با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۸ مطلب با موضوع «اهل بیت :: متفرقه» ثبت شده است

🔍 ویلدورانت فیلسوف و تاریخ نگار مشهور امریکایی در مورد قرآن چه میگوید ؟؟؟!

" ویل دورانت"دانشمند محقق آمریکایی در کتاب تاریخ تمدن می نویسد:

"در قرآن قانون واخلاق یکی است، رفتاردینی درآن شامل رفتاردنیوی نیز می شود وهمه ی امورآن ازطرف خدا و از راه وحی آمده است؛ مقرراتی دارد درباره ی : ادب ، تندرستی ، ازدواج ، طلاق ، تربیت فرزند ، تجارت ، سیاست ، اقتصاد، صنعت، قضاوت، جنگ وصلح؛ مدت چهارده قرن قرآن درحافظه ی اطفال مسلمان محفوظ مانده وخاطرشان را تحریک کرده، اخلاقشان را فرم داده و قریحه ی صدها میلیون نفر را صیقلی کرده است؛ قرآن درجان های ساده، عقایدی آسان وبه دورازابهام پدید می آورد که از رسوم وتشریفات ناروا وازقید مراسم بت پرستی و کاهنی"آزاد" است و ترقی اخلاق و فرهنگ مسلمانان به برکت آن انجام گرفته و اصول نظم اجتماعی و وحدت جمعی را در میان آنان استوار و به پیروی مقررات بهداشت، ترغیبشان کرده و عقول آنها را از بسیاری اوهام و خرافات واز ظلم وخشونت رهایی داده است"


نکات دقیق سخن ویل دورانت:
۱-اخلاق در قرآن قانون تخلف ناپذیر است.
۲-دین ودنیا در هم تنیده است .
۳-حقایق قرآن آسمانی ومافوق بشری است، ولی برای زندگی بشر آمده است.
۴-دین وسیاست از یکدیگر جدایی ناپذیر است.
۵-قرآن به همه ابعاد زندگی انسانها اعم ازفردی و اجتماعی توجه داشته است .
۶-حقایق قرآن کهنه شدنی نیست ودرقرنهای متمادی جاودان مانده است .
۷-اسلام دینی است آسان ،روشن ، خودمانی وفطری که از کودکی انس با آن شیرین است .
۸-اوهام و خرافات در قرآن راه ندارد.
۹-اصول نظم اجتماعی و حکومت داری در قرآن مشهود است .
۱۰-قرآن مایه ی اتحاد ویگانگی مسلمانان می شود .
۱۱-رعایت وبلکه تشویق وترغیب به بهداشت وسلامت از آموزه های قرآن است.
۱۲-هیچ خشونت وظلمی در این کتاب آسمانی راه ندارد ضمن این که مقررات جنگ وصلح ،ازدواج وطلاق قضاوت و....را بیان داشته است.
۱۳-روحیه ی قرآنی ، تلطیف شده وصیقل یافته است.
۱۴-رمز ترقی وپیشرفت فرهنگی واخلاقی جامعه ،پیروی از آموزه های قرآن است.

جالب است بدانیم امروزه در دانشگاههای جهان کتاب این محقق به عنوان منبع اصلی در پژوهشهای علوم انسانی است.بدون بهره مندی از کتاب "تاریخ تمدن "پژوهشها ناقص است.زوایای چهارده گانه
مطرح شده توسط آقای ویل دورانت پاسخ بسیاری از پرسشهای امروز جوانان وکسانی است که در زمینه قرآن شک وتردید دارند.

واقعا باید به این صداقت و آزاد اندیشی جناب ویل دورانت آفرین گفت !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: تاریخ تمدن / ویلدورانت ،ج 11،ص52.

