با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

**آماده ی جهادیم**


خورشید به گود آمده سرگرم قنوت است

این آل سعود است که در حال سقوط است


هستند شیاطین همه درگیر تبانی

ایران شده آماده ی یک جنگ جهانی


آماده شده لب بزند جام جنون را

صادر کند از نفت عرب بشکه ی خون را


بیزار ز جنگیم ولی مرد جهادیم

دادیم سرودست ولی باج ندادیم


ما با احدی نیز نداریم سرجنگ

لعنت به بلادی که شد آغازگر جنگ


ما هیچ زمان حمله نکردیم به جایی

ما مرد دفاعیم ولیکن چه دفاعی!


شمشیر عجم منتظر رخصت جنگ است

مکه بشود مرکز ایران چه قشنگ است


ما منتظر حمله ای از سوی حجازیم

تا بین بقیعش حرمی ناب بسازیم


"یا حیدر کرار" زند نقش به زودی

بر پرچم سبز عربستان سعودی


از روضه ی عباس شرف یاد گرفتیم

یک عمر از او یکسره امداد گرفتیم


ما غیر کفن بر تن خود جامه نداریم

ای شمر برو شوق امان نامه نداریم


با سرور و پیغمبرخود هم وطنی شد

هرکس که در این برهه اویس قرنی شد


مرشد به طرب ضرب بزن وقت حماسه ست

مداح بخوان وقت غم و سینه زنی شد


"درّ" نجف سینه ی ما از غم یاران 

خونین شد و مانند عقیق یمنی شد!


یا فاطمه گفتیم گذشتیم ز طوفان

گفتیم "علی" ناشدنی هم شدنی شد


آماده ی آنیم بپوشیم کفن را

ایران که نمرده ست بگیرند یمن را


هر شاه سعودی شده یک نوکر دربست

در پشت لباس عربی فتنه ی غرب ست


ننگی که به پیشانی شاهان سعودیست

زیر سر یک مشت مسلمان یهودیست!


چشمان جهان در پی آن یکه سوار است

این عطر یمانیست که لبریز بهار است


از نام علی واله و مستیم همیشه

ای خاک یمن پشت تو هستیم همیشه



اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۰
مهدی فراحی

آیا حضرت علی اکبر ازدواج کرده بوده یا نه و اگر ازدواج کرده همسر ایشان که بوده است؟ بنده فقط در این حد می دانم که حضرت علی اکبر بزرگ تر از امام سجاد بوده و امام سجاد فرزند 4ساله داشته (امام محمد باقر)، ولی در هیچ کجا نامی از زن حضرت علی اکبر نیست و می دانم که سن حضرت علی اکبر بیشتر از 24سال بوده است. (این مطالب را با استفاده از تحقیقاتی که کرده ام می دانم و به این تحقیقات شکی ندارم).

پاسخ تفصیلی:


پدر گرامی حضرت علی اکبر (ع) [1] ، امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی، دختر ابو مرّة بن عروة بن مسعود ثقفی است. [2]

او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود، که به پیامبر اسلام (ص)، حضرت فاطمه زهرا (س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد.

علی اکبر (ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین (ع) بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. وی نخستین شهید بنی هاشم و آل ابی طالب در روز عاشورا بود. [3]

در باره این که حضرت علی اکبر (ع) همسر و فرزندی داشته یا خیر، دو نظر وجود دارد:

اول. برخی گفته اند که ایشان دارای فرزند نبود. اینان در باره همسر وی سخنی نگفته اند. [4]

دوم. بر اساس دلایلی که وجود دارد، گروهی دیگر وجود زن و فرزند را برای آن جناب ثابت کرده اند. برخی از این دلایل عبارت اند از:

1. در زیارتی که ابوحمزه ثمالی از امام صادق (ع) درباره حضرت علی اکبر (ع) نقل کرده، عباراتی وجود دارد که نشان دهنده این است که علی اکبر (ع) دارای فرزند بوده است؛ مانند این فراز:«...صلّى الله علیک یا أبا الحسن ثلاثا...». [5] و یا: « صلى الله علیک و على عترتک و أهل بیتک و آبائک و أبنائک و أمهاتک الأخیار الأبرار الذین أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا»؛ که در این زمینه باید گفت: گرچه فراز اول را به تنهایی نمی توان دلیل قانع کننده ای برای اثبات وجود فرزندی برای ایشان دانست، اما فراز دوم قطعا نشانگر آن است که حضرت علی اکبر (ع) دارای خانواده و فرزندانی بوده است؛ زیرا کلمه «ابنائک» جمع است و نیز کلمه «عترتک» که عترت هرکسی ذرّیه و فرزندان او محسوب می شود.

