با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۶ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

شب اول قبر به روایت شاهد زنده

علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت:

در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد.

این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.

هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.

دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.

پرسیدند چرا این طور شده‏ ای؟
در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.

تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟

آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»

در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید.

من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم.

مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏کرد و آن شخصی که همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد.

منبع:tebyan

باز نشر مطالب بیتوته تنها با ذکر نام و آدرس سایت مجاز می باشد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۶
مهدی فراحی
«داستان نماز اول وقت»
مردی از همسرش پرسید نمازت را خوانده ای ؟
همسرش گفت: نه
شوهر پرسید: چرا؟
همسر گفت: خیلی خسته ام تازه از کار برگشتم و کمی استراحت کردم
شوهر گفت: درست است خسته ای اما نمازت را بخوان قبل از اینکه بخوابی !
فردای آن روز شوهر به قصد یک سفر بازرگانی شهر را ترک کرد، همسرش چند ساعت پس از پرواز با شوهر اش تماس گرفت تا احوال اش را جویا شود اما شوهر به تماس اش پاسخ نداد، چندین بار پی در پی زنگ زد اما شوهر گوشی را برنداشت، همسر آهسته آهسته نگران شد و هر باری که زنگ میزد پاسخ دریافت نمیکرد نگرانی اش افزون تر میشد، اندیشه ها و خیالات طولانی در ذهن اش بود که نکند اتفاقی برای او افتاده باشد، چون شوهر اش به هر سفر که میرفت همزمان با فرود آمدن اش به مقصد تماس میگرفت اما حالا چرا جواب نمیداد؟
خیلی ترسیده بود گوشی را برداشت ودوباره تماس گرفت به امید اینکه صدای شوهر اش را بشنود، اما این بارشوهر پاسخ داد و شوهر اش گوشی را برداشت
همسر اش با صدای لرزان پرسید : رسیدی؟
شوهر اش جواب داد: بله الحمدلله به سلامت رسیدم.
همسر پرسید: چه وقت رسیدی؟ شوهر گفت: چهار ساعت قبل، همسر با عصبانیت گفت: چهار ساعت قبل رسیدی و به من یک زنگ هم نزدی؟
شوهر با خون سردی گفت: خیلی خسته بودم و کمی استراحت کردم، همسرگفت: مگر میمردی که چند دقیقه را صرف میکردی و جواب منو میدادی؟ مگه من برایت مهم نیستم ؟
شوهر گفت: چراکه نه عزیزم تو برایم مهم هستی.
همسر گفت: مگر صدای زنگ را نمیشنیدی؟ شوهر گفت: میشنیدم.
زن گفت: پس چرا پاسخ نمیدادی؟
شوهر گفت: دیروز تو هم به زنگ پروردگار پاسخ ندادی، به یاد داری؟ که تماس پروردگار(اذان) را بی پاسخ گذاشتی؟
چشمان همسر از اشک حلقه زد و پس از کمی سکوت گفت: بله یادم است، ممنون که به این موضوع اشاره کردی......معذرت میخواهم!
شوهر گفت: نه عزیزم از من معذرت خواهی نکن، برو از پروردگار طلب مغفرت کن....
«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقَى» شما دنیا را ترجیح می دهید، در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است !
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۳
مهدی فراحی
««جدایی بخاطر تلگرام!»»

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان،خانم جوان که با وجود دو فرزند با درخواست جدی طلاق از سوی همسرش روبرو شده است ضمن مراجعه به مشاور اجتماعی پلیس گفت: با ورود و استفاده نابجا از برنامه های کاربردی تلفن همراه کانون گرم خانوادگیمان به سمت سردی و فروپاشی سوق یافت.


