دعایش چنین مى‏‌گوید: «یَا خَالِقَ الْخَلْقِ وَ یَا بَاسِطَ الرِّزْقِ وَ فَالِقَ الْحَبِّ وَ النَّوَى وَ بَارِئَ النَّسَمِ وَ مُحْیِیَ الْمَوْتَى وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ وَ دَائِمَ الثَّبَاتِ وَ مُخْرِجَ النَّبَاتِ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ» (یعنى: اى آفریننده خلق، اى که رزق و روزى را گسترانده‏‌اى، اى که دانه هسته را مى‌‏شکافى و مى‌‏رویانى، اى خالق جانداران، و زنده ‏کننده مردگان! و اى که زنده‌‏ها را مى‌‏میرانى، اى پا بر جاى همیشگى، اى خارج ‏کننده گیاه [از زمین‏] با من آن‌چنان رفتار کن که خود اهل آن هستى). هر کس خداوند را با این دعا بخواند، خدا حوائج او را بر مى‌‏آورد و در روز قیامت با موسى بن جعفر محشورش مى‏‌نماید، و خداوند نیز در صلب او نطفه‌‏اى با برکت و پاک و پسندیده قرار داده و نامش را على گذارده است. در میان خلق، از نظر علم و حکمت مورد رضایت خداوند است و خدا او را براى شیعیان حجّت قرار مى‌‏دهد تا در روز قیامت به (رفتار و گفتار) او استدلال و احتجاج کنند و دعایى دارد که خداوند را به آن دعا مى‏خواند:
« اللَّهُمَّ أَعْطِنِی الْهُدَى وَ ثَبِّتْنِی عَلَیْهِ وَ احْشُرْنِی عَلَیْهِ آمِناً أَمْنَ مَنْ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِ وَ لَا حُزْنٌ وَ لَا جَزَعٌ إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ» (یعنى: خدایا به من هدایت عطا کن و مرا بر آن ثابت قدم بدار، مرا با امن و أمان در حالى‌که بر هدایت هستم محشور کن همچون کسى که هیچ ترس و حزن و اندوهی ندارد، همانا تویی أهل تقوا و آمرزش). و خداوند در صلب او نطفه‏‌اى پر برکت، پاک و پاکیزه و پسندیده قرار داده و او را محمّد بن علىّ نامیده است. او شفیع شیعیان خود و وارث علم جدّش مى‌‏باشد و داراى علامت و حجّتى ظاهر و آشکار است. زمانى که متولّد شود مى‌‏گوید:
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ (ص)». در دعایش مى‏گوید: «یَا مَنْ لَا شَبِیهَ لَهُ وَ لَا مِثَالَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا خَالِقَ إِلَّا أَنْتَ تُفْنِی الْمَخْلُوقِینَ وَ تَبْقَى أَنْتَ حَلُمْتَ عَمَّنْ عَصَاکَ وَ فِی الْمَغْفِرَةِ رِضَاکَ». (یعنى: اى که هیچ مثل و مانندى ندارى تو همان خدایى هستى که معبودى و خالقى جز تو وجود ندارد، تو مخلوق را فنا مى‏‌کنى و خود باقى هستى، تو از نافرمان‌ها درمى‌‏گذرى و رضایت خاطر تو در آمرزش است). هر کس که این دعا را بخواند محمّد بن علىّ (ع) در روز قیامت شفیع او خواهد بود. و خداوند متعال در صلب او نطفه‏‌اى قرار داده است که نه اهل بغى و ظلم است و نه اهل طغیان و نافرمانى، نیکوکار، مبارک و پاکیزه، آن‌را در نزد خود علىّ بن محمّد نامیده و لباس سکینه و وقار بر او پوشانیده و علوم و اسرار پنهان را در او به ودیعت نهاده است. هر کس او را ملاقات کند و در سینه چیزى [مخفى‏] داشته باشد، او را به آن مطلب خبر مى‌‏دهد و از دشمنش بر حذر مى‏‌دارد و در دعایش چنین مى‌‏گوید: «یَا نُورُ یَا بُرْهَانُ یَا مُنِیرُ یَا مُبِینُ یَا رَبِّ اکْفِنِی شَرَّ الشُّرُورِ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسْأَلُکَ النَّجَاةَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» (یعنى: اى نور و اى برهان، اى نورانى و اى آشکار، اى پروردگار من، خودت مرا از شرّ شرور و آفات روزگار حفظ کن و از تو مى‏‌خواهم در روزى که صور دمیده مى‏‌شود مرا از اهل نجات قرار دهى). هر کس که این دعا را بخواند علىّ بن محمّد(ع) شفیع و پیشواى او به سوى بهشت خواهد بود. و خداوند تبارک و تعالى در صلبش نطفه‏‌اى قرار داد که او را نزد خود حسن نامید وى را همچون نورى در شهرها قرار داد، در زمینش خلیفه گرداند و مایه عزّت امّت جدّش نمود و هادى و راهنماى شیعیانش کرده نزد پروردگارش او را شفیع آنان نمود. خداوند او را مایه نقمت و عذاب مخالفان قرار داد و براى دوستانش و کسانى که او