2. بزنطى می گوید: از حضرت امام رضا (ع) پرسیدم: آیا کسی می تواند با زن و با کنیزى که از پدرش فرزند دار شده، ازدواج کند؟ آن حضرت فرمود: اشکالى ندارد. گفتم: از پدرت شنیدم که فرمود امام سجاد (ع) علاوه بر ازدواج با دختر امام حسن (ع) با ام ولد (کنیز صاحب فرزند) ایشان نیز ازدواج کرد... .امام در پاسخ فرمود: این طور که گفتى نیست؛ امام سجاد (ع) با دختر امام حسن (ع) ازدواج کرد و نیز با ام ولد (کنیزِ صاحب فرزند) برادرش على بن الحسین که در کربلا کشته شد، نیز ازدواج نمود. [6]

از جهت سندی، شخصیت های موجود در سند این روایت ثقه هستند [7] و از لحاظ محتوا این روایت نشانگر آن است که حضرت علی اکبر (ع) فرزندی از یک کنیز داشته است.

پس، طبق بیان فوق، حضرت علی اکبر (ع) دارای همسر و فرزند بوده، امّا با تحقیقی که انجام شد به نام و مشخصات دقیق همسر آن حضرت دست نیافتیم.


[1] برای آگاهی از تاریخ ولادت حضرت علی اکبر (ع) به نمایه «تاریخ ولادت حضرت علی اکبر(ع)»، سؤال 5660 (سایت: 5889) مراجعه شود.

[2] طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج 5، ص 446، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387/1967؛ یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 246 و 247، دار صادر، بیروت، بی تا.

[3] الاعلام، ج 4، ص 277؛ بلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، ج 3، ص 200، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص 446؛ کوفی، أبو محمد أحمد بن اعثم‏، الفتوح، ج 5، ص 115 (پاورقی)، دارالأضواء، بیروت، چاپ اول، 1411ق.

[4] تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 246؛ مقریزی، تقى الدین أحمد بن على‏، إمتاع الأسماع، ج 5، ص 365، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق؛ تاریخ الطبری، ج 11، ص 520؛ هاشمی بصری، محمد بن سعد بن منیع‏، الطبقات الکبری، ج 5، ص 163، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1410ق؛ اصفهانی، ابو الفرج على بن الحسین‏، مقاتل الطالبیین، ص 86، دار المعرفة، بیروت، بی تا.

[5] ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 240، انتشارات مرتضویه، نجف، 1356ق.

[6] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 46، ص 163 و 164، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.

[7] در سند این روایت، ابن عیسی معروف به ابی عقیل عمانی و بزنطی قرار دارند که هر دو ثقه هستند و به روایاتشان اعتماد می شود. (ابن أبی عقیل العمانی، الحسن بن علی بن أبی عقیل الحذّاء، حیاة ابن ابی عقیل و فقهه، ص 18، مرکز معجم فقهی‏، قم، چاپ اول، 1413ق؛ طوسی، أبو جعفر محمد بن الحسن،‏ الفهرست، ص 54 و 194، المکتبة الرضویة، نجف اشرف؛ خوئی، سید أبو القاسم، ‏معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 25 – 27؛ عده ای از دانشمندان، تأریخ الفقهاء و الرواة، الوسائل، ج 30، ص 309، جمع آوری شده از برنامه های جامع فقه اهل بیت مؤسسات تحقیقات کامپیوتری نور، قم).

http://islamquest.net/fa/archive/question/fa13272

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۸
مهدی فراحی

**شبهه سکوت رهبری و جواب**

**شبهه:چرا رهبری که مشکلات را میدانند کاری  نمیکند؟ 

«جواب تفصیلی»

- آیا انتظار دارند به جای مجلس قانون تصویب کند،به جای دولت کار قوه مجریه نماید،به جای دستگاه‌های اطلاعاتی، تحقیق کند،به جای قوه قضاییه و دستگاه دادگستری، خودش متهمین را دستگیر و مجازات نماید،به جای رییس صدا و سیما، کارگردان و هنرپیشه بیاورد و فیلم و سریال بسازد،به جای مدیریت نظام بانکی وارد عملیات اقتصادی و جلوگیری از وام‌های کلان یا جابجایی دلارها بشود، به جای شهرداری‌ها وارد صحنه شود، به جای دستگاه‌های اقتصادی و بازرگانی و گمرکات، واردات و صادرات را کنترل کند و ... .


 آیااین کارها ممکن است؟


 آیا نخواهند گفت که پس قانون اساسی، تعریف جایگاه‌ها و شرح وظایف و تشکیلات حکومتی یعنی چه؟! 

پس کی در این مملکت چه کاره است؟! 

آیا شالوده نظام از هم نمی‌پاشد؟ 


آیا رهبری می‌تواند از آسمان یک تعداد نیروی صالح، متقی، متخصص و کارآمد بیاورد؟ 


آیا می‌تواند (یا عاقلانه است که) به جای مردم رییس جمهور و نمایندگان مجلس را که بازوهای مردمی رهبری هستند انتخاب کند؟ بعد از کجا انتخاب کند، از فرشتگان عرش، یا از همین مردم؟!


