با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۷۷ مطلب با موضوع «شایعات و شبهات» ثبت شده است

آیا شیعیان معتقدند که: بهشت دارای 8 باب است و 3 باب از آن برای مردم قم اختصاص خواهد داشت. (ر. ک کتاب بحار الأنوار ج ٥٧/٢١٨ ح٤٨)

پاسخ اجمالی

از جمله شهرهایی که در روایات فضیلت هایی برای آنها بیان شده است می توان به مکه مکرمه، مدینه منوره ، کربلا، کوفه، قم و... اشاره کرد.

از آیات قرآن و از روایات به خوبى استفاده مى‏شود که بهشت درهایى دارد، اما این درها، همانند درهاى دنیا که در مدخل باغها و قصرها و خانه‏ها مى‏گذارند نیست، بلکه این درها اشاره به اعمال و کارهایى است که سبب ورود به بهشت مى‏شوند.

اهمیت شهر قم و اختصاص درهایی از بهشت به اهل آن را می توان به خاطر ایمان و تقوای و کارهای نیک اهل و ساکنین آن و همچنین وجود مرقد مطهر و منور یکی از نوادگان پیامبر (ص) حضرت معصومه (س) در این شهر دانست. منظور روایات از بهشتی بودن اهل قم، مؤمنین و نیکوکارانی است که در این شهر با علل و اسباب رایج در این شهر نظیر عبادت، فقاهت، دوستی و محبت اهل بیت پیامبر اکرم(ص) و... بهشت را کسب کرده اند. از نظر اسلام ملاک وارد شدن در بهشت داشتن ایمان و عمل صالح است و چون ائمه (ع) علم داشته اند که گروه زیادی از اهل این شهر دارای این ویژگی هستند که داخل در بهشت می شوند به این بیان فرموده اند که یک یا سه در از درهای بهشت به اهل قم اختصاص دارد اما این اختصاص به معنای تفاوت گروهى و طبقاتى نیست.

پاسخ تفصیلی

در میان شهرها و بلاد جهان، بعضی از آنها دارای برتری هایی هستند تا جایی که در نزد مسلمانان، بعضی از شهرها مثل مکه، مدینه، قدس و کربلا و ... به عنوان شهرهای مقدس دانسته شده است و در روایات بیان شده است که عبادت، سکونت، انفاق و حتی مردن در این شهرها از ارزش خاصی برخوردار است. این برتری ها به دلیل ویژگی های مختلف و متعددی مثل وجود کعبه در مکه، قبر پیامبر گرامی اسلام(ص) در مدینه، قبر امام حسین (ع) در کربلا و... است که در آنها یا در ساکنان آنها وجود داشته است. پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) برخی از فضیلت های این شهرها را بیان کرده اند. از جمله شهرهایی که در روایات فضیلت هایی برای آنها بیان شده است می توان به مکه مکرمه، مدینه منوره ، کربلا، کوفه، قم و... اشاره کرد.

از آیات قرآن و از روایات به خوبى استفاده مى‏شود که بهشت درهایى دارد، ولى این تعدد درها نه به خاطر آن است که عده وارد شوندگان به بهشت آن گونه‏اند که اگر بخواهند از یک در وارد شوند تولید زحمت مى‏کند، و نه از جهت آن است که یک نوع تفاوت گروهى و طبقاتى وجود دارد، که هر گروهى موظفند از یک در وارد شوند، و نه براى نزدیکى و دورى راه است، و نه به خاطر زیبایى و تنوع به خاطر کثرت درها! اصولا درهاى بهشت همانند درهاى دنیا که در مدخل باغها و قصرها و خانه‏ها مى‏گذارند نیست، بلکه این درها اشاره به اعمال و کارهایى است که سبب ورود به بهشت مى‏شوند، و لذا در پاره‏اى از اخبار مى‏خوانیم که "بهشت درهایى به نامهاى مختلف دارد، از جمله: درى دارد که به عنوان باب المجاهدین   (در مجاهدان) نامیده مى‏شود.‏   از امام باقر ع در حدیثى مى‏خوانیم: " بدانید که بهشت هشت در دارد که عرض هر درى از آنها به اندازه چهل سال راه است. [1] " این خود نشان مى‏دهد که" در" در این گونه موارد، مفهومى وسیعتر از آنچه در تعبیرات روزانه گفته مى‏شود دارد. [2] بنا براین باید گفت مراد از درهای بهشت اسباب و علل رسیدن و داخل شدن بهشت است. بعضی از مفسرین فرموده اند این که گفته می شود جهنم دارای هفت در و بهشت داراى هشت در است اشاره به افزون بودن عوامل رحمت از عوامل عذاب و غضب است‏ و عدد در اینجا برای کثرت آمده است (نه اینکه مراد از هفت، شش به علاوه یک و مراد از هشت هفت به علاوه یک باشد) براین اساس باید گفت اینکه در روایات وارد شده است که درهایی از بهشت به اهل بعضی از شهرها اختصاص دارد ، مراد وجود اسباب علل رسیدن به بهشت در بین مردم آن شهر است.

امام رضا (ع) در باره اهمیت شهر قم و مقام ساکنان آن فرموده اند: بهشت هشت در دارد ،یکی از این درها برای اهل قم است که در میان شهرهای دیگر بهترین شیعیان ما هستند و... [3]

همان طور که در این روایات آمده است اهمیت شهر قم را می توان به خاطر ایمان و تقوای و کارهای نیک اهل و ساکنین آن و همچنین وجود مرقد مطهر و منور یکی از نوادگان پیامبر (ص) در این شهر دانست.

امام صادق (ع) فرمود: درود خدا بر اهل قم ،خداوند شهر شان را از باران سیراب کند و برکات خود را بر آنان نازل فرماید و گناهان آنان را به حسنات مبدل سازد زیرا اهل رکوع و سجود و قیام و قعود (عبادت ) هستند. آنان فقیه و دانشمندانی فهیم اندکه اهل روایت و درایت (فهم) حدیث نیز هستند." [4]

البته این بدان معنا نیست که همه اهل این شهر افراد صالح و از تقوای کامل برخوردارند بلکه همانطور که درمقدس ترین شهر ها مثل مکه و مدینه حتی در زمان پیامبر بدترین و شرور ترین افراد مشرک و منافق زندگی می کردند در شهر قم و دیگر شهرهای مقدس نیز افراد خوب و بد ، مؤمن و کافر وجود دارد . بنابر این منظور روایات از بهشتی بودن اهل قم، مؤمنین و نیکوکارانی است که در این شهر با علل و اسباب رایج در این شهر نظیر عبادت، فقاهت، دوستی و محبت اهل بیت پیامبر اکرم(ص) و...بهشت را کسب کرده اند. همچنین از بیان علت تجلیل از اهل قم می توان استفاده کرد که این ویژگی ها اگر در هر انسانی باشد از اهل بهشت خواهد بود هر چند در قم زندگی نکرده باشد و محل زندگی او هزاران کیلومتر با این شهر فاصله داشته باشد. به هر حال از نظر اسلام ملاک وارد شدن در بهشت داشتن ایمان و عمل صالح است و چون ائمه (ع) علم داشته اند که گروه زیادی از اهل این شهر دارای این ویژگی هستند که داخل در بهشت می شوند به این بیان فرموده اند که یک یا سه در از درهای بهشت به اهل قم اختصاص دارد.

برای آگاهی از تعداد درهای بهشت و ویژگی های آنها به نمایه: تعداد درهای بهشت، سؤال 1444 (سایت: 1466) مراجعه فرمائید.


[1] . خصال صدوق- ابواب الثمانیة. :"و اعلموا ان للجنة ثمانیة ابواب عرض کل باب منها مسیرة اربعین سنة"

[2] .مکارم شیرازی،ناصر، تفسیر نمونه، ج‏10، ص: 194

. [3] بحارالأنوار ج : 57 ص : 216،حدیث 39- وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّبِیعِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى بَیَّاعِ السَّابِرِیِّ قَالَ کُنْتُ یَوْماً عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ ع فَجَرَى ذِکْرُ قُمَّ وَ أَهْلِهِ وَ مَیْلِهِمْ إِلَى الْمَهْدِیِّ ع فَتَرَحَّمَ عَلَیْهِمْ وَ قَالَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیَةَ أَبْوَابٍ وَ وَاحِدٌ مِنْهَا لِأَهْلِ قُمَّ وَ هُمْ خِیَارُ شِیعَتِنَا مِنْ بَیْنِ سَائِرِ الْبِلَادِ خَمَّرَ اللَّهُ تَعَالَى وَلَایَتَنَا فِی طِینَتِهِمْ.

[4] بحارالأنوار ج : 57 ص : 217،حدیث46 ،. 46- وَ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ إِنَّ لَعَلَى قُمَّ مَلَکاً رَفْرَفَ عَلَیْهَا بِجَنَاحَیْهِ لَا یُرِیدُهَا جَبَّارٌ بِسُوءٍ إِلَّا أَذَابَهُ اللَّهُ کَذَوْبِ الْمِلْحِ فِی الْمَاءِ ثُمَّ أَشَارَ إِلَى عِیسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ سَلَامُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ قُمَّ یَسْقِی اللَّهُ بِلَادَهُمُ الْغَیْثَ وَ یُنْزِلُ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْبَرَکَاتِ وَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ هُمْ أَهْلُ رُکُوعٍ وَ سُجُودٍ وَ قِیَامٍ وَ قُعُودٍ هُمُ الْفُقَهَاءُ الْعُلَمَاءُ الْفُهَمَاءُ هُمْ أَهْلُ الدِّرَایَةِ وَ الرِّوَایَةِ وَ حُسْنِ الْعِبَادَةِ.

لینک منبع:

https://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa7810
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۲۱:۴۷
مهدی فراحی
💢 چند نکته درباره فوت شیخ یوسف صانعی

↙️ زمینه‌سازی هر گونه تشنج خلاف منویات رهبر انقلاب است

1️⃣ با بررسی پیام رهبر انقلاب نسبت به مرحوم منتظری، هاشمی و صانعی این نکته متبلور است که تشنج و اختلاف یکی از بزرگترین اشتباهات سیاسی و میدانی برای انقلاب است و اختلاف‌افکنی موجبات اتفاقات دیگری است که صلاح نخواهد بود.

2️⃣ رهبر انقلاب با توجه به مسئله جذب حداکثری و دفع حداقلی در فضای گفتمانی انقلاب همواره نگاه خردورزانه نسبت به اتفاقات داشتند و لازمه این موضوع بصیرت و روشنگری درست در افکار عمومی است اما نباید اشتباهات تاکتیکی انجام داد.

3️⃣ هدف ما از مطالب روز گذشته، روایتی از آن چیزی بود که مرحوم صانعی بودند و ریشه‌های فکری ایشان را بازنگری کردیم اما بدون شک هرگونه اختلاف و درگیری زمینه‌ساز برون خشونت است و از منظر ما محکوم می‌باشد.

📌 @ponezs

🌀 شمشیری که بار‌ها اندوه از چهره پیامبر (ص) زدود!
📝 تحلیل پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب درباره آیت‌الله صانعی

🖋 علی مهدوی

🔹 برخی انتظار نداشتند امام خامنه‌ای در پیام تسلیت خود درباره آیت‌الله صانعی اینچنین با ملاطفت و بزرگواری برخورد کنند و برخی هم این پیام تسلیت را حمل بر «تطهیر کامل عمر سیاسی» هشتاد و اندی ساله‌ی این فقیه کردند و بدان وسیله افرادی که نقدی بر سیره و رفتار سیاسی سال‌های اواخر عمر ایشان دارند را «منکوب» کردند.
عده‌ای اما طبق معمول این روزها، پیام رهبری را حمل بر «تقیه» می‌کنند و عده‌ای دیگر حمل بر «اخلاق شخصی»! لذا منتقدان را سفارش به فروبستن دها‌ن‌ها و رعایت اخلاق فردی می‌کنند!

🔹 حال آنکه اگر از زاویه‌ی درستی به این موضوع نگاه کنیم، گرفتار تحلیل‌های غلط و آلوده به افراط و تفریط نخواهیم شد.

یک.
🔸 خوشحالی از مرگ دیگران بخصوص اگر دارای سوابق انقلابی باشند، مذموم و ناپسند است تا حدی که ممکن است انسان را به همان عاقبت دچار نماید. لذا درخواست مغفرت برای چنین افرادی ممدوح و حتی لازم است. در پیام تسلیت حضرت آقا مطابق معمول پیام‌های تسلیت علمای أعلام، خبری از درخواست «علو درجات» و یا تسلیت به عموم مؤمنین نبود، و صرفا تسلیت به شاگردان و ارادتمندان و درخواست «رحمت و مغفرت» برای آیت الله صانعی بود. برای نمونه پیام تسلیت حضرت آقا درباره مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی (دیگر شاگرد امام راحل) را مراجعه کنید.

دو.
🔹 همه‌ی آنچه در پیام امام خامنه‌ای مورد مدح و تمجید قرار گرفته است؛ تماما سوابق مبارزاتی و خدماتی است که آیت‌الله صانعی در زمان حیات امام خمینی (ره) به انقلاب داشته است. بد نیست پیام امام خامنه‌ای درباره آیت‌الله منتظری را با پیام ایشان درباره آیت‌الله صانعی مقایسه کنیم؛ در پیام آیت‌الله منتظری به امتحانی که وی شد و مردود شد اشاره کردند و ابراز امیدواری کردند که ابتلائات دنیوی وی کفاره‌ی آن شود؛ چرا که وی در زمان حیات حضرت امام(ره) گرفتار لغزش سیاسی-اجتماعی شد. ولی از آنجا که آیت‌الله صانعی تا پایان عمر امام راحل (ره) بر صراط مستقیم بود، رهبری هیچ اشاره‌ای به لغزش‌های بعدی وی خصوصا «فتنه ۸۸» نداشتند؛ فتنه‌ای که بارها آن را «خط قرمز» خود معرفی کرده‌اند.

سه.
❓اینکه چرا امام خامنه‌ای جفاهایی که برخی مبارزین انقلابی به ایشان کردند را مورد اشاره قرار نمی‌دهند، جهات مختلفی دارد:

🔺 اولا این «رأفت امام امت» است که از حق خود سخنی به میان نمی‌آورد و بیشترین عنایتش به خدمات سابق مجاهدین انقلابی در زمان حیات امام است.

🔺 ثانیا «الگوگیری» از سیره حضرت امیرالمومنین (ع) در رأفت با سابقین مجاهد صدر اسلام، چراغ راه این سیره رهبر معظم و گواه صدق کلام فرزند امیرمؤمنان است؛
«آنگاه که امیرالمومنین علیه‌السلام شمشیر زبیر را پس از مرگش دید، با یادآوری دلیری‌های وی در جنگ‌های صدر اسلام فرمود: این شمشیر بار‌ها اندوه را از چهره رسول خدا زدوده است.» (طبقات الکبری، ج۳، ص۷۸)

❓مگر نه این است که همین شمشیر زبیر در آوردگاه جمل، به «مقابله» و فتنه‌انگیزی علیه امیرالمؤمنین علیه‌السلام برخاسته بود؟ آری اما نه آن رفتار امام علی علیه‌السلام و نه این رفتار امروز فرزندش، هیچ‌یک به معنای تقیه و یا حتی «ندیدن و چشم بستن بر واقعیت» نیست.
بر عاقبت هر دو مجاهد مبارز با سوابق انقلابی سخت باید گریست، همانطور که امیرالمؤمنین با شنیدن خبر قتل او گریستند.

