با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۴۰ مطلب با موضوع «اطلاعات عمومی» ثبت شده است

🤔 معنی ۷ شمال ، ۶۵ جنوب یا ۲ غرب در جاده ها چیست ؟

👈 اعداد و ارقامی که به طرز رمزآلودی روی تابلوهای راهنمایی و رانندگی بین جاده ها و اتوبان های کشور نوشته شده وچه معنی رو میده .
هر مسافرتی که میرویم تا چشممان به این تابلو ها را میبینیم که نوشته مثلاً رشت ۱ شمال یا مثلا کاشان ۷ جنوب یعنی چی؟؟؟

در آموزشگاه های رانندگی هم فکر نمی کنم این مسئله مطرح بشه .
ایران به دلیل مساحت زیادی که داره پر از جاده و اتوبان هست که هر کدوم برای خودشون شماره دارن ، ایران حدود ۷ تا آزاد راه یا اتوبان و حدود ۶۲ تا جاده بین شهری داره که هر کدوم از این اتوبان ها و یا جاده ها شماره مخصوص به خودشون رو دارن . مثلا اتوبان قزوین – رشت اتوبان شماره ۱ هست و یا به عنوان مثال دیگه ، جاده تهران – آمل ( محمود آباد ) جاده ۷۷ ایران هست . حالا اگه رو یه تابلویی نوشته باشه مثلا آمل ۷۷ شمال یعنی شما در مسیر جنوب به شمال جاده ۷۷ و به سمت آمل دارید حرکت می کنید .
لازم به ذکره که جاده ها رو با رنگ سبز و اتوبان ها رو با رنگ آبی مشخص میکنن .

👈خروجی ها:
مثلا در تابلویی که علامت خروجی هم داره نوشته زنجان قزوین ۲ شرق
یعنی شما اگه اون خروجی رو برید ، وارد اتوبان شماره ۲ میشید که به سمت شرق میره و به زنجان و قزوین می رسید . مسیر مستقیم هم زده تبریز ۳۲ غرب ، یعنی این جاده که دارید می روید جاده ۳۲ ایران هست که به سمت غرب ( تبریز ) میره .

در ویکی پدیا با عنوان فهرست جاده های ایران می تونید کل اتوبان ها و جاده های کشور رو با جزئیات مثل مقصد و مبدا و شهرهای مهم عبوری ببینید .

امیدوارم هر وقت که این تابلوها رو در جاده ها دیدیدکاملاً متوجه بشوید!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۸
مهدی فراحی
با این معجون شگفت انگیز شب ها مثل یک کودک راحت بخوابید
انواع دارو ها و نوشیدنی ها می توانند بی خوابی را تا حدی برطرف کنند اما چای موز با فرمولی ساده و اثربخش برای داشتن خوابی عمیق و آرام به ما کمک می کند.
به گزارش خبرنگار کلینیک گروه علمی پزشکی باشگاه خبرنگاران؛ موز علاوه بر دارا بودن خواص و ویتامین های فراوان که برای سلامت بدن ، زیبایی ، پوست و مو موثر است می تواند به عنوان یک داروی خواب آور قوی و برطرف کننده بی خوابی نیز مورد استفاده قرار گیرد.

کارشناسان به افرادی که دچار بی خوابی و بدخوابی حتی به صورت مزمن هستند نوشیدن یک لیوان چای موز را قبل از خواب برای رفع این مشکل توصیه می کنند.

به گفته کارشناسان قرص‌های خواب‌آور شاید در کوتاه مدت موثر باشند، اما در دراز مدت می‌تواند منجر به بی‌خوابی و پایین آوردن کیفیت خواب شوند. دلیل این مسئله نیز وجود ترکیبات مضر در این قرص‌ها است.

از جمله دیگر عوارض مصرف انواع داروهای خواب آور می توان یبوست، سرگیجه، مشکل در تمرکز، دل درد، ضعف، لرزش دست و اختلال در دم و بازدم بدن را نام برد.

موز و پوست آن سرشار از منیزیم و پتاسیم است. منیزیم ماده‌ای کارآمد برای رفع مشکلات خواب است. از آنجایی که برای تهیه این چای به پوست موز هم نیاز دارید، حتما مراقب باشید که از موزهای کاملا ارگانیک استفاده کنید که عاری از هرگونه مواد شیمیایی و آفت کش باشد.

تهیه این چای کار ساده‌ای است و تنها 10 دقیقه زمان می‌برد. مواد مورد نیاز عبارتند از:

یک موز ارگانیک
کمی آب
کمی دارچین

در ابتدا باید دو سر موز را جدا کرده و سپس پوست آن را بگیرید. پس از آن، موز را داخل ظرف حاوی آب جوش انداخته و پوست آن را نیز اضافه کنید. اجازه دهید تا موز و پوست آن به مدت 10 دقیقه در آب بجوشد.

در آخر با استفاده از یک صافی، آب را داخل لیوان ریخته و کمی بر روی آن دارچین بزنید. کافی است آن را پیش از خواب استفاده کنید تا خواب خوبی را تجربه کنید. چای موز ترکیبی طبیعی و موثر برای رفع مشکلات مربوط به خواب است.

موز به دلیل دارا بودن منیزیم که باعث جلوگیری از بروز اختلال در خواب می شود می تواند باعث آرامش اعصاب و احساس خواب آلودگی در افراد و زود به خواب رفتن آنها شود.


منبع: www.yjc.ir
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۷
مهدی فراحی
فرق بین اثم و سیئه و ذنب و معصیت چیست؟

یکی از اعجازهای قرآن کریم اعجاز در الفاظ آن است. طوری که هیچ ادیب و عربی نتوانسته است مانند آن ها بیاورد. دلالت الفاظ قرآن کریم بر معانی، معجزه است و از زیبایی مخصوص به خود برخوردار است. چون لفظ قرآن کریم زیباست، معانی قرآن کریم عالی است، چنان که یک مفهوم را با الفاظی گوناگون به مناسبت های مختلف با معانی مورد نظر بیان می کند. یکی از مفاهیمی که در قرآن کریم با الفاظ مختلف و گوناگون بیان شده و در ابتدای نظر به آن ها انسان فقط یک چیز از آن ها برداشت می کند. مفهوم گناه است که در قرآن کریم در جاهای مختلف با واژه های گوناگون هم چون، اثم، سیئه، ذنب، معصیت، فسق و فساد و منکر و....

به آن اشاره کرده است. در زبان فارسی سرپیچی از دستور مولی، گناه نامیده می شود در حالی که این سرپیچی امکان دارد حالات گوناگون داشته و در جایگاه های متعدد و در شرایط مختلف صورت پذیرد. ولی در زبان عرب به خصوص در قرآن کریم، برای لحاظ کردن همه ی این جزئیات، کلمات متعددی وضع گردیده است که هر یک وجه خاصی از این نافرمانی را بیان می کند.
۱. اثم: کلمه ی اثم با مشتقات مختلف، ۴۸ مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است، اسمی است برای افعالی که مانع رسیدن به ثواب و پاداش است و نیز در معنای تأخیر و درنگ کردن و ممانعت است.(۱) مرحوم شعرانی می نویسد: اثم عبارت از گناه یا منقصت نفسانی است که از مخالفت امر پروردگار برای انسان حاصل می شود. و به نظر می رسد که چون گناه در فاعل آن نقصان به وجود می آورد، لذا آن را اثم گویند و از آن لحاظ که مخالفت امر خدا است، عصیان گفته می شود.(۲) و به طور کلی با توجه به آیاتی که در آن ها واژه ی اثم و مشتقات آن به کار رفته است، می توان دریافت که این واژه، مشعر به زیان و منقصت در اثر گناه است.
در سوره ی بقره می فرماید: زیان و منقصت شراب و قمار از سود و نفعشان بیشتر است.(۳)
این جا اثم به معنای زیان به کار رفته است و نیز در سوره ی نساء اثم را کنار خطیئه به کار برده و به معنای گناه است.(۴) و در برخی آیات اثم به معنای زیان و منقصت نفسانی به کار رفته است: از بسیاری از گمان ها اجتناب کنید که بعضی گمان ها زیان نفسانی دارد.(۵) باز در سوره ی بقره می فرماید: آن کس که شهادت را نهان دارد، دلش زیان کار است.(۶) با توجه به این که این واژه در آیات مختلف و به لحاظ مفهوم آیه و محتوای آیه، معانی مختلفی پیدا می کند. ولی در کل بیان دارنده گناهی است که سبب زیان بدنی، روانی و روحی می شود.
۲. سیئه: در لغت به هر چیزی که انسان را از امور دنیوی یا اخروی و حالات نفسانی و بدنی و هم چنین به خاطر از دست رفتن مال و جاه و از دست رفتن دوست، اندوهگین سازد. اطلاق می شود. و سیئه که از سوء اخذ شده است به عمل زشت نیز گفته می شود که نقطه مقابل حسنه است.(۷) این که به کار زشت سیئه گفته شده و آن را به بر هم خوردن چهره ها نسبت می دهد، به این خاطر است که همواره در اثر گناه و کار زشت غم در چهره ظاهر می شود.
سیئه و با مشتقاتش، بیش از ۱۵۰ مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است و هم چون دیگر عناوین اعمال ناپسند در آیات گوناگون با توجه به محتوای آیه، مفاهیم و معانی مختلف دارد. در کل می توان گفت سرباز زدن از انجام دستور مولا با توجه به ایمان قلبی و اعتقاد به مولا و امر و نهی کنندگی اش، سیئه است.
مرحوم طبرسی در تفسیر آیه ی۸۱ سوره ی بقره، می نویسد: سیئه در این جا به معنای شرک و شرک گرایی است و برخی نیز می گویند منظور از سیئه، گناه بزرگی است که کیفر آن آتش است. ولی نظر اول بهتر است. به این دلیل که آتش جاودانه ای که در آیه به آن اشاره شده با شرک و شرک گرایی هماهنگ است.(۸) در جای دیگر سیئه را به قحطی، مرض، و بلاء و معصیه، مکاره و شداید و... معنی کرده است.(۹) ولی آن چه در مورد سیئه قابل بیان است، این است که در اغلب موارد در قرآن کریم، سیئه در کنار حسنه به کار رفته است. یعنی کار زشتی که در مقابل کار نیک است.
۳. ذنب: ذنب یعنی گناه و جمع آن ذنوب است که حدود ۳۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است. در لغت عربی هر چیزی که خوار و عقب مانده باشد، ذنب گویند و به همین خاطر به دم اسب نیز ذنب گویند. و به طور استعاره در هر کاری که عاقبتش ناروا و ناگوار است و به اعتبار دنباله چیزی به کار برده شده است.
از این رو واژه ی «ذنب» به اعتبار نتیجه ای که از گناه حاصل می شود بد فرجامی، تنبیه و سیاست نامیده شده است.(۱۰)
برخی از مفسرین نیز در معنای ذنب گفته اند: هر عمل نیکو که فوت آن پشیمانی آورد و توبه از آن معقول باشد نیز ذنب نامیده می شود. هر چند مرتکب آن مستحق عقاب نباشد، بلکه هر چه دنباله اش حسرت آورد. مانند آن که نماز صبح را برای آن که خواب مانده ترک کند.(۱۱)
۴. معصیت: معصیت که از عصیان است به معنای نافرمانی است و به هر نوع سرپیچی فارغ از ویژگی و شرایط آن معصیت گفته می شود. که با مشتقاتش به دفعات ۳۱ بار در آیات قرآن کریم به کار رفته است و در اصطلاح عدم امتثال امر مولا و عدم اجتناب از نهی مولای واجب الاطاعه را عصیان و معصیت گویند.(۱۲) لذا مشاهده می شود که معصیت در برابر اطاعت، قرار دارد. یعنی کسی که اطاعت امر مولا و پروردگار خویش را نکند، معصیت کار است. حالا هر نوع نافرمانی که باشد. در حدیثی از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل شد است که حضرت فرمودند: خداوند بر شما مسلمین اطاعت و فرمانبری از من را واجب کرده است و از نافرمانی و معصیت من شما را نهی فرموده است.(۱۳)
اگر چه معصیت و عصیان و خطیئه و فواحش و منکر و امثال این کلمات همه مانند گناه، زشت ناپسند، ناروا، بزه و ناشایست نزدیک به یکدیگرند. امّا در هر یک از این واژه ها و الفاظ خصوصیتی معتبر است و به نظر می رسد چون گناه در فاعل آن منقصتی به وجود می آورد، لذا آن را اثم گفته اند و چون مخالفت امر خداست، معصیت گفته می شود و از آن جا که حسرت و عقاب در پی و دنباله آن گناه خواهد بود، لذا ذنب گفته اند و از آن جا که گناه مایه ی غمگینی و اندوه است، لذا سیئه گفته اند. بنابراین، واژه های مختلف درباره گناه هر کدام بیان گر بخشی از آثار شوم گناه و حاکی از گوناگونی گناه می باشد و هر یک با پیام مخصوصی، هشدار ویژه ای به انسان می دهد و بشر را از ارتکاب گناه بر حذر می دارد.