-پس رهبری، رییس جمهور، مجلس، دادگستری، بانک مرکزی، وزیر اطلاعات، شهردارو...نیست، بلکه ایشان رهبریِ نظام را بر عهده دارد، با تعاریف مشخصی که در قانون اساسی وبدیهیات عقلی روشن است.نیاز کشور و نظام را می‌بیند وبه همراه تبیین و تشریح به مسئولین و مردم منتقل می‌کند


به مردم می‌گوید:

 در انتخاب رئیس جمهور که دولت را تعیین خواهد کرد، بصیر باشند، به کسی رأی دهید که دارای چنین امتیازاتی باشد،همین طور در انتخاب نمایندگان،حالا اگر مردم به هر دلیلی آن طور که باید رعایت نکردند،"رهبری باید بیاید و عواقب انتخاب غلط یا دست کم غیر اصلح مردم را به دوش کشیده و جبران کند؟!"


رهبری، به مجلس و به دولت خط مشیّ می‌دهد خطوط کلی سیاست داخلی و خارجی نظام را با توجه به اهداف و نیز شرایط حاکم بر کشور، منطقه و جهان را ابلاغ می‌کند.


مردم الان خیلی انتظارات بیجا از ولایت فقیه دارن، راحت انتظار دارند ولی فقیه جای اندیشه مردم بیاید خرابی ها را اصلاح کند، این کار رو حضرت علی هم نکرد، پیغمبر هم نکرد.


 😕چرا مردم از ولی فقیه انتظار دیکتاتوریِ به جا دارن؟؟!


تویی که برای مجلس و فلان جا آدم انتخاب کردی، "چرا اشتباهی که تو کردی باید ولی فقیه جبران کنه؟؟" وقتی مردم به این تشخیص نرسیدن که باید با تقوا ترین مردم که یقین دارن به تقواشون در مسندها قرار بدن ولی فقیه چی رو باید جبران کنه؟؟مگر امیرالمومنین این کار رو کردن؟مگر پیغمبر افشا گری کردن؟!



«حجت‌الاسلام پناهیان»

جواب کوتاه شبهه در لاین:

http://line.me/ti/p/z89S3cJLpf

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۸
مهدی فراحی

چرا اسامه

چرا رسول خدا جوانی به نام اسامه را به فرماندهی سپاه اسلام برگزید؟ چرا در اثر مخالفت برخی، فرمانده را تغییر نداد؟


پاسخ تفصیلی

اسامه فرزند زید بن حارثه است. زید در زمان جاهلیت اسیر شد.حکیم بن حزام او را در بازار عکاظ خرید و به حضرت خدیجه (س) هدیه کرد. خدیجه نیز او را به رسول خدا (ص) بخشید. از این رو زید بن حارثه در نزد پیامبر اکرم تربیت شد و علاقه و وابستگی شدیدی نسبت به رسول خدا (ص) پیدا کرد. رسول خدا نیز او را به فرزند خوانده گی خود انتخاب نمود و او در کنار پیامبر بود تا اینکه در جنگ موته شهید شد.[1]

پیامبر اکرم (ص) پس از بازگشت از حجة الوداع سپاهی از انصار و مهاجر که در آن افراد سرشناسی؛ مانند ابوبکر و عمر و ابو عبیده و سعد وقاص شرکت داشتند، ترتیب داد و با دست خود پرچمی برای اسامه بست و به او دستور داد: «به نام خدا و در راه خدا نبرد کن».[2]

فردای آن روز پیامبر خدا در بستر بیماری افتاد. در اثناء بیماری آگاه شد که در حرکت سپاه از لشکرگاه با کارشکنی­هایی مواجه شده است. از این جریان سخت ناراحت شد. در حالی که حوله­ای بر دوش انداخته و دستمالی بر سر بسته بود، بالای منبر رفت و فرمود: «ای مردم من از تآخیر حرکت سپاه ناراحت هستم. گویا فرماندهی اسامه بر گروهی از شماها گران آمده و زبان به انتقاد گشوده­اید؛ ولی سرپیچی شما تازگی ندارد. پیش از این، از فرماندهی پدر او نیز انتقاد می کردید. به خدا سوگند هم پدر او شایسته این منصب بود و هم فرزندش لایق این منصب است...»[3]

پس هرگز اسامه، جوان ناپخته ای نبود که در کلام پرسشگر محترم آمده است، بلکه با توجه به این کلام پیامبر(ص)، او شخص لایق و شایسته ای برای فرماندهی سپاه بوده است و این نافرمانی نیز فقط بهانه جویی بیش نبوده است، لذا رسول خدا به کسانی از بزرگان صحابه که به عیادت وی می آمدند مرتب سفارش می کرد و می فرمود: سپاه اسامه را حرکت دهید و به کسانی که می خواستند از سپاه او جدا شوند، لعنت می فرستاد.[4]

وقتی حال پیامبر وخیم­تر شد بعضی که به دنبال بهانه بودند و شانزده روز، حرکت سپاه را به عقب انداخته بودند بار دیگر وضع وخیم رسول خدا را بهانه قرار دادند و به مدینه باز گشتند. اگر این افراد نگران پیامبر اکرم بودند و به دنبال هواهای نفسانی و پست و مقام نبودند؛ چرا پس از رحلت پیامبر اکرم، در مراسم کفن و دفن وی شرکت نکردند؟!