🔺 ثالثا رهبر نظام اسلامی هیچگاه عکس‌العملی نشان نمی‌دهند که دشمنان جمهوری اسلامی را به «طمع» اندازد تا دست به ایجاد تفرقه‌های بیشتر بزنند و «مانور رسانه‌ای» راه بیندازند و حتی از مرگ یاران قدیمی انقلاب، برای تضعیف انقلاب اسلامی «بهره برداری سیاسی» کنند.

چهار.
❓آیا اگر امام جامعه مسلمین از حق خود سخنی به میان نیاوردند، ما نیز مأمور به سکوتیم تا نامردمان جای حق و ناحق، «ولایتمداری و ولایت‌گریزی» را در رسانه‌هایشان عوض کنند؟

🔹 قطعا و بی‌هیچ تردیدی، وظیفه ما «تبیین» است؛ جهاد تبیینی امروز ما، روشنگری در خط مستقیم صراط ولایت است و این امکان‌پذیر نیست مگر با عبرت‌آموزی از سیره و خط مشی سلمان‌ها و زبیرها؛ همانقدر که سلمان‌های اسلام و انقلاب برای ما «درس‌آموز» اند؛ زبیرها هم برای ما «عبرت‌آموز» هستند.
لذا بیان حقایق امور و تبیین خط مشی اجتماعی و سیاسی افراد با رعایت انصاف و ادب، امری لازم و ضروری است.
گاهی سکوت ما در عدم تبیین صراط مستقیم، امر را بر عموم جامعه نیز «مشتبه» می‌سازد و «خواص تردید افکن» را به «پاشیدن بذر نفاق» امیدوار می‌سازد.

✅ شاید بهترین تحلیل برای این پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب این باشد که:
«آقای صانعی رفت، اما کرامت آقای ما سید علی ماند.»

غفرالله لنا و له

#کرامت_علی
#درس_و_عبرت
#سلمان_و_زبیر
#آیت_الله_صانعی

📝 مناهج

📌 @ponezs
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۰۱
مهدی فراحی
📌 *متن شبهه*👇
امام حسین نه فدائی نه جان نثار میخواد و نه سگ درخونه فقط و فقط رهرو میخواد هرکسی تونست راه امام حسین رو بره مستقیم میره توی بهشت .
دست از خرافه پرستی بردارید ، و به دستوراتشان که دستورات خداونده عمل کنید .
حالا هی بزنید توی سرخودتون ، حسین حسین کنید وقتی عملی درکار نیست چه فایده ؟
اینقدر کلاس نزار ، من احیا گرفتم ، خطبه و روضه خوندم ، منبر رفتم اینا به در عمتم نمیخوره
دست چند نفر و گرفتی ؟ مشگل گشاه چند نفر شدی ؟حضرت زهرا (ص ) اینارو ازت می پرسه نه اینکه چرا فلان روز برای حسین گریه نکردی یه خورده واقعه بین باشید وسلام .
📌 *پاسخ به شبهه* 👇
🌷واقعیت همینه که باید برای اهل بیت رهرو بود . باید دستوراتش آن بزرگواران را اجرا کرد.
🌷 اما سوال این است که دستور اقامه عزا از کجا آمده است. آیا جز دستور خداوند در سوره ی شورا آیه 23 و روایات نقل شده از اهل بیت است؟؟
🌷 آیا اولین اقامه کنندگان عزا خود اهل بیت و خاندان ایشان نبودند؟؟
🌷 آیا ثواب برگزاری جلسات و اقامه ی عزا از زبان و از طریق اهل بیت به ما نرسیده است؟؟
پس اگر ما میخواهیم رهرو باشیم باید اقامه عزا کنیم.
🌷 بحث دیگر این است که اگر اینچنین جلساتی نباشد دستورات اهل بیت تا چه مدت در میان مردم باقی خواهد ماند؟
🌷آیا راه انتقال معارف یا یکی از بهترین راه انتقال معارف همین جلسات نیست؟
🌷این که برخی افراد فقط به فکر اقامه عزا باشند و به دیگر وظایف خود عمل نکنند، کار ناشایستی انجام می دهند ولی اینگونه نیست که بگوییم چون گره از کار کسی باز نمی کنند، اقامه عزا را نیز تعطیل کنید.
🌷بلکه بهترین راه حل این است که بگوییم افراد همه را با هم انجام دهند. هم اقامه عزا و هم انجام دیگر وظایف.
🌷 برخی از ارزش ها مانند تبعیت از امام و فداکاری، ایثار، غیرت نسبت به خانواده و ... از راه همین جلسات و اقامه عزا و گریه و زاری منتقل و تذکر و یادآوری می شود.
🌷 بنابراین هر کسی که دلسوز دنیا و آخرت مردم هست باید به با شکوه تر برگزار شدن این جلسات کمک کند.
--------------------------
☑️کانال جامع پاسخ به شبهات وشایعات در #فضای‌_مجازی 👇
https://chat.whatsapp.com/Ig4R1aQWYKB1aJMaG67oqX

کانال ایتا:👇🏻
🆔https://eitaa.com/joinchat/5701648C9536f328f0

ـ‌اللهم‌ـ‌عجل‌ـ‌لولیک‌ـ‌الفرج‌ـ‌
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۵۲
مهدی فراحی
شبهه بی ابی در کربلا و جواب آن
متن شبهه و پاسخ مقداری طولانی می باشد ودر ابتدای به شبهه مطرح شده اشاره می گردد و بعد به پاسخ ارائه شده پرداخته می شود.
اصل و متن شبهه :

نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش:
همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن ۴ یا ۵ متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته اند. ۷۲ نفر نتوانسته اند یک گودال ۴ متری حفر کنند؟
از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ ۱۰ ام محرم سال ۶۱ هجری قمری در قسمت Islamic Calendar در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه ۲۱ مهر ماه بوده است.البته ۲۱ مهر نیز هوای کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی ۱۴۰۰ سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک پریود ۱۴۰۰ ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم رفته است. یعنی ۱۴۰۰ سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده.
اما یک نکته ی جالب دیگر
در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف نمی خورده. پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عربzaبه خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.
باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین:
هارون الرشید را در حالى پشت سر گذاشتم که قبر حسین علیه السلام را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدرى را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سایه‏بانى براى آنان قطع کنند. (تاریخ‏الشیعه،محمد حسین المظفری، ص ۸۹، بحار الانوار،ج ۴۵،ص ۳۹
قبر شریف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنى متوکل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دستریس نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج ۱،ص ۶۲۸،تراث کربلا،ص ۳۴;بحارالانوار،ج ۴۵،ص ۳۹۷)
سال ۲۳۶ متوکل دستور داد که قبر حسین بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ویران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیرى کردند. (همان)
از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟
پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ آیا مذهب عقلی را که فکر که می کند نمی رباید؟
دوم هرمله و گردن علی اصغر:
این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست که تنها ذهن گنگ و مسخ شده یک مسلمان می تواند باورش کند.
داستان از این قرار است:
حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه میرود و میگوید دست کم به این طفل آب بدهید.از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می ابیم.
نخست آنکه نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد.اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است،دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تیر حرمله به کجا خورده است؟
تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. هیچ دیوانه ای چنین کاری با بچه اش نمی کند زیرا مطمئنا در این حالت نخاع کودک صدمه خواهد دید.
دوم آنکه فاصله دو سپاه در هنگام نبر معمولا ۲۰۰ یا ۳۰۰ متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمیتواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان.
سوم آنکه برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟
در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، در این صورت باید یه عقل حضرت شک کرد که هم خودش و هم فرزندش را اینگونه به خطر انداخته. او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته.
چهارم که از همه نیز جالبتر است آن است که اصلا کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش میتواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده.
آیا مذهب ذهنی را که فکر می کند نمی رباید؟
سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره:
این داستان آب آوردن ابوالفضل بی سر و ته ترین افسانه عاشوراست. به اندازه ای این داستان مسخره ساخته شده که گمان می کنم با یک بار مرور آن دیگر نیازی به تجزیه نباشد.
داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند.
لطفا یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟
دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟
یا اصلا هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آنکه دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ مگر حضرت هنرمند سیرک بوده؟
اصلا دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟
خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ آیا حضرت به خاطر حضرت بودنشان چند لیتر بیشتر از انسان های معمولی خون داشته اند که در میانه راه به دلیل کم خونی نمرده اند یا دست کم از هوش نرفته اند؟
به راستی مذهب عقلی را که فکر می کند نمی رباید؟

جواب شبهه:
مقدمه:
یکی از شیوه های بیان شبهه بی اهمیت یا ساده جلوه دادن امور و یا به نحوی نگاه سطحی به موضوع بحث است تا از این طریق مفهوم بیمار خود را به مخاطب خود بقبولانند و از مقبولات او نتیجه مورد نظر خود را بگیرند، متاسفانه آنچه در این شبهه و شبهه پراکنی خود نمایی می کند چنین می باشد و سعی تمام در بی اهمیت و واهی نشان دادن مسئله تشنگی در کربلاست؛ حال قبل از پاسخ به شبهات مطرح شده لازم است مقدمه ایی در مورد حادثه عاشورا بیان شود.
در واقعه کربلا، آب و تشنگى از برجستگى ویژه اى برخوردار است، چنان که تا حدّى دیگر وقایع، تحت تأثیر آن قرار گرفته اند و بخش قابل توجهى از گفتوگوى بین دو سپاه بر سر آب بوده; به طورى که مظلومیت امام حسین(علیه السلام) و سنگدلى دشمن از همین امر معلوم مى گردد. اهمیت آب در کربلا چنان بود که حتى نزاع بر سر آن، چند روزى قبل از عاشورا آغاز شد و تا پایان جنگ در روز عاشورا ادامه داشت و حتى اگر صحیح تر بگوییم مسئله آب و تشنگى با مأموریت مسلم آغاز شد. چنان که بنابر روایتى، او در مسیر خود از مدینه به کوفه به رغم اینکه دو راهنما داشت; ولى راه خود را گم کرد و دو راهنماى او نیز از شدّت تشنگى جان دادند.۱ مسلم نیز بعد از آنکه در کوفه مجروح و دستگیر شد، به رغم اینکه در آستانه قصرِ دار الحکومه قدح آبى به او دادند; ولى به سبب شدّت خون ریزىِ دهان، نتوانست آن را بیاشامد و سر انجام با لب تشنه شهید شد.۲ شهداى کربلا هم به ویژه آنهایى که متأخرتر شهید شدند با لب تشنه به جوار حق آرمیدند. از این رو است که این بخش واقعه کربلا دل هر خواننده و شنونده را مى سوزاند.
با یک نگاه اجمالى به نوحه ها و مرثیه هایى که پیرامون واقعه کربلا سروده شده، مى توان دریافت که بخش قابل توجهى از آنها درباره آب و تشنگى است.
آب به عنوان حربه نظامى:
آن چه موجب شگفتى است، این است که بشر در طى قرن ها، آب را که گوهر گرانبهاى الهى، مایه حیات و پیام آور شادى، نشاط و صلح و صفاست همواره در جهت نابودى انسان ها و ویرانى بلاد به کار گرفته است و بدین وسیله هزاران جنبنده را از فرط قحطِ آب به دیار نیستى فرستاده و هزاران شهر و روستا را به ویرانى مهلِک مبدل نموده است. بنابراین شکى نیست که دشمنان اسلام و مسلمین نیز هم چون دیگر دشمنان بشریت از آن به عنوان حربه نظامى استفاده کرده اند.
انقلابیونى که در سال ۳۵ هجرى عثمان را در خانه اش محاصره کردند، مانع از رسیدن آب به وى شدند تا اینکه على(علیه السلام)با تلاش فراوانى آب مورد نیاز وى را به وسیله حسنین(علیهما السلام)براى او فرستاد.۳ معاویه که احیا کننده خوى و خصلت و کینه هاى دوران جاهلیت بود، کوشید که در جنگ صفین از آب به عنوان حربه جنگى استفاده کند، از این رو نخست بین سپاهیان
امیرالمؤمنان(علیه السلام) و منابع آب مانع ایجاد کرد، ولى على(علیه السلام) که سمبل اسلام بود به محض اینکه بر منابع آب دست یافت، سپاهیان معاویه را از آب منع نکرد.۴
امام حسین(علیه السلام) نیز همانند جدّ و پدرش نه تنها از آب به عنوان حربه نظامى استفاده نکرد; بلکه از آن در جهت ارائه چهره واقعى اسلام و پیوند بین مسلمین بهره گرفت. او هنگامى که در منزل شراف با سپاهیان کوفه به فرماندهى حُر بن یزید ریاحى رو به رو شد; در حالى که آنها از فرط تشنگى به ستوه آمده بودند، امام(علیه السلام) به یارانش دستور داد از آبى که همراه داشتند به آنها بدهند، تا آنجا که سپاهیان و چهار پایان آنان سیراب شدند. و بنابر روایتى، امام حسین(علیه السلام) خود در نوشاندن آب به آنها کمک مى کرد;۵
ولى دشمنان آن حضرت که اهداف جاهلیت را تعقیب مى کردند در بَدوِ اَمر براى اعلان جنگ از حربه آب استفاده نمودند.
چنان که عبیدالله بن زیاد طى نامه اى از حُر مى خواهد که امام حسین(علیه السلام)را در سرزمینى بدون پناهگاه و آب و آبادى فرود آورد.۶ و همین که امام حسین(علیه السلام) در سرزمین کربلا فرود آمد و مستقر گردید; عمر بن سعد از سوى عبیدالله بن زیاد مأموریت یافت که بین امام حسین(علیه السلام)و آب حایل گردد. ابو حنیفه دینورى در این باره مى نویسد: «ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت که از حسین(علیه السلام) و یاران او آب را باز گیرد و نباید یک جرعه آب بنوشد، هم چنان که این کار رانسبت به عثمان بن عفان پرهیزکار انجام دادند».۷ عمر بن سعد مأموریت حفاظت از آب را به عمرو بن حجاج زبیدى به همراه پانصد سوار واگذار کرد. آنان از روز هفتم تا دهم محرّم یعنى پایان جنگ با جدّیت تمام از شریعه فرات حفاظت مى نمودند که مبادا امام حسین(علیه السلام)و یارانش از آن، آب بَردارند.۸ آنها نه تنها بین امام حسین(علیه السلام) و آب حایل شدند; بلکه با به راه انداختن جنگ روانى بر آثار ناشى از تشنگى و فقدان آب افزودند، به طور مثال: عبدالله بن حصین ازدى که از قبیله بجیله بود ندا داد: «اى حسین آیا این آب را مى بینى که مانند قلب آسمان صاف است تو یک قطره از آن را نخواهى چشید تا آنکه از تشنگى بمیرى».۹ شمر نیز از جمله کسانى بود که در رابطه با آب به امام حسین(علیه السلام) زخم زبان مى زد.۱۰
عمر بن سعد هم افزون بر آن که عمرو بن حجاج زبیدى را نگهبان آب کرد، شخصى را نیز مأمور نمود که ندا دهد: «اى پسر فاطمه(علیها السلام) و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تو از این آب یک قطره نچشى تا آن وقت که طعم مرگ را بچشى یا به حکم عبیدالله گردن نهى».۱۱
از جمع بندى مطالب بالا مى توان اهداف دشمن را از بستن آب به روى امام حسین(علیه السلام) در موارد زیر بیان نمود:
نخست اینکه: آنها از آب به عنوان حربه مؤثرِ نظامى استفاده مى کردند، بدان معنا که با شدّت تشنگى که بر امام حسین(علیه السلام)و یارانش تحمیل کردند، مى خواستند توان نظامى آنها را پایین آورده و در جبهه نظامى به شکست بکشانند.
دوم آنکه: با توجه به حضور زنان و فرزندان در اردوى امام حسین(علیه السلام) که در برابر سختى و کمبودها زودتر تحت تأثیر قرار مى گرفتند، دشمن مى خواست از این طریق با بر پا کردن جنگِ روانى امام(علیه السلام) و یارانش را به تسلیم وادار نماید.
سوم اینکه: بنى امیه که به عنوان خون خواهان عثمان به پیروزى غیر قابل تصورى دست یافته بودند به لطایف الحیل کوشیدند آن واقعه فتنه انگیز را دوباره احیا کنند و از طریق برانگیختن احساس ها بار دیگر از آن استفاده لازم را ببرند. از این رو دوباره از محاصره خانه عثمان و نرسیدن آب به آن سخن به میان آوردند، گویا امام حسین(علیه السلام) و یارانش مسبّب آن بوده اند! بنابراین تشنگى عثمان را بهانه اى براى جلوگیرى از استفاده امام حسین(علیه السلام) و یارانش از آب کردند.