....................................................
http://line.me/ti/p/%40ytl8545r
....................................................
Shareلطفا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۴
مهدی فراحی

««کیست حیدر؟»»

کیست حیدر؟،شورش این سینه هاست

کیست حیدر؟،عشق ازدیرینه هاست

کیست حیدر؟،پاکی  آئینه  هاست

کیست حیدر؟،گردش آدینه هاست

کیست حیدر؟،قلب عالم راشعف

کیست حیدر؟،پادشاه  لوکشف

کیست حیدر؟،دست حق دردست او

کیست حیدر؟،راه حق بنبست او

کیست حیدر؟،هست من ازهست او

کیست حیدر؟،می فروشان مست او

کیست حیدر؟،هستی جان من است

کیست حیدر؟،کُل ایمان من است

کیست حیدر؟،شیرشیران عرب

کیست حیدر؟،سروری عالی نسب

کیست حیدر؟،آدمی راتاب وتب

کیست حیدر؟،نور ِتاریکی ِشب

کیست حیدر؟،غم گسارروح وجان

کیست حیدر؟، مقتدای    شیعیان

کیست حیدر؟،اوکه دارد ذوالفقار

کیست حیدر؟،لشکری رابیقرار

کیست حیدر؟،راد مرد تکسوار

کیست حیدر؟،درره حق جان نثار

کیست حیدر؟،اوکه غوغامی کند

کیست حیدر؟،کفر رسوا می کند

کیست حیدر؟،دررکابش بوذراست

کیست حیدر؟،درکنارش قنبراست

کیست حیدر؟،دشمن اواَبتراست

کیست حیدر؟،جایگاه اش منبراست

کیست حیدر؟،یک شَه والامقام

کیست حیدر؟،ازخدا براو سلام

کیست حیدر؟،فاتح  خیبر  بُود

کیست حیدر؟،اوکه یک صفدربُود

کیست حیدر؟،یار  ِپیغمبر بُود

کیست حیدر؟،حجت داوربُود

کیست حیدر؟،افتخارخالق است

کیست حیدر؟،سربدار خالق است

کیست حیدر؟،اوکه سِرالله است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۸
مهدی فراحی
««اهمیت زکات در احادیث»»
★★برکت در زکات
*امام على علیه‏السلام: برکت در مال کسى است که زکات بپردازد، به مؤمنان مدد و یارى رساند و به خویشاوندان کمک نماید. (تحف العقول، ص 172)

★★زکات زیر بنای اسلام
*امام صادق علیه‏السلام: سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى‏ شود. (کافى، جلد2، ص 18)

★★زکات فطره مکمل روزه
*امام صادق علیه‏السلام: تکمیل روزه به پرداخت زکات یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز است. (وسائل الشیعه، ج 6، ص 221)

★★زکات عامل خیر
*پیامبر صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله: امّتم همواره در خیر و خوبى اند تا وقتى که یکدیگر را دوست بدارند، نماز را برپا دارند، زکات بدهند و میهمان را گرامى بدارند… (امالى طوسى، ص647، ح1340)
**به مناسبت بحث زکات فطره**
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۵:۴۶
مهدی فراحی

««طرماح و معاویه»»

*طرماح از شیعیان امام علی و امام حسین بوده است در زیر،داستانی از ایشان در وقتی که حامل نامه ای از امام علی علیه السلام بودند و بر خورد بسیار خوب ایشان با معاویه، را مرور می کنیم.

*عمرو عاص خبر آمدن طرماح را به معاویه داد.

*معاویه‏ فورا دستور داد که بساطى رنگین پهن کنند تا شکوه آن طرماح را تحت تاثیر قرار بدهد و او را به لکنت بیندازد  دستور انجام شد

*اما طرماح بى اعتناء به آن شکوه ظاهری، با همان کفشهاى خاک آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت و شکوه واقعی را به رخ معاویه کشاند

*طرماح وقتی دید معاویه بر مسندش لم داده هست او نیز فورا لم داد و پاهایش را دراز کرد

*اطرافیان معاویه‏ به طرماح اعتراض کردند که " پاهایت را جمع کن " اما او گفت: تا آن مردک (معاویه) پاهایش را جمع نکند، من هم پاهایم را جمع نخواهم کرد 

*معاویه به مشورت عمروعاص برای تطمیع طرماح ضمن اینکه دستور داد تا سى هزار درهم‏ پیش طرماح بگذارند ، از او پرسید : از نزد که‏ به خدمت که آمده اى؟

*طرماح گفت: از طرف خلیفه‏ برحق ، اسدالله ، عین الله ، اذن الله ، وجه‏ الله ، امیر المومنین على بن ابیطالب نامه اى‏ دارم براى امیر زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن، معاویة بن ابى سفیان‏

*معاویه ناراحت از اینکه‏ سى هزار درهم نیز نتوانسته است که این شاگرد على علیه السلام را ساکت کند ، گفت : نامه را بده ببینم.