هر کسی غیر از اسامه هم به فرماندهی انتخاب شده بود، باز بهانه می­آوردند و مدینه را ترک نمی­کردند؛ تا مسیر حوادث را طبق امیال و خواسته­های خود هدایت کنند و سرنوشت خلافت پس از پیامبراکرم (ص) را تعیین کنند. چون هدف متخلفان این بود که مدینه را در این اوضاع ترک نکنند، پس به هیچ وجه حاضر نمی شدند به لشکر اسلام بپیوندند و به جهاد بروند.

دلایل انتخاب و عدم تعویض اسامه:

1. لیاقت و شایستگی اسامه برای فرماندهی لشکر (با توجه به فرمایش پیامبر)

2. رسول اکرم در انتخاب اسامه - که حدوداً بیست ساله بود - به فرماندهی سپاه اسلام، دور اندیشی و تدبیر نمود؛ زیرا هر کسی غیر از او را به فرماندهی بر می­گزید، پس از پیامبر (ص) احتمال ادعای خلافت از طرف او می رفت، ولی چون اسامه به علت برده زاده بودن، پشتوانه قبیله ای نداشت از این رو این احتمال، درباره او بعید بود. اگر هم ادعا می کرد کسی نبود تا از او حمایت نمایند. و از سوی دیگر او فرزند زید بود و تخلف او از سفارش های رسول اکرم  بعید بود. حضرت علی (ع) هم به امیری سپاه منصوب نشد؛ زیرا او باید در مدینه می­ماند و خلافت را بر عهده می گرفت.

3. اگر رهبری سپاه به دیگرانی واگذار می شد که ادعاهایی داشتند، چه بسا از این که یک سپاه نظامی در اختیار آنان بود سوء استفاده می کردند، و بدیهی است که در صورت فرماندهی آنان،تخلف از فرمان پیامبر و حرکت ندادن سپاه، آسان تر بود.

4. رسول اکرم می خواست به مردم بفهماند، مقام و موقعیت های اجتماعی، جز لیاقت و کاردانی چیز دیگری نمی خواهد و هیچ گاه در گرو سن و سال نیست.

پس این کار پیامبر بهترین روش برای دور کردن مخالفان حضرت علی (ع) از طرفی و نسپردن قدرت (در سپاه و در مدینه) به آنان از طرف دیگر بود.

اما بالاخره عده ای که به مسائل دیگری می اندیشیدند، از فرمان پیامبر سر باز زدند.

5.حکمت دیگر این که، با این اقدام رسول اکرم(ص)، برخی از صحابه آزمایش شدند و چهره واقعی برخی از مدعیان اسلام و میزان پایبندی آنها به پیروی از فرامین رسول خدا برای همگان روشن شد.

مسلمانان بنابر تصریح قرآن وظیفه دارند از رسول خدا پیروی کنند نه آن که پیامبر خدا از مردم تبعیت کند. خداوند می­فرماید: « شما آن چه رسول خدا دستور می دهد بگیرید و هر آن چه نهی کند واگذارید و از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است».[5]  همه سخنان و رفتار پیامبر اکرم برای همگان حجت است و پیامبر نمی تواند و روا هم نیست که در مقابل خواسته­های غیر منطقی دیگران تسلیم گردد.


[1]. نک: قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج1، ص166، چاپ چهارم، نسیم حیات، قم، 1386 ه.ق.

[2]. ابن بی الحدید معتزلی، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص159، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404 ه.ق.

[3]. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج1،ص71، نشر مرتضی، مشهد، 1403ه.ق.

[4]. تمیمی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج1، ص 40، دار المعارف، مصر، 1385 ه.ق.

[5]. حشر، 7.

لینک اصلیمنبع: 

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa4021


پاسخ اجمالی در لاین

http://line.me/ti/p/z89S3cJLpf
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۴
مهدی فراحی

**ما چرا دلواپسیم؟**

*گفته بودی ما چرا دلواپسیم؟

*از کدامین ماجرا دلواپسیم؟

*گاهی از آن نامه های بی سلام

*گاهی از خواب شما دلواپسیم

*گاهی از تکرار تلخ جام زهر

*گه ز دود فتنه ها دلواپسیم

*گاهی از این خاطرات ناگهان

*گه ز زنگ نا به جا دلواپسیم

*بی تعارف از کلیدی که کند

*در به روی خصم ، وا ، دلواپسیم

*ازقدمهایی صمیمی مانه تر

*در زمین کدخدا دلواپسیم

*از گدایان غنیمت روز فتح

*فاتحان بی فتا دلواپسیم

*بدرها را با احدها تا زدن

*برد را با باخت ها دلواپسیم

*ما ز حیلت های مرد با ادب

*دام ظله او با ما دلواپسیم

*زاعتماد بیشتر از حد خوش از

*خوش لقا بر اشقیا دلواپسیم

*ترکمانچایش اگر در یاد نیست

*عهد هشتاد و دو را دلواپسیم

*ما که نامحرم تر از خصمیم از

*فکت شیتی در خفا دلواپسیم

*بی سوادیم از نگاهش باز اگر

*از سواد بی زکی دلواپسیم

*تا دل آقای ما دلواپس است

*ما مریدان دائما دلواپسیم

*ما برای سیّد دورانمان

*چون زهیر کربلا دلواپسیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۴
مهدی فراحی

