با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۶ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

این شعر معرکه است از نظر من ارزش چندبار خوندن داره...
وصف حال همه مون؛
مجلس ترحیم خودم ...

آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را می دیدم
همه آنها که نمی دانستم
عشق من در دلشان ناپیداست
واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
از همه خوبیها
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
"مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"

راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان می کردم
تنهایم
و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم

همه شان آمده اند،
چه عزادار و غمین
من نشستم به کنار همه شان
وه چه حالی بودم،
همه از خوبی من می گفتند
حسرت رفتن ناهنگامم،
خاطراتی از من
که پس از رفتن من ساخته اند
از رفاقت هایم،
از صمیمیت دوران حیات
روح من قلقلکش می آمد
گرچه این مرگ مرا برد ولی،
گوییا مرگ مرا
یاد این جمله رفیقان آورد
یک نفر گفت:چه انسان شریفی بودم
دیگری گفت فلک گلچین است،
خواست شعری خواند
که نیامد یادش
حسرت و چای به یک لحظه فرو برد رفیق
دو نفر هم گفتند
این اواخر دیدند
که هوای دل من
جور دیگر بوده است
اندکی عرفانی
و کمی روحانی
و بشارت دادم
که سفر نزدیک است
شانس آوردم من،
مجلس ختم من است
روح را خاصیت خنده نبود

یک نفر هم می گفت:
"من و او وه چه صمیمی بودیم
هفته قبل به او، راز دلم را گفتم"
و عجیب است مرا،
او سه سال است که با من قهر است...

یک نفر ظرف گلابی آورد،
و کتاب قرآن
که بخوانند کتاب
و ثوابش برسانند به من
گرچه بر داشت رفیق،
لای آن باز نکرد
گو ثوابی که نیامد بر ما
یک نفر فاتحه ای خواند مرا،
و به من فوتش کرد
اندکی سردم شد

آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد
آمد آن گوشه نشست،
من کنارش رفتم
اشک در چشم،عزادار و غمین
خوبی ام را می گفت

چه غریب است مرا،
آن که هر روز پیامش دادم
تا بیاید،که طلب بستانم
و جوابی نفرستاد نیامد هرگز
آمد آنجا دم در،
با لباس مشکی،
خیره بر قالی ماند
گرچه خرما برداشت،
هیچ ذکری نفرستاد ولی
و گمان کردم من،
من از او خرده ثوابی، نتوانم که ستاند

آن ملک آمد باز،
آن عزیزی که به او گفتم من
فرصتی می خواهم
خبرآورد مرا،
می شود برگردی
مدتی باشی، در جمع عزیزان خودت
نوبت بعد، تو را خواهم برد

روح من رفت کنار منبر
و چه آرام به واعظ فهماند
اگر این جمع مرا می خواهند
فرصتی هست مرا
می شود برگردم

من نمی دانستم این همه قلب مرا می خواهند
باعث این همه غم خواهم شد
روح من طاقت این موج پر از گریه ندارد هرگز
زنده خواهم شد باز
واعظ آهسته بگفت،
معذرت می خواهم
خبری تازه رسیده ست مرا
گوییا شادروان مرحوم،
زنده هستند هنوز
خواهرم جیغ کشید و غش کرد
و برادر به شتاب،
مضطرب، رفت که رفت
یک نفر گفت: "که تکلیف مرا روشن کن
اگر او مرد،خبر فرمایید،خدمت برسیم
مجلس ختم عزیزی دیگر،منعقد گردیده
رسم دیرین این است،
ما بدان جا برویم،
سوگواری بکنیم"

عهد ما نیست ،
به دیدار کسی،کو زنده است،
دل او شاد کنیم
کار ما شادی مرحومان است

نام تکلیف الهی به لبم بود،
چه بود؟
آه یادم آمد،
صله مرحومان
واعظ آمد پایین،
مجلس از دوست تهی گشت عجیب
صحبت زنده شدن چون گردید،
ذکر خوبی هایم
همه بر لب خشکید

ملک از من پرسید:
پاسخت چیست؟
بگو؟
تو کنون می آیی؟
یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی؟

چه سوال سختی؟
بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن
زنده باشم بی دوست؟
مرده باشم با دوست؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۰۲
مهدی فراحی

" خدا " ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ"ﻋﻤﺮ ﺩﻧﯿﺎ" 

ﺳﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ! ! ! 

ﮔﻠﻮﯼ ﺧﺸﮏ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﺑﻪ

" ﺑﺎﺭﺍﻥ " ﺗﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ! 

