با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۲ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

شهید غواص، «حسینعلی بالویی» در ۱۶سالگی در عملیات کربلای۴ شرکت کرد و در نهایت به‌همراه دیگر همرزمانش در این عملیات مجروح، اسیر و شهید شد. او هم همانند دیگر غواصان دریادل کربلای۴ با هم‌شهری‌هایش یعنی غواصان مازندرانی از لشکر ۲۵ کربلا دل را به دریا زد و تن را به اروند سپرد تا در قلب خروشان اروندرود حماسه کربلای۴ شکل بگیرد.......

اما مثل خیلی‌های دیگر سهمش شهادت بود. ۲۹ سال بعد استخوان‌های پیکر او ۱۵ کیلومتر جلوتر از خط مقدم جزیره ام‌الرصاص یعنی در ابوفلوس کشف شد اما تنها نبود. بلکه او به‌همراه ۱۷۴ همرزم دیگرش با دستان بسته در یک گور دسته‌جمعی پیدا شدند. دستان بسته او شاید مجروحیت و سپس اسارت او را قبل از شهادت نشان می‌دهد اما بیش از آن سفاک بودن دشمن بعثی را ثابت می‌کند که در مقابلش قد علم کرده بود..........

حسینعلی بالویی حالا بعد از ۲۹ سال بازگشته است تا پیام روزهای جهاد و مبارزه خود را دوباره برای همه مرور کند. پدر و مادر او این بار پیر و خسته کنارش می‌نشینند و با زبان محلی به‌رسم بچه‌های بهشهر با او درددل می‌کنند و برایش روضه می‌خوانند، آن هم در معراج شهدای مرکز در پایتخت، یعنی شهری که چندی پیش در یک مراسم ۵ساعته این ۱۷۵ غواص و خط‌شکن شهید کربلای۴ را بدرقه و تشییع کرد.........

نماز شکر پدر و مادر قبل از زیارت فرزند/موری خواند‌های مازندرانی برای نوجوان ۱۶ ساله

پدر، مادر و برادران شهید با یک دسته گل بزرگ، یک قاب عکس از شهید و یک بسته نقل رنگی وارد معراج شهدا می‌شوند. پدر با آن لهجه شیرین مازندرانی می‌گوید برای مبارک باد آمده‌ایم. پسرم مبارکت باشد. عروسی‌ات مبارک باشد.

پدر شهید، مادر را ترغیب می‌کند برای اقامه نماز. قبل از اینکه شهید را ببینند مادر می‌رود بیرون وضو می‌گیرد و مثل پدر در داخل حسینیه شهدا در معراج به نماز می‌ایستد. دو رکعت نماز شکر خوانده و بعد آماده زیارت فرزندش می‌شود. پدر هر از چند گاهی دستانش را بالا می‌گیرد و با صدای بلند خدا را شکر می‌کند که بعد از ۲۹ سال پسرش را زیارت می‌کند.

تابوت غواص شهید بالویی را آوردند و مقابل خانواده گذاشتند. زبان گرفتن‌های آن‌ها آغاز شد. دقایقی گذشت. میکروفون را روشن کردند تا یکی از همراهان نوحه خوانی را آغاز کند بلکه فرصتی باشد تا خانواده راحت تر عزاداری کند. اما این خانواده به این روش‌ها نیازی نداشت. مادر، پدر و همسران برادران شهید به رسم مردم خطه شمال و با گویش مازندرانی برایش مویه می‌کردند و موری می‌خواندند. یکی از هم‌شهری‌های همراهشان می‌گوید این شعر را مازندرانی‌ها برای پسری که هنوز داماد نشده می‌خوانند.

نقل‌های دامادی که بر روی پیکر شهید ریخته می‌شد

طبق رسم همیشگی در معراج شهدا وسایل و مدارک شناسایی شهید که به همراه پیکر او پیدا شده است توسط سرهنگ ابراهیم رنگین رئیس ستاد معراج شهدای مرکز برای معرفی و توضیح به خانواده آورده می‌شود. به همراه پیکر شهید غواص بالویی، یک کارت شناسایی پرس شده است که هویت کامل او را نشان می‌دهد. یک تسبیح و بخشی از لباس او نیز هست که خانواده آن را دست به دست بین خود می‌چرخانند. بغل می‌گیرند، آن را می‌بوسند و صورت‌هایشان را با آن تبرک می‌کنند.......

خانواده می‌خواستند بندهای کفن باز شود و پیکر شهید را ببینند. دور از چشم دوربین‌ها این اتفاق افتاد. دیدن استخوان‌های کامل پیکر این غواص شهید ۱۶ ساله، طاقت را از اعضای خانواده برد و صدای شیونشان بلند شد. هر کدام روی زانوها بلند می‌شوند و خود را روی استخوان‌ها می‌اندازند. آن‌ها را در بغل گرفته و با آن حرف می‌زنند. پدر با پسرش بلند بلند صحبت می‌کند و با گویش مازندرانی اعضای خانواده و اطرافیان را به او معرفی می‌کند.