پاسخ سوال اول:
چنین نیست که در هیچ کجای کره‌ی زمین، برای رودخانه‌ها حاشیه‌ی بیابانی وجود نداشته باشد. هنوز که هنوز است، حواشی بسیار طولانی‌ای در امتداد فرات (چنان چه در عکس فضایی از مسیر فرات مشهود است) و بسیاری از رودخانه‌های دیگر، بیابان است. دیگر اینکه چه کسی گفته که جلگه‌های حاشیه‌ی هر رودخانه‌ای حتماً مانند جلگه‌های گیلان و مازندران سر سبز است؟ گاه (چنان چه در همین عکس نیز مشخص است)، جلگه‌ای کوچک به وجود می‌آید و گاه ممکن است که طول جلگه نیز در مسیر رودخانه زیاد باشد، اما عرض آن، ده، بیست یا سی‌متر بیشتر نباشد و مابقی سرزمین خشکی باشد.
اما راجع به «کل منطقه‌ی کربلا»، کسی نگفته که بیابان بی‌آب و علف و لم یزرع (مانند کویر لوت) بوده است. بلکه آنجا نیز نه تنها حاشیه‌ی جلگه‌ای داشت، بلکه نخلستان هم داشت. چنان چه در تاریخ می‌خوانید که ضاربین دستان مبارک حضرت عباس (ع) در پشت نخل کمین کرده بودند.
اما بدیهی است که جنگ در ناحیه‌ی جلگه‌ای و داخل نخلستان‌ها واقع نشد، بلکه در زمینی باز که فاصله‌ی طولی کوتاهی با رودخانه داشت صورت پذیرفت و طبیعی هم این است که جنگ تن به تن در زمین باز صورت پذیرد. البته گاهی هم جنگ‌های تن به تن به داخل نخلستان‌های حاشیه کشیده می‌شد.
همان طور که بیان گردید، همه‌ی سرزمین کربلا جلگه نبود، بلکه سرزمین سوزان بود و هست. چنان چه اهواز، مسجد سلیمان و … نیز همین گونه‌اند. لذا این که می‌گویند: در جایی که آبادانی نبود و بیابان بود جنگ واقع شد، منظور این نیست که حتی یک علف یا نخل هم نمی‌روئید، بلکه در آن منطقه چند چشمه هم وجود داشت (مانند بسیاری از مناطق سوزان در کناره‌ی اروند رود و …)، اما آبادانی نبود. یعنی کشت و زرع و خانه و زندگی نبود و البته منطقه‌ی جلگه‌ایش نیز مانند منتطق جلگه ای ایران مانند کلاردشت نبود، بلکه در حاشیه و به صورت پراکنده از نخل‌ برخوردار بود. تاریخ مبین است منطقه‌ای که در آن جنگ واقع شد بیابانی بود. چنان چه هرثمه می‌گوید:
«… سالیان چندی از ماجرای بازگشت از جنگ صفین به همراه امیرالمؤمنین (ع) که در سرزمین کربلا توقف کرده بودیم گذشته بود تا حادثه‌ی کربلا پیش آمد و من هم در میان سپاه عبیدالله بن زیاد بودم. وقتی وارد سرزمین کربلا شدم، من آن منطقه را شناختم که همان بیابان است که به همراه علی (ع) در آن جا فرود آمده بودیم…». (ماجرای توقف امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بیابان کربلا در شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج۳، ص ۱۷۰ مفصل بیان شده است).
اگر در شرایط کنونی هم وارد شهرهایی چون کربلا شوید، به سرعت متوجه خواهید شد که به رغم نزدیکی به رودخانه‌ی فرات و برخورداری از آبادانی، هنوز هوای سوزان و عطش‌آوری دارد، اگر چه نسبت به مناطقی چون نجف، آب و هوای بهتری دارد.
پس، این که کربلا در حاشیه‌ی فرات بوده و حواشی رودخانه‌ها همیشه جلگه‌ای است … و دیگر بهانه‌ها، دلیل نمی‌شود که اولاً حاشیه‌ی فرات مانند حواشی سرسبز و خنک «می‌سی‌سی‌پی» باشد و ثانیاً هیچ منطقه‌ی خالی و غیر سر سبزی برای جنگ نداشته باشد. لذا در آن منطقه نیز درختان نخل وجود داشت، اما جنگ در منطقه‌ای نه به وسعت زیاد، اما خشک و کمی دور از رودخانه در گرفت.

پاسخ سوال دوم:
در مورد بحث دسترسی به آب چنان القاء شده است که حضرت و یارانش برای تأمین آب تلاشی نکرده اند؛ حال آنکه هیچ انسان عاقلی این حال را بر خود تحمیل نمی کند؛ چگونه می توان در مورد امام چنین برداشتی را به ذهن خطور داد؛ متاسفانه همانطور که در مقدمه بیان شد قائل مطالب ذکر شده تمام تلاشش بر القاء مطلبی سطحی به عنوان مطلبی پسندیده است و ضمن آن در پی مخفی نمودن واقعیت وسکوت درمورد شأن و جایگاه امام و واقعیت حادثه است.
اما در مورد این اشکال می توان عرض نمود که :
الف) پاسخ اشکال محیطی و منطقه ای:
گاهی در حاشیه‌ی یک رودخانه‌ی پر آب، با حفر ۴ متر می‌توان به آب رسید و گاهی با حفر ۱۴ متر هم نمی‌توان به آب رسید و گاهی یک چاه ۴ متری و به آب رسیده، پس از اولین برداشت آب خشک می‌شود و باید یک یا چند روز صبر کرد تا دوباره آبی در آن جمع شود.
برای باور این امر تشریف ببرند به سرزمین جلگه‌ای و دشت سر سبز و پر آب گیلان. نرسیده به شهر رشت، منطقه‌ای وجود دارد به نام «سراوان» که دهستان‌های دهبنه، سنگر و … را شامل می‌گردد و مملو از جنگل‌های سرسبز و زمین‌های شالیز است. در این منطقه بادهای گرم پاییزی می‌وزد، چنان چه زمین هم چون کویر ترک می‌خورد! و چاه‌ها گاه با حفر ۷ متر به آب می‌رسد و گاه با ۳۵ متر! و اگر چاه، دست‌کم نیمه‌ عمیق نباشد، با اولین برداشت خشک می‌شود تا چند روز دیگر. به ویژه اگر در تابستان و پاییز باران کافی نباریده باشد.
ب) پاسخ درباره محیط کربلا:
امام حسین علیه‌السلام و یارانش تا روز هفتم محرم دسترسی به آب داشتند و به رغم محاصره‌ی آب، گاه با یک یورش، آب بر می‌داشتند. البته در این مدت چون دستور جنگ نرسیده بود و عبیدالله بن زیاد نیز ابتدا مایل بود جنگی در نگیرد و دستش به خون امام آغشته نگردد، حفاظت از آب را در یورش به حدّ جنگی جدی نمی‌کشاند.
در روز هفتم، عمر بن سعد مأموریت حفاظت از آب را به عمرو بن حجاج زبیدى به همراه پانصد سوار واگذار کرد. آنان از روز هفتم تا دهم محرّم یعنى پایان جنگ با جدّیت تمام از شریعه فرات حفاظت مى نمودند که مبادا امام حسین(علیه السلام)و یارانش از آن، آب بَردارند. (اخبار الطوال، ص ۳۰۱ و ابن اثیر، عزالدین على، همان کتاب، ج ۵، ص ۱۸۵ و ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشید الدین محمد بن على، همان کتاب، ج ۴، ص ۹۷ و طبرى، محمد بن جریر، همان کتاب، ج ۷، ص ۳۰۰).
پس در این مدت حفر چاه ضرورتی نداشت. اما پس از آن، امام حسین (ع) نیز نسبت به حفر چاه (با همان عمق سه یا چهار متر که فرض کرده‌اند) اقدام نمودند. بنابر روایت ابن اعثم کوفى و ابن شهرآشوب، امام حسین(علیه السلام) در جلوىِ خیمه (به فاصله‌ی ۱۹ قدم) چاهى حفر کردند. (ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشیدالدین محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۵۰ و ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص ۸۹۳).
دلیل دیگر حفر چاه توسط امام (ع) و یارانش، نامه عبیدالله بن زیاد به عمر سعد است. او در این نامه نوشت: «اما بعد به من چنین خبر رسانده‌اند که حسین(علیه السلام) و یاران او چاه‌ها فرو برده‌اند و آب بر مى‌دارند، لهذا ایشان را هیچ فرو ماندگى نیست! چون بر مضمون نامه وقوف یابى، باید که حسین بن على(علیه السلام) و یاران او را از کندن چاه منع کنى و نگذارى که پیرامون آب گردند». (ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص ۸۹۳).
اما مسلم است که اولاً چاه را در داخل خیمه حفر نکرده بودند و ثانیاً دیگر دسترسی به آن چاه ممکن نشد و طبیعی است اگر چند نفر محدود که بین سی هزار نفر محاصره شده‌اند، امکان نزدیک شدن به چاهی که در چند متری خیمه‌ها حفر شده است، برایشان میسر نگردد. لذا از آن پس، امام (ع) برای دسترسی به آب، به طرف شط یورش می‌بردند و آب تهیه می‌کردند.
ما مدرکى دال بر اِقدام عمر بن سعد مبنى بر پُر کردن چاهِ حفر شده از جانب امام حسین(علیه السلام)نداریم; بنابراین براى ما به درستى معلوم نیست که سرنوشت چاه، چه شده است و به روایت ابن اعثم کوفى هم که مى گوید آن چشمه ناپدید شد نمى توان چندان اعتماد کرد; زیرا که کَندن چاه براى امام حسین(علیه السلام) و یارانش چندان کار مشکلى نبود; چون آنها در مدت کوتاهى خندق بزرگ و عمیقى را در اطراف خیمه ها حفر کردند. و از طرفى هم بنابر روایتى، امام حسین(علیه السلام) و برخى از یارانش صبح روز عاشورا به نظافت و زایل کردن موهاى بدن خویش پرداختند.(طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج ۷، ص ۳۰۲۱ و ابن اثیر، عزالدین على کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج ۵، ص ۱۶۷( پس معلوم مى شود که تا صبح عاشورا امام حسین(علیه السلام) و یارانش داراى آب کافى بوده اند; چرا که اگر آب کافى نمى داشتند از آن براى نظافت استفاده نمى کردند تا خود، فرزندان و زنان را در تنگنا قرار دهند. ولى تأثیرهاى ناشى از بستن آب، رفته رفته بر اردوى امام حسین(علیه السلام) به ویژه زنان و کودکان سایه افکنده بود. از این رو برخى از یاران امام حسین(علیه السلام)، زبان به اعتراض و سرزنش مردم کوفه گشودند.
لذا بعد از این شرایط «امام حسین(علیه السلام) ۳۰ تن از سواران و ۲۰ تن از پیادگان سپاه خود را به فرماندهى برادرش حضرت عباس(علیه السلام) جهت آوردن آب به سوى فرات فرستاده و آنها با درگیرى مختصر با محافظان آب موفق شدند ۲۰ مَشک آب براى امام حسین(علیه السلام) و یارانش بیاورند.» – (طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج ۷، صص ۳۰۰۷، ۳۰۰۶ و ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج ۵، ص ۱۵۹ و ابن اعثم کوفى، مقاتل الطالبیین، ص ۱۱۹، بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر انساب الاشراف، ج ۲ جزء ۳، ص ۱۸۱ و دینورى، ابو حنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص ۳۰۲، ۳۰۱ و علامه مجلسى، محمد باقر، «همان کتاب»، ج ۴۴، ص ۳۳۸).
پس، هیچ کس مدعی نشده است که امام حسین (ع) و یارانش ده یا هفت یا حتی سه شبانه روز کاملاً بی‌آب بودند. بلکه هم چاه حفر کردند و هم به شط یورش برده و آب آوردند و هم آب ذخیره کردند. اما دقت شود که اولاً تعداد همراهان حدود ۱۷۵ یا کمتر از ۲۰۰ نفر بود که ۱۳۵ نفر آنان زنان و کودکان بودند و ما بقی را مردان تشکیل می‌دادند که ۱۸ نفرشان از آل هاشم بودند و مابقی از شیعیان. و در شب عاشورا نیز ۳۲ نفر از سپاهیان عمر سعد به لشکریان امام حسین (ع) پیوستند که «حرّ» به همراه پسر و غلامش آخرین آنها بود.
بدیهی است که پس از جلوگیری از دسترسی به آب چاه [که آن هم نمی‌توانست پاسخ‌گو باشد]، ۲۰ مشک آب و سایر ذخایر نمی‌توانست پاسخ‌گوی عطش و سایر نیازهای حدود ۲۰۰ نفر باشد.
این شبهه افکنان که گمان دارند با محاسبات چرتکه‌ای می‌توانند تاریخ را تحریف کنند، آیا محاسبه نمی‌کنند که در آن روزگار و شرایط [که تانکر یا بشکه‌ی آب نبود]، مگر چقدر آب می‌توانستند ذخیره کنند. اگر هر نفر در روز فقط ۱۰ لیتر مصرف آب داشته باشد، روزی دو هزار لیتر و برای سه روز ۶ هزار لیتر ذخیره‌ی آب لازم بود.
اما، در عین حال آب را نیز به حد امکان ذخیره کرده بودند و حتی تا صبح عاشورا نیز آب داشتند و امتناع از نوشیدن و سیراب شدن توسط یاران امام (ع)، به خاطر نگهداری آب برای زنان و کودکان بود. مگر در اخبار مستند نمی‌خوانیم:
««امام حسین(علیه السلام) در لحظات آخر از فرط تشنگى قدح آبى خواست و چون آن را به دهان نزدیک ساخت، حصین بن نمیر، تیرى بر آن حضرت زد که به دهانش خورد و مانع از آشامیدن شد و امام قدح را رها فرمود». (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۰۴).
و یا «وقتى حضرت عباس(علیه السلام) از برادرش امام حسین(علیه السلام) اجازه نبرد گرفت، امام از وى درخواست کرد که کمى آب براى کودکان بیاورد و او نیز صداى العطش آنها را شنید، برمى آید که در این لحظات واپسین، آخرین ذخیره آب آنها تمام شده است و بر اساس همین روایت، حضرت عباس(علیه السلام) نیز موفق به آوردن آب نشد». (بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱).
پس معلوم است که تا آخرین لحظات ذخیره‌ی آبی بوده، اما نه آن قدر که همگان را سیراب کند.

