با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

««خاکستر حسرت شده ام»»

★دیشب سه غزل، نذر تو کردم که بیایـــــی

چشمم به ره عاطفه خشکید ؛ کجایــــی؟؟


★با شِکوه ی من چهره ی آدینه ترک خــورد

از ســوی تو اما نه تبسم؛  نه نـــــدایی


★از بس که در اندیشه ی تو شعله کشیدم

خاکسـتر حسرت شده ام؛ نیست دوایی؟


★آمار تپشهای دلــــــــــم را به تو گفتم

پرونده شد اندوه من از درد جــــــدایی


★ســـــوگند به آوای صمیمانه ی نامـــت

از عشق فقط قصد من و شعر، شــــمایی


★هر فصل، دلم بی تو ببین رنگ خـزان است

آغـــــاز کن ای گل ! سفر سبز رهــایی


★من منتظرم !  مرحمتی لطفی ، نگاهـــی

حیف است رسد مرگ من اما ! تو نیایـــی...


««اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۵
مهدی فراحی
««شب اول قبر به روایت یک دختر»»
*علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان به نقل از استادشان «ایت الله قاضی»:
*در نجف اشرف، وقتی خواستند زنی از اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) دفن کنند دخترش که بی تابی نیز کنار مادر خواباندند، ولی روی قبر فقط با تخته‏ای پوشاندند و دریچه‏ای هم گذاشتند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
*فردا که امدند دختر در جواب تعجب انها از سفیدی موهای سرش گفت:
*شب کنار جنازه مادرم خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد،
*آن دو فرشته از توحید و نبوت سوال کردند و مادرم درست جواب داد.
*بعد پرسیدند: امام تو کیست؟
*آن مرد محترم گفت: «من امام او نیستم»
*در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید.
*من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم.
*چون طایفه آن دختر، ماجرا را شنیدند همه شیعه شدند
★★منبع: علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، معادشناسی، ج ۳، ص ۱۱۰.
★★لینک اصلی مطلب
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/61610
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۵۳
مهدی فراحی

◀بخون روشن شی▶


◀چرا زنان مسلمان برای چادر، رنگ مشکی را انتخاب نموده‌اند؟


◀رنگ مشکی معانی زیادی دارد;

اگر به همه معانی و علت استفاده از رنگ مشکی در دیگر کشورها نظر بیفکنیم، دیگر تهمت غم و افسردگی به نمیدهیم.


◀رنگ مشکی رنگ اقتدار و بزرگی و برتری است

☜به همین دلیل در ورزش‌های رزمی کمربند مشکی به عنوان بالاترین درجه در نظر گرفته شده است.


◀رنگ مشکی رنگ دانایی است.

☜به همین دلیل جهت دانا نشان دادن قاضی‌ها و وکیل‌ها در جهان غرب همچنان از رنگ مشکی یا سورمه‌ای بسیار سیر که به مشکی می‌زند استفاده می‌شود.

☜لباس و کلاه فارغ‌التحصیل‌های بیشتر رشته‌ها نیز مشکی است.


◀رنگ مشکی رنگ تقدس است

☜به همین دلیل ردای کشیش‌ها، راهب‌ها و راهبه‌ها به رنگ مشکی است.


◀رنگ مشکی رنگ هیبت و عظمت است

☜به همین دلیل رنگ سنگ‌های کعبه و رنگ پرده آن مشکی‌انتخاب شده است تا عظمت آن بیشتر احساس‌شود.


◀رنگ مشکی رنگ نجابت و شرافت است.


☜و لذا یک زن مسلمان با استفاده از رنگ مشکی برای چادر و حجابِ برترِ خود،

اقتدار خود

دانایی خود

تقدس خود

هیبت و عظمت خود

نجابت و شرافت خود را

به همراه دارد♥

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۴۹
مهدی فراحی
««آتش و اب و آبرو»»
آتش و آب و آبرو با هم.
هر سه گشتند. در سفر. همراه.

عهد کردند. هر یکى گم شد. 
با نشانى ز خود. شود پیدا.

گفت آتش. به هر کجا دود است. 
میتوان یافتن. مرا آنجا.

آب گفتا. نشان من پیداست. 
هر کجا باغ هست و سبزه بیا.