پاورقی:

۱. راغب اصفهانی، المفردات، ماده اثم.
۲. شعرانی، ابو الحسن، نثر طوبی، تهران، کتاب فروشی اسلامی، ۱۳۹۸ش، ج۱، ص۷ و ۸.
۳. بقره : ۲۱۶.
۴. نساء : ۱۱۲.
۵. حجرات : ۱۲.
۶. بقره : ۲۸۳.
۷. راغب، همان، ماده سیئه.
۸. طبرسی، مجمع البیان، بیروت، موسسه اعلمی، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۲۸۱.
۹. همان، ج۳، ص۱۳۸.
۱۰. راغب، همان، ماده ذنب.
۱۱. شعرانی، همان، ج۱، ص۲۷۹.
۱۲. لسان العرب، ج۱۵، ص۶۷.
۱۳. ابو حمزه ثمالی، تفسیر قرآن، نشر الهادی، ۱۴۲۰ق، ص۲۰۰.

منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

http://www.jonbeshnet.ir/news/51476
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۲۳
مهدی فراحی
تفاوت میان ذنب، اثم، عصیان، سیئه و خطیئه در قرآن چیست؟
پاسخ اجمالی
این کلمات با مشتقات آن در قرآن کریم، در موارد زیادی استعمال شده است.[1]
کلمات «ذنب»، «اثم»، «سیئه»، و «خطیئه» در زبان فارسی از نظر معنا مترادف هستند، اما در عین حال در کلام عرب تفاوت‌هایی برای آنها بیان شده است. که در ذیل با توجه به معنای هریک، این تفاوت ها روشن می‌شود.
«اثم»؛ به معنای گناه است و گفته شده مراد از آن انجام کاری است که حلال نیست.[2]

«ذنب» عبارت از هر عملى است که به دنبالش ضرر و یا فوت نفع و مصلحتى بوده باشد، و اصل آن از «ذَنَب» گرفته شده که به معناى دم و دنباله حیوان است و به گناهان نیز اطلاق ذنب شده است؛ زیرا گناه، جنایت و ستم به دیگران دنباله و آثاری دارد و مستلزم کیفر و عقوبت و انتقام است.[3]

واژه «عصیان»، در مقابل طاعت به معنای نافرمانی است. اصل این کلمه به معنای چوب است. می‌گویند جلو فلانی را با عصا گرفت و به کسی که از جمعیت کناره‌گیری می‌کند گفته می‌شود «شق العصا»؛ یعنی از جمعیت جدا شد.[4]
«سیئة» از ریشه «سوء» گرفته شده و جمع آن «سیئات» است و به هر چیزی که بدی در آن ثابت و متصف به آن است، در هر موضوع یا کار یا عقیده‌ای که باشد اطلاق می‌شود و از آن‌جا که واژه سیئه بدی در آن ثبوت دارد از نظر معنا از واژه سوء تأکید بیشتری دارد و از نظر لفظ معنایش بلیغ‌تر است. بنابراین، هر یک از این دو واژه به حسب مورد در جای مناسب خود کاربرد دارد.[5] یعنی در جایی که بخواهیم بدی را تأکید کنیم از سیئه و در غیر آن از سوء استفاده می‌کنیم.
کلمه «خطئیة» از ریشه «خطأ» مقابل «صواب» است و خطا یا در حکم و یا کار و یا در تعیین مصداق و موضوع کاربرد دارد و خطای در حکم از نظر زشتی، اثرش از خطای در کار و یا مصداق و موضوع شدیدتر است؛ زیرا عذر کسی که خطای در حکم کرده و در آن مقصّر بوده پذیرفته نیست و همچنین کسی که در کاری اشتباه می‌کند او را به جهت مراقب نبودن در انجام کار نیک و محتاط نبودن مورد نکوهش قرار می‌دهند و کسی که در تعیین مصداق اشتباه می‌کند کمتر از دو قسم دیگر مورد سرزنش قرار می‌گیرد و عذرش پذیرفته‌تر است.
اما کسی که از روی عمد و اراده اقدام به کار زشت می‌نماید کار او از قبیل خطا نبوده؛ زیرا با اراده اقدام به آن کار کرده است، بنابراین، عمل او عصیان و سرپیچی از امر مولا است و آیه شریفه «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیما»[6] ناظر به همین فرق است؛ بنابراین، بخشش و رحمت خداوند در ارتباط با خطا است و خداوند آمرزنده‌اى بخشاینده است. و اما عصیان و اقدام بر کار به صورت عمدی برای شامل شدن بخشش و رحمت خداوند نیاز به امور دیگر دارد.
از آنچه بیان شد این مطلب واضح گردید که خطا غیر از اثم است؛ زیرا إثم عبارت از کندی و به تأخیر انداختن عمل است و از همین جهت در آیه شریفه «مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً»[7] خطا و اثم در مقابل هم قرار گرفته‌اند. بهتان مربوط به کسی است که به خطا گناه را به دوش دیگری انداخته و گناه آشکار مربوط به کسی است که به عمد مرتکب گناه شده است.
و این مطلب نیز روشن شد که خطا غیر از ذنب است؛ زیرا ذنب عبارت از چیزی است که انجام آن زشت شمرده شده و
نکوهش و کیفر را به دنبال دارد، به خلاف خطا که چنین نیست.[8]

[1]. مانند: بقره، 173؛ آل عمران، 120؛ اعراف، 161؛ شعراء، 14؛ تکویر، 9؛ حجرات، 7.
[2]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 12، ص 5، بیروت، دار صادر، 1414ق.
[3]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص 713، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.
[4]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 570، دمشق، بیروت، دار العلم، الدار الشامیة، 1412ق.
[5]. ر.ک: مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 5، ص 252، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
[6]. احزاب، 5: «آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه‌تر است؛ و اگر پدرانشان را نمی‌شناسید، آنها برادران دینى و موالى شما هستند؛ امّا گناهى بر شما نیست در خطاهایى که از شما سرمی‌زند [و بی‌توجّه آنها را به نام دیگران صدا می‌زنید]، ولى آنچه را از روى عمد می‌گویید [مورد حساب قرار خواهد داد]؛ و خداوند آمرزنده و رحیم است».
[7]. نساء، 112: «و کسى که خطا یا گناهى مرتکب شود، سپس بی‌گناهى را متهم سازد، بار بهتان و گناهِ آشکارى بر دوش گرفته است».
[8]. ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 3، ص 78.
**لینک مطلب
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa17691
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۳۵
مهدی فراحی
آیا مولوی یک صوفی بوده؟ او به چه مذهبی گرایش داشته؟ تشیع یا تسنن؟ در کل شما شخصیت و اعتقادات او را چگونه ارزیابی می نمایید؟(382 بازدید)

متن کامل پرسش
مطلبی را در مورد مولانا جلال الدین محمد بلخی، در یک سایت انتشار دادم که بر ضد این شخص بود و متأسفانه شاید در اکثر نوشته های آن تحقیق نکردم و حالا از شما درخواست دارم که چند جواب کامل به من عنایت فرمایید تا خدای ناکرده اگر اشتباه کرده ام، توبه و گرنه راحت شوم:
1....

----------------

متن کامل پرسش
مطلبی را در مورد مولانا جلال الدین محمد بلخی، در یک سایت انتشار دادم که بر ضد این شخص بود و متأسفانه شاید در اکثر نوشته های آن تحقیق نکردم و حالا از شما درخواست دارم که چند جواب کامل به من عنایت فرمایید تا خدای ناکرده اگر اشتباه کرده ام، توبه و گرنه راحت شوم:
1. آیا واقعا درست است می گویند مولوی صوفی بوده و مذهب تسنن داشته و آیا شریعت را نفی کرده؟ آیا مولوی معتقد است که امامت، نوعی است؟
2. آیا واقعا درست می گویند که مولوی بعضی احادیث جعلی را در کتاب خود آورده است، مثل حدیث افتراق؟
بهر این فرمود پیغمبر که من
همچو کشتی ام ز طوفان زمن
ما و اصحابیم چون کشتی نوح
هر که دست اندر زند یابد فتوح
همچنین او لفظ "مولی" را در حدیث غدیر به معنای "دوست" دانسته و نه ولی و سرپرست؟ و ابوطالب، پدر حضرت علی(ع) را مشرک دانسته؟
3. آیا واقعا درست است می گویند مولوی قائل به جبر است؟ هم چنین توصیف "عمر بن خطاب" و معصوم خواندن او می پردازد و حتی برای فردی چون "معاویه" کرامت می سازد و برخی ضعف های خلفا که اهل سنت نیز نقل کرده اند، به صورت یک کرامت جلوه می دهد؟
4. آیا واقعا مولوی، افراط در "رقص و سماع و موسیقی" داشته است و آن را موجب تقرب به خدا دانسته؟
لطفا برای راهنمایی ما بفرمایید که در کل نظرتان در مورد مولوی چیست و آیا منحرف از مذهب تشیع است یا نه؟ همچنین عزاداری بر امام حسین را مثل این که می گویند رد کرده است؟

پاسخ اجمالی

غیر از معصومان (ع)، در ارتباط با تمام افراد تأثیر گذار در صحنه دین و فرهنگ، می توان انتقاداتی را بیان نمود و نقد منصفانه چنین افرادی، نباید موجب آن شود تا ظرفیت های مثبت آنان مورد استفاده قرار نگیرد.

این اصل کلی، در ارتباط با مولوی نیز وجود دارد، چون می دانیم که او شخصیت برجسته ای است که اشعار او تأثیر بسیار زیادی در فرهنگ دینی و ملی ما برجای گذاشته و به همین دلیل، نمی توانیم آثار او را نادیده بگیریم. از طرفی، با مروری در اشعار او درخواهیم یافت که بسیاری از آنها، تفسیری ادبی از آموزه های قرآن و سنت بوده و کاملا قابل استفاده است، اما با مواردی نیز برخورد می نماییم که یا با اعتقادات ما سازگاری نداشته و یا از شیوه بیان مناسبی در آن استفاده نشده است.

ما می توانیم از بخش اول این اشعار استفاده نموده و از بخش دوم آن صرف نظر کرده و یا حتی به نقد آن بپردازیم، اما باید به این دستور اسلامی پایبند باشیم که حتی اگر شخصیتی، مورد پذیرش ما نباشد، در ارتباط با او از مسیر عدالت خارج نشده و اتهاماتی که سزاوارش نیست را متوجه او ننماییم. در این زمینه، توضیحات بیشتری در پاسخ تفصیلی ارائه شده است.

