با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
۰۸ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۳

ارمنی و ارمنی زاده

««ارمنی بود و ارمنی زاده»»
*ارمنـی بود و ارمنی زاده، ظــرف خالی گرفــت در دستش
آمــد و تــوی صــف نذری گفت: ((السلام علیــک دُردانــه))
.
پچ پچی دور او به راه افتاد، عده ای خنده، عده ای مبهوت
زیر لب دختری غضب می کرد: ((مــردکِ ارمنــیِ دیوانــه))!
.
سرِ خود را گرفت پایین تر، بغـــض تلخی گرفــت جانش را:
((من محب حسین(ع) و اولادش... آشنایم نه اینکه بیگانه))
.
صفِ دلواپسی جلو می رفت، ارمنی در دلش چه غوغا بود
روضه خـوان از رقیـّــه بانو خواند، از سه ساله میانِ ویرانــه
.
توی حالِ خودش پریشان بود، ..[فکر بیماریِ پسر در سر]
ناگهان مردی از سرِ صف گفت: ((شد تمام و نمانده یک دانه))!
.
همه رفتند و ارمنی آمد، با قسم، با گلایه و اصــرار
زد عقب هر کسی جلو آمد، رفت با گریه آشپزخانه ...
.
یک نگاهی به دیگِ خالی کرد، گفت:((باشد قبول آقاجان...
من همانم که دیگران گفتند ... مــردکِ ارمنیِ دیوانــه...))!
.
پای خود را گذاشت در کوچه، دلخور از خویش و از ندامت ها
دستِ رد خورده بود بر قلبـــش، رفت خــانه چه نا امیــدانه
.
وسطِ دسته ظهــرِ عاشـورا، پسـری با صلیــب بــر گـــردن
ناگهان ویلچرش زمین افتاد... وَ پسر روی پاهایش ایستاد، مرد و مردانه ....
.‌
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۰۸
مهدی فراحی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی