با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

مصحف فاطمه
*هر نوشته­‌ای را که بین دو جلد جمع آوری شده باشد، مصحف می­نامند. از این رو به هر کتابی می­توان مصحف گفت. در صدر اسلام به قرآن نیز مصحف گفته می­شد.[1]
*در منابع اسلامی از کتبی یاد شده است که اختصاص به معصومین (ع) داشته است و آنان از محتوای آن کتب باخبر بوده­اند. مانند کتاب علی(ع)، مصحف علی و مصحف فاطمه(س).
*در این منابع از کتاب اخیر به نام های مصحف فاطمه، صحیفه ی فاطمه و کتاب فاطمه یاد شده است.[2] روایات مرتبط با این مصحف کم  نیست. برخی از این روایات از حیث سند ضعیف اند، ولی دسته دیگری از این روایات از جهت سند صحیح هستند و می توان به اصل وجود چنین کتابی یقین پیدا کرد، هر چند که در جزئیات، این روایات با هم اختلاف دارند.

**چگونگی تألیف مصحف فاطمه

*پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) دختر بزرگوار شان به خاطر از دست دادن پدر بسیار ناراحت بودند و تحمل فراق و دوری پدر برای فاطمه زهرا (س) بسیار سخت بود.
*در روایات معتبر آمده است که در فاصله وفات پیامبر(ص) تا زمان شهادت حضرت زهرا(س)- فرشته ­ای از سوی خداوند بر دختر نبی اکرم (ص) فرود می آمد و او را تسلی می داد تا حضرت آرام بگیرد. از این فرشته در برخی روایات به جبرئیل یاد شده است،[3] او حضرت زهرا(س) را  از احوال پدر بزرگوارشان در عالم برزخ و همچنین از حوادث آینده، مطلع می­ساخت.
*در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم:
«هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت کردند، فاطمه به علت وفات پدر به قدری محزون شد که تنها خداوند از شدت غم و اندوه او باخبر بود. از این رو خداوند فرشته‌­ای را فرستاد تا او را تسلی دهد و اندوهش را برطرف سازد. فاطمه (س)، علی (ع) را از این موضوع با خبر ساخت و علی همه آن سخنان را نوشت و مصحف فاطمه این گونه تدوین شد».[4]
*از این روایت و روایات دیگر استفاده می­شود که این مصحف پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و به دست امیر المؤمنین (ع) تدوین شد و سخنانی است که فرشته الهی به حضرت زهرا گفته است. البته در برخی از روایات که نسبت به روایات قبلی کمتر هستند، این گونه به دست می‌آید که این مصحف در زمان خود رسول الله (ص) نوشته شده است. سید جعفر مرتضی عاملی (از دانشمندان معاصر شیعه در علم تاریخ) برای از بین بردن این اختلاف و جمع بین روایات می­نویسد: شروع تدوین مصحف در زمان رسول اکرم بوده است و قسمتی از این صحیفه در زمان حیات پیامبر خدا (ص) نوشته شده و ادامه ی آن هم پس از رسول خدا نگارش یافته است.[5]
*این که فرشته الهی با حضرت زهرا سخن گفته باشد، چیز بعیدی نیست؛ زیرا همان گونه که در قرآن آمده است که: «و چون فرشتگان گفتند: ای مریم خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و برتری بخشید بر زنان جهانیان».[6] این در حالی  است که حضرت مریم تنها سرور زنان زمان خویش بود، ولی فاطمه سرور زنان هستی از آغاز تا انجام است.

**محتوای مصحف

با مطالعه ی روایات در می­یابیم که در این کتاب شریف به موضوعات زیر پرداخته شده است:
1. خبر حوادث آینده[7]
2. وصیت حضرت فاطمه[8]
3. نام تمام فرمانروایانی که تا قیام قیامت به حکومت خواهند رسید[9]
4. خبر دادن از فرزندان حضرت زهرا[10]
5. گزارش احوال پیامبر و جایگاه او پس از وفاتش، به زهرا (س)[11]