پاسخ سوال سوم:
اما در خصوص تاریخ عاشورا، ممکن است عده‌ای از عوام گمان کرده باشند که گرما و تشنگی، یعنی تابستان گرم و سوزان، اما هر کسی که قدری مطالعه داشته باشد، می‌داند که عاشورا مصادف با روز چهارشنیه ۲۱ مهر ماه بوده است. حال این تاریخ چه نقضی در تاریخ کربلا و مصائب عاشورا وارد می‌کند نمی دانیم؟!
در هر حال در مورد وضعیت زمانی واقعه عاشورا هیچ موقع در ۲۱ مهر، دمای شهرهای جنوبی ایران، عراق و یا سرزمین حجاز و اطراف خلیج فارس کمتر از ۳۵ یا ۳۰ درجه نبوده است و در چنین حرارتی بدون آب حتی نمی‌شوید دوید، چه رسد به این که تازید و جنگید. بر فرض که عاشورا در وسط زمستان و در دشتی سبز واقع شده است! آیا آدمی در زمستان آب نمی‌نوشد و اگر مانع دسترسی او به آب شوند، تشنه نمی‌گردد و اگر وارد جنگ تن به تن شود و پیاده به قلب دشمن بزند و یا با اسب بتازد، عطش‌اش مضاعف نمی‌گردد؟!
با توجه به این مطلب شیعه زمان و روز عاشورا را تابستان جهنمی توصیف نکرده و مطلب بیان شده صرفا تفکرات قائل به شبهه می باشد و توصیف تابستان و هوای گرم آن به معنای جهنمی اطلاق کردن نیست.

پاسخ سوال چهارم:
و اما درباره‌ی گرسنگی و استفاده از شیر یا گوشت حیوانات اهلی همراه!
مسئله اصلی در روز عاشورا تشنگی و گرسنگی نبود تا با رفع آن مشکل حل شود. یاران امام در شب عاشورا از فرات آب آورده، غسل کرده و نوشیده بودند اما در روز عاشورا سپاه دشمن می‌خواست با قرار دادن آنان در موقعیت کم آبی و تشنگی ، آنها را به تسلیم وادارد.
مثلاً اگر امام دعا می‌کرد و باران می‌آمد و آب برای رفع تشنگی پیدا می‌شد، نتیجه قابل توجهی نداشت؛ حداکثر امام و یارانش سیراب می‌شدند و ساعتی بیشتر ایستادگی می‌کردند و چند نفر بیشتر از افراد دشمن را می‌کشتند، ولی بالاخره شهید می‌شدند.
مسأله اصلی در آن صحنه، مبارزه با ظلم یا تسلیم شدن بود، که یکی به شهادت می‌انجامید و دیگری به ذلت، و بودن یا نبودن آب در آن اثری نداشت .
اما آنچه در پاسخ به این اشکال می توان عرض نمود این است که:
الف) این افراد عزیمت امام حسین (ع) و یاران به دعوت اهالی معتبر شهر بزرگ کوفه که پایتخت جهان اسلام بوده است را با کوچ عشایر اشتباه گرفته‌اند که با تمام تجهیزات و گله دام حرکت می کنند.
مگر وقتی [حتی صدها سال قبل از اسلام]، لشکریان امپراطوری‌های ایران و روم مسافت‌های طولانی و گاهی شش ماهه را می‌پیمودند و به مرزهای یک دیگر نزدیک می‌شدند، با خود گله می‌بردند؟!‌ مگر وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به همراه یاران برای زعامت حکومت اسلامی از مدینه به سوی کوفه حرکت نمودند، با خود شتر و گاو و گوسفند و بز بردند؟! مگر وقتی معاویه‌ی ملعون از شام به سوی مدینه حرکت نمود، مانند عشایر و چوپانان با خود گله آورد؟! مگر سپاهیان یزید که از شام به سوی کوفه آمدند، شتر و گوسفند و بز و احیاناً چند تا مرغ و خروس به همراه آورده بودند؟! مگر وقتی سپاهیان یزید، عبیدالله بن زیاد و عمر سعد، اسرا را از کوفه به شام می‌بردند، با خود گله آورده بودند و در بازگشت نیز گله را همراه بردند؟! و مگر کسی شتر ماده‌ی شیرده با خود به چنین سفری می‌برد؟! و یا احیاناً با شتر باردار به جنگ می‌رود؟!
لذا هر سفری ملازمات خاص خودش را دارد؛ وهمراهی دام به آن گستردگی که استفاده از شیر آنها مشکل عطش آنها را رفع کند معنا نداشته است.
ب) بر فرض حیواناتی همراه کاروان بودند، آیا حیوان برای شیر دادن باید تغذیه و اب مناسب برای نوشیدن داشته باشد تا بتوان از شیر آن استفاده نمود یا نه ؟ آیا در شرایطی که مشکل کم آبی یا عدم دسترسی به آب وجود داشته وحتی اب برای سیراب کردن کودکان نبوده، تصور سیراب کردن حیوانات برای استفاده از شیر آنها منطقی می باشد؟
در ثانی حیوان روزانه یک بار یا دوبار دوشیده می شود که مقدار شیر آن تناسب بسیاری با تغذیه و وجود خوراک برای دام است؛ حال در آن شرایط ایا حیوانات تعذیه مناسبی داشتند؟ و مقدار شیر دوشیده شده آیا برای سیراب کردن کاروان بیش از ۲۰۰ نفر کفایت می کرده؟ بر فرض که در روز اول با شیر حیوانات تشنگی را رفع کردند، در روزهای بعد چه می کردند؛ ایا حیوانی که علوفه و آب برای تعذیه ندارد، شیر می دهد؟
ج) در آن زمان روش این بود که کاروان آذوقه‌ی لازم تا توقف‌گاه بعدی را که شاید یک یا دو روز راه بود به همراه بر می‌داشت و در آن توقف‌گاه آذوقه‌ی لازم برای ادامه‌ی مسیر تا توقف بعدی را تهیه می‌نمود.
این سفر نیز همین‌گونه بود. حضرت (ع) پول کافی داشت. آن قدر که وقتی در سرزمین کربلا متوقف گردید و بروز جنگ را حتمی دید، دستور داد زمین‌هایی که در کربلا (منطقه‌ی جنگ) مالک دارد، خریداری شود. پس آذوقه را در توقف‌گاهی که حتماً آبادی بود تهیه می‌کردند و در کربلا نیز که راه آنان سد شد، آذوقه‌ی رسیدن تا به کوفه را نیز همراه داشتند، اما توقف ده روز به طول انجامید و به شهادت و اسارت ختم شد. بدیهی است که گرسنگی نیز به همراه تشنگی بر آنها غلبه کرده بود. چنان چه گاه که نزد امام سجاد (ع) از تشنگی پدرش یاد می‌کردند، می‌فرمود: چرا از گرسنگی او نمی‌گویید؟!
د) علت عدم تاکید بر گرسنگی این است: که احساس تشنگی هنگامی دست می دهد که ما احساس خشکی در گلو کنیم. احساس گرسنگی نیز هنگامی است که ما متوجه خالی بودن معده خود می شویم.
اما حقیقت غیر از این هاست؛ چرا که هیچ یک از این دو احساس نیست که ما را گرسنه یا تشنه می سازد.
خون معمولا باید مقدار معینی آب و نمک دربر داشته باشد؛ بافت های بدن نیز همین طور. اکنون فرض کنید که این موازنه در لحظه ای بر هم بخورد. به هر دلیلی که باشد خون بی درنگ از درون بافت ها آنقدر آب برمی گیرد تا بار دیگر موازنه خود را باز یابد.
آن گاه کم شدن آب در بافت ها به مرکز تشنگی که جایی است در مغز، مخابره می شود. در این حال، مرکز تشنگی تکانه ای به حلق یا گلو می فرستد و سبب انقباض آن می شود. بر اثر این انقباض است که ما در گلوی خود احساس خشکی می کنیم و ندا برمی آوریم که تشنه ایم!
احساس گرسنگی نیز از مغز سرچشمه می گیرد؛ بدین معنا که در مغز جایی است به نام مرکز گرسنگی، که مانند ترمز بر روی فعالیت معده و روده ها عمل می کند.
تا هنگامی که غذای کافی در خون هست، مرکز گرسنگی فعالیت معده و روده ها را کند می کند؛ ولی همین که مواد غذایی در خون کم شود، این مرکز با شل کردن ترمز ها، دست به کار می شود. در این حالت، روده ها فعال می شوند؛ معده «می غرد» و به ما احساس گرسنگی دست می دهد.
البته ما تا حدودی قادریم که گرسنگی خود را مهار کنیم. این امر از راه مهار کردن سرعت مصرف ذخیره غذایی میسر است.
در طبیعت، حیوانات کوچک و فعال تر زودتر ذخیره غذایی خود را به مصرف می رسانند. در نتیجه، یک پرنده مثلا ظرف پنج روز از گرسنگی می میرد؛ ولی یک حیوان در دوازده روز.
به هنگام آرامش، ذخیره پروتئین در بدن مدتی درازتر باقی می ماند، با هنگامی که انسان بر آشفته شود و یا وحشت کند.
برخی از مردم هستند که خود را برای مدتی طولانی به گرسنگی عادت می دهند. این تمرین از راه نوعی تمرکز آگاهانه، انجام می گیرد؛ درست مانند کسانی که با تمرین، خود را قادر می سازند تا کارهای دشوار ورزشی را انجام دهند.
اما مهار کردن تشنگی بسیار دشوار است؛

پاسخ سوال پنجم:
در خصوص تخریب حرم و کشت و زرع در آن سرزمین اگر به پاسخ سوالات قبل دقت کرده باشید تا حدودی پاسخ داده شده است؛ اما آن چنان که تصریح شد آن منطقه کویر لوت نبود وکسی هم به لم یزرع بودن آن اشاره نکرده، بلکه کربلا منطقه‌ای در کنار فرات بود که آبادانی نداشت، یعنی هنوز مردمان در آنجا زندگی و کار نمی‌کردند و اگر ابادی بودی در مناطق اطراف آن بوده است.
در همین رابطه اگر به تعریفی که از کربلا شده دقت کنید: کربلا از کلمه ‹‹ کربال ›› گرفته شده و کربال یعنی غربال کردن و تمیز وپاک کردن ، گفته می شود : کربلت الحنطه ، یعنی گندم را غربال کردم و آن را از خاک وخاشاک پاک گردانیدم . به کربلا نیز به خاطر این کربلا گفته اند که زمینی خالی از ریگ وسنگی وبدون درخت یا گیاهان هرز و مزاحم ، مثل اینکه کشاورزی آن را پاک کرده وبرای کشت آماده کرده باشد . (موسوعه الغتبات المقدسه ، ج ۸، قسم کربلا ، ص۹) مستعد بودن این سرزمین برای کشت و زرع روشن می باشد.
اما، تخریب مکرر حرم در زمان عباسی‌ها صورت پذیرفته که ده‌ها‌ سال بعد از عاشورا است و در این مدت بسیاری از مردم در گرداگرد محل حرب و حرم‌ها زندگی کرده و کشت و زرع هم به راه انداخته بودند و موضوع تشنگی در ماجرای کربلا هم که پیش‌تر توضیح داده شد. لذا کشت و زرع در آن منطقه، نه تنها پس از ده‌ها سال، بلکه از فردای عاشورا نیز دلیلی بر عدم دسترسی به آب و تشنگی نمی‌باشد و جهنم سوزان جنگی ظالمانه نیز با چند علف خودرو، بهشت سرسبز خوانده نمی‌شود.
و می توان عرض نمود که تشنگی و عدم دسترسی به آب در کربلا، ضرورتاً به معنای بیابانی و سنگ لاخی بودن آن سرزمین نیست.