آبرو رفت و گوشه اى بگرفت. 
گریه سر داد. گریه اى جانکاه.

آتش آن حال دید و حیران شد. 
آب. در لرزه شد. ز سر تا پا.

گفتش آتش. که گریه ى تو ز چیست ؟
آب گفتا. بگو نشانه چو ما

آبرو لحظه اى به خویش آمد
دیدگان پاک کرد و کرد نگاه

گفت. محکم مرا نگه دارید
گر شوم گُم نمیشوم پیدا.......
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۴۶
مهدی فراحی

««حداکثر زمان نابودی اسراییل»»  *ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر،

به توفیق الهی و به فضل الهی 

چیزی به نام رژیم صهیونیستی

در منطقه وجود نخواهد داشت.

**امام خامنه ای: ١٣٩٤/٦/١٨

**لینک خبر: www.Khamenei.ir

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۵۰
مهدی فراحی

««باربی‌شدن و بیماری اعصاب»»

*طببعت همه موجودات خوردن است و انسان تنها موجودی است که می تواند برخلاف طبیعتش رفتار کند، نخورد.

*این رفتار خلاف طبیعت موجب بروز احساسات خوشا‌یندی و پیروزی در فرد می گردد

*البته زیاده روی در ما این رفتار زمینه ابتلا به بیماری بی اشتهایی عصبی(آنو‌رکسیا) فراهم کند 

*بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی برخلاف واقعیت ، باور دارند که افراد چاقی هستند و از نظر روانی افراد بسیار تحریک پذیری هستند . 

*از نشانه های بارز بی اشتهایی عصبی در این افراد افسردگی و اضطراب، لاغر شدن شدید و اختلال در عادت ماهانه به دلیل اختلالات هورمونی است که به آن آمونوره می‌گویند.


*دلایل این بیماری: وراثت، اختلالات روانی و شرایط خانوادگی، محیط اجتماعی و فرهنگی


*رسانه های گروهی و این بیماری: فیلم ها و کارتن ها باعث می شود که یک بازیگر یا شخصیت کارتنی برای کودک و نوجوان معیار شوند و خود را از نظر ظاهر شبیه او کنند


*عروسک و این بیماری: عروسک های باربی که نماد یک دختر زیبا هستند یک الگو برای کودکان می شوند که کودک سعی دارد تا خود را به او شبیه کند 

*منبع و لینک اصلی خبر:

http://www.yjc.ir/fa/news/5317134/سودای-باربی‌شدن-به-قیمت-بی‌اعصابی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۷
مهدی فراحی
سلام دوستان حتما بخونید ،خیلی زیباست.

ﺷﻮﺥ ﻃبعی بی‌نظیر ﻳﮏ شهید ﺍﻳﺮﺍنی ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ…
ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ:
ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینه‌اش ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ می‌کرﺩ.
ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﺵ
ﺩﺍﺷﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ می‌زﺩ.
ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ آﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮفی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭی
ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴ‌‌ﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗتی ﺑﺮﺍی ﺧﻂ مقدم ﮐُﻤﭙُﻮﺕ می‌فرستن، ﻋﮑﺲ ﺭُﻭی ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﻧَﮑﻨﻦ!
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮی ﺑﮕﻮ
ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯی ﮔﻔﺖ: آﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭنی، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ، ﺭُﺏ ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓتاده…!
و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد…………"
شهید رضا قنبری، معروف به "شهید خندان"تهران سال 1364


★★★★★★★★★★★★★★★★★
*******************************************
★★★★★★★★★★★★★

********************************************

★با تشکر از کسانی که از پیج حمایت میکنند★
❤اللهم عجل لولیک الفرج❤
التماس دعــــــــــا
به اشتراک بزارید لطفا
یا حـــــــــــــق ِ


http://line.me/ti/p/~@PUI8200S
http://line.me/ti/p/~@PUI8200S
http://line.me/ti/p/~@PUI8200S