بسته نقل را باز کرده و درون تابوت روی کفن می‌ریختند. گویی برایش جشن دامادی گرفته‌اند......
شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات.....
عضویت در پیج سیره شهدا و رهبری:
http://line.me/ti/p/%40cnj5604b
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۰
مهدی فراحی
..... بزار زمستون بشه ....!!!!
اولین سال بعد از شهادت شهید زمستان سرد شده بود و خلاصه اولین برف زمستان بر زمین نشست . یک شب پدر شوهرم آمد ، خیلی نا آرام گفت : عروس گلم ، ناصر به تو قول داده که چیزی بخره و نخریده ؟ 
گفتم: نه ، هیچی 
خیلی اصرار کرد . آخرش دید که من کوتاه نمی آیم ، 
گفت :بهت قول داده زمستون که می آد اولین برف که رو زمین می شینه چی برات بخره ؟ 
چشم هایم پر از اشک شد ، گریه ام گرفت ، 
گفت :دیدی یک چیزی هست ، بگو ببینم چی بهت قول داده ؟ 
گفتم : شوخی می کرد و می گفت بذار زمستون بشه برات یک پالتو و یک نیم چکمه می خرم . 
این دفعه آقا جون گریه اش گرفت ، نشسته بود جلوی من بلند بلند گریه می کرد ؛ گفت :  
دیشب ناصر اومد توی خوابم بهم پول داد گفت به منیژه قول دادم زمستون که بشه براش یک چکمه ، و یک پالتو بخرم . حالا که نیستم شما زحمتش رو بکش....... . 
هدیه به روح شهید ناصر کاظمی صلوات....
عضویت در پیج سیره شهدا و رهبری:
http://line.me/ti/p/%40cnj5604b
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۲
مهدی فراحی

بابا حوصلم سر رفته...!!!!

دکتر چهل و پنج روز بهش استراحت داده بود.

آوردیمش خونه. عصر نشده گفت: بابا حوصلم سر رفته...!

گفتم چی کار کنم بابا. گفت : منو ببر سپاه.بچه ها رو ببینم. بردمش

تا ده شب ازش خبری نشد.

ساعت ده تلفن کرد گفت: من اهوازم

بی زحمت داروهام رو بده یکی بیاره...!!!

..........................................

.....................................

 آن شب به سنگر ما آمده بود تا شب را در سنگر بگذراند ولی ما او را نمیشناختیم.هنگام خواب گفتیم: پتو نداریم!

گفت: ایرادی نداره .. یک برزنت زیر خود انداخت و خوابید.صبح وقت نماز فرمانده گردانمان آمد و گفت: برادر خرازی شما جلو بایستید.و ما آنوقت تازه او را شناختیم....


هدیه به روح شهید حاج حسین خرازی صلوات....

عضویت در پیج سیره شهدا و رهبری:

http://line.me/ti/p/%40cnj5604b

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۱
مهدی فراحی
برادر من، مجبور نیستی که همه اش را بخوری...!!!
همیشه به نیروها طوری تذکر می داد که کسی ناراحت نشود.سعی می کرد با شوخی و لبخند مطلب را به طرف بفهماند.
یک بار، تدارکات لشکر مقدار زیادی کمپوت گیلاس به خط آورد و پشت خاکریز ریخت. 
ما هم که تا به حال این همه کمپوت را یکجا ندیده بودیم، یکی یکی آنها را سوراخ می کردیم،آبش را می خوردیم و بقیه اش را دور می ریختیم.
در همین حین، حاج همت با رضا چراغی داشتند عبور می کردند. پیراهن پلنگی به تن داشت و دوربینی هم به گردنش انداخته بود.وقتی به ما رسید و چشمش به کمپوتها افتاد، جلو آمد و گفت:" برادر، می شود یک عکس با هم بیندازیم!"
گفتم:" اختیار دارید حاج آقا، ما افتخار می کنیم".
کنار هم نشستیم و با هم عکس گرفتیم. بعد بلند شد، تشکر کرد و گفت:" خسته نباشید، فقط یک  سئوال داشتم 
گفتم:" بفرمایید حاج آقا".
گفت:" چرا کمپوتها را اینطور باز می کنید؟"
گفتم:" آخر حاج آقا، نمی شود که همه اش را بخوریم."
در حالی که راه افتاد برود، خنده ای کرد و با دست به شانه ام زد و گفت:" برادر من، مجبور نیستی که همه اش را بخوری".
بدون اینکه صبر کند، راه افتاد و رفت تا مبادا در مقابل او دچار شرمندگی شوم.
بعد از رفتن او، فهمیدم که او از اول می خواست این نکته را به من گوشزد کند ولی برای اینکه ناراحت نشوم، موضوع عکس گرفتن را پیش کشیده بود....!!!
هدیه به روح شهید ابراهیم همت صلوات.....
عضویت در پیج سیره شهدا و رهبری:
http://line.me/ti/p/%40cnj5604b
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۶
مهدی فراحی

ﺷﻮﺥ ﻃﺑﻌﯽ ﺑﯽﻧﻈﯿﺮ ﻳﮏ ﺷﻬﯿﺪ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ ...

ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ:

ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ ﺳﯿﻨﻪﺍﺵ ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ

ﺭﻭﯼ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ.

ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ...

ﺩﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ ﻣﯽﺯﺩ.

ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺁﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ

ﺩﺍﺭﯼ

ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗﺗﯽ ﺑﺮﺍﯼ

ﺧﻂ ﻣﻘﺪﻡ ﮐُﻤﭙُﻮﺕ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﻦ، ﻋﮑﺲ ﺭُﻭﯼ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ

ﻧَﮑﻨﻦ!

ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺑﮕﻮ

ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯﯼ ﮔﻔﺖ: ﺁﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﯽ، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ، ﺭُﺏ

ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓﺗﺎﺩﻩ!...

ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ، ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺷﻬﯿﺪ

ﺷﺪ "............

ﺷﻬﯿﺪ ﺭﺿﺎ ﻗﻨﺒﺮﯼ، ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ " ﺷﻬﯿﺪ ﺧﻨﺪﺍﻥ" ﺗﻬﺮﺍﻥ

ﺳﺎﻝ 1364


««اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۸
مهدی فراحی
««با التماس»»
*گلوله توپ صد و شش ، دو برابر اون قد داشت، چه برسد به قبضه اش
*گفتم: "چه جوری اومدی اینجا؟"
**گفت: "با التماس"
*گفتم: "چه جوری گلوله توپ را بلند میکنی؟"
*گفت: "با التماس"
**گفتم: "میدونی آدم چه جوری شهید میشه؟"
*گفت: "با التماس"
**و رفت، چند قدم که رفت، برگشت و
*گفت :"شما دست از راه امام برندارید"
**وقتی آخرین تکه های بدنش را توی پلاستیک می ریختیم فهمیدم چقدر التماس کرده بود شهید شه ...
««شهید 'مرحمت بالازاده'»»
««اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»»
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۶:۳۳
مهدی فراحی

««مثل شهید چمران بمیرید»»

*چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد

*و در این دنیا شرف را بیمه کرد

*و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛

*ما و شما هم خواهیم رفت.

*مثل چمران بمیرید.

**امام خمینی (ره)، ۱/تیر/۱۳۶۰، صحیفه امام، جلد14، صفحه491

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۵:۳۱
مهدی فراحی

««تقدیم به شهدای مظلوم غواص»»

*آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

*با وفا با دست بسته بی کس و تنها چرا؟ 

*آب را در جستجویت من قسمها داده ام 

*آب را بیگانه میدانی، دل ما را چرا؟

*دست وپایت بسته اند در چشمهایت خاک وخون

*درشگفتم من، نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟

*در میان خاک خوابیدی کجا بود مادرت؟

*لالایی را نخوانده بسته دست وپا چرا؟

**شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۷
مهدی فراحی

تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس....!!!

دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه. من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر.

چشمش که به قیافه ی لرزان زن و بچه ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا.

پرسید: «کجا می رین؟»

مرد کُرد گفت: «کرمانشاه»

– رانندگی بلدی؟

– کُرد متعجب گفت: «بله بلدم!»

علی دمِ گوشم گفت: «سعید بریم عقب.»

مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان!

باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم.

لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟»

اون هم مثل من می لرزید، اما توی تاریکی خنده اش را پنهان نکرد و گفت:

«آره می شناسمش، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس....

هدیه به روح شهید علی چیت سازیان  صلوات....

عضویت در پیج سیره شهدا و رهبری:

http://line.me/ti/p/%40cnj5604b 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۲
مهدی فراحی

**نماز اول وقت شهید شیرودی**

*خبرنگار ژاپنی: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟!

*شهید شیرودی: خندید و سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد ، این را گفت و به راه افتاد.

*خبرنگاران با تعجب از هم پرسیدند: کجا؟ هنوز مصاحبه تمام نشده...!

*او همانطور که آستینهایش را بالا می زد، لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت نماز است.


*رسول الله (صلی الله علیه و آله): محبوبترین عمل نزد خداوند، نماز در اول وقت است!

[نهج الفصاحة ؛ صفحه: 167]


**تذکر: شهید شیرودی رکورددار بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشته داست


**شادی روح امام و شهدا صلوات**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۴
مهدی فراحی