**در این جا برای نمونه، یک روایت ذکر می شود:

امام صادق (ع) می فرماید: «همانا فاطمه 75 روز بعد از رسول خدا (ص) زندگی کرد در این مدت به خاطر از دست دادن پدر بسیار اندوهگین بود. در این ایام حضرت جبرئیل (ع) نزد او می آمد و عزای پدرش را بر فاطمه زهرا (س) تسلیت می گفت و وی را آرام می کرد و از پدرش و جایگاه او به حضرت خبر می آورد و او را از آینده ی فرزندانش مطلع می ساخت و علی (ع ) آن را می نوشت تا این که مصحف فاطمه تدوین شد».[12]

**تأکید ائمه (ع) بر تغایر این مصحف با قرآن

*از برخی روایات به دست می آید که مصحف فاطمه نزد اهل سنت امری شناخته شده بود و آنان می پنداشتند که شیعه بر اساس آموزه های اهل بیت (ع) معتقدند که بخشی از آیات تحریف و حذف شده در قرآن در این مصحف آمده است. از این رو ائمه به شدت وجود هر گونه آیات قرآن در این مصحف را انکار کرده اند.[13] علامه  عسگری می نویسد: «برخی نویسندگان اهل سنت تهمت دیگری به مدافعان مکتب اهل بیت می زنند و می گویند که آنان قرآن دیگری دارند به نام مصحف فاطمه؛ زیرا نام کتاب فاطمه مصحف است و برخی از مسلمانان در صدر اسلام قرآن را مصحف می نامیدند».[14] در حدیثی از امام  صادق (ع) می خوانیم : «به خدا قسم مصحف فاطمه نزد ما است و در آن یک آیه ی قرآن هم وجود ندارد».[15]

**نشانه ی امامت

*در حدیثی طولانی امام رضا (ع) نشانه های امام را می شمارد و می فرماید: یکی از علامت های امام این است که مصحف فاطمه نزد اوست.[16] امام صادق (ع) نیز می فرماید: پیش از این که امام باقر (ع) شهید شوند مصحف فاطمه را به من سپردند.[17]
*این مصحف از زمان تدوین آن در دست ائمه بوده و در میان آنان دست به دست گشته است و اکنون در دست امام زمان (عج) است.

**علم پیامبر(ص) نسبت به مصحف
از آن جایی که مصحف فاطمه بنابر مفاد بیشتر روایات پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و در زمان ائمه تدوین شده است  به همین دلیل رسول اکرم(ص) به آن اشاره نفرموده اند و این دلیل نمی شود که رسول خدا (ص) از آن آگاهی نداشته باشند. ما معتقدیم که پیامبر اکرم (ص) با اذن خدا از آینده با خبر بود. ایشان اکنون نیز طبق آیات قرآن، ناظر هستند و شاهد تمام اعمال و حوادث می باشند. این کتاب اختصاص به ائمه دارد و از نشانه های امامت است.
*همان گونه که پیش از این گفته شد اگر طبق برخی از روایات بگوییم قسمتی از این مصحف در زمان رسول خدا و با املای آن حضرت نوشته شده است، قهرا آن حضرت از این مصحف با خبر بوده اند.
*مضافا بر اینکه مصحف فاطمه (ع) جزء آیات قرآن نبوده تا پیامبر (ص) موظف به ابلاغ و بیان آن باشد. و از طرفی پیامبر اسلام (ص) بسیاری از مسائل را بیان نفرموده و بیان آنها را واگذر به عترت کرده است[18]. بنابر این، لازمه ی خبر ندادن بی اطلاعی نیست.

 **منابع
[1] لسان العرب، ج 9، ص 186.

[2] ابن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص 12.

[3] کافی، ج 1، ص 241.

[4] کافی، ج1، ص 238.

[5] سیدجعفر مرتضی، خلفیات کتاب مأساة الزهراء، ج 6، ص 57- 58.

[6] آل عمران،42.

[7] الاحتجاج، ج2، ص 134.

[8] همان، ج 1، ص 241.

[9] همان، ج2، ص 134.

[10] کافی، ج1، ص 241.

[11] کافی، ج 1، ص 241.

[12] کافی، ج 1، ص 241.

[13] مغنیه، محمد جواد، الشیعة فی المیزان، ص 61.

[14] معالم المدرستین، ج 2، ص 32.

[15] کافی، ج1، ص 238.

[16] من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 419.

[17] بحار الانوار، ج 26، ص 47.

[18] چنان که در حدیث متواتر ثقلین آمده است.« إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ». وسائل‏الشیعة، ج27، ص33.