*طرماح گفت: روى پاهایت مى ایستى، دو دستت را دراز میکنى تا من نامه على علیه‏ السلام را ببوسم و بتو بدهم‏

*معاویه گفت: نامه‏ را به عمرو عاص بده‏  طرماح گفت: امیرى که ظالم‏ است، وزیرش هم خائن است و من نامه را به خائنى‏ چون او نمیدهم‏ 

*معاویه گفت: نامه را به یزید بده‏

*طرماح گفت: ما دل خوشى از شیطان نداریم‏ چه رسد به بچه اش‏

*معاویه پرسید: پس چه کنیم؟ 

*طرماح گفت: همانکه گفتم‏

*بالاخره معاویه، نامه‏ را گرفت و خواند بعد هم با ناراحتى تمام کاتبش‏ را احضار کرد تا جواب نامه را اینگونه بنویسد: *"على! عده لشکریان من به عدد ستارگان آسمان‏ است‏ مهیاى نبرد باش"

*طرماح برخاست و گفت: من خودم جواب نامه ات را مى دهم و گفت:‏

*”على علیه‏ السلام خود به تنهایى خورشیدیست که ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت”‏ 

*هنگام رفتن معاویه گفت "طرماح! سى هزار درهمت را بردار"

*اما طرماح بى اعتناء به‏ حرف معاویه و بدون خداحافظى راه کوفه را در پیش‏ گرفت‏

*معاویه رو به عمرو عاص کرد و گفت: حاضرم‏ تمام ثروتم را بدهم تا یکى از شما به اندازه‏ یکساعتى که این مرد از على طرفدارى کرد ، از من‏ طرفدارى کند

*عمرو عاص گفت: بخدا اگر على به‏ شام بیاید ، من که عمرو عاصم نمازم را پشت سر او میخوانم اما غذایم را سر سفره تو میخورم

*منبع:‏ ( الأختصاص ص ١٣٨)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۲۰
مهدی فراحی

«جریان زعفر جنی»

*هنگامی که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر ذات العلم ، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود.

*در این هنگام دو نفر از اجنه به او خبر دادند که امام حسین علیه السلام در کربلا هل من ناصر ینصرنی می گوید.

*زعفر جنی، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد وهمگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند.

*زعفر می گوید: «وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم ، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ رالشکریان دشمن فراگرفته است، بعلاوه صفهای فرشتگان زیادی را دیدیم . ملک منصور با چندین هزار فرشته ی دیگر یک طرف، ملک نصر با چندین هزار فرشته از  طرف دیگر ، جبرئیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در ان طرف و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در ان طرف ، ودر یک طرف دیگر  اسرافیل ، ملک ریاح (فرشته بادها) ، فرشته ی دریاها ، فرشته ی کوهها ، فرشته ی دوزخ و فرشته ی عذاب و... هر یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند . 

*بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر ( علیهم السلام ) از ادم تا خاتم همه صف کشیده ، مات و متحیر مانده بودند. تمام موجودات و حقیقت کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان . چه کربلا و چه غوغائی .خاتم پیامبران ( ص ) آغوش  خود را گشوده و به امام حسین علیه السلام می فرمود:(( پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به راستی که مشتاق تو هستیم .))

حسین بن علی علیه السلام یکه و تنها در میان میدان  با زخمها و جراحات فراوان ، پیشانی شکسته، با سری مجروح، با سینه ای سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود  و در هر نفسی که میکشید  ، از حلقه های زره خون می چکید اما اصلا" توجهی به هیچ گروهی از ان فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی دادتا خدمت ان حضرت برسم  .