**کفاره گناه من**

*من در گناه خویش زمین خورده ام حسین

*شرمنده ام که آبرویت برده ام حسین

*مبنای نوکریم از اول انا الذّلیل

*اما امور دل به تو نسپرده ام حسین

*کفاره ی گناه من است این هوای شهر

*من هرچه کرده ام به خودم کرده ام حسین

*آقا دوباره نوکرتان را محل بده

*اینجا بدون لطف شما مرده ام حسین

*بیراهه میروم تو مرا سر به راه کن

*در دوریت همیشه بد آورده ام حسین

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۰
مهدی فراحی

**کور واقعی**

*تنگدستی به در خانه توانگری رفت و گفت:

*شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم.

*صاحبخانه گفت: من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی.

*پس درویش تاملی کرد و گفت: کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه تو آمده ام. این را بگفت و روانه شد.

*صاحبخانه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۱
مهدی فراحی

**آدمخواران**

*تنها قبیله آدمخوار باقی مانده در دنیا

*باورتان می شود که قبیله آدمخوارها هنوز هم وجود داشته باشد، قبایلی که هنوز با شکار انسان های دیگر روزگار می گذرانند، آدم هایی که هنوز نمی دانند در چه قرنی زندگی می کنند و دنیا چقدر تغییر کرده است.

*به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، به نقل از سایت نیک صالحی ، اگر باورتان نمی شود بد نیست که بدانیدن مردمان قبیله «کرووای» که در نقاط دور از دسترس جنگل های پاپوآ در اندونزی زندگی می کنند، هنوز هم مانند انسان های اولیه، آدمخوار هستند.

*قبیله کرووای که به نام «کولوفو» نیز شناخته می شود، متشکل از حدودا 3000 نفر است که در جنوب شرق پاپوآ در گینه نو اندونزی زندگی می کنند. افراد این قبیله در منطقه ای زندگی می کنند که در سراسر تاریخ کمتر انسانی به آنجا رفت و آمد کرده است و به همین دلیل آنها تا سال 1970 از اینکه در نزدیکی آنها شهرهایی وجود دارند که در آنها نیز انسان هایی ساکن هستند، خبری نداشتند. 

*با شرایط خاص این منطقه، می توان گفت که محل زندگی این قبیله قلمروی مجزا از دنیای امروز است، آنها ماهرترین شکارچیان تاریخ هستند که کمتر انسان یا حیوانی توانسته است از دستشان جان سالم به در ببرد.

*آنها در ماهیگیری نیز تبحر خاصی دارند. ادعا می شود که کرووای تنها قبیله آدمخوار بازمانده از قرون گذشته است که مردمانش همچنان به رسم پیشنیان خود به زندگی ادامه می دهند، آنها هنوز هم در جنگ ها و برای دفاع از خود از تیر و کمان استفاده می کنند. در حالی که حتی در شهرهای نزدیک به محل زندگی این قبیله، از سال 1964 تا به حال دیگر از تیر و کمان، تنها به عنوان یک وسیله ورزشی استفاده شده است.


**اولین آشنایی با دنیای خارج**

*اولین ارتباط مردمان این قبیله با انسان هایی غیر از اعضای قبیله خودشان، در اوایل سال های 1970 صورت گرفت. 

*یک محقق هلندی به نام «جوانز ولدویزن» که به جنگل های ناشناخته سفر می کرد تا با قبایلی که هنوز مانند انسان های اولیه زندگی می کنند، ملاقات کند به محل زندگی اعضای این قبیله رفت و از آن زمان به بعد، مردمان این قبیله کمابیش از دنیایی غیر از دنیای خود مطلع شدند.

*در سال 2006 زمانی که خبرنگاران برنامه 60 دقیقه، برای تهیه گزارش از این قبیله آدمخوار به این منطقه رفته بودند، ادعا کردند که با چشم خود آدمخوار بودن آنها را دیده اند.

*نحوه زندگی افراد قبیله کرووای به طور کلی عجیب و غیر عادی است، خانه های آنها بر فراز درختان در ارتفاعی حدودا 30 تا 35 متری از سطح زمین قرار دارد، البته طبق تحقیقات صورت گرفته، مشخص شده است که چون میزان بارندگی در این منطقه بسیار زیاد است و هر لحظه امکان وقوع سیل وجود دارد، آنها خانه های خود را بر بالای درختان بنا می کنند تا بتوانند از سیل و همچنین گزیدگی حشرات کشنده و حمله قبایل دیگر در امان بمانند.