وی ماجرای ایجاد تنش در محیط خانوده اش را این گونه تشریح کرد: پیش از این از برنامه های کاربردی تلفن همراه بی اطلاع بودم و تنها از یک تلفن همراه ساده برای برقراری تماس استفاده می کردم تا این که در پی رفت و آمد با برخی دوستان با نرم افزارهای موجود در تلفن های همراه هوشمند و شبکه های اجتماعی آشنا شدم. به ترغیب آن ها و علیرغم مخالفت همسرم یک تلفن همراه هوشمند خریدم و از آن پس با تعدادی از دوستان و اعضای فامیل عضو گروه هایی در تعدادی از شبکه های مجازی شدم و دائم با اشتراک فیلم، عکس و اطلاعات مختلف در خصوص برنامه های آشپزی، اقدامات روزانه، مسافرت، خواص دارویی مواد و دیگر محتوای شبکه های اجتماعی با هم در ارتباط بودیم.

در همان وهله نخست وقت زیادی از روز و شبم صرف این ارتباطات مجازی می شد و همسرم بیشتر اوقات که سرگرم پیام نگاری بودم ملامتم می کرد و دلیل مخالفتش را مشغولی دائم به سرگرمی های کاذب و کم توجهی به فرزندان عنوان می کرد و از من می خواست همچون گذشته وقت بیشتری را برای امور منزل و فرزندانمان بگذارم اما من زیاد به تذکراتش اهمیت نمی دادم.

تا اینکه پس از مدتی به سفارش یکی از دوستان تصویری زیبا و آرایش شده از خودم را به عنوان عکس پروفایلم در یکی از شبکه های اجتماعی انتخاب کردم و اندکی بعد این موضوع خودش باعث دردسر عظیمی در زندگی ام شد.

مدتی بعد نمی دانم سر و کله فردی که با ارسال تصاویر و پیام های عاشقانه به من ابراز علاقه می کرد چگونه و از کجا پیدا شد و من هم از روی کنجکاوی بعضی پیام های او را پاسخ می دادم و بیشتر اوقات به پیام ها و درخواست هایش توجهی نداشتم تا این که همسرم به طرز رفتار و سرگرمی تمام وقت من با تلفن همراه شک کرد و چند نوبت به طور مخفیانه تصاویر و پیام های تلفن همراهم را بررسی و در نهایت به طور قاطع در رابطه با برخی ارتباطات مجازی ام از من بازخواست کرد.

در ابتدا سعی کردم او را متقاعد کنم گاهی دست یابی به عکس و اطلاعات دیگران در فضای مجازی بدون خواست و اراده فرد نیز قابل انجام است و وقوع این مسائل در این محیط ها عادی و ناشی از سوء تفاهم یا جابه جا شدن یک عدد و رقم است و هیچ گونه ارتباط دو طرفه ای بین من و آن فرد که زن یا مرد بودنش هم مشخص نیست وجود ندارد. اما همسرم با مشاهده برخی پیام های رسیده و پاسخ های هرچند کوتاه و بی اهمیت من به آن ها به ویژه دیدن عکس پروفایلم به هیچ یک از توجیهاتم توجه نکرد و حتی موضوع را با والدینم درمیان گذاشت و این گونه بود که روابطمان به سردی و جار و جنجال کشید. طوری که وساطت و پادرمیانی بزرگترها هم نتوانست تفکر و تصمیم همسرم را تغییر دهد.

هم اکنون هم شوهرم با وجود دو فرزند با قاطعیت قصد جدایی دارد و تاکنون تنها وساطت فامیل باعث جلوگیری از طلاقمان شده اما کاش در این شرایط می توانستم به او ثابت کنم در ارتباطات مجازی من هیچ گونه ارتباط دو طرفه ای وجود نداشته و من عاشق زندگی ام هستم اما افسوس که به دلیل مراوده های مجازی خالی از منطق دیوار بی اعتمادی بدجور بین من و همسرم قامت راست کرده است.


نظرکارشناس:

اکثر شبکه های اجتماعی که تولیداتی نو ظهور و اساسا دارای خواستگاه بیگانه و غیربومی هستند و از نقطه نظر اهداف تولیدکنندگان و گستره بهره برداری با سبک زندگی ما فاصله بسیار دارند .