پاسخ تفصیلی

برای پاسخ به پرسش شما، ابتدا باید موضوعاتی را مورد بررسی قرار دهیم:

1. یکی از تعالیم دین اسلام آن است که اگر اشخاصی، با هر دلیل، مورد پسند ما نباشند، نباید از شاهراه عدالت خارج شده و هر مطلب خلافی را به آنان نسبت دهیم. خداوند می فرماید: "لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏"؛ دشمنی با گروهی شما را وادار به آن ننماید که از مسیر عدالت خارج شوید. عدالت ورزیدن به پرهیزگاری نزدیک تر است. [1]

2. ما باید در زندگی خود در جامعه بشری، بدون دست برداشتن از اصول و موازین خود، با دگراندیشان نیز در مواردی که با آنان عقیده ای مشترک داریم، به تبادل آرا پرداخته و از فرهنگ ها و آموزه های مشترک، نهایت بهره برداری را بنماییم. خداوند، اهل کتاب را مخاطب قرار داده و آنان را در این راستا، دعوت به همفکری می نماید. [2]

3. در ضمن، با استثنا نمودن معصومان، نباید در بررسی آرا و عقاید دیگران آن گونه برخورد نماییم که یا آنان را کاملا بی اشتباه در نظر گرفته و در صدد توجیه هرگونه اشتباهشان باشیم و نه این که آنان را به عنوان افرادی کاملا گمراه و غرق در خطا پنداشته و حتی استفاده از برخی سخنانشان که با اصول مذهبی ما در تعارض نیست را مجاز نپنداریم. استفاده پیشوایان دینی از برخی اشعار سرایندگان زمان جاهلیت، دلیلی بر مدعای ما است. [3]

به عبارتی دیگر، ما باید بیش از آن که به صاحب سخن توجه داشته باشیم، هر بخش از سخن او را منصفانه تحلیل کرده و به دستور مولایمان علی (ع) عمل کنیم که فرمود: "لا تنظر إلی من قال و انظر إلی ما قال"؛ به سخن بنگر و نه به صاحب سخن! [4]

4. همچنین، باید توجه نمود که هر فردی را باید با شرایط زمانی و مکانی خودش سنجید و نباید با شنیدن یک عبارت، از فردی که مشخص نیست در چه موقعیتی آن را ابراز نموده، تمام اعتقادات او را زیر سؤال برد.

خداوند، به افراد با ایمان، چنین اجازه ای را داده که در شرایط خاصی، حتی به ظاهر از توحید که اصلی ترین رکن مسلمانی است، دست برداشته و به ظاهر، با مشرکان دوست و هم عقیده شوند! [5] طبیعتا در موقعیت هایی که انسان ها نمی توانستند به آسانی، عقاید خود را ابراز کنند، بلکه زبانشان مملو از رمز و راز و اشاره بود، نمی توان به آسانی در ارتباط با عقیده واقعی آنان ابراز نظر کرد، حتی اگر در مواردی سخنانشان، با اصول پذیرفته شده دینی و مذهبی ما در تعارض باشد!

5. باید بدانیم که حساب ناصبی ها و یا دشمنان امیر المؤمنین (ع) با عموم اهل سنتی که بسیاری از آنان، عاشق و دلباخته اهل بیت (ع) می باشند جدا بوده، [6] و مطمئنا مولوی را اگر از اهل سنت نیز بدانیم، از گروه دوم خواهد بود و نه گروه اول.

6. نمی توان انکار کرد که اشعار مولوی به عنوان میراثی فرهنگی برای ایرانیان و حتی تمام جامعه بشری مطرح شده و نباید در اندیشه حذف آن بوده و اساسا چنین کاری ممکن نیست. بنابر این سزاوار است که ما نیز از آن مقدار آموزه های مولوی که متعارض با مذهب ما نبوده و اتفاقا درصد بالایی از مثنوی را نیز چنین تعالیمی تشکیل می دهند، [7] استفاده نموده و در سایر موارد، اگر قابل توجیه نباشد، از آن صرف نظر نماییم.

7. برخی هواداران مولوی، چنان شخصیت والایی برایش در نظر گرفته اند که گویا او همردیف پیامبران و معصومان است و هیچ سخن خلافی در نوشته های او به چشم نمی خورد، اما در طرف مقابل، مخالفانی نیز وجود دارند که استفاده از اشعار او را در هیچ مورد نمی پسندند، حتی اگر کاملا مطابق با موازین دینی و در راستای تفسیر آیات قرآنی باشد!

به نظر می رسد که این دو گروه، دچار افراط و تفریطی شده اند که باید از آن اجتناب نمود.

با توجه به مقدماتی که بیان شد، نظر نهایی ما در ارتباط با اشعار مولوی آن است که نباید قضاوتی کلی در مورد تمام اشعار او نموده، بلکه باید هر قسمت از آنها را به صورت جداگانه بررسی کرد و آنچه از میان آنها، با موازین قابل قبول شیعیان منطبق است را مورد استفاده قرار داد و دیگر موارد را به حال خود رها نموده و یا حتی به نقد آن پرداخت.

در مورد شخص مولوی نیز، ظاهراً با معیارهای موجود در مکتب تشیع، او را نمی توان به عنوان یک شیعه معرفی نمود و از بررسی مجموعه اشعارش، می توان استنباط کرد که عقاید او با دیدگاه های اهل سنت، همخوانی بیشتری دارد، به ویژه ابیاتی که در نکوداشت برخی از صحابه پیامبر (ص) سروده و به اعتقاد شیعیان، آنان شایستگی این مقدار از ستایش را ندارند. اما قضاوت در مورد این که ابراز عقیده های او، ناشی از جبر محیطی و شرایط موجود بوده و یا این که اعتقاد واقعی او همان بوده که ابراز می داشته، بر عهده خداوند است که آنچه در دل ها است را تنها او می داند.