 منبع:
www.islamquest.net
تاریخ مراجعه: ۱۳۹۵/۱۱/۲۴
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۵۸
مهدی فراحی

وطن دوستی


یکی از جملاتی که به پیامبر اکرم(ص) تحت عنوان حدیث نسبت داده شده است، جمله «حبّ الوطن من الایمان» است؛ یعنی: «دوست داشتن وطن، از نشانه‌های ایمان است». این سخن در کتاب‌های حدیثی دسته اول و مورد اعتماد شیعه و اهل سنت نقل نشده است. ولی در کتاب‌هایی مانند «مستدرک سفینة البحار»،[1] «اعیان الشیعة»،[2] «خزائن» نراقی(ره)،[3] «کشف الخفاء»،[4]«بیان المعانی»،[5] و نظیر این منابع از شیعه و اهل سنت،  بدون ذکر سند نقل شده است. همچنین با جستجو در منابع غیر حدیثی اوایل قرن چهارم به بعد که در دست داشتیم، قدیمی‌ترین نقل این سخن به کتاب «مرزبان نامه»[6] بر می‌گردد.


به هر حال، این روایت با توجه به این‌که به‌صورت مسند و در منابع معتبر اسلامی نقل نشده است، اصل روایت بودن آن قطعی نیست و نمی‌توان آن را به پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نسبت داد. اما نباید از متن آن دست برداشت، لذا در این‌جا به بررسی و توضیح متن آن می‌پردازیم.

متن جمله «حُبّ الوطن مِن الایمان»

در این جمله با دو واژه کلیدی «حُب الوطن» و «الایمان» مواجه هستیم، که هر کدام برای خویش تعریف و اصول و موازینی دارند که بر اساس آنها می‌توان گفت: کسی وطن دوست است که پایبند به این اصول و موازین باشد و شخصی دیگر چون پایبند به این اصول و موازین نبوده، حب وطن ندارد. دربارهٔ ایمان نیز اگر کسی اصول و موازین ایمان را داشته باشد، مسلمان و مؤمن است، و اگر پایبند به آنها نباشد، مسلمان و مؤمن نیست.[7]

همچنین اگر ما به هر کدام از این کلمات به‌طور جداگانه بنگریم، دارای بار معنایی مثبت و مشخص دینی هستند که یا در روایات به این معانی تصریح شده و یا مفهوم و مضمون آنها وجود دارد. لذا از این جهت نیز هیچ اشکالی ندارد. آنچه در موضوع مورد بحث اهمیت دارد، پی‌بردن به معنا و مفهوم «حب الوطن» و رابطه او با ذات و طبیعت انسانی است، و این‌که آیا وطن دوستی می‌تواند نشانه‌ای از ایمان باشد یا خیر؟ که در بخش‌های زیر بیان می‌شود.

الف. ارزیابی معنای وطن

دربارهٔ ارزیابی وطن و شناخت هویت و مختصات آن، مباحث فراوانی در کتاب‌های سیاسی و حقوقی مطرح شده است که باید به این منابع مراجعه نمود.[8] در علوم سیاسی  و حقوقی مدنی و همچنین در تفسیر لغوی وطن، اختلاف نظر وجود دارد؛ مقصود از وطن، مکه است که ام‌ّالقری و قبلهٔ عالم است. و یا منظور وطن متعارف و عرفی است؛[9] یعنی جایی که انسان در آن زندگی می‌کند، و یا این‌که مقصود، وطن بزرگ اسلامی است که حفظ و نگهداری آن بر مسلمانان لازم است. چون حفاظت از دین و انسانیت و عزّت دین و قوّت اسلام وابسته به آن است. پس دین و انسانیت اصل است و وطن و غیر آن باید در خدمت دین باشند.[10] تفسیرى که شیخ بهایى(ره) از وطن ارائه  می‌دهد، گواه دیگرى است که مشى و منش سیاسى او را در عقاید دینى و مذهبى نشان می‌دهد. وى کلمهٔ «وطن» را در جمله «حُبُّ الوطنِ مِن الایمانِ»، یک وطن جغرافیایى مبتنى بر ملّیت و ناسیونالیسم نمی‌داند،[11] بلکه وطن را به  جایگاه اخروى روح انسان تعبیر می‌کند؛ زیرا به عقیده او پیامبرى که محبت و علاقه به دنیا را سرچشمه همه خطاها و گناهان معرّفى می‌نماید، چگونه دوست داشتن یک چیز مادى همچون وطن را نشانه ایمان می‌داند؟ او در تبیین نظر خویش، این شعر را سرود:

«این وطن مصر و عراق و شام نیست

این وطن شهرى است کانرا نام نیست».[12]

ب. وطن دوستی از دیدگاه آیات و روایات

مقصود از وطن هر کدام از موارد بالا که باشد، با محبّت و دوستی آن هیچ منافاتی ندارد و وقتی به روایات بنگریم دوستی وطن حتی به معنای جایگاه و مکان و سرزمین آباء و اجدادی را نیز ستوده و به این محبت و علاقه‌مندی و آبادانی آن سفارش می‌کنند؛ چرا که اساساً انسان، رابطه مادی و معنوی فراوانی با زادگاه خود دارد و همین پیوند عاطفی، باعث علاقه او به وطن می‌شود. و حساسیت مخصوص درباره آن و هر موضوعى که حیات آدمى با آن انسى دارد، پدیده‌ای کاملاً طبیعی است.به‌علاوه؛ وطن‌دوستی، منطقی و موافق عقل نیز است؛ چون وطن دوستى، معلول حب ذات می‌باشد و مساوی با دفاع از زندگى و ارزش‌های آن است. پس، در حقیقت، بحث از وطن دوستى، بررسى یکى از نتایج و معلولات خود دوستى (به معناى عمومى آن) می‌باشد.

اصول و ریشه‏ هاى وطن‌دوستی به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم در قرآن مجید بیان شده است:

یک. آیاتى که علاقه به وطن را کاملاً تأیید می‌کند؛ مانند: «و هنگامى را که از شما پیمان گرفتیم که خون هم را نریزید و یکدیگر را از سرزمین خود، بیرون نکنید. سپس شما اقرار کردید (و بر این پیمان) گواه بودید»،[13]در این آیه شریفه، آوارگى از وطن را در اهمیت مانند کشته شدن متذکر شده، و اجتناب از آن دو را مشمول پیمان الهی قرار داده است.[14]

و «خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى‏کند چرا که خداوند عدالت‏پیشگان را دوست دارد، تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى می‌کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه‌هایتان بیرون راندند یا به بیرون‌راندن شما کمک کردند و هرکس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است».[15]در این آیه، نیکوکارى و عدالت و انصاف را در باره کسانى که اگر چه خارج از دین اسلام می‌باشند، تا هنگامی که به کشتار برنخاسته‌اند و مسلمانان را از وطن خود آواره ننموده‏اند، مطلوب معرّفى نموده و مى‏فرماید: خدا نیکوکاران و مردم عادل و با انصاف را به‌طور عموم دوست ‏دارد و بالعکس نسبت به کسانى که به جنگ و پیکار برخاسته و مسلمانان را از وطن‌هاى خود آواره می‌کنند، از نیکوکارى نبوده و ظالم هستند.[16]

خلاصه؛ این دسته از آیات تعلق طبیعى انسان را به وطن خود بیان نموده و محرومیت از بهره‏مندى از وطن را ریاضت سخت معرفى فرموده است.[17] بر اساس این آیه؛  علاقه به وطن، یک حقّ فطرى و طبیعى است و سلب این حقّ، تجاوز و ظلم آشکار است.

دو. آیاتى که به‌طور غیر مستقیم محبوبیت وطن را گوشزد می‌کند، مانند: «کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند، و اقدام به فساد در روى زمین می‌کنند، (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می‌برند،) فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها، بعکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمى دارند»،[18] از مضمون آیه شریفه چنین برمی‌آید که تبعید  از وطن تنها براى آن نیست که محارب و مفسد به یک نقطه بیگانه بروند و نتوانند دست به فعالیت بزنند، بلکه تبعید را مانند قتل و به دار آویخته شدن و بریده شدن دست و پا به عنوان کیفر رسوا کننده بیان می‌کند.[19]