اگ دوست داشتی Share کن ... اگ میخوای
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۶
مهدی فراحی
««شبهه نبودن نسبت و شفاعت جنین در قیامت»»
★★سوال:در قرآن کریم در آیه‌ای می‌خوانیم: «اذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم» که در درستی و شفافیت مطلب شکی نیست و در روز قیامت نسبت‌ها را بی اعتبار معرفی می‌نماید؛ یعنی هرکس فقط خودش هست و مسئول اعمال خودش بدون هیچ انتسابی. از طرفی در یکی از روایات منسوب به رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده است که؛ «در روز قیامت هنگامی که نوزادان و کودکانی از امت اسلام را که در کودکی از دنیا رفته‌اند را می‌خواهند وارد بهشت نمایند، اینها مقاومت می‌کنند و می‌گویند تا پدر و مادر ما وارد نشوند ما وارد بهشت نخواهیم شد». البته چون روایت را نقل به مضمون گفتم ممکن است عین جملات روایت نباشد که قطعاً حقیقت مطلب برای شما روشن است. حال این‌جا این مطلب کاملاً در تناقض با آیه شریفه قرار می‌گیرد. تقاضا دارم این موضوع را تشریح و تبیین فرمائید.

★★جواب: خداوند در قرآن کریم درباره برپایی قیامت می‌فرماید: «هنگامى که در صور دمیده می‌شود، در آن روز نه میانشان خویشاوندى و نسبى وجود خواهد داشت(فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئذ) و نه از اوضاع و احوال یکدیگر می‌پرسند».[1]

مفسّران در مورد این‌که مراد از «صور»، کدام نفخ صور است اختلاف نظر دارند.[2] به نظر می‌رسد مراد از آن، نفخه دوم باشد که در آن نفخ همه مردگان زنده می‌شوند، نه نفخه اول که با آن زندگان می‌میرند؛ ‌زیرا نبودن انساب، سؤال از اعمال، سنگینى میزان و... همه از آثار صور دوم است.[3]

همچنین مفسران در ارتباط با منتفی شدن نسبت در قیامت: «فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئذ» تفاسیر مختلفی ذکر کرده‌اند. ما در این‌جا به دو تفسیر که هر یک قسمتی از این واقعه را پر رنگ کرده‌اند - و با یکدیگر قابل جمع نیز می‌باشند - اشاره می‌کنیم:


1. برخی از مفسران[4] آیه مورد بحث را مرتبط و هم‌معنا با این آیه می‌دانند: «روزى که آن‌را می‌بینید، [آن‌چنان وحشت سراپاى همه را فرامی‌گیرد که] هر مادر شیردهى، کودک شیرخوارش را فراموش می‌کند و هر باردارى جنین خود را بر زمین می‌نهد و مردم را مست می‌بینى، در حالى‌که مست نیستند، ولى عذاب خدا شدید است».[5] آنان معتقدند، در آن روز مردمان، چنان در وحشت فرو می‌روند که از شدت ترسِ حساب و کیفر الهى به هیچ وجه از حال یکدیگر سؤال نمی‌کنند و به رابطه‌های نسبی هیچ توجهی ندارند.
2. پس از نفخ صور، انسان است و اعمالش، و هیچکس نمی‌تواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع کند و یا مجازات او را به جان بخرد.[6] در زمان نفخ صور، انسان تنها به این دلیل که با دیگری قوم و خویش است، نجات نمی‌یابد و تنها اعمال او است که در پرونده او ثبت شده است. بر این معنا روایات مختلفی نقل شده است:
امام صادق(ع)‏ فرمود: «در روز قیامت، هیچ فردی مقدم نمی‌شود، مگر به وسیله اعمال خود».[7]‏
امام کاظم(ع) فرمود: «خداوند روح را دو هزار سال قبل از جسم خلق کرد. آنچه از این ارواح در آسمان با یکدیگر آشنا شدند، در زمین نیز با یکدیگر آشنا خواهند بود و آنچه با هم دشمن شدند؛ در زمین نیز دشمن خواهند بود. پس زمانی که قائم قیام کند؛ این برادر دینی است که از فوائد برادر دینی خود نصیبی خواهد داشت و برادر خونی انسان، بی‌نصیب است و این همان قول خداوند است که می‌فرماید: فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ...». [8]
امام رضا(ع) فرمود: «هرکس شخص گناه‌کارى را دوست بدارد او خود گناه‌کار است. هرکس مطیع خداوند را دوست بدارد او نیز مطیع است. هرکس ستم‌کارى را کمک نماید خود ظالم است، و هرکس عادلى را پشتیبانى نکند خود ستم‌کار است. آرى میان خدا و هیچ‌کس خویشاوندى وجود ندارد، و هیچ‌کس به ولایت و دوستى خداوند نرسد، مگر از راه طاعت. رسول خدا(ص) به فرزندان عبدالمطّلب فرمود: با اعمال نیک خود نزد من آئید نه با نسب‌هاى خود، و خداوند متعال می‌فرماید: فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذ».[9]
قتاده در ذیل این آیه گفته است: هیچ شخصی در قیامت به جهت نسب و قرابت نمی‌تواند از دیگری درخواستی داشته باشد.[10]