ﻭ. . . ﺗﺎﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ 

" ﮐﺎﺟﯽ " ﻧ‌‌ﻤﯽﺍﻓﺘﺪ 

ﻭ. . . ﺑﺎﻏﯽ ﺍﺯ ﻫﺠﻮﻡ ﺩﺍﺱ ﻫﺎ 

" ﭘﺮﭘﺮ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ! ! ! 

" خدا " ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﺩﺍﻧﻪ ﺍﯼ 

" ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ " ﺑﺎرﺍﻥ " 

" گلی " ﺑﺎﻻ ﺭﻭﻧﺪﻩ ﻣﺜﻞ 

" ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ 

ﻭ. . . ﮐﺮﻡ ﮐﻮﭼﮑﯽ

 " ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ " ﺯﯾﺒﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ! ! ! 

" خدا " ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ؛ 

" ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ " می شود " ممکن "

 ﻭﻟﯽ. . . ﻭﻗﺘﯽ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﯾﮕﺮ

 " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﺷﺪ. . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۵۹
مهدی فراحی

"تقدیم به رهبرم سید علی" 


شک نکن در جگر و غیرت ایرانی ها

نبریمت سر بازار چو کنعانی ها


نگذاریم بنی ساعده تکرار شود

باز تکرار همان بی سرو سامانی ها


کاش قدری محک تجربه آید به میان

تا سیه روز شوند این عربستانی ها


خواب از چشم پر از ترس شما میگیرد

مالک اشتری از نسل سلیمانی ها


یا علی گفتیم و از نام علی میترسند

خیل وهابی و تکفیری و سفیانی ها


شاعران، شعر حماسی و ولایی بدهید

به کــریــمـی و مــطـیــعــی و نـــــریــمــانـــی هـا


ذکر سربند من امروز فقط خـــامـــنـــه ایـــســت

نام زیبای تو شد زینت پیشانی ها


باید عـمـار، شویم حادثه ها در راهند

تا کنیم دور از او ، گرد پریشانی ها


مهدیا … ما همه از طایفه سلمانیم


هرچه خواهد بشود ، پای علی می مانیم…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۵۶
مهدی فراحی

هر کس ز ولایت و ولیّ دور شود

همسایه ی دشمن است و منفور شود!

پروانه صفت، گِرد ِعلی میگردیم

تا دیده ی هر فتنه گری کور شود!

*

ما از خم پرجوش ولایت مستیم

عهدی ازلی با ره مولا بستیم

بنگر که وظیفه چیست در این میدان

ما افسر جنگ نرم آقا هستیم

*

پرسید زمن رفیق با تجربه ای

ای بر لب تو ز دوست هر زمزمه ای

محبوب تو کیست؟ بی تأمل گفتم

ســــــــــــــــیـــــــــــــــد 

 عـــــــــــــــــلــــــــــــــی 

 حـــــــسیــــــــنــــی

 خـــــــامـــــــنـه ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۵۴
مهدی فراحی

سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان

که من این خانه به سودای تو ویران کردم

توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون

می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم

نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست

آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم

این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت

اجر صبریست که در کلبه احزان کردم

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۱
مهدی فراحی

بِظُهورِالْحُجَّه..


پیرعصیان شده ام گرچه جوانت هستم

سالیانیست که از منتظرانت هستم!!


روزهایم همه باغیرشما شد سپری

زحمتم شد،چقدرمن نگرانت هستم!!