پیامبر اسلام(ص) هم وقتی که خواست از ترس مشرکان از مکه به مدینه هجرت کند، از مکه بیرون رفت و در غار ثور پنهان گردید تا این‌که پس از سه روز به جحفه (که 82 مایلی مکه است) رسید، در این هنگام رسول خدا(ص) بسیار محزون و از فشار آزار مشرکان دردمند و متأثّر بود و به یاد مکه آه سردی کشید؛ زیرا مکه محل تولد او و آباء و اجدادش بود تا این‌که جبرئیل نازل شد و پرسید: آیا مشتاق به مکه هستی؟ فرمود: آری، سپس جبرئیل با آیه «یقیناً کسى که [ابلاغ و عمل کردن به] قرآن را بر تو واجب کرده است، حتماً تو را به جایگاه [رفیع و بلند مرتبه‌ات؛ شهر مکه] بازمی‌گرداند. بگو: پروردگارم به کسى که هدایت را آورده است و به کسى که در گمراهى آشکارى است داناتر است»،[20] به پیامبر اکرم(ص) دلداری داد.[21]

در روایات نیز وطن‌دوستی مطلوب دانسته شده است؛ مانند این‌که امام علی(ع) یکی از خصلت‌های ارزش و کرامت انسانی را در این می‌داند که انسان نسبت به وطنش مهربان و علاقه‌مند باشد.[22] این سخن گرانبهای  امیرالمؤمنین(ع) اشاره به این است که هر انسانی به خانه و وطن خویش علاقه‌مند است و هنگامی که آن را در خطر جدی ببیند، هر کس که باشد و از هر آیین و مکتبی پیروی کند، برای دفاع از آن به‌پا می‌خیزد؛ چرا که آن‌حضرت خطاب به مردمی که از جنگ خسته شده‌اند و گوش به فرمان حضرتش نمی‌دهند، می‌فرماید: «از کدامین خانه و  وطن دفاع خواهید کرد؟ [اگر از وطن خود که دار اسلام است دفاع نکنید.] و اگر همراه با من آماده پیکار با دشمن نشوید، پس از من با کدام رهبر، آماده پیکار، دشمن خواهید شد؟».[23] همچنین آن‌حضرت در جایی دیگر فرمود: «شهرها با حب وطن آباد می شوند».[24]

اما وطن‌دوستى، مانند همه موضوعات مورد علاقه باید پاسخ‌گوى تحوّل و تکامل روحى انسان بوده باشد، نه این‌که او را از مسیر فطری و منطقی جدا کرده و از تکامل روحیه حماسی و الهی دور نماید. باید همان انس و الفتی که در قلب انسان نسبت به وطن ایجاد می‌شود، در مسیر دفاع از ارزش‌های موجود در آن باشد، البته به شرط آن‌که حق و حقیقت در وطن حاکم باشد و غیرت ملّى را با احساس مسئولیت در برابرِ تمامیت ارضى کشور اسلامى و دلسوزى و حمایت از هموطنان و عزت و شرف آنان همراه کرد، در وطن‌دوستی «مَنِ قومی» و «مَنِ قبیله‌ای» وجود ندارد.

با این حال، اگر در وطن حق و حقیقت حاکم نباشد، باید برای برقراری حق در وطن کوشید که این نشانه وطن‌دوستی است و اگر مقدور نیست از آنجا هجرت کرد، چنان‌که اصحاب رسول خدا(ص) در آغاز دعوت به اسلام چنین کردند و به مدینه هجرت کردند. همان‌طور که در قرآن کریم به شکل‌های مختلف، وطن را در موقع ناهموارى براى زندگى دینی قابل طرد و مهاجرت از آن را سفارش می‌کند، مانند: «کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالى بودید؟ (و چرا با این‌که مسلمان بودید، در صفِ کفّار جاى داشتید؟!) گفتند: ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم. آنها [فرشتگان‏] گفتند: مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟! آنها (عذرى نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند»،[25] در این آیه صریحاً کسانى را که در وطن  مظلوم شده، توانایى مهاجرت داشته‌اند ولى مهاجرت نکرده‏اند، توبیخ فرموده است.[26]

همچنین در مواقعی از زندگی لازم است به‌جهت مصالحی بالاتر وطن خویش را ترک نمود. خیلی از بزرگان علم و عمل نمى‏توانستند زادگاه خود را چنان مورد پرستش قرار بدهند که جهان آن دوران و قرون و اعصار بعدى را قربانى آن زادگاه ناچیز خود نمایند. باید از زادگاه خود دور می‌شدند و با علم و عمل خویش به دوران پس از خویش و جوامع دیگر معناى انسان و انسانیّت را می‌آموختند. بنابراین، توجه و تقدس نسبت به وطن و ارزش و اعتبار آن، ذاتی نیست، بلکه به جهت حوادث و یا مصالحی که در زمان و مکان رخ می‌دهد، ارزش پیدا می‌کند.