اشکال و جواب
این آیه با برخی آیات دیگر تعارض دارد. در برخی آیات نقل شده است؛ افراد پس از مرگ با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند: «کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق می‌کنیم و از [پاداش] عملشان چیزى نمی‌کاهیم و هرکس در گرو اعمال خویش است! ... در این هنگام رو به یکدیگر کرده [از گذشته] سؤال می‌نمایند».[11]

این در حالی است‌ که آیه ابتدایی، گفت‌وگو میان افراد را منتفی می‌داند. به‌علاوه؛ بنابر آیه مورد بحث، نسبت خویشاوندی هیچ فایده‌ای ندارد؛ در حالی‌که در روایات بسیاری خلاف این مطلب ذکر شده است. پیامبر اسلام(ص) فرمود: «جنین سقط شده خشمگین بر در بهشت می‌ایستد، به او می‌گویند وارد بهشت شو؛ می‌گوید: تا پدر و مادرم پیش از من به بهشت وارد نشوند، قدم در بهشت نخواهم گذاشت؛ خداوند به فرشته‌ای از فرشتگان دستور می‌دهد که پدر و مادر این کودک را بیاور و سپس آنها را وارد بهشت می‌کند و می‌گوید: این رحمت من بر شما است». این روایت با کمی تفاوت در منابع شیعه[12] و اهل سنت[13] نقل شده است که با ظاهر آیه منافات دارد.

اما این اشکال با کمی دقت رفع می‌گردد؛ زیرا آیات و روایات مربوط به اثبات سؤال برخی مردم از یکدیگر، و نقش نسبت خانوادگی در قیامت، بعد از استقرار در بهشت یا در آستانه بهشت و جهنم است، در حالى‌که نفى سؤال از یکدیگر و عدم نقش نسبت خانوادگی، که در آیه مورد بحث آمده، مربوط به مراحل نخستین رستاخیز است که هول و اضطراب و وحشت آن قدر آنها را پریشان می‌کند که یکدیگر را به کلى فراموش می‌کنند.[14]

علاوه بر این؛ باید توجه داشت که این نسب‌ها برای همگان کافی نخواهد بود؛ طبیعتاً پدر و مادرانی شامل این کمک و درخواست فرزندان قرار می‌گیرند که به پاسداشت صبرشان، خداوند فرزندانشان را شفیع آنها قرار می‌دهد. اما افرادی که فرزندشان را از دست داده باشند و در عین حال تمام عمر خود را با جُرم و گناه پُر کرده باشند، شایستگی چنین شفاعتی را نخواهند داشت.
برخی  از مفسران، پاسخ‌های دیگری نیز بر این اشکال ذکر کرده‌اند.[15]


[1]. مؤمنون، 101.
[2]. ر. ک: ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 7، ص 56، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
[3]. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 69، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 3، ص 88، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1377ش؛ کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج 6، ص 238، تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، 1336ش؛ فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب(تفسیر فخر رازی)، ج 23، ص 295، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق.
[5]. حج، 2.
[6]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 326، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[7]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج 2، ص 94، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[8]. طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 485، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق.
[9]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 235، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
[10]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 15، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق.
[11]. طور،‌21 - 25.
[12]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 5، ص 334،‌ تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، محقق، مصحح، موسوی خرسان، حسن، ج 7، ص 401، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[13]. (بزار) عتکی، أحمد بن عمرو، مسند البزار(البحر الزخار)، محقق، محفوظ الرحمن زین الله، عادل بن سعد، ج 3، ص 57، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، چاپ اول، 2009م؛ حمیری یمانی صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، محقق، اعظمی، حبیب الرحمن، ج 6، ص 159، هند، المجلس العلمی، چاپ دوم، 1403ق.
[14]. تفسیر نمونه، ج ‏14، ص 327؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق: مرعشلی‏، محمد عبدالرحمن، ج 4، ص 95، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
[15]. ر. ک: ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، شمس الدین، محمدحسین، ج 7، ص 151، بیروت، دارالکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، چاپ اول، 1419ق؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 42، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، 1412ق.