این تولیدات نوظهور با شعار اشتراک افکار عمومی و کاهش فاصله بین انسان ها خیلی زود وارد زندگی اقشار مختلف در جوامع هدف شده و علی رغم ظرفیت های بهره برداری مفید و موثر در کسب دانش و توسعه ارتباطات انسانی، در برخی مواقع به شکل نادرست مورد استفاده قرار می گیرند مانند ارتباطات مجازی بیهوده و خالی از فایده که تنها برای کاربران تبدیل به ابزار سرگرمی شده و وقت زیادی از افراد را بدون این که بازخورد و بهره خاصی داشته باشند معطوف خود می کنند.


ایجاد فاصله بین زوجین و افراد خانواده، تحمیل برخی هزینه های غیرضروری به افراد، تنش عاطفی منجر به تیرگی روابط و پیامدهایی همچون طلاق، کاهش ارتباطات چهره به چهره، کاهش تمایل به حضور در فعالیت های اجتماعی، بروز ارتباطات خارج از عرف و موازین اخلاقی، ترویج مسائل مغایر با فرهنگ و ارزش های بومی، ایجاد زمینه سواستفاده از تصاویر و اطلاعات خصوصی افراد و صدها مورد دیگر از جمله آسیب های مادی و معنوی استفاده نابجا از امکانات و ابزارهای ارتباطی نوین است که لازم است با توجه به ظرفیت های سو استفاده از این فن آوری ها در ابتدا فرهنگ استفاده از آنها را فراگرفته و سپس آنها را هوشمندانه و به صورت هدفمند مورد بهره برداری قرار دهیم چراکه برخی از تبعات حاصل از این مراودات مجازی مانند سوء ظن، بدگمانی و کاهش اعتماد بین افراد به ویژه زوجین در مواردی غیرقابل جبرانند.


داستان فوق از سوی پایگاه اطلاع رسانی پلیس ارسال شده است.

منبع:
http://www.yjc.ir
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۸
مهدی فراحی

کانال آیت الله مجتهدی(ره):

☘🌼☘فایده 

            🔅از معجزات زیارت عاشورا🔅


🌾مرحوم آیت الله دستغیب در کتابش می فرمایند : 


☘✨علامه شیخ حسن فرید گلپایگانی از استاد خود مرحوم آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی نقل فرمود:


☘✨ اوقاتی که در سامراء مشغول تحصیل علوم دینی بودم اهالی سامراء به بیماری وباء و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند روزی به همراه جمعی از اهل علم در منزل استادم مرحوم سیّد محمّد فشارکی بودیم، ناگاه میرزا محمّد تقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وباء شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.

 

🌾✨مرحوم میرزا فرمود:

 اگر من حکمی بدهم آیا لازم است انجام شود یا نه ؟ 

همه اهل مجلس تصدیق نمودند که بلی .

 

☘✨سپس فرمود:

 من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامراء از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشوراء شوند و ثواب آنرا هدیه روح شریف نرجس خانم والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (عج) نمایند تا این بلاء از آنها دور شود اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشوراء شدند.

 

☘✨از فردای ختم، تلف شدن شیعه متوقف شد و همه روزه غیر شیعی ها می مردند به طوریکه بر همه آشکار گردیده برخی از  آنها از آشناهای خود از شیعه ها پرسیدند: سبب اینکه دیگر از شما تلف نمیشوند چیست ؟

 

🌾✨به آنها گفته بودند:

 زیارت عاشوراء، آنها هم مشغول شدند و بلاء از آنها هم بر طرف گردید.

 

☘✨علامه فرید فرمودند:

 وقتی گرفتاری سختی برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم بیادم آمد و از اول محرم سرگرم زیارت عاشوراء شدم روز هشتم بطور خارق العاده برایم فرج شد. 