من که جز درد برای تو ندارم چیزی

آری آن قطره ی روی مُژِگانت هستم


نامم آمد وسط توبه و استغفارت

من همان شرح فلان ابن فلانت هستم


شده ام بین اهالی "یَسٰار" قومت

اولین اسم که جاری به زبانت هستم


بس که آشوب گرفته همه ایمانم را

خاک عالم به سرم رعشه به جانت هستم


حال و روزم که چه حاجت به بیانش آقا

لکه ی معصیتم،زشت وعیانت هستم


این سیاهی مرا هیچ خریداری نیست

جنس ناجور و برون ریز دکانت هستم


زودترکاش که راحت بشوی از دستم

سخت عاصی شده ام بار گرانت هستم

اللهم عجل لولیک الفرج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۲
مهدی فراحی
««ارمنی بود و ارمنی زاده»»
*ارمنـی بود و ارمنی زاده، ظــرف خالی گرفــت در دستش
آمــد و تــوی صــف نذری گفت: ((السلام علیــک دُردانــه))
.
پچ پچی دور او به راه افتاد، عده ای خنده، عده ای مبهوت
زیر لب دختری غضب می کرد: ((مــردکِ ارمنــیِ دیوانــه))!
.
سرِ خود را گرفت پایین تر، بغـــض تلخی گرفــت جانش را:
((من محب حسین(ع) و اولادش... آشنایم نه اینکه بیگانه))
.
صفِ دلواپسی جلو می رفت، ارمنی در دلش چه غوغا بود
روضه خـوان از رقیـّــه بانو خواند، از سه ساله میانِ ویرانــه
.
توی حالِ خودش پریشان بود، ..[فکر بیماریِ پسر در سر]
ناگهان مردی از سرِ صف گفت: ((شد تمام و نمانده یک دانه))!
.
همه رفتند و ارمنی آمد، با قسم، با گلایه و اصــرار
زد عقب هر کسی جلو آمد، رفت با گریه آشپزخانه ...
.
یک نگاهی به دیگِ خالی کرد، گفت:((باشد قبول آقاجان...
من همانم که دیگران گفتند ... مــردکِ ارمنیِ دیوانــه...))!
.
پای خود را گذاشت در کوچه، دلخور از خویش و از ندامت ها
دستِ رد خورده بود بر قلبـــش، رفت خــانه چه نا امیــدانه
.
وسطِ دسته ظهــرِ عاشـورا، پسـری با صلیــب بــر گـــردن
ناگهان ویلچرش زمین افتاد... وَ پسر روی پاهایش ایستاد، مرد و مردانه ....
.‌
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۳
مهدی فراحی

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ! ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﻭ ﭼﺮﺍ ﮐﺮﺩﻡ

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ .……

ﻭ ﮔﺮ ﺩﺭ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ،ﺗﮑﯿﻪ ﺟﺰ ﺑﺮﮐﺒﺮﯾﺎ ﮐﺮﺩﻡ ،

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ ……

ﺍﮔﺮ ﺟﺰ ﺑﺮ ﺗﻮ؛ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﻟﺬﺕﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ُ

ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻦ .……

ﻭﮔﺮ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ های ﺯﻣﯿﻨﯽ ﻣﺒﺘﻼ ﮐﺮﺩﻡ ،

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ .……

ﺍﮔﺮ ﺍﺳﻤﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ ،

ﻣﻦ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﻢ …….

ﻭ ﮔﺮ ﺩﺭ ﻧﯿﮏ ﺭﻭﺯﯼ؛ﻏﻔﻠﺖ ﺍﺯﺷﮑﺮ ﻭ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻡ

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ .……

ﺍﮔﺮ ﻟﻐﺰﯾﺪﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﭘﺎﯾﻢ ، ﺑﺒﺨﺸﺎﯾﻢ .

ﻭ ﮔﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﺵ ﺯﯾﺮﻡ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﭘﺎﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮐﺮﺩﻡ ،

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ .……

ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ

ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ......

ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧﺮ ﺗﻮﯾﯽ ﻋﺸﻖ ﺁﻓﺮﯾﻨﺎ،ﻣﻦ

خطاکردم👋

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۳
مهدی فراحی
آقا ســـــــــلام!
بازمنــم ،خاڪ پایــــتان .
دیـــوانه ای ڪه لڪ زده قلبــــش برایــــــتان !
در این ڪلاس ســــرد، حضور تو واجب است
این بار چندم است ڪه استاد غایب است ؟
نرگس شڪفتــــه است تو را داد می زنـــد
آقا بیا ڪه فاصـــــله فــــــریاد می زنــــــــد
این روزها نمی شــــــــــــود اندوهگین نبود
دلــــــواپس نهایــــــــت تلخ زمیــــــــن نبود
امروز دلم عجیب تو را درد می کشـــــــد
دستم مدام واژه ی « بر گــــــــــرد » می ڪشـد
امضاء : دو چشم خیس و دلی در هوایتـــان ،
دیوانه ای ڪه لڪ زده قلبش برایتــــــــــان . . .
" اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الفَرَج "
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۱
مهدی فراحی
دلم تنگ است یامهدی کجا ماندی؟
بگو دیشب نمازت را کجا خواندی؟
کنار بارگاه مرتضی بودی؟
و یا که زائرموسی الرضا بودی؟
بگو در مکه درحال دعا هستی ؟
و یا مهمان شاه کربلا هستی؟
و یا هر نیمه شب دلتنگ و تنهایی...
عزادار بقیع و قبر زهرایی؟
دلم تنگ است یامهدی برای دیدنت هر دم
حلالم کن اگر یکدم تو را آزرده ات کردم
در این دنیا که گردیده پر از نیرنگ و نامردی
دعایت میکنم هرشب که فردایش توبرگردی...


*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۹
مهدی فراحی