پاسخ سوال ششم:
ابتدا بخش دوم:
در پاسخ به سوال درباره‌ فاصله میان حرمله و حضرت علی‌اصغر (علیه‌السلام) می توان عرض نمود که: اولاً چه کسی گفته که فاصله‌ با دشمن حداقل ۲۰۰ تا ۳۰۰ متر بوده است. شاید این افراد گمان کرده که در آن موقع با کلاش، ژ۳ و توپ و تانک می‌جنگیدند و گاه به سوی جبهه‌ی یک‌دیگر خمپاره می‌انداختند.
ثانیاً سرتاسر تاریخ کربلا و به ویژه روز عاشورا، بیان از سخنان امام با جماعت یا تک به تک سپاهیان دشمن دارد و آنان نیز پس از استماع سخنان امام (ع) جواب می‌دادند. و حال نکند اینها گمان می کنند که مثلاً پشت بلند‌گوی متصل به آمپلی‌فایر‌های قوی حرف می‌زدند و یا احیاناً از نوعی بی‌سیم برخوردار بودند تا به رغم فاصله‌ی ۲۰۰ یا ۳۰۰ متری، صدای هم دیگر را بشنوند؟!
ثالثاً مگر چنین نبوده که وقتی حضرت علیه‌السلام برای آخرین وداع وارد خیمه‌‌ شدند، سپاهیان کفر به سویش تیر پرتاب می‌کردند و حلقه‌ی محاصره را چنان تنگ کرده بودند که دیگر با اسب به دور خیمه‌ها جولان می‌دادند.
رابعاً چگونه است که در جریان نماز جماعت خواندن امام و یاران در ظهر عاشورا تیر کمان، کمانداران به ظاهر معمولی که تبحر هرمله در تیر انداختن را ندارند به صفوف نماز می رسد و موجب شهادت مردان رشید می شود؛ ولی در عین حال فردی چون هرمله تیر او برای شهادت حضرت علی اصغر(ع) کارایی و شتاب خود را از دست می دهد و…
لذا فاصله سازی بین دو سپاه چیزی نیست جز ساخته ذهن خودشان و رجز خونی ها، ارتباطات، صدا زدنها و گزارش هایی که راویان کربلا که در سپاه ابن زیاد قرار داشتند و از وضعیت تحرکات سپاه امام و عاشورائیان می دادند خود گواه بر این است که فاصله ۲۰۰ یا ۳۰۰ متر نبوده است والا چگونه این مکالمه ها تبادل می شد و صحنه ها مورد رویت قرار می گرفت و چنین گزارش می شد.
بخش اول :
بله درست است که هنوز استخوان بندی و عضلات نوزاد شش ماهه محکم نشده است، اما حضرت فرزندش را در آغوش داشت که هرمله تیری از نزدیک به طرف او انداخت و به خاطر همین گردن نداشتن نوزاد، از رگ تا رگ، گلویش بریده شد.
و حالتی را هم که برای برخورد تیر فرض نموده اند فاصله ای دور بوده؛ حال آنکه اگر به پاسخ بخش اول توجه نموده باشید چنین فرضی محال نمی باشد و انجام آن طبیعی می باشد.
دیگر اینکه درباره شهادت حضرت علی اصغر دو گزارش عمده وجود دارد :
۱ . گزارش شیخ مفید : آن حضرت بر در خیمه نشسته بود وفرزندش عبد الله بن حسین که کودک بود نزد او آمد. آن حضرت او را در دامان خود نشانید مردی از بنی اسد تیری به سوی او پرتاب کرد که آن بچه را کشت . در تاریخ طبری به نقل از ابی مخنف نیز نزدیک به این مضمون آمده جز اینکه گفته : در حالیکه حسین نشسته بود، فرزند کوچکش عبد الله بن حسین را نزدش آوردند…
۲. گزارش لهوف : امام حسین ع به خیمه آمد و به زینب س فرمود :«فرزند کوچک مرا بده تا با او وداع کنم ». طفل را روی دست گرفت و خواست او را ببوسد که ناگاه حرملة بن کاهل اسدی او را هدف تیر قرار داد . آن تیر در حلق کودک جا گرفت و از دنیا رفت .
در هیچ یک از این دو گزارش آوردن علی اصغر به رزمگاه از سوی امام حسین ع و طلب آب برای علی اصغر انجام نشده است .
در گزارشهای دیگر مانند طبرسی در احتجاج یا محمد بن طلحه در مطالب السئول و…نیز گزارشی از طلب آب نیست
اما لهوف نقل دوّمی درباره شهادت علی اصغر آورده است که : زینب س کودک را بیرون آورد وگفت :برادر جان این کودک تو سه روز است که آب ننوشیده است برای او جرعه ای آب بخواه . پس حضرت او را بالای دست گرفت وفرمود : ای مردم! شما پیروان و خانواده ام را کشتید وتنها همین کودک باقی مانده است که از تشنگی بی تاب شده او را با جرعه ای آب سیراب کنید .هنگامی که امام حسین با ایشان سخن می گفت ، یک نفر از لشکریان تیری پرتاب کرد که گلوی کودک امام را پاره کرد .
که این گزارش صحیح به نظر نمی رسد زیرا می گوید : این کودک تو سه روز است که آب ننوشیده است، در حالیکه طبق روایات و گزارشات تاریخی تا شب عاشورا آب درخیمه ها وجود داشته است. وشب عاشورا اصحاب و یاران سید الشهدا وضو گرفتند، غسل کردند و به نظافت پرداختند.
پس امام حسین علی اصغر را به میدان جنگ نیاورده و البته خیمه های ایشان در وسط معرکه جنگ بوده ، و این جنایت حرمله کاری ناجوانمردانه و ضد انسانی است که حاکی از درنده خویی آنها دارد و اگر قرار باشد تشنجی در لشکر دشمن به وجود آید باید از قتل یک کودک شیر خوار بی گناه ایجاد شود که نزد همه حتی دشمنان محکوم است.

بخش سوم:
اما در پاسخ اینکه چرا حرمله امام را نشانه نگرفت باید عرض نمود که:
اولاً: جریان پرتاب تیر توسط حرمله مربوط به عصر عاشورا می شود، یعنی زمانی که تمام یاران حضرت به شهادت رسیده اند و حضرت یاوری برای دفاع از اهل بیت نداشت؛ لذا فرمانده سپاه را مورد اثابت قرار ندادند چون می دانستند که حضرت را بالاخره به شهادت می رسانند و تردیدی در این هدف خود نداشتند؛ لذا تاخیر شهادت حضرت مشکلی برای توان شهادت ایجاد نمی کرد.
ثانیاً: مسئله شهید کردن نوزاد در واقع به خاطر زجر دادن و اذیت کردن و از بین بردن تعادل روحی حضرت بود؛ که به این وسیله نیز کینه های درونی خود را با اذیت کردن حضرت تسکین دادند چون در اکثر موارد اذیت کردن و کشتن نزدیکان اثر بیشتری دارد و هم موجب زجر و هم موجب شکسته شدن توان شخص می شود و سوز و اثر آن بیشتر است.
ثالثاً:کش دادن در زمانی مصداق و واقعیت پیدا می کند که حضرت توان و یار برای این مسئله داشته باشد و بتواند از این طریق راهی برای خلاصی از معرکه پیدا کند، حال که کسی و قائلی وجود ندارد که چنین حالی را تایید کند و حضرت در همه حال به فکر مقابله و شهادت بودند و سپاه دشمن نیز این را بخوبی می دانست، لذا در صدد این بودند شهادت حضرت را به بدترین شکل آن ترسیم و موجبات ناراحتی بیشتری را برای حضرت و اهل بیت فراهم کرده و سوز آن را در دل اهل بیت حضرت بنشانند، پس آنها نه نتها در رسیدن به مقاصد خود با تاخیر شهادت حضرت ناکام نماندند بلکه توانستند به تمام مقاصد خود برسند.
رابعاً: او نه تنها خود را مورد اذیت قرار نداد بلکه توانست هم حضرت را با تیر سه شعبه خود به شهادت برساند و هم داغ کودک را بر دل حضرت نهاد؛ لذا هر چند تاخیری صورت نگرفت ولی اگر تاخیری هم صورت گرفته باشد به قیمت التیام کینه ها او تمام شد و این یکی از دست آوردهای حادثه عاشورا برای سپاه دشمن بود که برای التیام کینه های خود و پدران خود آمده بودند.
و…
بخش چهارم:
در جواب به بخشی که ظاهراً این افراد را به ذوق آورده؛ یعنی بحث شیر خوردن کودک توسط مادر؛ لازم چند نکته بیان شود:
اولاً درست کودک چند ماهه نیاز به آب ندارد؛ ولی کودک نیز همچون سایر افراد تشنه می شود و لذا تشنگی کودک مسئله غریبی نیست که نتوان آن را هضم نمود؛
ثانیاً ساخت و ساز بدن مادر برای تولید شیر نیاز به تعذیه و خوردن مایعات بسیار دارد و هر اندازه بدن مادر دچار کم آبی وضعف شود؛ شیر او نیز کاسته می شود ، حال در شرایطی که مادر آب در اختیار ندارد و در عطش بسر می برد آیا شیر نداشتن یا کم شیری مادر غیرممکن است؟ لذا به تبع کم شدن مایع بدن تولید شیر کم شده لذا شیری برای خوردن کودک وجود نداشته است.
ثالثاً شیر کدام حیوانات؟ پاسخ این فرض قبلاً بیان شد و برای دریافت پاسخ کامل به همان بخش(پاسخ سوال چهارم) مراجعه کنید.

پاسخ سوال هفتم:
اما در خصوص نقد نحوه‌ی قطع شدن دستان مبارک باب الحوایج ابوالفضل العباس علیه‌السلام و شهادت ایشان!
اولاً برای شما چه فرقی می‌کند که دستان حضرت از مچ قطع شده است یا از بازو و با تیر و نیزه قطع شده است یا با شمشیر؟ اما جهت اطلاع عرض می شود که با شمشیر و از بازو و توسط کسانی که پشت نخل کمین کرده بودند قطع شده است.
ثانیاً سعی شده است صحنه و جریان قطع شدن به صورت صحنه هالیوودی و یا پیر زنانه جلوه داده شود که در هردو قصدی جزء زشت و بی وجه نشان دادن نیست؛ حال شایسته است عرض شود چرا باید گمان کرد کسی که سوار بر اسب، مَشکی را حمل می‌کند، مانند کسی که پیاده زنبیلی به دست دارد، مشک را در دست گرفته است؟! چرا تصور نمی‌کنید که قاعده بر این است که مشک را جلوی خود و روی اسب بگذارد و با یک دست دهنه اسب را نگه داشته و دست دیگر را روی مشک بگذارد تا تعادلش حفظ شود و وقتی یک دست قطع می‌شود، دهنه را رها کرده و دست دیگر را روی مشک بگذارد و وقتی آن هم قطع شد، خم شده و با چانه یا دندان آن را نگه ‌دارد و یا اصلاً خود را به روی مشک خم کرده و به سوی خیمه بتازد.
ثالثاً توصیفی که در مورد نحوه و زمان عکس العمل بیان شده تجاهل عمدی و جهتمند قائل به اشکالات را به عیان مشخص می کند و نشان می دهد در هر حال در صدد شبهه پراکنی است و کاری به رعایت انصاف ندارد، با این وجود در بیان این اشکال عرض می شود که مگر در صحنه‌ی جنگ همه‌ی این حوادث بیش از یک دقیقه طول می‌کشد که پرسیده می شود: مگر حضرت خون اضافه داشته است؟! ایشان که گمان نموده این گونه چرتکه‌ای می‌تواند تاریخ را تحریف کند،
برای درک این مسئله اگر به کربلا رفته و فاصله بین افتادن دو دست را [که معین است] با اسب بتازند می ببینند که کمتر از نیم دقیقه طول نمی کشد و همچنین فاصله تا حرم شریف را بتازنند تا ببینند که یک دقیقه هم نمی‌شود؟! در حالی که از پا درآمدن به خاطر خونریزی شدید ناشی از جراحت عمیق، حداقل بین ۳ تا ۷ دقیقه زمان می‌برد لذا در این مسئله خون چندین لیتری مطرح نیست، ضمن اینکه بیان توصیفی یا واقعه با اصل رویداد تفاوت چشم گیر زمانی دارد، لذا شاید بتوان یک صحنه یا رویداد ثانیه¬ای دقایق بسیار و حتی ساعت ها مورد توصیف قرار داد و آن را از زوایای مختلف به بررسی گذاشت؛ لذا توصیف زمانمند به معنای طول زمان نیست که قابل درک نباشد و طول زمان توصیف به معنای طول زمان فعالیت نیست.