در ادامه به بررسی مختصر برخی موارد اشاره شده در پرسشتان می پردازیم:

1. در ارتباط با صوفی بودن مولوی باید گفت: اولاً: محدوده تصوف و صوفی گری کاملا مشخص نبوده؛ ثانیاً: برخی تعالیم تصوف با قواعد اخلاق عملی اسلامی تعارضی ندارند و به همین دلیل، از طرفی، بسیاری از بزرگان اخلاق و عرفان اسلامی متهم به تصوف شده اند [8] و از سوی دیگر، افراد فراوانی، صوفی گری را به عنوان وسیله ای برای فرار از تکالیف شرعی خود در نظر گرفته اند. مولوی نیز به چنین تفاوتی آگاه بوده و به عنوان نمونه، بیان می دارد:

از هزاران اندکی زین صوفیند

باقیان در دولت او می زیند

2. مولوی "شریعت" را نفی نمی کند، بلکه رعایت قواعد ظاهری شریعت، بدون در نظر گرفتن هدف نهایی از آن را مورد انتقاد قرار می دهد.

او در این رابطه اظهار می دارد که:

شریعت همچو شمع است ره مى‏نماید و بى‏آن که شمع به دست آورى راه رفته نشود و چون در ره آمدى آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدى به مقصود آن حقیقت است‏.... [9] سپس مثال های دیگری را نیز برای نشان دادن جایگاه شریعت، ارائه می نماید.

همان گونه که ملاحظه می فرمایید، ایشان، شریعت را چون شمعی برای نشان دادن راه رستگاری به انسان ها دانسته است، آیا با این وجود، می توان اظهار نمود که او به شریعت اعتقادی ندارد؟!

البته، شریعتی که تنها برای ریاکاری و یکرنگ شدن با جامعه دینی باشد، از نظر پیشوایان معصوم ما نیز ارزش چندانی ندارد. [10]

3. اما این که او، "مولا" را در حدیث غدیر، به معنای دوست گرفته است، احتمالا پرسش شما ناظر به این بیت مثنوی است که:

گفت هر کاو را منم مولا و دوست

ابن عم من على مولاى اوست‏ [11]

اما آیا واقعا مولوی، چون برخی متعصبان اهل سنت، چنین برداشتی از کلمه "مولا" داشته و تنها آن را به یک دوست معمولی ترجمه نموده است؟!

ابتدا و ادامه این شعر، خلاف چنین مطلبی را می رساند.

او در مصرع قبل، می گوید:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد

نام خود و آن على مولا نهاد

سپس در تفسیر واژه "مولا"، چنین می گوید:

کیست مولا آن که آزادت کند

بند رقیت ز پایت بر کند

آیا هر دوستی می تواند چنین ویژگی هایی داشته باشد؟! و آیا می توان، با اوصاف بیان شده، معتقد بود که مولوی اعلام داشته که علی (ع) نیز دوستی همانند سایر دوستان پیامبر (ص) است؟

به این نکته نیز باید توجه داشت که مولوی در ادامه همان ابیات، به موضوعی اشاره می نماید که گویا تشویقی برای برپاداشتن عید ولایت (عید غدیر) است:

ای گروه مؤمنان شادی کنید

همچو سرو و سوسن آزادی کنید

4. امامت نوعی که در پرسشتان بدان اشاره شد، برگرفته از ابیاتی از مثنوی است که در ضمن آنها بیان شده:

پس امام حى قایم آن ولى است

خواه از نسل عمر خواه از على است‏ [12]

به نظر ما، مولوی نخواسته تا امامت پیشوایان معصوم را با این بیان خود نفی نماید، بلکه در صدد بیان این نکته بوده که دست یابی به منصب امامت، تنها با تقوای الاهی و ارتباط با خداوند ممکن است و تنها انتساب به یک خاندان، نمی تواند توجیه گر رهبری جامعه اسلامی باشد.

شیعیان نیز این نظریه را می پذیرند و به همین دلیل است که هر سید منتسب به امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) را امام خود در نظر نمی گیرند.

نکته ظریفی هم در این بیت وجود دارد که مولوی، همطراز نبودن "عمر" و "علی" را باید مسلم و قطعی گرفته باشد، تا شعر او مفهوم و معنایی داشته باشد و گرنه چرا نگفته، خواه "حسن" و یا "حسین" و یا نگفته، خواه "ابوبکر" و خواه "عمر"؟! و العاقل یکفیه الاشاره.

5. در ارتباط با آنچه که در مورد جبری بودن مولوی بیان می شود، کافی است ابیات ذیل را با دقت مطالعه فرمایید:

این که فردا این کنم یا آن کنم

این دلیل اختیار است اى صنم‏

و آن پشیمانى که خوردى ز آن بدى

ز اختیار خویش گشتى مهتدى‏

جمله قرآن امر و نهى است و وعید

امر کردن سنگ مرمر را که دید

هیچ دانا هیچ عاقل این کند

با کلوخ و سنگ، خشم و کین کند [13]

شما اگر عبارت "اختیار" را در اشعار مولوی جست و جو کنید، به ابیات دیگری نیز دست خواهید یافت و مطمئن خواهید شد که به هیچ وجه نمی توان مولوی را به عنوان فردی جبری مسلک، معرفی نمود.