----------------
لینک مطلب:
http://shiastudies.net/portal/android/page.php/?c=3&id=10402

ارسال شده توسط نرم افزار اندروید مجمع جهانی شیعه شناسی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۸
مهدی فراحی
این شعر معرکه است از نظر من ارزش چندبار خوندن داره...
وصف حال همه مون؛
مجلس ترحیم خودم ...

آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را می دیدم
همه آنها که نمی دانستم
عشق من در دلشان ناپیداست
واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
از همه خوبیها
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
"مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"

راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان می کردم
تنهایم
و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم

همه شان آمده اند،
چه عزادار و غمین
من نشستم به کنار همه شان
وه چه حالی بودم،
همه از خوبی من می گفتند
حسرت رفتن ناهنگامم،
خاطراتی از من
که پس از رفتن من ساخته اند
از رفاقت هایم،
از صمیمیت دوران حیات
روح من قلقلکش می آمد
گرچه این مرگ مرا برد ولی،
گوییا مرگ مرا
یاد این جمله رفیقان آورد
یک نفر گفت:چه انسان شریفی بودم
دیگری گفت فلک گلچین است،
خواست شعری خواند
که نیامد یادش
حسرت و چای به یک لحظه فرو برد رفیق
دو نفر هم گفتند
این اواخر دیدند
که هوای دل من
جور دیگر بوده است
اندکی عرفانی
و کمی روحانی
و بشارت دادم
که سفر نزدیک است
شانس آوردم من،
مجلس ختم من است
روح را خاصیت خنده نبود

یک نفر هم می گفت:
"من و او وه چه صمیمی بودیم
هفته قبل به او، راز دلم را گفتم"
و عجیب است مرا،
او سه سال است که با من قهر است...

یک نفر ظرف گلابی آورد،
و کتاب قرآن
که بخوانند کتاب
و ثوابش برسانند به من
گرچه بر داشت رفیق،
لای آن باز نکرد
گو ثوابی که نیامد بر ما
یک نفر فاتحه ای خواند مرا،
و به من فوتش کرد
اندکی سردم شد

آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد
آمد آن گوشه نشست،
من کنارش رفتم
اشک در چشم،عزادار و غمین
خوبی ام را می گفت

چه غریب است مرا،
آن که هر روز پیامش دادم
تا بیاید،که طلب بستانم
و جوابی نفرستاد نیامد هرگز
آمد آنجا دم در،
با لباس مشکی،
خیره بر قالی ماند
گرچه خرما برداشت،
هیچ ذکری نفرستاد ولی
و گمان کردم من،
من از او خرده ثوابی، نتوانم که ستاند

آن ملک آمد باز،
آن عزیزی که به او گفتم من
فرصتی می خواهم
خبرآورد مرا،
می شود برگردی
مدتی باشی، در جمع عزیزان خودت
نوبت بعد، تو را خواهم برد

روح من رفت کنار منبر
و چه آرام به واعظ فهماند
اگر این جمع مرا می خواهند
فرصتی هست مرا
می شود برگردم

من نمی دانستم این همه قلب مرا می خواهند
باعث این همه غم خواهم شد
روح من طاقت این موج پر از گریه ندارد هرگز
زنده خواهم شد باز
واعظ آهسته بگفت،
معذرت می خواهم
خبری تازه رسیده ست مرا
گوییا شادروان مرحوم،
زنده هستند هنوز
خواهرم جیغ کشید و غش کرد
و برادر به شتاب،
مضطرب، رفت که رفت
یک نفر گفت: "که تکلیف مرا روشن کن
اگر او مرد،خبر فرمایید،خدمت برسیم
مجلس ختم عزیزی دیگر،منعقد گردیده
رسم دیرین این است،
ما بدان جا برویم،
سوگواری بکنیم"