حال در پایان شایسته نکاتی در مورد نحوه برخورد و مصون ماندن و رهایى از شبه بیان شود که در زیر به آن اشاره می شود:
آنچه در مورد شبهه مهم است نحوه برخورد با شبهه است نه شنیدن و مواجهه شدن با شبهه، لذا مطرح شدن چنین شبهاتی برای شما نگرانی و حشت ندارد و می توان با برخورد صحیح و اندیشمندانه از این مسیر گذر کرد.
حال آنچه باید توجه داشته باشید این است که همواره در کنار جریان فکرى حق، جریان باطل هم وجود داشته است.
خداوند حقّ و باطل را به آب زلال و کف روى آن تشبیه مى‏کند. آب مى‏ماند ولى کف از بین‏مى‏رود.
فاما الزبد فیذهب جفاءً و اما ما ینفع الناس فیمکث فى الارض؛
اما کف، بیرون افتاده از میان مى‏رود، ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمین باقى مى‏ماند.
لذا این شبهات همچون کف روی آب می ماند که هر آن امکان محو شدن آن وجود دارد.
اما در مورد گزینه‏هایى که آدمى را از فروغلتیدن در گرداب شبهات مصون مى‏دارد و او را از این مسیر پرخطرو پرسنگ لاخ رهایى مى‏بخشد، مى‏توان به نمونه‏هاى ذیل اشاره کرد که شایسته است به آنها توجه داشته باشید:
- ۱. داشتن ایمان و یقین به مبدأ و معاد :
در آموزه‏هاى دینى، ایمان به خداوند و یقین به روز رستاخیز، بهترین عامل بازدارنده از غلتیدن درمسیر پرخطر و سقوط به شمار مى‏آیند. زیرا آدمى در پرتو نور پرفروزان ایمان و یقین، به زوایاى‏تاریک و لایه‏هاى رسوب آلود شبهه‏ها پى مى‏برد.
امیرمؤمنان(ع) پس از آن که شبهه را معنى مى‏کند، مى‏فرماید:
… فاما اولیاء اللَّه فضیاؤهم فیها الیقین و دلیلهم سمت الهدى و اما اعداللَّه فدعاؤهم فیها الضّلال‏و دلیلهم العمى؛
اما نورهدایت کننده ‏دوستان خدا درشبهات، یقین‏است. وراهنماى‏آنان مسیرهدایت‏الهى‏است.امادشمنان خدا، دعوت کننده‏شان درشبهات، گمراهى است و راهنماى آنان کورى است.
عاملى که مؤمنان و اولیاى الهى را از شبهه نجات مى‏دهد، یقین و تقواى آنان است.
قرآن مى‏فرماید:
یا ایها الّذین آمنوا اِن تتّقو اللَّه یجعل لکم فُرقاناً؛
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، اگر از خدا پروا دارید، براى شمإے؛ححَّ+(نیروى )تشخیص (حق از باطل )قرارمى‏دهد.
- ۲. درنگ به هنگام پیدایش شبهه‏ها :
توقّف جلوى در و وارد نشدن به خانه شبهه‏ها، مطمئن‏ترین راه مصونیّت از چنگال این دشمن آرام ‏و بى‏صدا مى‏باشد. چرا که اگر کسى بخواهد پس از آلوده شدن به شبهات به پالایش اندیشه و ایمان‏خود بپردازد، باید بهاى سنگینى بپردازد و هزینه گزافى را متحمّل شود. همیشه پیش‏گیرى آسان‏تر وکم هزینه‏تر از درمان است.
امام باقر(ع) فرمود:
الوقوف عندالشبهة خیرمن‏الاقتحام فى‏الهلکة وترکک حدیثاً لم‏تروه خیرمن‏روایتک حدیثاًلم‏تحصه
درنگ در مقابل شبهه بهتر از فرو رفتن در گرداب هلاکت است. حدیثى را روایت نکنى بهتراست از این که حدیثى را نفهمیده روایت کنى.
امام صادق(ع) فرمود:
اورع الناس من وقف عند الشبهة؛
پارساترین مردم کسى است که به گاه شبهه توقف کند .
پرهیز از برخى میهمانى‏ها، اجتناب از لقمه مشکوک، دورى از کار شبهه‏ناک، رها ساختن مطالعه‏کتاب‏هاى گمراه کننده، نرفتن به سایت منحرف، ندیدن فیلم و تصویر مستهجن و… بهترین گزینه‏رهایى از شبهات مى‏باشد. انسانى که در لجن‏زار اعتیاد غوطه‏ور و در این باتلاق فرو رفته است، نخستین‏گام فرو غلتیدن در این گرداب را، از کشیدن یک نخ سیگار تلخ که روزى دوستى به او تعارف کرده‏بود، برداشته است و شاید روز اوّل تمام نخ سیگار را هم نکشیده، امّا کم‏کم به آن عادت کرده تاسرانجام به گرداب اعتیاد دچار شده است. اگر آدمى به شبهه‏ها عادت کند، ترک آن بسیار دشواراست.
سخن مشکوک و دوپهلو، مَرکب شیطان است که آدمى را به درون شبهه‏ها مى‏کشاند. بهترین‏راهکار مصون ماندن در این موارد خاموشى است. از وصایاى امیرمؤمنان(ع) به امام‏حسن(ع )این است:
اوصیک یا حسن وکفى بک وصیاً بما اوصانى به رسول اللَّه(ص)… الصمت‏عند الشبهة؛
اى حسن تو را وصیت مى‏کنم و همین تو را بس است، به آن چیزى که‏پیامبر(ص) به من وصیّت کرد: »خاموشى به هنگام شبهه«.
مگر جز این است که گوش و چشم و دل در مقابل عملکرد خویش باید به خداوند پاسخگو باشند.پس چرا آنان را از آلوده‏ها حفظ نکنیم.
و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عند مسئولاً؛
و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع‏خواهند شد.
- ۳. تدبّر و تحلیل قضایا و ره‏یافت به درستى و نادرستى آن‏ها :
گاه برخى مسایل چنان پیچیده است، چون کلاف سردرگم، که ورودبه آن، آدمى را به گمراهى‏کشانده و او را از تشخیص سره از ناسره باز مى‏دارد. مانند نزاع‏هاى ساختگى، سخنان دوپهلو و آمیخته‏به راست و دروغ، شایعات‏و… چه بسیار بودند انسان‏هایى که بدون‏ تحلیل و تدبیر این گونه قضایا و وقایع، خود را با چالش‏هاى جدّى روبه‏رو دیدند و تا لبه پرتگاه پیش‏رفتند و برخى از آن‏ها سقوط کردند. توقّف در این مسایل و تجزیه و تحلیل آن‏ها بهترین گزینه‏مصون ماندن از سقوط در شبهات مى‏باشد.
امام سجاد(ع) هنگام روبه‏رو شدن با امور مشتبه، کردار مشکوک و عقایدمتناقض، از خداوند چنین استمداد مى‏طلبد:
و وفقنى اذا اشتکلت على‏الامور لاهداها، واذا تشابهت الاعمال لازکاها، اذا تناقضت الملل‏لارضاها؛
(خدایا) هرگاه امور بر من مشکل شد، مرا به یافتن درست‏ترین آن‏هاهدایت کن و هرگاه کردارها بر من مشتبه گشت به پاکیزه‏ترین آن‏ها راهنما باش و هرگاه عقایدو مذاهب متناقض شدند، به پسندیده‏ترینشان توفیقم ده.
- ۴. پناه بردن به قرآن :
قرآن نور است. و آن کس که با نور قرآن همراه شد، از فرو غلتیدن در لایه‏هاى تاریک شبهه‏ها رهایى مى‏یابد.
فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن؛
آن‏گاه که فتنه‏ها چون شب تاریک به شما روى آورد، به قرآن پناه ببرید.
- ۵. ارجاع مسایل به رهبران الهى و هدایت یابى از طریق آنان :
کسى که بدون توجّه به رهنمود رهبران و پیشوایان الهى در جامعه ره مى‏پیماید، یقیناً در مسیرحرکت خود به چالش‏ها و موانعى برخورد مى‏کند که رهایى از آن‏ها کار آسانى نیست. و این تنهارهبران جامعه هستند که مى‏توانند دست او را گرفته از سقوط نجاتش دهند و گره‏هاى زندگى رابرایش بگشایند.
یکى از علل مهم گمراهى و هلاکت منافقان، بى‏اعتنایى به پیامبر(ص) وجانشینان او بود. آنان پیامبر خدا(ص) را کنار گذاشتند. در نتیجه به دام شیطان‏افتادند و از آن پس با تمام هستى در خدمت شیطان قرار گرفتند. دیگر از مصادیق این گمراهان،خوارج نهروان بود. آنان امیرمؤمنان(ع) را کنار نهادند. در نتیجه گرفتار تحلیل‏هاى‏ناقص، اندیشه‏هاى باطل و از همه مهم‏تر شبهه افکنى‏هاى معاویه شدند.
قرآن کریم مى‏فرماید:
واذا جاءهم‏امر من‏الامن او الخوف اذ اعوا به‏ولو ردوه‏الى الرسول والى اولى‏الامر منهم لعلمه‏الذین یستنبطونه منهم ولولا فضل‏اللَّه‏علیکم ورحمته لاتبعتم الشیطان الاقلیلاً؛
و چون خبرى (حاکى) از ایمن یا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند؛و اگر آن را به پیامبر و اولیاى امر خود ارجاع کنند، قطعاً از میان آنان کسانى‏اند که(مى‏توانند درست و نادرست )آن را دریابند، و اگر فضل خدا ورحمت او بر شما نبود، مسلماً جز (شمار )اندکى از شیطان پیروى‏مى‏کردید.
- ۶. پرهیز از لقمه مشکوک :
لقمه شبهه‏ناک، بهترین و کارآمدترین ابزار شیطان است. شاید یکى از عوامل درونى گرفتار شدن‏به اباحه‏گرى، تساهل وتسامح وسرک کشیدن به‏پلورالیسم، سکولاریسم‏و… ناپرهیزى از لقمه‏هاى‏مشکوک و بعضاً حرام است.
سرنوشت شریک بن عبداللَّه نخعى عالم و فقیه عصر مهدى بن منصور خلیفه عباسى عبرتى است.او از دستگاه ظلم کناره مى‏گرفت و به زندگى آزادانه و فقیرانه خود قانع بود. روزى خلیفه او را طلبیدو گفت: یا باید عهده‏دار منصب قضا شوى و یا معلّم فرزندان من و یا امروز بر سر سفره ما بنشینى.شریک فکر کرد حال که اجبار است سومى آسان‏تر است. خلیفه دستور داد از لذیذترین غذاهاى‏رنگارنگ براى او تهیه دیدند، و همان غذا سبب شد که شریک به دربار خلیفه ستمگر عباسى بپیوندد.از این رو هم منصب قضا را پذیرفت و هم عهده‏دار تربیت فرزندان خلیفه شد.
و…

السلام علی الحسین و علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین – الی یوم القیامه.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۳۲
مهدی فراحی

متن و پاسخ شایعه





متن شایعه

"۱۶۸ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻭﺍﮐﺴﯿﻨﺎﺳﯿﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ، ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ بعد ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ علمای دینی ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺷﺎﯾﻌﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺯﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ ورود ﺟﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ !
اﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ واکسن ﺁﺑﻠﻪ نزند ﺑﺎﯾﺪ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ ، ﺍﻣﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﺳﺨﻦ ملاهای نادان بر ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯿشتر بود، پولدارها ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺑﻠﻪﮐﻮﺑﯽ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩﻧﺪ دیگران نیز در خانه ها پنهان میشدند.
پس از مدتی چند نفر را آوردند ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪانشان ﺍﺯ ﺁﺑﻠﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﮐﺮﺩ.
ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎﺧﺎﻥ ﺁﻫﺴﺘﻪ به امیر کبیر ﮔﻔﺖ : ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ نادانی مرده اند.
اﻣﯿﺮ کبیر ﮔﻔﺖ : ﻣﺴﺌﻮﻝ نادانیشان ﻧﯿﺰ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺍﮔﺮ ﻣﺎ به اندازه کافی ﻣﺪﺭﺳﻪ ساخته بودیم ملاها ﺑﺴﺎﻃﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ کرده بودند.
دوران افول و عقب ماندگی ملتها زمانی شروع شد که;
جای اندیشیدن را "تقلید" ,
جای تلاش و کوشش را "دعا" ,
جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را "قناعت"
و جای اراده برای رفتن و رسیدن را "قسمت" گرفت ........"





پاسخ شایعه
ویرایش شد

1. اگر چه این ماجرا در منابع دست اول یافت نشد اما منابعی هم که این مطلب را نقل کرده اند در متن خود فالگیران و دعانویسان را که همواره در پی سودجویی هستند عامل ترس مردم از آبله کوبی معرفی کرده اند نه علمای دین !

www.pandamoz.com/2006/10/post214.html?m=1

2. علمای دینی همواره پیشقدم در روشنگری و خدمات رسانی به جامعه بوده اند. بعنوان مثال یک سوم وقف استان قم از سوی علما و در زمینه سلامت بوده است که شامل 35 مرکز وقفی درمانی است.

sahebkhabar.ir/news/3702820

3. اتفاقا امیرکبیر علاقه فراوانی به علما داشت، چنانکه وصیت می کند پس از مرگش ثلث دارایی هایش را صرف ساخت مدرسه علمیه و مسجدی نمایند.

http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/6435/7170/87542

4. قسمت پایانی این شبهه که در آن نویسنده به زعم خود علل عقب ماندگی ملتها را بیان کرده در پستی جداگانه بررسی شده است؛ برای مشاهده به لینک زیر مراجعه نمایید :

shayeaat.ir/post/142



حق جو و حق طلب باشیم

لینک مطلب جهت انتشار: http://shayeaat.ir/post/203

جمعه 7 فروردین 1394

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۲۶
مهدی فراحی

📌 *متن شایعه*👇
روز پسر مبارکباد
در تقویم هخامنشی ۲۶ شهریور روز تولد کمبوجیه پسر داریوش بزرگ می باشد و این روز را روز پسر نامیدند.
از اونجایی که تقویم باستانی به فراموشی سپرده شده این روز را به تمام پسران سرزمینم تبریک میگم
📌 *پاسخ به شایعه*👇
در پاسخ به این شایعه باید بگوییم اولاً چنین ادعایی سند تاریخی ندارد. یعنی از اساس، دروغ است و به راستی که باید تأسف خورد به حال کسانی که با دروغ برای خود هویت می‌سازند. ثانیاً تقویم هخامنشی هیچ هویت مستقلی نداشت. باید حقیقت را پذیرفت. تقویم هخامنشی، یک گاهشماری تقلیدی از تقویم بابِلی و مصری بود. [مری بویس، زرتشتیان آداب و باورهای دینی آن‌ها، ص 134، همچنین بنگرید به: Encyclopædia Iranica, Calendar: i. Pre-Islamic Calendars] ثالثاً کمبوجیه هخامنشی، هیچ چهره مثبتی در تاریخ ندارد. او شخصیتی متجاوز و خونریز بود که به طمع قدرت، به کشورهای دیگر (به ویژه مصر و حبشه) حمله کرد و بسیاری را به کام مرگ فرستاد. همچنین از حیث شخصیت فردی و خانوادگی نیز وضعیتی بحرانی داشت. به استناد منابع تاریخی، او با خواهر خود (آتوسا) رابطه جنسی داشت. [مرتضى راوندى‏، تاریخ اجتماعى ایران، ج‏ 6 ص 283؛ مری بویس، زرتشتیان باورها و آداب دینی آنها، ص 81]
به راستی چه دست‌هایی پشت پرده است که این‌چنین شخصیت فاسدی به عنوان نماد هویت پسران ایرانی مطرح شود؟ ادعای روز پسر، آن هم به مناسبت تولد کمبوجیه، واقعاً ادعایی نابخردانه است. التماس تحقیق و تفکر

پی‌نوشت:
مری بویس، زرتشتیان آداب و باورهای دینی آن‌ها، ترجمه ع.بهرامی، تهران: نشر ققنوس، 1391 (ویراست دوم).
Encyclopædia Iranica, Calendar: i. Pre-Islamic Calendars, Originally Published: December 15, 1990, Vol. IV, Fasc. 6-7, pp. 658-677
مرتضى راوندى‏، تاریخ اجتماعى ایران، تهران: انتشارات نگاه‏، تهران‏، 1382.
#زرتشت_باستان‌گرایی
#ملی_گرایی
#ناسیونالیسم

🆔https://chat.whatsapp.com/GUssnQCjNHpHsxZgsR29JE

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۱۳
مهدی فراحی

جواب شبهه روزه گرفتن روز عاشورا
#جواب اول از کتب اهل سنت
بررسی روایات موجود در منابع اهل سنت، به تعارض آشکار میان این روایات
دسته اول: قبل از نزول حکم روزه ماه رمضان،روزه روز عاشورا را قبل از حکم روزه ماه رمضان می دانند که پس از ان، روزه عاشورا ترک شد. (صحیح بخاری، ج۲، ص ۲۲۶)
دسته دوم: بعضی از این روایات اهل سنت روزه این روز را به تبعیت از عرب جاهلی می دانند که بعد رها شد. (صحیح بخاری ‌ج۲ص ۲۵۰)
دسته سوم: روزه عاشورا را سنت یهود می دانند که پیامبر از انها تبعیت کرد. (صحیح بخاری ج۲ ص۲۵۱)
دسته چهارم: پیامبر دستور به روزه این روز دادند ولی خودشان نمی گرفتند. (هیثمی، مجمع الزوائد، ج۳، ص۱۸۶)
#جواب دوم از کتب شیعه
*چون بنی امیه این روز را عید و شادی گرفتند(امالی شیخ طوسی، ص۶۷۷، بحار ج۴۵، ص۹۵) روایات فضیلت را جعل کردند و این امر به یک سنت در میان اهل سنت تبدیل شد. البته لازم است که ذکر گردد بنی امیه به شکرانه کشتن امام حسین (ع) به روزه، بسنده نکردند و دستور دادند مساجدی را هم درست کنند و ... (ر.ک: حماسه حسینی شهید مطهری ج۱، ص۱۲۲).