📚داستان های شگفت، مرحوم آیت الله دستغیب


@mojtahedie

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۵
مهدی فراحی

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ


سؤال: نقش ایمان به خدا در زندگی انسان چیست؟

پاسخ: شما اگر وارد منزلی شدید که می دانید این خانه نه صاحبی دارد و نه حسابی، نه دوربینی در کار است و نه کنترلی، هیچ دلیلی برای نظم و دقّت و انضباط در کارهای شما نیست. در خانۀ رها، ما هم رها هستیم و هر چه ریخت و پاش نکنیم و نفس خود را کنترل کنیم ضرر کرده ایم، ولی اگر بدانیم که این خانه صاحب و حسابی دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونه ای دیگر زندگی خواهیم کرد. اگر ایمان بیاوریم که این هستی، صاحبی دارد به نام خدای حکیم و حسابی در کار است به نام معاد و برای تمام افکار و رفتار و گفتار ما پاداش یا کیفری هست، ما نیز حساب کار خود را می کنیم و خواسته های نفس سرکش خود را مهار می کنیم. کارهایی را که صاحب خانه نمی پسندد، انجام نمی دهیم، زیرا می دانیم به حساب تمام کارهای خیر و شرّ ما رسیدگی می شود و خداوند در کمین ماست.

(تمثیلات حجت الاسلام قرائتی صفحه16)


سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات


الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۱
مهدی فراحی

سیّدبن‌‏طاوُس درمُهَجُ‏‌الدَّعَوات‏ روایتى از سلمان نقل فرموده که در آخرش مذکور است چیزى که حاصلش این است؛ حضرت فاطمه‏‌(علیها السلام) آموخت به من کلامى که از حضرت رسول‏ (صلى الله علیه وآله) آموخته بود و در وقت صبح و شام آن را می‌خواند و فرمود اگر می‌خواهى در دنیا هرگز، تو را تب نگیرد مداومت کن برآن و آن دعا این است: 


 بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ، 


 بِسْمِ اللَّهِ‏ الَّذى‏ هُوَ مُدَبِّرُ الْاُمُورِ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذى‏ خَلَقَ النُّورَ مِنَ ‏ْالنُّورِ، 


 اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذى‏ خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ،  


وَ اَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، فى‏ کِتابٍ‏ مَسْطُورٍ، فى‏ رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى‏ نَبِىٍّ مَحْبُورٍ، 


 اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ، وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَعَلَى السَّرَّآءِ وَالضَّرَّآءِ مَشْکُورٌ، 


 وَصَلَّی اللَّهُ عَلى‏ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینَ. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۶:۰۸
مهدی فراحی
ﺷﻔﺎﻯ ﺍﻣﺮﺍﺽ ﻣﺮﺩﻯ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻣُﺤﺒّﻴﻦ ﻭ ﺍﺭﺍﺩﺗﻤﻨﺪﺍﻥ ( (ﺁﻗﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﺁﻝ ﻣﺤﻤّﺪ (ﺹ ) ) ) ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮ ﻣﻘﺪّﺱ ﻭ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﺮﻑ ﻳﺎﺏ ﺷﺪ، ( (ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻣﺮﻳﺾ ﻭ ﺩﺭﺩﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺿﺶ ﺭﻧﺞ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ. ) ) ﺁﻗﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ ) ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻰ ﺷﺪﻩ، ﭼﺮﺍ ﺭﻧﮕﺖ ﭘﺮﻳﺪﻩ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎﺟﺎﻥ، ﻓﺪﺍﻳﺖ ﺷﻮﻡ، ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺮﻳﺾ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻭ ﺩﺭﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ ﻭ ﺗﺐ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ.
ﻫﺮﭼﻪ ﭘﻴﺶ ﺩﻛﺘﺮ ﻭ ﻃﺒﻴﺐ ﻭ ﭘﺰﺷﻚ ﺭﻓﺘﻢ، ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻭﻳﺰﻳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ‌ﺍﻡ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ، ﻭﻟﻰ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺍﻡ، ﺑﻬﺮﻩ ﻭ ﺳﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺑﻰ ﻭ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ. ﺁﻗﺎﺟﻮﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻨﺖ، ﻛﻤﻜﻢ ﻛﻦ، ﻣﺎ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ‌ﻫﺎ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺷﻤﺎ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ. ﻳﻚ ﺩﻋﺎﻳﻰ ﻳﺎ ﺛﻨﺎﻳﻰ ﻳﺎ ﺩﻭﺍﻳﻰ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺏ ﺷﻮﻡ. ﺁﻗﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ )، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻳﻘﻪ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﻦ ﻭ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻓﺮﻭ ﻛﻦ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ( (ﻫﻔﺖ ﺑﺎﺭ ﺳﻮﺭﻩ ﺣﻤﺪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﻮﺕ ﻛﻦ، ﺍﻧﺸﺎﺀ ﺍﻟﻠّﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﻰ ﺷﻮﻯ. ) ) ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺯﻫﺮﺍ ﺳﻠﺎﻡ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ، ﮔﻮﻳﺎ ﺁﺏ ﺭﻭﻯ ﺁﺗﺶ ﺑﻮﺩ، ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺏ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺭﻫﺎﻳﻢ ﻛﻨﻨﺪ، ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ( (ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪﻡ. )
-داستان هایی از اذکار و ختوم و ادعیه مجرب (1)
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۶:۰۷
مهدی فراحی