6. اما این که فرمودید مولوی، برخی احادیث جعلی و غیر قابل قبول را در ابیات خود آورده و به شرح و توضیح آن پرداخته، ما با شما موافقیم و برخی از چنین احادیث و روایاتی را که از نظر شیعه، قابل قبول نیست را می توانیم در اشعار او ملاحظه نماییم که به برخی از این موارد نیز در پرسش خود اشاره نموده اید، [14] از آن جمله، می توان موضوع کفر ابوطالب را بیان نمود که بحث های بسیاری را در میان مسلمانان بر انگیخته [15] و کتاب هایی نیز در این زمینه تألیف شده است. [16]

مولوی نیز این روایت را به صورت شعر بیان نموده که:

خود یکى بو طالب آن عم رسول

مى‏نمودش شنعه‏ى عربان مهول‏

که چه گویندم عرب کز طفل خود

او بگردانید دین معتمد [17]

در این زمینه، باید گفت که مولوی در صدد آن بوده است که از هرچه در باورهای مذهبی و عرفی مردم آن زمان بوده، استفاده کرده و مطالب خود را با کمک آنها ارائه نماید. در این راه، او علاوه بر قرآن و احادیث مسلم، از روایات جعلی و حتی داستان های خیالی که بیان صریح برخی از آنها با نزاکت و اخلاق نیز سازگار نبوده، [18] چشم پوشی نکرده و به همین دلیل، انتقادات زیادی را برای خود به وجود آورده است. علامه جعفری در این زمینه اظهار می دارد:

"شخصی که گام به این مقام گذارده و تعلیم و تربیت مردم را بر عهده گرفته است، نبایستی آن اندازه سبک و زشت صحبت کند که فاصله میان آن ابیات زشت و سبکش با آن ابیات معنوی و روحانی فوق العاده اش چنان زیاد باشد که مطالعه کننده، جهش غیر مناسبی در مغز خود احساس کند". [19]

ما نیز انتقاد شما و دیگران را می پذیریم و معتقدیم که اگر او از بیان برخی احادیث جعلی و مطالب مبتذل در اشعار خویش، خودداری می کرد، به یقین بر اعتبار و ارزش آنها می افزود.

7. اگرچه واژه های "سماع" و "رقص" در بسیاری ابیات مولوی وجود دارد و برخی از آنها نیز به معنای متداول آن است، اما نمی توان تمام آنها را به رفتار ظاهری افراد مرتبط نمود، بلکه بسیاری از آنها، چون رمز و کنایه ای به کار گرفته شده است. در این اشعار دقت فرمایید:

جسم خاک از عشق در افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد [20]

و یا:

چرخ را در زیر پا آر ای شجاع

بشنو از فوق فلک بانگ سماع [21]

به یقین، رقص و سماع در این اشعار، چیزی نیست که در مرحله اول به ذهن ما خطور می کند، هرچند که موارد دیگری را نیز می توان یافت که او به مراسم سماع صوفیان اشاره نموده، [22] اما با توجه به جایگاه اجتماعی مولوی، نباید شخص او را به عنوان فردی در نظر گرفت که در این گونه مجالس شرکت می کرد.

8. ابیاتی در مثنوی وجود دارد که شیعیان حلب را به دلیل نوع عزاداریشان برای امام حسین (ع) مورد انتقاد قرار می دهد [23] که با توجه به مطالب موجود در همین قسمت از اشعار، نمی توان معتقد بود که مولوی، قیام عاشورا را قبول نداشته است؛ چراکه در بخشی از همان ابیات می خوانیم:

چون که ایشان خسرو دین بوده اند

وقت شادی شد چو بشکستند بند

البته ما در مورد شیوه توصیف مولوی از عزاداری روز عاشورا منتقدیم و نقد او را کاملا مطابق با واقع نمی دانیم، اما با این وجود، به نظر می رسد که او در صدد آن نبوده که به امام حسین (ع) و شهیدان کربلا توهینی روا داشته و یا گریستن بر آنان را امری بیهوده پندارد، بلکه به دنبال این نتیجه بوده که اگر انسان، تنها به ظواهر بسنده کرده و در ورای آن، به پیام عاشورا و پیشرفت معنوی خود نیندیشد، بیشتر باید به حال خود او گریست.

با مروری مجدد در پاسخ اجمالی، چکیده ای از آنچه بیان شد را مطالعه فرمایید.


[1] مائده، 8.

[2] آل عمران، 64، " قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه‏...".

[3] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 4، ص 21، ح 6، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ه ش.

[4] آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 438، ح 10037، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ه ش.

[5] نحل، 106 و آل عمران، 128.

[6] به عنوان نمونه، ر.ک: کافی، ج 7، ص 18، ح 10.

[7] بسیاری از اشعار مثنوی، ترجمه و تفسیری ادبی از قرآن کریم می باشند. برای تحقیق بیشتر در این زمینه، می توانید از نرم افزار مثنوی، تهیه شده توسط مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی استفاده نموده و ارتباط ابیات مثنوی را با آیات قرآن و نیز برخی روایات معتبر ملاحظه فرمایید.

[8] در صورت تمایل می توانید سوال « تصوف چیست؟ آیا امام خمینی (ره) یک صوفی بودند؟ » را نیز در این زمینه ملاحظه فرمایید.

[9] مثنوی، دیباچه دفتر پنجم، ص 726، نرم افزار مثنوی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.

[10] به عنوان نمونه، به این فراز از دعای ابو حمزه توجه فرمایید که : "فإن قوما آمنوا بألسنتهم لیحقنوا به دماءهم فأدرکوا ما أملوا و إنا آمنا بک بألسنتنا و قلوبنا....".

[11] مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص 1123.

[12] همان، دفتر دوم، ص 214.

[13] همان، دفتر پنجم، ص 867.

[14] به عنوان نمونه، ماجرایی را که نشانگر نوعی کرامت برای معاویه است که در صفحه 288 دفتر دوم ذکر شده است.

[15] ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 35، ص 155 ، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.

[16] به عنوان نمونه، کتاب "ایمان ابی طالب" تألیف شیخ مفید و کتاب دیگری با همین عنوان، تألیف فخار بن معد از دانشمندان قرن هفتم.

[17] مثنوی، دفتر ششم، ص 933.

[18] همان، دفتر پنجم، ص 788.

[19] جعفری، محمد تقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 5، ص 441.

[20] مثنوی، دفتر اول، ص 6.

[21] همان، دفتر دوم، ص 260.

[22] همان، دفتر چهارم، ص 588.

[23] همان، دفتر ششم، ص 959.



----------------
لینک مطلب:
http://shiastudies.net/portal/android/page.php/?c=3&id=10383

ارسال شده توسط نرم افزار اندروید مجمع جهانی شیعه شناسی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۶
مهدی فراحی

««باغ سنگی»»

*باغی در 40 کیلومتری جنوب شرقی سیرجان.