را امام خود بدانند، حجّت و دلیل قرار داد. او در دعایش چنین مى‏گوید: «یَا عَزِیزَ الْعِزِّ فِی عِزِّهِ مَا أَعَزَّ عَزِیزَ الْعِزِّ فِی عِزِّهِ یَا عَزِیزُ أَعِزَّنِی بِعِزِّکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ أَبْعِدْ عَنِّی هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ ادْفَعْ عَنِّی بِدَفْعِکَ وَ امْنَعْ عَنِّی بِمَنْعِکَ وَ اجْعَلْنِی مِنْ خِیَارِ خَلْقِکَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ». (یعنى اى که در عزّت خود عزیزى چقدر عزیز است کسى که در عزّت خود عزیز است! مرا با عزّت خود عزیز گردان و با یاریت تأیید کن، و با قدرت خویش وسوسه‌‏هاى شیطانى را از من دور گردان، و مرا حفظ کن و از بهترین خلق خود قرار ده، یا واحد! یا أحد! اى موجود یکتا و بى‌‏همتا! و اى بى‌‏نیاز!).
هر کس خدا را با این دعا بخواند، خداوند او را با حسن محشور مى‏‌نماید و اگر آتش هم بر او واجب و لازم شده باشد، از آتش نجاتش می‌دهد. و خداوند، تبارک و تعالى، در صلب حسن نطفه‏‌اى با برکت، پاک و پاکیزه و طاهر و مطهّر قرار داده است که هر مؤمنى، که خداوند از وى براى ولایت پیمان گرفته است، به او راضى و خشنود خواهد شد، و هر انسان منکرى به او کافر مى‏شود. او امامى است با تقوا، پاک، نیکوکار، پسندیده، هدایت‏‌گر و هدایت شده؛ به عدل حکم مى‏‌کند و به عدالت دستور مى‌‏دهد، خداوند را تصدیق مى‌‏کند و قبول دارد و خداوند نیز او را در گفتارش تصدیق مى‌‏نماید، از تهامه در زمانى که دلائل و علامات آشکار شده باشد، خروج مى‏‌کند. او داراى گنج‌هایى است ولى نه از طلا و نقره، بلکه از اسب‌هایى تام الخلق و قوى و پیاده نظامى با علامت‌هاى مشخّص (و یا تامّ الخلق و قوى). خداوند تبارک و تعالى از دورترین شهرها به تعداد أهل بدر( یعنى سیصد و سیزده نفر) براى او سپاه گرد آورد. او نوشته‏‌اى در دست دارد که لاک و مهر شده و در آن تعداد و اسامى اصحاب او و نیز نسب شهرهاى آنها و خلق و خوى، وضع ظاهرى، چهره و قیافه و نیز کنیه آنان ثبت شده است. این نفرات جنگاور بوده، در اطاعت و فرمانبردارى از او کوشا هستند و مجدّانه عمل مى‏‌کند.
ابىّ سؤال کرد: علائم و نشانه‌‏هاى او چیست؟ حضرت فرمودند: وقتى زمان قیام او برسد، آن پرچم خود به خود باز مى‌‏شود و خداوند آن‌را به سخن مى‌‏آورد سپس پرچم، او (حضرت مهدىّ آل محمّد) را صدا مى‌‏کند و مى‌‏گوید: «اى ولىّ خدا! قیام کن و دشمنان خدا را بکش». و این دو (یعنى باز شدن پرچم و نطق او) دو علامت و نشانه براى او هستند. و نیز شمشیرى غلاف شده دارد، که وقتى زمان قیامش فرا رسد آن شمشیر از غلاف خود خارج مى‌‏شود و خداوند آن‌را به‏ سخن مى‌‏آورد شمشیر صدا مى‌‏زند و مى‌‏گوید: «اى ولىّ خدا بپا خیز که دیگر براى تو جائز نیست از پیکار با دشمنان خدا باز ایستى». پس، حضرت قیام مى‌‏کند و دشمنان خدا را - در هرجا به دست آورد- مى‌‏کشد و حدود الهى را برپا کرده، و به حکم خداوند حکم مى‌‏کند. در حالى‌که جبرئیل(ع) در سمت راست آن‌حضرت و میکائیل در سمت چپ ایشان خواهند بود، این مطلب را که برایتان گفتم- و لو بعد از مدّتى- خواهید دانست و کارهایم را بر عهده خدا مى‌‏گذارم.
اى ابىّ: خوشا به حال کسى که او را ملاقات کند، خوشا به حال کسى که او را دوست بدارد، و خوشا به حال کسى که به او معتقد باشد، خداوند، به خاطر وى و به خاطر اقرار و اعتقاد به خدا و رسول و تمامی ائمّه، آنها را از هلاکت نجات مى‌‏دهد، خداى منّان درهاى بهشت را براى آنها باز مى‌‏کند. مثل آنها در زمین، مثل مشک است که دائم از خود بوى خوش پخش مى‌‏‌کند ولى تغییرى در او حاصل نمى‌‏شود. و مَثَل آنها در آسمان مثل ماه نورانى است که هیچ‌گاه نورش خاموش نمى‏‌شود.
ابىّ عرض کرد: أحوالات این ائمّه، از طرف خداوند چگونه بیان شده است؟ حضرت فرمودند: خداوند، دوازده صحیفه بر من نازل فرمود که اسم هر امامى داخل قسمت مهر شده مربوط به آن امام است. و وصف [و احوال‏] او در صحیفه مربوط به خود او است.