««مرغی که مردی را غذا می داد»»

*سلطانى بر سفره  نشست بود که مرغى آمد مرغ بریان  سلطان را برداشت و رفت

*سلطان، با لشکری به دنبال مرغ تا او را شکار کنند.

*مرغ پشت کوهى رفت، سلطان بالاى کوه رفت و دید، مردى را به چهار میخ کشیده اند 

*مرغ با منقار و چنگال خود گوشت را پاره می کرد و در دهان مرد مى گذاشت، و پس از غذا با منقارش آب در دهانش ریخت.

*همراهان سلطان مرد نجات داده و از حالش پرسیدند؟

*گفت: تاجرى بودم، که دزدان اموالم را گرفتند و مرا در اینجا بستند، 

*این مرغ روزى دو مرتبه مرا آب و غذا می داد

*پادشاه متنبه شد و ترک سلطنت کرد و در گوشه اى مشغول عبادت شد.

http://link.yamojir.com/sh-link-show.php?id=264

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۶
مهدی فراحی


**داستانی از زنده به گور کردن دختران در جاهلیت:

*به سفر دوری رفته بودم، در حالی که همسرم باردار بود. پس از چهار سال بازگشتم، دخترکی را در خانه دیدم.

*آن شب را با ناراحتی خوابیدم. صبح او را با خود به نخلستان بردم.

*در آنجا من شروع به کندن حفره ای کردم و او به من کمک می کرد که خاک را بیرون آورم. 

*هنگامی که کندن حفره تمام شد، زیر بغل او را گرفتم و در وسط حفره افکندم... سپس دست چپم را روی کتفش گذاشتم که بیرون نیاید و با دست راست بر روی او خاک می ریختم و او پیوسته دست و پا می زد و مظلومانه فریاد می کشید: «پدر جان! با من چه می کنی؟».

*در این هنگام، مقداری خاک روی محاسن من ریخت. او دستهایش را دراز کرد و خاک را از صورت من پاک نمود؛ ولی من همچنان با قساوت تمام روی او خاک می ریختم تا آخرین ناله هایش در زیر قشر عظیمی از خاک محو شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۴
مهدی فراحی

««قرائت قرآن و گردش سنگ آسیاب»»

*سلمان فارسی گوید: روزی دیدم که حضرت زهراء سلام اللّه علیها مشغول قرائت قرآن هستند و سنگ آسیاب خودش، در حال چرخش و دور زدن است، و کسی هم نزد حضرت نبود.

*خدمت رسول الله صلّلى اللّه علیه و آله رسیدم و با تعجب داستان چرخش سنگ آسیاب را عرضه داشتم

*پس رسول الله صلى اللّه علیه و آله تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! خداوند قلب دخترم ، فاطمه را سرشار از ایمان نموده است ، او تمام وجودش ایمان و یقین مى باشد و غرق در طاعت و عبادت پروردگار گشته بود.

لذا خداوند متعال فرشته اى را به نام روفائیل رحمت فرستاده است تا وى را کمک نماید.

و همان فرشته بوده است که سنگ آسیاب را براى دخترم فاطمه ، مى چرخانیده است .

و سپس افزود: بدان که خداوند مهربان تمام امور دنیا و آخرت فاطمه را کفایت خواهد نمود.(1)

1-الثّاقب فى المناقب : ص 290 ، ح 248.

*لینک اصل داستان

http://link.yamojir.com/sh-link-show.php?id=234

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۷
مهدی فراحی