همانطور که از دور نظاره میکردم ودر کار ان حضرت حیران بودم ،ناگهان دیدم که اقا امام حسین  علیه السلام سر غربت از نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره ای فرمود که : ای زعفر ! بیا .در این هنگام   همه فرشتگان به سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم . من خود را خدمت حضرت رساندم و عرض کردم : من با نود هزار جن به یاری شما امده ام . اگر بخواهی تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنی نابود میسازیم . حضرت فرمود : ای زعفر زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد .اما لازم نیست که زحمت  بکشید ،شما برگردید .عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید ؟!  حضرت فرمود :  خداوند چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم  . اگر من در جای خود بمانم  خداوند بوسیله چه کسی این مردم  نگونبخت را مورد  امتحان قرار دهد ؟ و چگونه از کردار زشت خود آگاه خواهند شد و..........

جنیان گفتند : ای حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و مخالفت با تو حرام نبود ، سخنت را قبول نمی کردیم  و تمام دشمنانت را پیش از دستیابی به تو از میان می بردیم . حسین بن علی علیه السلام فرمود : به خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم  ولی باید حجت بر مردم تمام شود  تا (( آنکس که گمراه می شود با دلیل گمراه شود و انکس که هدایت می شود  با دلیل هدایت شود .))

من (زعفر ) به امر آن حضرت مایوسانه برگشتم  .وقتی که ما جنیان به محل خود رسیدیم ، بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم کردیم . مادرم به من گفت : پسرم چه میکنی ؟! کجا رفته بودی که اینچنین ناراحت بر گشتی ؟! 

گفتم :مادر ! پسر ان بزرگواری که ما را مسلمان کرد ، اینک در کربلا در چنان حالی است که من رفتم تا یاریش کنم اما ان حضرت اجازه نفرمود و چون امر امام واجب بود ، باز گشتم  .مادرم  وقتی که سخنان را شنید ، گفت : ای فرزند ! تو را عاق می کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه (س )  چه بگویم ؟! زعفر گفت : مادر ! من خیلی ارزو داشتم تا جانم را فدای انحضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمود . مادرم گفت : ((بیا برویم ، من همراهت می آیم . مادرم جلو و من با لشکریانم از پشت سرش ، دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم  . )) و هنگامی که به انجا رسیدم ، از لشکریان کفار صدای تکبیر شنیدم  و چون نگاه کردیم ، دیدیم  که سر مبارک و درخشان اقا امام حسین علیه السلام  بالای نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است . مادرم  خدمت حضرت امام سجاد علیه السلام رسید اجازه خواست تا با دشمنان آنان بجنگد  ولی ان حضرت اجازه نداد و فرمود : (( در این سفر همراه ما باشید و در شبها  اطفال ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند .))

در نتیجه جنیان اطاعت کردند و تا سرزمین شام با اسیران بودند تا حضرت سجاد علیه السلام  آنان را مرخص فرمود .

**مطلب به صورت شعر


 زعفر آمد با   سپاه  بی شمار  

در حضور آن ولی کردگار 

ایستاد  از   دور   با صد احترام

 کرد با سلطان مظلومان سلام 

عرض کرد ای خسرو دنیا و دین 

بنده ی درگاه ، زعفر را ببین 

هست حاضر زعفرت با این سپاه 

بهر یاری ای غریب بی پناه

اذن  فرما   بر    سپاه   جنیان  

تا بگیرند داد  تو  از  کوفیان 

لشکر جن هست از جان یاورت  

اذن ده گیرند  خون اکبرت 

این فرات از چه به رویت بسته اند  

اهل بیتت از عطش دل خسته اند 

اذن ده   بر    لشکر حق   از کرم 

تا رسانند آب بر اهل حرم 

ذاکرا  رو   در     پناه      شاهدین 

تا شود نام تو  تاج الذاکرین



http://www.maghrebnews.ir/oldsite/danestaniha/post_310.php

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۴
مهدی فراحی

نفرین رسول الله

هر فردی که استحقاق لعنت خدا را داشته باشد، مورد لعنت رسول الله (ص) نیز  هست. 