*البته خانه های امروزی آنها در ارتفاع کمتر و در حدود 8 تا 12 متر بالاتر از سطح زمین ساخته می شوند. این خانه ها آنقدر مقاوم ساخته می شوند که گنجایش و تحمل وزن بیشتر از 12 نفر را هم دارند، زیرا افراد این قبیله بیشتر خانواده های پرجمعیت هستند.

*آنها بیشتر اوقات، تنه درختان را تراشیده و از آنها به عنوان پلکان استفاده می کنند. این خانه ها برای اولین بار در سال 2003 و توسط یکی از خبرنگاران بی بی سی کشف شد اما آنها از طریق هوایی از این منطقه فیلمبرداری کرده و هرگز جرأت نکرده اند به این منطقه نزدیک شوند. آدمخواری تا اوایل قرن 19 به طور کلی از بین رفته و حالا کرووای تنها قبیله در دنیاست که هنوز هم آدمخوار هستند. آنها اعتقاد زیادی به شیاطین و ارواح دارند، به همین خاطر اگر خانواده ای توسط خانواده ای دیگر آزار ببیند، می توانند طبق آداب و رسوم قبیله، افراد خانواده مهاجم را کشته و حتی آنها را بخورند.

*جادوگران قبیله به کسانی که به خاطر کمبود امکانات و سختی زندگی در جنگل، دچار بیماری های ناعلاج شده اند، «خاخوا» می گویند و افراد قبیله معتقدند که آنها بر اثر جادوی سیاه به این روز افتاده اند و باید کشته شوند، حتی اگر آن افراد از خانواده، دوستان یا بستگانشان باشند.

*دلیل اصلی اینکه این افراد خاخوا نامیده می شوند، کم خونی بیش از حد افراد قبیله کرووای است. این کم خونی باعث می شود که حتی یک بیماری ساده، باعث تغییر رنگ پوست و تغییر چهره آنها شود. این موضوع باعث می شود تا افراد قبیله گمان کنند که آنها به خاطر جادو به این صورت درآمده اند. طبق افسانه های قبیله، گفته می شود که خاخواها کسانی هستند که وقتی افراد قبیله در خواب هستند، حمله کرده و آنها را می کشند.

*کشتن بیماران یا همان «خاخوا»ها، آداب و رسوم خاصی دارد و افراد قبیله بر این عقیده اند که برای از بین بردن روح شیطانی، تنها باید به قلب این افراد تیراندازی کرد.

*قبیله کرووای حتی از اجساد دشمنانشان نیز نگذشته و جسد افرادی را که در جنگ کشته می شوند، به عنوان غذا با خود به خانه هایشان می برند.


*خبرنگار شجاع در میان آدمخوارها*

*«پل رافائل» خبرنگار پر دل و جرأتی بود که مدتی پیش تصمیم گرفت با آخرین قبیله بازمانده از آدمخوارها ملاقات کند. چندین روز طول کشید تا پل توانست از میان جنگل های بارانی پاپوآ بگذرد. آخرین مرحله از سفر او، عبور از رودخانه بود، به همین خاطر قایقی فراهم کرده و با کمک قایقرانی بومی که زمان مردم این قبیله را می دانست از رودخانه «اندیرم کابور» نیز گذشت.

*راهنمایی که پل را همراهی می کرد، «کورنلیس کمبارن» نام داشت که 13 سال پیش به این منطقه سفر کرده بود اما هرگز تا این مرحله پیشروی نکرده بود، زیرا کیلومترها آنطرف تر افراد قبیله به او حمله کرده و کورنلیس هم ناچار به فرار شده بود.

*گفته می شود افراد قبیله کرووای هرگز هیچ سفید پوستی را زنده نگذاشته اند، زیرا آنها را پلید دانسته و نامشان را روح شیطان گذاشته اند. پل می گوید: «برای من خیلی عجیب بود که پس از گذر از یانیروما، دیگر هیچ کدام از پلیس های محلی از ما برگه و مجوز عبور نمی خواستند چون می دانستند که ما دیگر برنخواهیم گشت، نزدیکترین پایگاه پلیس، چندین روز با محل زندگی قبیله کرووای فاصله داشت.»

*به غیر از آدمخوارها، پل و همراهانش باید مراقب عنکبوت های غول پیکر، مارهای قاتل و حتی میکروب های سمی و کشنده هم بودند. 

*فریادی در جنگل*

*خبرنگار شجاع درباره لحظات مرگبار و وحشتناکی که در جنگل گذرانده است خاطرات زیادی دارد که قصد دارد آنها را منتشر کند. او درباره نخستین ملاقاتش با مردمان قبیله می گوید: «در حالی که در جنگل های انبوه به جلو می رفتیم ناگهان صدای فریاد بسیار بلندی در جنگل پیچید و پس از آن مردی را دیدیم که تیر و کمان خود را به سمت ما نشانه رفته بود. این مرد از ما می خواست تا از قایق پیاده شده و او را همراهی کنیم، هیچ راه فراری وجود نداشت و باید از این فرمان اطاعت می کردیم، همانطور که همراه مرد بومی به سمت قبیله می رفتیم، کورنلیس مدام تکرار می کرد ما قصد صدمه زدن به شما را نداریم، ما برای صلح آمده ایم.»