عهد ما نیست ،
به دیدار کسی،کو زنده است،
دل او شاد کنیم
کار ما شادی مرحومان است

نام تکلیف الهی به لبم بود،
چه بود؟
آه یادم آمد،
صله مرحومان
واعظ آمد پایین،
مجلس از دوست تهی گشت عجیب
صحبت زنده شدن چون گردید،
ذکر خوبی هایم
همه بر لب خشکید

ملک از من پرسید:
پاسخت چیست؟
بگو؟
تو کنون می آیی؟
یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی؟

چه سوال سختی؟
بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن
زنده باشم بی دوست؟
مرده باشم با دوست؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۰۲
مهدی فراحی

آیا خداوند در شب معراج، با گفتن «یا علی» با پیامبر(ص) خداحافظی فرمود؟!

پرسش

آیا مطلب زیر صحت دارد: درباره علت به کار بردن لفظ «یا علی» هنگام خداحافظی از پیامبر(ص) سؤال شد: یا رسول الله! ما وقتی صحبتمان، و حرفمان با یکی تمام می شود، پایان کلاممان، او را به خدا می‌سپاریم، به بیان پارسی می‌گوییم: خداحافظ و به زبان عربی می‌گوییم: فی امان الله. اگر بدون خداحافظی کردن، در وسط سخن گفتن از او جدا بشویم، نوعی بی ادبی می‌پنداریم ... شما وقتی در معراج با خدا هم‌صحبت شدید، پایان جمله که نمی‌توانستید به ذات خدا عرضه بدارید: تو را به خدا می‌سپارم آخرین جمله رد و بدل شده، بین شما و خدا چه بود؟ آن‌حضرت فرمود: در پایان صحبت، خداوند سبحان به من «یا علی» گفت، من نیز به خدای خود «یا علی» گفتم. این آخرین جمله بین من و ذات مقدس خدا بود.

پاسخ اجمالی

آنچه در پرسش آمده است در روایات وجود ندارد، بلکه در برخی از منابع روایی چنین آمده است:

از عبد الله بن عمر نقل شده است: از رسول خدا(ص) پرسیده شد خدا در شب معراج چگونه با تو سخن گفته و تو را مخاطب قرار داد؟ آن‌حضرت فرمود: «مرا به زبانی مانند زبان على بن ابی‌طالب مخاطب قرار داده سپس به من الهام کرد که بگو: پروردگارا! تو با من سخن می‌گویی یا على؟! سپس فرمود: اى احمد! من چیزى هستم ولى از همه چیزها فاصله دارم مانند چیزهاى دیگر نیستم و من به مردم قیاس نمی‌شوم و به موجودات تعریف نمی‌شوم. تو را از نورم آفریدم و على را از نور تو آفریدم او را به رازهاى نهانى دل تو آگاه کردم من کسى را به سوى دل تو دوست‌تر از على بن ابی‌طالب پیدا نکردم سپس با زبان على با تو سخن گفتم تا دلت آرام بگیرد».[1]

درباره سند و محتوای این روایت، باید به چند نکته توجه شود:

1. درباره سند این روایت باید گفت: این حدیث را «موفق بن احمد خوارزمى»‏ (م 568ق) نقل کرده است و بیشتر کتاب‌های معتبر شیعی نیز به طریق او نقل کرده‌اند. سند خوارزمی چنین است: «أخبرنا أبو القاسم نصر بن محمّد المقری، أخبرنا والدی قال: قال أبو علی عبد الرحمن بن محمّد النیشابوری: أخبرنی أحمد بن محمّد البغدادی - من حفظه بالدینور-، أخبرنا محمّد بن جریر الطبری، حدّثنی محمّد بن حمید الرّازی، أخبرنی العلاء بن الحسین الهمدانی، أخبرنی أبو مخنف لوط بن یحیى الأزدی، عن عبد الله بن عمر».[2]

اگرچه در این روایت ارسال می‌باشد؛ چون ابومخنف(م 158ق)[3] اصلاً عبدالله بن عمر(م 48ق)[4] را درک نکرده است و بینشان فاصله زیادی بوده است. در مورد برخی راویان آن، از جمله محمد بن حمید الرازی اختلاف نظر وجود دارد، ولی چون بیشتر علمای حدیث - مانند سید ابن طاووس، اربلی و... - این حدیث را در کتاب‌های خود آورده‌اند و آن‌را رد ننموده‌اند، این روایت را می‌توان مورد پذیرش قرار داد.

