۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۵
خاکستر حسرت شده ام
««خاکستر حسرت شده ام»»
★دیشب سه غزل، نذر تو کردم که بیایـــــی
چشمم به ره عاطفه خشکید ؛ کجایــــی؟؟
★با شِکوه ی من چهره ی آدینه ترک خــورد
از ســوی تو اما نه تبسم؛ نه نـــــدایی
★از بس که در اندیشه ی تو شعله کشیدم
خاکسـتر حسرت شده ام؛ نیست دوایی؟
★آمار تپشهای دلــــــــــم را به تو گفتم
پرونده شد اندوه من از درد جــــــدایی
★ســـــوگند به آوای صمیمانه ی نامـــت
از عشق فقط قصد من و شعر، شــــمایی
★هر فصل، دلم بی تو ببین رنگ خـزان است
آغـــــاز کن ای گل ! سفر سبز رهــایی
★من منتظرم ! مرحمتی لطفی ، نگاهـــی
حیف است رسد مرگ من اما ! تو نیایـــی...
««اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»»
۹۴/۰۶/۲۰