*به آن "باغ سنگی درویش‌خان"  می گویند. 

*درویش خان از زمان اصلاحات ارضی، به نشانه‌ی اعتراض درخت‌های خشک شده ی، باغش را در جای دیگری کاشت و سنگ‌هایی را از کوه‌های اطراف جمع کرد و به‌عنوان میوه‌ درختانش از آن‌ها آویزان کرد. 

*مردم، پیرمرد کرو لال را مجنون  دانستند


*منبع: نرم افزار «رازهای حل نشده تاریخ»:

http://cafebazaar.ir/app/?id=com.ajib.book.raygan

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۴۵
مهدی فراحی
««خاورمیانه غلط هست»»
*این تکبّر اروپایی‌ها [را ببینید!] از اوّل اینجا شده «خاورمیانه»؛
*اسم خاورمیانه غلط است؛
*اینجا غرب آسیا است.
*آسیا یک قارّه‌ی بزرگی است، ما در غرب آسیا قرار داریم.
**امام خامنه ای:١٣٩٤/٥/٢٦
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۴
مهدی فراحی

««بطری هوشمند»»

*آب برای بدن لازم است اما جالبه برخی فراموش می‌کنند که آب بنوشند.

*یکی از روش‌های مناسب استفاده از بطری‌های هوشمند است، بطری‌هایی که مثل مادری که نگران آب و غذای فرزندش هست مدام یادآوری می‌کند.

*نام این بطری HidrateMe که می‌تواند با استفاده از اپلیکیشنی که روی گوشی‌های هوشمند نصب می‌شود میزان نوشیدن آب شما را رصد کند و براساس آن زمان‌بندی مناسبی برای شما در نظر بگیرد و یادآوری‌های لازم را انجام دهد.

*این اپ ابتدا وزن، ویژگی‌های فیزیکی و میزان فعالیت را از کاربر می‌پرسد و براساس آن در طول روز زمان‌های نوشیدن آب را یادآوری می‌کند.

*اپلیکیشن مورد نظر می‌تواند در تعامل با دیگر اپ‌های ورزشی کار کند و همچنین زمانی که کاربر مشغول ورزش و تحرک است با استفاده از GPS این روند را مرور و از اطلاعات به دست آمده استفاده کند.

*قیمت این بطری‌های هوشمند از 45 دلار آغاز می‌شود و اپلیکیشن آن نیز رایگان بوده و برای iOS و اندروید موجود است.

**لینک خبر

http://tnews.ir/news/6E2742748321.html?nm=1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۸
مهدی فراحی

**ریاضیدان ایرانی**

*"أبو الوفاء محمد بن محمد بن یحیى بن إسماعیل بن العباس بوزجانی" ریاضیدان و ستاره شناس معروف ایرانی است.

*تولد: سال 940 میلادی در نیشابور

*وفات سال 998 میلادی بغداد

*او با نوشتن کتاب ها و تالیفات و در زمان انتقال به بغداد با نوشتن شرح هایی بر نوشته های "إقلیدسودیوفنتس" و " خوارزمی" مشهور شد.

*به اعتراف بسیاری از دانشمندان غربی ، از معروف ترین افرادی بود که در هندسه شهرت یافت.

*اهمیت و شهرت بوزجانی به علت نقش وی در پیشرفت مثلثات است.

*نکته جالب: موتور جستجوی گوگل، هزار و هفتاد و پنجمین سالروز تولد " أبوالوفاء البوزجانی" را با تغییر آرم خود و گذاشتن تصویری جدید و قرار دادن علامت های هندسی و ریاضی گرامی داشت.

**منبع 

http://tnews.ir/news/BAD742880352.html?nm=1



تگ

http://tag.ir/tag.apk

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۲
مهدی فراحی

**رویاهای شبانه**

*انسان از قدیم دنبال تعبیر خوابش بوده

*۷۰% مردم خواب های رنگی و ۳۰%  کاملا سیاه و سفید می بینند.

*حدود ۹۰% خواب ها فراموش می شوند

*بسیاری از دانشمندان، کشفیات خود را در رویا دیده و بعد از بیداری، یادداشت کرده اند.

*بسیاری از شاعران، الهامات خود را در رویا دریافت می کردند،

*در هنگام خواب دیدن بدن به طور موقت دچار فلج می شود، تا حرکات ناگهانی در هنگام رویا و خواب های پرهیجان باعث آسیب به فرد نشود

*در فاز خاصی از خواب (رویای شفاف)، می توان مراحل خواب را کنترل کرد.

*خوابها با زبان غیر مستقیم صحبت می کنند و معانی عمیقی دارند که ضمیر ناخودآگاه میفهمد.

*ما معمولا خواب کاری را می بینیم که ممنوع شده ایم، مثلا شخصی که شیرینی  برایش مضر است، معمولا خواب شیرینی می بیند. 

*شرایط پزشکی و اختلالات روانی بر رویا تاثیر دارد.

*کابوس و خواب های آشفته، می تواند به بیماری های روانی منجر شود

*خواب و رویای عمیق در مرحله ای به نام "آر ای ام" نقش مهمی در سلامتی فرد دارد. و تحقیقات نشان داده کسانی که در شروع مرحله "آر ای ام" بیدار می شوند، حساس تر و عصبی تر هستند

*افراد نابینا هم خواب می بینند

*نکته جالب نابیناهای مادرزاد، رویاهایی می بینند که در عالم واقع آنها را حس می کنند، اما افرادی که بعدها نابینا شده اند، خواب عادی می بینند.

*مطالعات نشان می دهد که حیوانات نیز  مشابه انسانها، خواب می بینند.

*کودکان بیشتر از افراد بالغ کابوس می بینند

**منبع: نرم افزار سلامت روان، نسخه۱، برنامه نویس: حسین احمدی، گرافیست: محمد احمدی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۶
مهدی فراحی