پینوشت:

[1]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏1، ص 59 – 64،

[2]. کمال الدین و تمام النعمة، ج‏1، ص: 264- 269

[3]. ابن نما حلى، جعفر بن محمد مثیر الأحزان، ص 4،‏مدرسه امام مهدى‏، قم، 1406 ق‏؛ بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج4، ص 52، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، چاپ اول، 1413 ق.‏

[4]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏1، ص 59 – 64،


منبع: اسلام کوئست


http://aghigh.ir/fa/news/9603/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A5%D9%86%D9%91-%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B5%D8%A8%D8%A7%D8%AD-%D8%A7%D9%84%D9%87%D8%AF%D9%89-%D9%88-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D9%86%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%A9-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D9%88-%DB%8C%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۷:۰۱
مهدی فراحی
🌺حکم قرآن، همیشه زنده است 🌺
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ابوبصیر می‌گوید: در محضر امام صادق (ع) بودم و عرض کردم منظور از این آیه چیست که خداوند می‌فرماید:
(انما انت منذر ولکل قوم هاد)
: (همانا توئی بیم دهنده و برای هر گروهی، رهبری می‌باشد) (رعد -۷)
امام صادق: منظور از (بیم دهنده)، رسول خدا پیامبر اسلام (ص) است و منظور از رهبر، علی (ع) است، آنگاه فرمود: (آیا امروز رهبری هست؟ ).
ابوبصیر: آری فدایت گردم، همواره در میان شما خاندان، رهبری بوده و یکی پس از دیگری آمده اند و رفته اند و اکنون رهبری به شما رسیده است.
امام صادق: ای ابا محمد! خدا تو را رحمت کند (درست گفتی زیرا) اگر بنا بود آیه ای از قرآن در شأن شخصی نازل گردد (مثل آیه فوق که در شأن پیامبر (ص) و علی (ع) نازل شده) و وقتی که آن شخص بمیرد، آن آیه هم بمیرد (و مصداقی نداشته باشد) و در نتیجه قرآن مرده است:
ولکنه حی یجری فیمن بقی کما جری فیمن مضی
: (ولی قرآن، همیشه زنده تاریخ است که (فرمان آن) بر بازماندگان جریان دارد، چنانکه بر گذشتگان جریان داشت)
📚داستانهای اصول کافی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۳
مهدی فراحی