شیخ حرّ عاملی(م 1104ق‏)، بعد از نقل و قبول این روایت می‌گوید: «این روایت دلالت روشنی دارد به این که علی(ع) برترین مردم بعد رسول خدا(ص) است».[5]

2. در بخشی از متن عربی این روایت چنین آمده است: «یا رَبِّ أَنْتَ خَاطَبْتَنِی أَمْ عَلِی‏؟»؛ یعنی: پروردگارا! تو مرا مخاطب قرار دادى و با من صحبت می‌کنی یا این‌که على با من سخن می‌گوید؟

در برخی پایگاه‌ها مشاهده می‌شود که از ترجمه «أم علی» که به معنای «یا علی؟» به معنای استفهام است، برداشت نادرست شده است که گویا «یا علی!» به معنای ندائی آن در خداحافظی خداوند با پیامبر مورد استفاده قرار گرفته است!

3. به‌طور کلی؛ راه ارتباط پیامبران با خدا یا صحبت کردن خداوند با آنها از سه راه ممکن است:[6] «و هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن گوید جز [از راه‏] وحى یا از فراسوى حجابى، یا فرستاده‌اى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نماید»؛[7] خداوند در این آیه صورت‌های گوناگون ارتباط و تکلم خداوند با پیامبران را برمی‌شمارد.[8]

این‌که خداوند با بعضی از پیامبران به صورت مستقیم صحبت می‌کرد؛ اولاً: باید روشن شود که منظور از تکلم مستقیم خداوند با پیامبرش چیست؟ آیا منظور القای وحی به قلب پیامبر است؟ اگر این معنا باشد در مورد بیشتر پیامبران صادق است: «ما به تو وحى فرستادیم؛ همان‌گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم»،[9] یا منظور از صحبت مستقیم خدا با پیامبر تجلی خداوند و ایجاد صوت می‌باشد، همان‌طور که خداوند بر حضرت موسی(ع) در طور سینا تجلی نمود و صحبت کرد.[10] لذا درباره محتوای روایت مورد بحث باید گفت: خدای تعالی با پیامبر اسلام(ص) در شب معراج بر صدای علی(ع) تجلی نمود و با آن‌حضرت صحبت نمود.

4. گفتنی است؛ مستقیم صحبت کردن خداوند با پیامبران بدین معنا نیست که پیامبران، خدا را ببینند، بلکه مقصود این است که جبرئیل  در این میان واسطه نبوده است. به دیگر سخن؛ صحبت کردن خدا با بشر یک تکلم خاصی است و مثل تکلم بشر نیست که خروج صوت باشد از حنجره، این نوع تکلم مربوط به موجود ممکن و مخلوق است که مجهز به تجهیزات جسمانی می‌باشند، بلکه تکلم درباره خدای سبحان عبارت است از تفهیم معنا برای پیامبر.[11]

 

[1]. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج ‏1، ص 75؛ قم، انوار الهدى‏، چاپ دوم‏، 1423ق؛ ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، محقق: عاشور، علی، ج ‏1، ص 155، قم، نشر خیام، چاپ اول، 1400ق؛ دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب إلی الصواب، ج ‏2، ص 233 – 234، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412ق.

[2]. مقتل الحسین(ع)، ج ‏1، ص 74 – 75.

[3]. ابن شاکر، محمد، فوات الوفیات، ج 3، ص 225، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1973 – 1974م؛ حسینى جلالى، سید محمد حسین، فهرس التراث، ج ‏1، ص 165، قم، انتشارات دلیل ما، 1422ق.

[4]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، محقق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج ‏4، ص 155 – 156، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.

[5]. شیخ حر عاملی، الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة(کلیات حدیث قدسی)، ص 579، تهران، انتشارات دهقان، چاپ سوم، 1380ش.

[6]. ر.ک: «وحى و کیفیت آن»، سؤال 88.

[7]. شوری، 51.

[8]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏18، ص 75، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.

[9]. نساء، 163.

[10]. اعراف، 143؛ ر.ک: «موسى (ع) و درخواست رؤیت خدا»، سؤال  145؛ «شنیدن کلام خدا توسط حضرت موسی»، سؤال 15163.

[11]. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 309 – 322.



http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa54850

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۷
مهدی فراحی