بر شمردن تک تک این افراد مشکل است؛ از این‌رو، نخست برخی از گروه‌هایی را که در قرآن مورد لعنت خدا قرار گرفته‌اند بیان کرده، آن‌گاه نفرین شدگان از طرف پیامبر(ص) را مطرح خواهیم نمود.

الف. نفرین شدگان در قرآن

1. کسانی که حقایق را کتمان می‌کنند: «إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون»؛[1] کسانى که دلایل روشن، و وسیله هدایتى را که نازل کرده‌‏ایم، بعد از آن‌که در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مى‌‏کند و همه لعن ‏کنندگان نیز، آنها را لعن مى‌‏کنند.

2. کسانی که در حال کفر از دنیا بروند: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعین»؛[2] کسانى که کافر شدند، و در حالِ کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود.

3. بنی اسرائیلی که از زبان حضرت داوود و عیسی(ع) نفرین شدند: «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی‏ إِسْرائیلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُون»؛[3] کافران بنى اسرائیل، بر زبان داوود و عیسى بن مریم، لعن (و نفرین) شدند! این به خاطر آن بود که گناه کردند، و تجاوز مى‌‏نمودند.

4. ابو لهب: «تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ»؛[4]بریده باد هر دو دست ابو لهب (و مرگ بر او باد)!

ب. نفرین شدگان از زبان پیامبر اسلام(ص)

1. رباخواران: «قَالَ عَلِیٌّ (ع) لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الرِّبَا وَ آکِلَهُ وَ مُؤْکِلَهُ وَ بَائِعَهُ وَ مُشْتَرِیَهُ وَ کَاتِبَهُ وَ شَاهِدَیْهِ»؛[5] امام علی(ع) می‌فرماید: ربا، رباخوار، کسی که معاملات ربوی را ترویج می‌کند، فروشنده مال ربوی، مشتری، نویسنده و دو شاهد بر معامله ربوی، مورد نفرین پیامبرند.

2. شراب خواران و تولید کنندگان مشروبات الکلی: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِی الْخَمْرِ عَشَرَةً غَارِسَهَا وَ حَارِسَهَا وَ بَائِعَهَا وَ مُشْتَرِیَهَا وَ شَارِبَهَا وَ الْآکِلَ ثَمَنَهَا وَ عَاصِرَهَا وَ حَامِلَهَا وَ الْمَحْمُولَةَ إِلَیْهِ وَ سَاقِیَهَا»؛[6] امام باقر(ع) می‌فرماید: رسول خدا(ص) در ارتباط با شراب ده گروه را نفرین فرمود؛ کسی که درخت انگور را به قصد شراب بکارد؛ کسی که از آن حفاظت و نگهبانی کند؛ فروشنده و خریدار شراب؛ کسی که شراب می‌نوشد؛ کسی که از راه فروش مشروبات الکلی روزی برای خود تهیه می‌کند؛ کسی که مشروب تولید می‌کند؛ کسی که آن‌را حمل و جا بجا می‌کند؛ کسی که مشروب برایش حمل می‌شود؛ و کسی که شراب می‌نوشاند.

3. مردانی که به عورت نامحرم نگاه می‌کنند و رشوه‌گیران: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) رَجُلًا یَنْظُرُ إِلَى فَرْجِ امْرَأَةٍ لَا تَحِلُّ لَهُ وَ رَجُلًا خَانَ أَخَاهُ فِی امْرَأَتِهِ وَ رَجُلًا یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَى نَفْعِهِ فَسَأَلَهُمُ الرِّشْوَةَ».[7] امام باقر(ع) نقل می کند رسول خدا این افراد را نفرین کرد: مردی که به فرج زنانی که بر او حلال نیستند نگاه کند. مردی که خیانت کند برادر دینی‌اش در ارتباط با همسرش و کسی که برای رفع مشکل مردم از آنها رشوه درخواست نماید.