*چند لحظه بعد آنها در میان اعضای قبیله بودند که البته با تیر و کمان از آنها استقبال شد. پل می گوید همانطور که به ما نزدیک می شدند، متوجه شدم که آنها خیلی عصبانی بودند و تیر و کمان هایشان را که خاردار بودند به سمت ما نشانه رفته بودند. 

*مردی که گردنبند و گوشواره هایی از دندان حیوانات و چوب داشت و بایلوم نامیده می شد، جلو آمده و از مرد دیگر به نام «کیلی کیلی» خواست تا ما را بکشند، آنها ما را شیطان دانسته و می خواستند ما را با تیر و کمان نشانه بگیرند. در آن زمان احساس کردم که خون در تمام رگ هایم منجمد شده است. مرد بومی که به اصرار من، به عنوان راهنما و قایقران با ما آمده بود با خواهش بسیار توانست آنها را از کشتن ما منصرف کند.» 


*سلاخی یک خاخوا*

*افراد قبیله در حالی دست از کشتن مردان غریبه برداشتند که درست در مقابل چشم آنها یکی از کسانی را که خاخوا می دانستند، کشتند. آنها قصد داشتند تا خاخوا را بخورند. از نظر آنها تمام قسمت های بدن یک انسان به غیر از استخوان هایش قابل خوردن است.

*با دیدن این صحنه وحشتناک و تهوع آور، ترس تمام وجود آنها را فرا گرفته بود اما دیگر هوا آنقدر تاریک شده بود که به هر حال مجبور بودند شب را در کنار این آدمخوارها به صبح برسانند، در آن روز 8 خاخوا کشته شده بودند. پل نمی خواست بخوابد، یعنی نمی توانست بخوابد چرا که فکر می کرد اعضای قبیله قصد دارند آنها را در خواب بکشند.

*او می گوید: «تا جایی که می توانستم بیدار ماندم، دیگر آنقدر خسته بودم که متوجه نشدم چه زمانی به خواب رفتم. صبح روز بعد با صدای پسربچه ای حدودا 6 ساله به نام «واوا» از خواب بیدار شدم. مادر او بر اثر بیماری از دنیا رفته و پدرش به عنوان یک خاخوا کشته شده بود. او نیز به خاطر بیماری و ضعف بسیار شدید نزدیک بود سرنوشتی شبیه پدرش داشته باشد اما زنان قبیله مانع این کار شده بودند اما این محافظت تا زمانی می تواند ادامه داشته باشد که او 14 یا 15 ساله شود، چون واوا، خاخوا نامیده شده، به هر حال کشته خواهد شد.»


*راهنمایی در قبیله*

*بایلوم برخلاف میلش، با مرد سفیدپوست ناشناس و راهنمایش بر سر یک سفره نشسته و برای آنها ماهی آماده کرد. پس از آن، غریبه ها را با دیگر افراد مهم قبیله، صنایع و وسایل شکار آشنا کرد.

*به گفته پل، مردم قبیله هرگز از سیمان و فلز برای ساخت خانه های خود استفاده نمی کنند چرا که کرووای ها اعتقاد دارند این کار باعث از بین رفتن پاکی جنگل و رودخانه خواهد شد. به همین خاطر تمام خانه های خود را با چوب ساخته و با استفاده از برگ درختان ساگو پوشش می دهند.

*واحد پول قبیله کرووای خوک ها هستند، طبق محاسبه پل هر خوک 350 هزار روپیه یعنی یعنی در حدود 40 دلار قیمت دارد که آنها برای معاملات خود به جای پول از خوک ها استفاده می کنند زیرا پول هیچ کاربردی در این منطقه ندارد. برای ازدواج نیز مردان کرووای دختر مورد نظر خود را از خانواده اش خریداری کرده و به جای آن چندین خوک به خانواده دختر پرداخت می کنند. 


*دو روز در قبیله آدمخوارها*

*آنها دو روز را در کنار آدمخوارها گذراندند اما دیگر زمان رفتن فرا رسیده بود. پل تنها خبرنگاری بود که موفق شد تا این حد به افراد قبیله کرووای نزدیک شده و از دست آنها جان سالم به در ببرد.

*او توانست گزارش کاملی از زندگی افراد این قبیله تهیه کند که شبکه های بسیاری برای خرید آن درخواست داده اند.

*پل می گوید: «با اینکه از همان ابتدا، سفر خود را با وحشت زیادی آغاز کردم ولی سرانجام خاطره ای خوش برای من باقی ماند. شاید هم شانس با من یار بود که توانستم به سلامت به خانه بازگردم و توسط این قبیله خورده نشدم.»