ج. نبود تلازم میان وطن‌دوستی با ایمان به خدا

درباره رابطه میان حب وطن و ایمان که در جمله مورد بحث آمده، باید گفت: تلازمی عقلی میان حب وطن و ایمان وجود ندارد؛ یعنی این‌گونه نیست که هر کسی وطن -به معنای مادی آن (زادگاه و سرزمین آباء و اجدادی)- خویش را دوست دارد، پس حتماً دارای ایمان به خداوند است؛ چنان‌چه در قرآن کریم می‌خوانیم: «اگر (همانند بعضى از امت‌هاى پیشین،) به آنان دستور می‌دادیم: یکدیگر را به قتل برسانید، و یا: از وطن و خانهٔ خود، بیرون روید، تنها عده کمى از آنها عمل می‌کردند!»،[27] که  نمی‌توان گفت آن عده‌ای که از وطن خود بیرون نرفتند، ایمان به خدا داشتند و آن گروه کمی که از وطن خود بیرون رفتند، ایمان نداشتند.[28] از این‌رو، وطن‌دوستی به‌طور  حتمی و دربارهٔ هر کسی را نمی‌توان نشانه‌ای از ایمان به خدا دانست. اگر دوستی وطن به طور مطلق از نشانه‌های ایمان باشد، تمام کسانی که نسبت به وطن خویش، محّبت دارند را باید انسانی با ایمان حساب کنیم، هر چند کافر حربی باشند. و هر مؤمنی را نیز ملزم به محبّت وطن خویش بدانیم گرچه وطنش وطن کفر بوده و عذاب الهی شاملش شده باشد. در حالی ‌که چنین نیست؛ زیرا چه بسا کافران و افراد بی‌ایمانی که نسبت به وطن خویش محبّت می‌ورزند. و چه بسا مؤمنانی که نسبت به وطن کفر خویش محبّت نداشته و نه تنها ملزم به دوست داشتن وطنشان نیستند، بلکه در برخی موارد، ملزم به ترک آن وطن نیز هستند. در این صورت، نمی‌توان به سادگی و حتمی گفت: دوستی وطن جزو ایمان و از نشانه‌های آن است.

بنابراین، هر چند تلازمی عقلی و قطعی میان حب وطن و ایمان وجود ندارد و به‌صورت مطلق و درباره همه انسان‌ها نمی‌توان به چنین سخنی قائل شد، اما می‌توان درباره گروهی دیگر از انسان‌ها گفت: وطن‌دوستی، نشانه و از آثار ایمان به خدا است، به این بیان؛ از آنجایی که انسان مؤمن -بر اساس درجات ایمان- دارای خصلت‌های نیکو است و سعی  و کوشش در ایجاد و پرورش صفات نیک اخلاقی در خویش است، وطن‌دوستی در مسیر درست آن نیز، به عنوان یک صفت نیک انسانی او شمرده می‌شود، همان‌طور که امام علی(ع) آن‌را از صفت‌های نیکو و کرامت انسان معرّفی فرمود. با این نگاه می‌توان وطن‌دوستی را – با شرایطی که بیان شد- از نشانه‌های ایمان به خداوند دانست؛ زیرا سرچشمه هر خصلت و صفت نیکویی که از انسان صادر می‌شود از ایمان به خداوند است.

همچنین اگر بخواهیم سخن و تفسیر شیخ بهایی(ره) را درباره این جمله بپذیریم و وطن را، آخرت بدانیم؛ یعنی معنای والای معنوی وطن؛ در این صورت نیز، دوستی آخرت به عنوان یک وطن‌ حقیقی از نشانه‌های ایمان خواهد بود؛ و میان حب وطن و ایمان رابطه ملازمه وجود دارد؛ چون کسی که ایمان به آخرت دارد، آن را دوست خواهد داشت و تا ایمان به چیزی نباشد، محبت و دوستی پدید نخواهد آمد.