4. آدم‌کشان: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَنْ أَحْدَثَ بِالْمَدِینَةِ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً قُلْتُ مَا الْحَدَثُ قَالَ الْقَتْلُ»؛[8] امام صادق(ع) مى‌‏فرمود: رسول خدا لعنت کرد شخصى را که در مدینه حادثه تازه‌‏اى پدید آورد، یا حادثه آفرینى را پناه دهد! گفتم: آن پدیده چیست؟ فرمود: قتل.

5. مردانی که خود را به صورت زنان در می‌آورند و بالعکس: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْمُتَشَبِّهِینَ مِنَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ الْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ النِّسَاءِ بِالرِّجَالِ قَالَ وَ هُمُ الْمُخَنَّثُونَ وَ اللَّاتِی یَنْکِحُ بَعْضُهُنَّ بَعْضاً»؛[9] امام صادق(ع) می‌فرماید: پیامبر(ص) مردانی که خود را به صورت زن درمی‌آورند و همچنین زنانی که خود را به شکل مردان درست می کنند را لعنت کرده است. اینان مردان و زنان هم‌جنس بازند.

6. زناکاران و افرادی که واسطه زنا می‌شوند: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قِیلَ لَهُ بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) لَعَنَ الْوَاصِلَةَ وَ الْمَوْصُولَةَ قَالَ إِنَّمَا لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ الْوَاصِلَةَ الَّتِی کَانَتْ تَزْنِی فِی شَبَابِهَا فَلَمَّا أَنْ کَبِرَتْ کَانَتْ تَقُودُ النِّسَاءَ إِلَى الرِّجَالِ فَتِلْکَ الْوَاصِلَةُ وَ الْمَوْصُولَةُ»؛[10] به امام باقر(ع) گفته شد شنیدیم رسول خدا(ص) واصله و موصله را لعنت کرد. امام فرمود رسول خدا واصله را لعن فرمود واصله کسی است که در جوانی زنا مرتکب می‌شود وقتی به سن پیری رسید قوادی می‌کند(بین زن و مرد به حرام جمع می‌کند) این افراد واصله و موصله هستند.


[1]. بقره، 159.

[2]. بقره، 161.

[3]. مائده، 78.

[4]. مسد، 1.

[5]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج ‏3، ص 274، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق.

[6]. همان، ج 6، ص 429.

[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏5، ص 559، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.

[8]. همان، ج 13، ص 173.

[9]. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ‏1، ص 113،‏ دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371ق.

[10]. همان، ص 114.

منبع: اسلام کوئست

لینک مطلب

http://shiastudies.net/portal/fa/faq/post/196/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1%20%D9%88%20%D8%A7%D9%87%D9%84%20%D8%A8%DB%8C%D8%AA?utm_source=newsletter&utm_medium=email&utm_campaign=http_shiastudiesnet_portal_fa_faq_post_196_d9bedb8cd8a7d985d8a8d8b120d98820d8a7d987d98420d8a8db8cd8aa

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۲
مهدی فراحی

**ارتباط بین اسم و مسمای اهل بیت**

*رابطه اسم با مسمّا، در مورد اهل بیت (علیهم السلام) مورد تایید روایات می باشد.

*تا حدی که این اسامی نه تنها با مسمّای خود در رابطه ای تنگاتنگ هستند، بلکه در زبان های مختلف هم همان معنا با واژه ای مشابه ذکر شده که همگی این نام گذاری ها ریشه وحیانی و الاهی دارند.

*یکی از شگفت آورترین مباحث در این زمینه در مورد اسامی پنج تن آل عبا است. بنابر عقیده اسلامی، به ویژه شیعی، این اسامی حتی قبل از تولد این پنج تن نیز به عنوان اسامی انسان های برگزیده مطرح بوده و پیش گویی شده است، بلکه طبق نظر برخی، این ذوات نه تنها به عنوان یک نام، بلکه به عنوان یک نور از گذشته بوده اند و بسیاری از انبیا به حرمت این اسامی از خداود طلب استمداد و رحمت نموده اند.[1] سپس این ذوات مقدس پا به عرصه دنیا گذاشته و طبق نام گذاری الاهی به این اسامی نامیده شده اند.