*این جعل در روایات مختلف شیعه نقل شده است زیباترین روایت پیش بینی امام علی علیه السلام می باشد که شیخ عباس قمی در مفاتیح در اعمال روز عاشورا می نویسد:
شیخ صدوق از میثم تمار به نقل از امام علی، نقل می کند: امام علی، فرمود: در آینده، فرزند پیامبر را به قتل می رسانند و روز عاشورا که فرزند پیامبر را کشته‌‏اند، روز مبارک قرار میدهند! راوی میگوید: به میثم تمار، گفتم: چگونه آن روز را روز مبارک قرار میدهند؟ گفت: آنان در فضیلت آن حدیث جعل میکنند و میگویند: روز عاشورا، روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفته با اینکه توبه آدم در ماه ذی الحجه پذیرفته شده است. آنان میگویند: در عاشورا، یونس از شکم ماهی نجات یافته، در حالی که در ماه ذی القعده از شکم ماهی نجات یافته است. میگویند: روز عاشورا روزی است که کشتی نوح کنار کوه جودی قرار گرفت در حالی که روز هیجدهم ماه ذی الحجه قرار گرفت. آنان میگویند: روز عاشورا دریا برای موسی شکافته شد در حالی که در ماه ربیع الاول شکافته شده بود. (محدث قمی، مفاتیح الجنان، اعمال روز عاشورا)

*در روایتی از امام رضا علیه السلام این موضوع تایید شده است متن روایت این است:
از امام رضا (علیه السلام) درباره روزه روز عاشورا سوال کردند.
حضرت فرمود: آیا از روزه پسر مرجانه سوال می کنید؟
روز عاشورا، روزی است که ناپاکان از آل زیاد به خاطر ] سرور و شادی ناشی از [ کشتن امام حسین (علیه السلام) آنرا روزه گرفتند
در حدیث دیگری، امام رضا (علیه السلام) می فرماید: "روز عاشورا، روز روزه نیست بلکه روز حزن و مصیبتی است که برای اهل آسمان و زمین و همه مومنان وارد شد و روز شادی و سرور پسر مرجانه و آل زیاد و اهل آتش است." (‌تهذیب شیخ طوسی، )
**بنابر این ائمه (علیهم السلام) به این دلیل که بنی امیه از روی سرور و شادی عاشورا را روزه می گرفتند، شیعیان را توصیه کرده اند در این روز روزه نگیرند و به عزاداری و سوگواری بپردازند.
**تذکر با اینکه روزه گرفتن کراهت دارد ولی به یاد تشنگی و گرسنگی اهل بیت کم کردن اب و غذا سفارش شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۲۶
مهدی فراحی
متن و پاسخ
متن شایعه

"آیا می دانید از بین امامان ۱۲ گانه ، ۹ تن آنها با آب انگور سمی کشته شده اند ؟ البته توجه داشته باشید که این آب انگوره ها اصلا حاوی الکل نبوده اند !!! یک ضرب الامثل هست که میگه : آدم عاقل از یک سوراخ دو بار نیش نمی خوره! یک امام اینطوری کشته میشه ، دوتا امام اینطوری کشته میشن ، دیگه حداقل از نفر سوم انتظار داریم یه ذره سنجیده تر عمل کنن ! زشته به غرآن !!! آیا امام هشتم وقتی خلیفه عباسی میخواست بهش آب انگور سمی بده ، خبر داشت که آب انگور سمی هستش ؟ اگه خبر داشته ، پس یعنی خود کشی کرده ! اگه خبر نداشته پس جریان علم لدنی ائمه و ارتباط با ملائکه و جنیان و عالم غیب چی میشه ؟!! اگر می گید این خواست خدا بوده ، پس دیگه خلیفه عباسی رو چرا بهش می گید قاتل ؟ اگر خواست خدا بوده پس به این معنی هستش که از نظر خدا زنده نبودن امام هشتم از زنده بودنش مفید تر بوده!غیر از اینه خدا وکیلی؟؟؟! بعضی ها میگن خلیفه عباسی امام رو مجبور کرد که سم بخوره!!! عجبا !!!! امام معصوم و زیر بار حرف زور رفتن ؟ مگه شماها نمی گید که یزید میخواست به زور از امام حسین بیعت بگیره و اون بنده خدا زیر بار حرف زور نرفت ، یعنی امام معصومتون اینجا رفته زیر بار زور ؟!! بر فرض زیر بار حرف زور بره و آب انگور سمی رو بخوره . خوب امداد غیبی چی میشه ؟ چرا اثر سم خنثی نشد ، مگه نمی گید خدا آتش رو برای ابراهیم تبدیل به گلستان کرد ؟ این جا آب قطع بود ؟ در ضمن آب انگور شیرینه و سم تلخ. اگر سم رو داخل آب انگور بریزن به محض خوردن مشخص میشه که سم داره و مزه غیر طبیعی داره. پس نتیجه اینکه برای در دام انداختن قربانی ، سم رو داخل شراب میریزن که خودش تلخه تا طرف متوجه نشه... "

 

پاسخ شایعه

1. برخلاف ادعای شبهه هیچیک از ائمه(ع) با آب انگور مسموم نشدند! تنها در شهادت امام صادق(ع) و امام رضا(ع) به انگور مسموم، نه آب انگور، اشاره شده و بقیه به روشهای دیگر مسموم شده اند.

http://yon.ir/shahaadat

2. هر انسانی روزی می میرد و هیچ علمی مانع مرگ نیست! امامان(ع) به همه چیز علم نداشتند بلکه هرگاه اراده می کردند، به موضوعی علم پیدا می کردند. چون علم غیب تأثیرى در تغییر حوادث عالم ندارد، تکلیف آور نیست و تکلیف ائمه مانند سایر افراد بشر، بر اساس علم عادى است.

http://yon.ir/Takliif

3. علم غیب امام دو گونه است، علم به موارد حتمی و موارد غیر حتمی، که تنها در موارد غیر حتمی برای امام تکلیف و اختیار وجود دارد تا با تغییر زمینه ها برای حفظ جان خود بکوشد.

4. پس ائمه(ع) در امر شهادتشان یا اراده به استفاده از علم غیب نکرده اند، یا با عواملی مانند خباثت و تصمیم قطعی خلفا، موضوع حتمی بوده و تکلیفی برای امام باقی نمی مانده است. 

http://yon.ir/elmemam

5. استمرار امامت ائمه(ع) در دوران قدرت دشمنان خونریزشان بهترین دلیل امدادهای الهی است؛ بعنوان مثال امام حسن(ع) بارها مسموم شدند که مشیت الهی در سایر موارد به زنده ماندن ایشان بود. امامان هم مانند سایرین مرگ محتومی دارند که امداد غیبی در این زمان موضوعیت ندارد.

http://yon.ir/masmoomiat

6. قضا و قدر خداوند اگر حتمی شود، عوض شدنی نیست؛ علم امامان به زمان و مکان شهادتشان فقط علم به یک واقعه حتمی است که رضایت آن بزرگواران به این قضا و قدر موجب ترفیع درجات آنها می شود.

http://yon.ir/hatmii

7. شرب خمر نه تنها در اسلام حرام است بلکه غیرمسلمانان صاحب خرد نیز بدلیل مضراتش از آن دوری میکنند؛ چه رسد به امامان معصوم که انسانهای کامل و عامل ترین مردم به احکام خداوند و از هر پلیدی پاک می باشند.

http://yon.ir/tathir

8. بی اعتقادی نویسنده از محتوای شبهه پیداست اما نتیجه گیری غیرمنطقی و مغرضانه پایانی متن، دلیل روشن عناد او با دین و برگزیدگان خداوند است. 


حق جو وحق طلب باشیم

لینک مطلب جهت انتشار:
http://shayeaat.ir/post/457
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۰
مهدی فراحی
تحریف های ناجوانمردانه داستان «خاکسپاری حافظ»، علیه دین داری و اخلاق حافظ

تحقیق از: حجت الله حاجی کاظم

چکیده: اثبات می کنیم داستان منتشر شده با عنوان «خاکسپاری حافظ»، نسبت به داستانی که در منبع اصلی از ادوارد براون آمده به شدت تحریف شده است؛ جهت گیری این تحریف علیه دین و اخلاق را بررسی می کنیم و در نهایت نشان می دهیم حتی داستانی که در منبع اصلی توسط  ادوارد براون آورده شده، به عنوان نقلی تاریخی ذکر نشده و ادوارد براون می خواسته فقط نشان دهد برخی مردم چه قدر به فال حافظ باور دارند. نشان خواهیم داد این داستان حتی با شواهد تاریخی محکم که خود ادوارد براون در کتابش ذکر کرده است، سازگار نیست و واقعیت خارجی ندارد. (هرچند داستان منتشر شده هم با داستان براون متفاوت است) خلاصه اینکه از ضعف روحیه تحقیق در میان ما، جنبش های ضد دین خوب ماهی می گیرند. خوب.

وقتی با نقل‌های بسیار زیرکانه علیه دین و فرهنگ ایرانی مواجه می‌شویم؛ وقتی با بررسی محققانه آن‌ها متوجه دروغ‌های ظریف و اثرگذارش می‌شویم، اطمینان پیدا می‌کنیم که عده‌ای برای این تحریف‌ها و داستان‌ها وقت می‌گذارند تا باور خود را القاء کنند.

از نظر وجدان عموم انسان‌ها تحریف، ناجوانمردانه است و حتی کسی که می‌خواهد سخن درستی را برساند، حق ندارد با دروغ و تحریف به سوی هدف خویش حرکت نماید.



«داستان خاکسپاری حافظ»  که متأسفانه صدها بار (این تعداد را می‌توان با جستجوی معمولی در گوگل حدس زد) در فضای مجازی تکرار شده است، دروغی تاریخی است که هدف آن را بررسی کرده و اصل داستان را از منبعی که برای آن گفته‌اند (تاریخ ادبیات ایران نوشته ادوارد براون) می‌بینیم و منابع براون را نیز بررسی می‌نماییم.

متن داستان تحریف‌شده «خاکسپاری حافظ»

ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می‌رود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار (اراذل و اوباش) ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ می‌ریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ‌ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ‌ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ. ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمی‌خیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ می‌دهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ می‌دهند ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ‌می‌کند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ‌می‌شود:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت        که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد ، تو برو خود را باش        هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هوشیار و چه مست         همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ می‌شوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ به زیر می‌افکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ پیکر حافظ انجام می‌شود ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ «ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ» ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ. (منبع: تاریخ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ، ﺟﻠﺪ ﺳﻮﻡ)

جعل کننده داستان دروغین خاکسپاری حافظ چه می‌خواسته بگوید؟ (نقد محتوایی)

عبارت «مانع دفن جسد شاعر در مصلای شهر می‌شوند … به این دلیل که حافظ شراب‌خوار و بی‌دین بوده … » می‌خواهد وی را شراب‌خوار و بی‌دین معرفی نماید. مفتی و مردم شهر که هم‌عصر وی بوده‌اند، اعتراضی به این تهمت نمی‌کنند و تا آخر این داستان، کسی ادعای شراب‌خوار و بی‌دین بودن وی را رد نکرده و اتفاقاً شعری که آمده نیز در همین راستاست. جالب اینجاست که پروژه بی‌دین معرفی کردن امثال سعدی، زکریای رازی، خیام و … چندی است به‌عنوان بخشی از پروژه ضد دین فعالیت می‌نماید. آنان می‌خواهد مفاخر ایرانی و اسلامی را اهل فجور و موافق با نظرات خویش معرفی کنند. مقالاتی از استاد دکتر آقایانی چاوشی عضو هیئت‌علمی دانشگاه شریف در دفاع از دین‌داری برخی از این مفاخر منتشر شده است.

کسانی که فتوای مفتی شهر را اجرا می‌کنند، مردم کوچه و بازار هستند و نه فرهیختگان و اندیشمندان و از این رو سعی در دور نشان دادن منصب فتوا از تعقل و اندیشه دارد.

با توجه به ماجرای داستان، معنای بیت دوم این خواهد بود که هرکس در امور مرتبط با دین تنها باید به امر خودش بپردازد و حساسیت‌هایی که دین نسبت به احکام شراب‌خوار، غیرمسلمان و … است، ناشی از توجه نکردن به عیب‌های خود است. البته ما معنای این بیت از شعر حافظ عزیز را که عمر در علوم رایج حوزه‌های اسلامی گذاشت،‌ این‌گونه می‌دانیم که ما را از عیب‌جویی دیگران منع کرده است و … که سخن صحیحی است اما دلیل بر مخالفت با احکام اجتماعی دین نیست.

با توجه به فضای داستان، می‌خواهند بیت آخر را این‌گونه تفسیر کنند که چه حقیقتاً شراب‌خوار باشی، چه اهل مسجد و چه اهل دیگر ادیان، هیچ تفاوتی در حضور تو در خانه عشق ندارد. درحالی‌که به نظر ما مقصود حافظ از میکده و می و کنشت و … مقاصد عرفانی است که در جای خود بررسی شده است.

می‌خواسته منطق دین‌داری را در جامعه مغلوب نهایی معرفی کند. منطقی که به ادعای آنان با فال حافظ هم شکست‌خورده بود. «ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ حیرت‌زده می‌شوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ به زیر می‌افکنند»

بررسی سند داستان و اثبات تحریف بودن داستان خاکسپاری حافظ

ماجرا از این قرار است که ادوارد براون از قول کتابی به نام «رساله لطیفه غیبیه» که در آن برخی نمونه‌های فال حافظ ذکر شده است، داستانی مشابه را نقل می‌کند که البته محتوایی بسیار بسیار متفاوت با داستان منتشر شده در فضای وب دارد. داستان مربوطه را از کتاب وی واژه به واژه نقل،‌ نقد و با داستان منتشر شده مقایسه می‌کنیم. برای تحقیق خوانندگان، کتاب را بارگذاری و پیوست کرده‌ایم که از اینجا قابل دانلود است.

قبل از ذکر مطلب ادوارد براون، باید گفت وی در همین کتاب می گوید:

«تنها اثری از معاصرین خود حافظ که مشتمل بر ذکر نام اوست و ما را بدان آگاهی حاصل گردیده، همانا مقدمه ای است که یکی از دوستان وی که جامع اشعار او بوده موسوم به محمد گندام نوشته.»(ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، جلد سوم، کتاب دوم، فصل چهارم، صفحه ۳۶۰ کتاب، صفحه ۳۹۴ فایل پیوست)



تایید اهمیت مقدمه محمد گلندام از سوی ادوارد براون

براون منابع درباره حافظ را ضعیف بر می شمرد. (همان، صفحه ۳۶۴) سپس در بخشی که می‌خواهد در مورد اعتماد فارس زبان‌ها به فال حافظ سخن بگوید، از کتاب رساله لطیفه غیبیه مطالبی می‌آورد. کتابی که در بخش اسناد، آن را قوی ندانسته است. با این حال داستان‌هایی از فال حافظ از آن کتاب نقل می‌کند. در میان این داستان‌ها، به داستان فال حافظ در هنگام خاکسپاری او اشاره می‌کند که هیچ سندی برای آن بر نمی‌شمرد (حتی همین کتاب رساله لطائف غیبیه را). البته در نهایت داستان ادوارد براون با داستان منتشر شده در اینترنت کاملاً متفاوت است در حالی که منبع داستان را کتاب ادوارد براون معرفی کرده اند.

داستان به نقل از ادوارد براون چنین است: (ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، جلد سوم، کتاب دوم، فصل چهارم، صفحه ۴۱۸ کتاب، صفحه ۴۵۳ فایل پیوست)

«هم از زمان حافظ حکایتی منقول است که در لطائف غیبیه ذکر نشده است و آن این است که چون شاعر وفات یافت، بعضی از تخطئه کنندگان وی مانع از آن شدند که او را در قبرستان دفن کنند. چون در این باب بر آن شدند که از دیوان او فالی برگرفته و هرچه از آن فال حاصل شد، حاکم قضیه باشد؛ دیوان را به تفأل گشودند این بیت مناسب برآمد:

قدم دریغ مدار از جنازه حافظ           که گرچه غرق گناه است، می‌رود به بهشت.»