نتیجه 

1. باید به «حب وطن»، به گونه‌ای که گفته شد، نگریست و آن‌را در مسیر فطری و الهی رهنمون نمود، در این صورت است که آدمی با نگرش درست نسبت به سرزمین خویش، گامی الهی را در جهت پرورش بُعدی از انسانیّت خویش برداشته است، و همهٔ اصول انسانى مثل گذشت، احسان و ایثار از او بروز می‌کند.

2. وطن به اصطلاح عرفى و اجتماعى با نظر به آیات و روایات محبوبیت‏داشته و به طور طبیعى موجب تعلق خاطر آدمى بوده و محبت به وطن ممنوع قلمداد نشده است. بنابراین، «حب الوطن» یک مفهوم حقیقی است که دین اسلام آن را تأیید می‌کند، اما وطن پرستى، یعنى اصالت دادن به آب و خاک و ملیت و گزافه‌گویى براى بزرگ‌نمایى یک ملت چون روح خودستایى را می‏آفریند و مقابله با دیگر اقوام و ملت‏ها را توجیه می‏کند، از نظر عقل و شرع ناپسند است و خلاف فطرت انسانى است.


 


[1]. نمازى شاهرودى، على، مستدرک سفینه البحار، ج 10، ص 375، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1418ق.


[2]. امین، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 1، ص 301، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406ق.


[3]. نراقى، ملا احمد، خزائن، محقق و مصحح: حسن زاده آملی، حسن، ص 487 و 528، مؤسسه انتشارات قیام، ‏تهران، چاپ اول، 1380ش.


[4]. عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء، ج 1، ص 345، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ سوم، 1408ق.


[5]. ملاحویش آل غازى، عبدالقادر، بیان المعانى، ج 2، ص 404، مطبعة الترقى، دمشق، چاپ اول، 1382ق.


[6]. مرزبان بن رستم‏ (متوفی 302ق)، مرزبان نامه، تعریب: عرب شاه، شهاب الدین أحمد بن محمد، ص 178، مؤسسة الإنتشارات العربی، بیروت، چاپ اول، 1997م.‏


[7]. ر.ک: نمایه‌های «مفهوم ایمان»، سؤال 120؛ «ابتدایى‏ترین اعتقادات مسلمان»، سؤال 148.


[8]. ر.ک: عمید زنجانى، وطن و سرزمین اسلامى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.


[9]. کشف الخفاء، ج 1، ص 346.


[10]. عاملی، جعفر مرتضى، الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏(ص)، ج 3، ص 333 – 334، دار الحدیث‏، قم، چاپ اول، 1426ق.‏


[11]. ر.ک: نمایه «ناسیونالیسم (ملت گرایی) از نگاه امام خمینی»، سؤال 12364.


[12]. شیخ بهائى، کلیات اشعار و آثار فارسى، ص 10، انتشارات محمودى، تهران، چاپ اول، 1352ش.


[13]. بقره، 84.


[14]. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 201 – 202، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ هفتم، 1376ش.


[15]. ممتحنه، 8 – 9.


[16]. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 202 – 203.


[17]. همان، ص 202.


[18]. مائده، 33.


[19]. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 203.


[20]. قصص، 85.


[21]. عبد الجبار، قاضى، تثبیت دلائل النبوة، ج 2، ص 371 – 372، دار المصطفى‏، شبرا، قاهره، بی‌تا؛ فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 406، انتشارات رضى، قم، چاپ اول، 1375 ش؛ راوندى، قطب الدین سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 910، مؤسسه امام مهدى(عج)، قم، چاپ اول، 1409ق.


[22]. «من‏ کرم‏ المرء خمس‏ خصال ... و حنته إلى أوطانه»؛ کراجکى، محمد بن على، معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، محقق و مصحح: حسینى، احمد، ص 50، المکتبة المرتضویة، تهران، چاپ دوم، 1394ق؛ ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل‏، ج 20، ص 274، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.


[23]. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، ص 73، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.


[24]. «عمرت البلدان بحب الأوطان»؛ ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ص 207، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.


[25]. نساء، 97.


[26]. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 6، ص 204.


[27]. نساء، 66.


[28]. کشف الخفاء، ج 1، ص 346.




http://www.islamquest.net/fa/blog/item/217-%D9%88%D8%B7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۱۸
مهدی فراحی