*رابطه بین لفظ و معنا در این اسامی نشان می دهد که این اسامی دقیقاً بازگو کننده مقام و منزلت خاص مسمّای خود در عالم وجود هستند، و طبق برخی روایات این اسامی از نام های مقدس خدا مشتق و جدا شده اند، همچنان که خود این ذوات هم از نور خدا مشتق شده اند. 

*روایات مشهوری در این باره وجود دارد که تصریح در این مدعا دارد؛ از جمله:

«امام صادق (ع): خدا بود و هیچ چیز جز خدا نبود، آن گاه پنج تن را از نور جلال خود آفرید و برای هرکدام از آنها اسمی از اسمای خود گذاشت: پس خدا حمید بود و نام پیامبر را محمد گذاشت، اعلی بود و نام امیر المومنین را علی گذاشت. دارای اسمای حسنا بود، پس اسم حسن و حسین را از آن مشتق کرد. فاطر بود، پس اسمی از اسمای خود را برای فاطمه مشتق کرد.» [2]

*این بحث در مورد اسامی پنج تن آل عبا جای تردیدی ندارد، همچنین در مورد وحیانی بودن تسمیه برخی انبیا از جمله یحیی و عیسی نیز می توان به مباحث مشابهی اشاره کرد که نشانگر ارتباط بین اسم و مسمّا در مورد این نام های نیکو و وجود های شریف است.

**منابع

[1] . ر. ک: کلینی، کافی، ج 8، ص 305، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش؛ شیخ صدوق، معانی‏الأخبار، ص 125، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1361 ش.


[2] . ابوالقاسم فرات بن ابراهیم‏، تفسیر فرات الکوفی، ص 57، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏. تهران، 1410ق.


*»لینک اصل مطلب

 http://shiastudies.net/portal/mobile/?id=6017

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۴
مهدی فراحی

**قائم و ایستادن**

**سوال:

*آیا ایستادن، به هنگام شنیدن نام (قائم)، که سخنرانان و مداحان از آن به جهت برخاستن مردم از جای خود تغییر مکان استفاده می کنند، واجب است ؟

**پاسخ تفصیلی

*درباره فلسفه برخاستن و دست در سر گذاشتن، روایتی ذکر شده است مثل:

*از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که چرا به هنگام شنیدن نام «قائم» لازم است برخیزیم؟ 

*فرمود: براى آن حضرت غیبت طولانى است و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت او است. لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتى که به دوستانش دارد، به هر کسى که حضرتش را با این لقب یاد کند، نگاه محبت‏آمیز مى‏کند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى که مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند منان مسئلت بنماید. [1]

 

حضور امام رضا (ع) در خراسان کلمه «قائم» ذکر شد، حضرت برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود: «اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه» خداوندا! بر فرجش شتاب کن، و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان”۱


و از روایتی چنین استفاده می شود که این رفتار در عصر امام صادق (ع) نیز معمول بوده است.


از حضرت صادق (ع) سوال شد: علت قیام در موقع ذکر «قائم» چیست؟

حضرت فرمود:

صاحب الامر غیبتی دارد بسیار طولانی، و از کثرت لطف و محبتی که به دوستانش دارد، هر کس وی را به لقب قائم – که مشعر است به دولت کریمه او، و اظهار تأثری است از غربت او – یاد کند، آن حضرت هم نظر لطفی به او خواهد نمود؛ و چون در این حال، مورد توجه امام واقع می شود سزاوار است از باب احترام به پا خیزد و از خدا تعجیل در فرجش را مسئلت نماید.» ۲

[1]   . اقتباس از پاسخ شماره 5294 (سایت: 5585)، صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، ص 640، مؤسسة السیدة المعصومة، 1419 قمری.

[ البته برخاستن به هنگام شنیدن نام قائم امری اخلاقی و مستحب است، واجب نیست.

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa10959

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۰
مهدی فراحی