تصویر متن اصلی داستان کتاب ادوارد براون

 

تحریفات داستان جعلی «خاکسپاری حافظ» نسبت به داستان براون

نسبت بی دینی و شراب‌خواری دادن به حافظ که متأسفانه موجب شده حتی برخی این داستان را با برچسب «شرابخواری-حافظ» در اینترنت منتشر کنند.

اضافه کردن فتوای مفتی و اراذل و اوباش دانستن پیروان فتوا دهندگان و اندیشمند و فرهیخته خواندن معترضان به فتوا دهنده.

تغییر قبرستان شهر به مصلای شهر برای کاهش تردید مخاطب

افزودن نقشی برای یک کودک برای تلطیف فضای داستان به نفع خود

حذف بیت نقل‌شده در داستان براون و جایگزین کردن سه بیت دیگر برای ایجاد منظور خود

مغلوب معرفی کردن منطق دین‌داران در مقابل شراب‌خواران بی‌دین (تهمتی که به حافظ می‌زنند): «ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ حیرت‌زده می‌شوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ به زیر می‌افکنند»

دلایل قابل استناد نبودن تاریخی خود داستان کوتاه ادوارد براون

باوجود آنکه داستان منتشر شده در اینترنت و شبکه های اجتماعی تفاوت های فاحشی با داستان براون دارد، اما به نظر می رسد خود داستان نقل شده توسط ادوارد براون نیز با مقصود بیان حقیقتی تاریخی نبوده و صرفاً براون می خواسته تمایل ایرانیان به فال حافظ را در خرده فرهنگ های اقوام ایرانی به نمایش گذارد. دلایل ما چنین است:

ادوارد براون این داستان را به‌عنوان نقلی در مورد فرهنگ شفاهی مردم نسبت به فال حافظ آورده و هیچ منبع تاریخی برای آن نداشته وگرنه به خاطر تقیدش به منابع، ‌ذکر می‌کرده است. (این داستان از فیصل عبدالحسن محقق معاصر نیز نقل شده که منبع وی هم ظاهراً همین ادوارد براون است.) به نظر می‌رسد انسان محققی همچون براون، نمی توانسته داستانی بی منبع نقل کند. تنها توجیه ما برای او این است که وی داستان را صرفاً به جهت نشان دادن رواج فال حافظ در میان ایرانیان چنین داستانی را نقل کرده است.

داستان براون اگر قرار باشد یک گزارش تاریخی تصور شود،‌ با برخی شواهد تاریخی ناسازگار است. برای مثال، خود ادوارد براون در همین کتاب از قول گلندام (که براون وی را تنها معاصر حافظ که درباره او نوشته می داند)، نقل می کند که حافظ در زمان خود اشعارش را جمع آوری نکرد و وی (گلندام) بعد از وی با مشقت و یکی یکی به جمع آوری اشعار وی پرداخت. حال چگونه ممکن است مردم هنگام مرگ او دیوانش را آورده و به او فال بزنند؟! حافظ پژوهان در مقدمه دیوان حافظ موجود در عصر حاضر، گفتار گلندام را به جهت اهمیتش می آورند. (برای مثال، دیوان حافظ نسخه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی) سعید نیاز کرمانی در کتاب «حافظ شناسی» می گوید: «محمد گلندام براى جمع آورى اشعار حافظ وعده میدهد که در ازاى هرغزل یافته شده یک سکه طلا بدهد» (حافظ شناسی، ج۴،صفحه۱۷۴) ضمنا تصویر کتاب ادوارد براون در مورد تدوین نشدن اشعار حافظ تا زمان وفاتش در ذیل آمده است:



گلندام می گوید حافظ در زمان خود اشعارش را جمع آوری نکرد.

تخطئه کننده حافظ چگونه می‌توانسته وی را از دفن شدن در قبرستان منع کند؟ تنها کسی که مسلمان نباشد در قبرستان مسلمانان دفن نمی‌شود در حالی که از نظر عموم حافظ پژوهان (و از جمله خود ادوارد براون) حافظ انسانی متقی، معلم قرآن، مدرس تفسیر (کشاف) و … بوده است و بندگی خدا می کرده. (صفحه ۳۶۲ و ۳۶۳ همان کتاب)

یکی از اشکالات منطقی داستان نیز این است: در داستان آمده که می خواستند از دفن او در قبرستان ممانعت کنند. این تنها در حالتی است که وی را کافر دانسته باشند. چگونه ممکن است مردم مسلمان کسی را کافر بدانند و برای حل اختلاف به بیت شعری استناد کرده و درنهایت به‌جای تکیه بر دین و شواهد عینی، بر آن فال تکیه کنند؟

یکی دیگر از اشکالات منطقی داستان چنین است: چگونه ممکن است فال حافظ به محض وفات بدون هیچ سابقه ای در زمان حیاتش رواج داشته باشد به نحوی که مردم شهر نسبت به ملاک قرار دادن آن به توافق برسند؟ (حتماً می گویند وقتی حافظ زنده بوده برایش فاتحه می‌خواندند و به دیوانی که نداشته فال می‌زدند!!؟)

بیاییم هر نقلی را منتشر نکرده و لااقل گاهی اسناد آن را بررسی نماییم. حافظ شیرازی عارف و فقیه نامدار جهان اسلام به همین راحتی در اذهان عمومی به نفع کفر و شراب خواری و شاهد بازی و … مصادره می گردد اگر ما اهل تحقیق نباشیم.

لطفا در صورت نقل،‌ منبع را ذکر کنید.

 برای شبکه های پیام رسان (در صورت تمایل، منتشر کنید تا دیگران نیز بدانند:)

تحریف‌های ناجوانمردانه داستان «خاکسپاری حافظ»

داستانی که صدها بار در اینترنت و شبکه‌های پیام رسان به نام «خاکسپاری حافظ» به نقل از ادوارد براون منتشر شده(خودتان جستجو کنید)، تحریف زندگی حافظ شیرین سخن است. داستان «خاکسپاری حافظ» ضمن معرفی حافظ به عنوان شرابخوار، دینداری دینداران را ملامت می‌کند و نتیجه فال حافظ را، یکسان دانستن مسجد و کنشت و نیز شکست دینداران جامعه آن روز می‌داند. گفته اند علما می گویند چون حافظ شرابخوار(؟) است، در فلان جا دفن نشود … فال حافظ گرفتند فهمیدند حافظ شرابخوار، آدم خوبی است و مسجد و کنشت یکسان است.

تحلیل تاریخی:

در متن منتشر شده در فضای مجازی، تعبیراتی بر داستان اصلی ادوارد براون افزوده‌اند و به کتاب او منبع داده‌اند. سعی کرده‌اند با این تغییرات، دینداری حافظ را زیر سؤال برده، علما را مخالفان حافظ معرفی و دینداران را قشرسطحی و اوباش جامعه آن روز نشان دهند. ضمناً شعری که در فال حافظ در کتاب براون آمده را تغییر داده و از یک بیت به سه بیت افزایش داده‌اند.

اما نکته مهم‌تر این است که ادوارد براون تاکید کرده که در مورد حافظ اطلاعات تاریخی بسیار کمی داریم و تقریباً تنها مستند ما، نوشته‌های گلندام است. براون، مشابه داستان خاکسپاری حافظ را تنها برای بیان این موضوع که در میان ایرانیان فال حافظ رواج دارد و داستان‌هایی هم در مورد اهمیت این فال رایج است، آورده و فقط خواسته بگوید چقدر در نظر برخی ایرانیان فال حافظ اهمیت دارد. همین. حتی هیچ منبعی هم برای این داستان ذکر نمی‌کند؛ در حالی حتی برای بقیه داستان ها منبع ذکر کرده است.

این داستان تناقض محتوایی هم دارد:
دیوان حافظ به تصریح حافظ شناسان از جمله براون، سال‌ها بعد جمع‌آوری شده و کتابی نبوده که از آن فال گرفته شود
و ضمناً استناد به فال حافظ بلافاصله بعد مرگ او بدون هیچ سابقه قبلی، بی معنی است.
از مستندات تاریخی بر می‌آید که حافظ، برای حفظ چهارده روایت قرآن وقت صرف کرده؛ دروس دینی همچون تفسیر می‌گفته و در لباس عالمی اهل دل و پرهیزکار بوده است.

متأسفانه این داستان نیز در ادامه پروژه کافر دانستن مفاخر ایران زمین همچون رازی و خیام و … است که با دروغ، قصد مخفی شدن پشت دانشمندان ایران را داشته است. داستان یادشده حتی ذکر منبع کرده اما غیر منصفانه، همان منبع را نیز تحریف نموده است.

در کپی کردن مطالب در شبکه های اجتماعی، کمی بیشتر دقت کنیم. مفاخرمان،‌ سرمایه‌های ما هستند.

توضیح مفصل‌تر و دانلود اصل کتاب و متن منتشرشده:


بررسی شبهات مشابه
http://mighatemehr.ir/fa/?cat=1006
منبع: پایگاه میقات مهر؛ ‌قلم حجت حاجی‌کاظم

لطفا رسانه باشید تا شایعات جامعه ما کاهش یابد.
این نسخه توسط پایگاه میقات مهر ترجمه شده است.


http://mighatemehr.ir/fa/?p=2144
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۷ ، ۲۲:۱۹
مهدی فراحی


متن شایعه

من فریبا هستم مادر امیر بابک هشت ساله. دلیل این که مشخصات میگم بخاطر این که میخوام تجربه تلخی که داشتم رو در اختیار گروه بذارم، گرچه هنوز با عواقبش در جنگیم ولی فقط توکل به خدا داریم وامید به دعای شما دوستان. پسر من روز بیستم مرداد امسال مبتلا به سندرمی شد بنام میلرفیشر، یک بچه کاملا سالم که کلاس کاراته میرفت ولی به یکباره در ظرف شش ساعت تمام حرکات ماهیچه های محیطی وعلاوه بر ان بلع وگگ را از دست داد. پسر من ۳۶روز در ای سی یو بیمارستان بعثت همدان بستری شد. روزگار خیلی بدی بود حتی گاهی تنفسش نیز دچار مشکل میشد ولی خداوند بما لطف کرد و بابک اینتوبه (تنفس مصنوعی) نشد بابک 20 روز چشمانش بسته بود و۵۲ روز منع اب وغذا بود چون احتمال خفگی داشت.. فقط سرم درنهایت با امپول مخصوص وپلاسما فرز جواب داد و بعداز ۳۶روز از بیمارستان مرخص شد... الان خانه است. دیدش برگشته، کم کم بلع وسرفه وعطسش برگشت ولی مدام فیزیو تراپی میشه . حرکات در دستانش برگشته ولی انگشتانش هنوز نه وفعلا قادر به راه رفتن نیست..  امیدمان به خداست تا خواهرش دیماه به دنیا میاد بابک هم سرپا بشه.... ولی مامانهای گل برای خودم مهم بود بدونم چرا این بلا سر عزیز من امده خیلی تحقیق کردیم ،انواع ازمایشات حتی تا المان هم رفت. این بیماری در نتیجه عفونت ویروسی یا انفولانزا یا سرما خوردگی ایجاد میشود در حالیکه بابک در تابستان هیچ کدام از اینها را نداشت. در نهایت یکی از اشنایان که خانم دکتری بودند دوسال پیش به این بیماری مبتلا شده بودند به دیدار ما امد وایشان عنوان کردند علت را در یکی ازکلینیکهای امریکا بعد از سه ماه تحقیق روی ایشان مشخص کردند : واکسن انفولانزا!!! بابک به توصیه دکترهاش واکسن انفولانزا زد ولی افسوس که تجمع عفونت، ویروسی بود و برای بدن خودایمنی ایجاد میکند که بدترین حالت است زیرا واکسن انفولانزا تب نداره این ویروس میره وروی رشته های عصبی مینشینه بعد از مدتی گلبولهای سفید انرا شناسایی میکنند حمله که میکنند باعث پاره شدن غلاف میلین اعصاب میشود.. در امریکا گفته بودند که ما در این مملکت به این وسعت تنها واکسن انفولانزا را به ۱)پیرمردان و پیرزنهای بالای شصت سال که توان عفونت ندارن۲)بیماران سرطانی۳)بیماران هپاتیت وایدزی و درنهایت بیمارانی که درمانی ندارند تجویز میکنیم! حتی ما عقیده داریم که کودک ۲ روزه که متولد میشود تحمل انفولانزا را دارد !چرا شما در ایران آن را براحتی تهیه واستفاده میکنید؟ خواهش میکنم سه روز تب یا یک هفته انفولانزا بچه را کاملا وبه صورت طبیعی ایمن میکند ولی واکسن کاملا به بدن املای غلط میدهد. به گفته کلینیک امریکایی واکسن شما را در برابر یک نوع سرما خوردگی ایمن میکند و دربرابر ۹۹ نوع دیگر که توانستیم شناسایی کنیم خود ایمن میشوید که بسیار خطر ناک هست .از واکسن آنفولانزا استفاده نکنید. هشدار جدی "


پاسخ شایعه

1. اغلب اطلاعات شایعه صحیح نیست! سندروم "میلر فیشر" نوع نادری از بیماری "گیلن باره"است که یک بیماری خود ایمن و عفونی می باشد.
2. از هر یک میلیون تزریق این واکسن، تنها یک نفر دچار این علائم می‌شود! در اغلب موارد علائم این سندروم همزمان با تزریق واکسن بروز پیدا می کند که با توجه به ابتلای این کودک مدتی بعد از تزریق، واکسن عامل بیماری او نیست!
3. در ایران هم تزریق واکسن آنفولانزا تنها به سالمندان، کودکان، زنان باردار، بیماران قلبی، ریوی، کلیوی و دیابت توصیه می‌شود و فواید تزریق آن در این گروه‌ها بسیار بیشتر از احتمال بروز عوارض آن است!
4. ادعاهای فاقد سندی مانند "تحقیق یک کلینیک مجهول" یا "گفته های خانم دکتری ناشناس"، نمی تواند دلیل توصیه به عدم استفاده از واکسن باشد!
5. اگر عوارض ادعا شده فراگیری داشت، سازمان غذا و داروی جهانی و کشوری که سازمانی علمی و سختگیر است، جلوی تولید و توزیع این دارو را می گرفتند، نه اینکه برای آن تاییدیه صادر کنند!
6. انتشار مطالب غیرعلمی و فاقد مستندات معتبر، موجب بروز مشکلاتی در سلامت جامعه است! از بازنشر چنین پیامهایی جدا خودداری کنیم!

حق جو و حق طلب باشیم
لینک مطلب جهت انتشار:
http://shayeaat.ir/post/696

دوشنبه 19 مهر 1395

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۷ ، ۱۰:۲۳
مهدی فراحی