*در سال 1961 مایکل راکفلر، پسر نلسون راکفلر که برای جمع آوری اطلاعات از زندگی بومی قبایل مختلف راهی این منطقه شده بود، برای همیشه ناپدید شد. حتی جسد او هرگز یافت نشد. گفته می شود مایکل نیز به دست افراد همین قبیله کشته و خورده شده است.


منبع

http://www.yjc.ir/fa/news/5212946

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۱
مهدی فراحی

**پیشنهاد طلاق عایشه**

*چرا امام علی (علیه السلام) بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) پیشنهاد طلاق عایشه را داد؟

پاسخ 

1. پیشنهاد طلاق عایشه در قضیه "افک " در بعضی از منابع اهل سنت نقل شده است. در منابع شیعه نیز این قضیه تنها در یک مورد و توسط شخص عایشه نقل شده است.[1] 

*با توجه به اختلافات موجود بین ایشان و حضرت علی (علیه السلام)، ممکن است این نقل به دلیل اغراض سیاسی بوده باشد که در این صورت نمی توان به این نقل اعتماد کرد. بنا بر این اصل وجود چنین پیشنهادی برای ما مسجل نیست و به اثبات نرسیده است تا به بررسی علت آن بپردازیم.


2. گذشته از این، بعضى گفته‏اند: پیامبر اسلام (ص) در باره اتهام عایشه، با بعضى از یارانش که علی بن أبی طالب (علیه السلام) هم یکى از آنان بود، مشورت و تبادل نظر کرد و علی (علیه السلام) به طلاق عایشه اشاره نمود و همین باعث شد که عایشه جنگ جمل را به پا و بر علی خروج کرد، 

ولى این موضوع صحیح نیست؛ چرا که اولا: ما این روایت را که به آن استناد کرده‏اند جایى ندیده‏ایم. و آن را صحیح نمى‏دانیم.

اضافه بر این که شخصیتى مثل پیامبر اسلام که خودش عقل کل بود احتیاجى به اشاره دیگرى نداشت؛ چرا که خودش اعلم و افضل عموم خلق بود. و ... .[2]


[1] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار ج20 ص 310-313، نشر دارالوفاء، بیروت ،1404 ق، (110جلدی).


[2] نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان‏، ج 14، ص 36، انتشارات اسلامیه،‏ چاپ اول‏، تهران‏، 1398 ق.


http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa9308

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۱
مهدی فراحی

**علت همنامی فرزندان امام علی با خلفا**

اگر علی(ع) با خلفاء مخالفت و دشمنی داشته، چرا اسامی فرزندانش را از نام خلفاء اقتباس کرده است؟

متن کامل پرسش

امام علی (ع) بعد از وفات فاطمه (س) با چند زن ازدواج نمود و از آن ها صاحب چند فرزند شد، که برخی از فرزندان عبارتند از: عثمان بن علی ابی طالب، ابو بکر بن علی بن ابی طالب، عمر بن علی بن ابی طالب که مادرشان به ترتیب ام البنین بنت حزام بن دارم ، لیلی بنت مسعود الدارمیه ، ام حبیب بنت ربیعه هستند. سؤال این جاست که آیا هیچ پدری حاضر است فرزندانش را به نام سرسخت ترین دشمن خود نامگذاری کند؟ آن هم در صورتی که پدر علی بن ابی طالب (ع) باشد. پس چگونه علی اسم کسانی را بر فرزندانش می گذارد که شما می گویید آن ها سرسخت ترین دشمن او بوده اند؟!

و آیا انسان عاقلی اسم دشمنانش را بر دوستانش می گذارد؟!



پاسخ اجمالی

با نگاهی به کتب تاریخی می بینیم که «ابو بکر بن علی» فرزند لیلی دختر مسعود ثقفی، «عمر بن علی» فرزند ام حبیب و «عثمان بن علی» فرزند ام البنین (س) از فرزندان امیرالمؤمنین علی (ع) بوده اند. در بررسی علت همنامی این فرزندان با خلفای سه گانه وقت می توان گفت:

فرهنگ و ساختار فکری آن دوران طوری بوده که این همنامی به هیچ وجه مورد توجه و اهمیت نبوده و مهر تأیید یا ردی را متوجه کسی نمی کرد. در واقع ذکر این نام ها اصلاً تداعی گر یاد خلفا نبوده بلکه گذشت تاریخ نام این سه تن را برجسته ساخته اما در آن دوران این نام ها بگونه ای رواج داشته است که نام گذاری علی (ع) یا فرد دیگری اسم فرزند خود را به ابو بکر، یادآور نام خلیفه اول نبوده است. وانگهی در بین اصحاب جلیل القدر پیامبر(ع) افراد دیگری نیز بودند که از این نام بهره می بردند مثل عثمان بن مظعون و...

این اسامی در آن دوران و حتی به گواهی کتب تاریخی بعدها در طول دوران امامت سایر ائمه (ع) کاملاً رایج و مرسوم بوده است. و این نام ها (نزد شیعیان) قبیح و مذموم نبوده است. چنانکه کتاب معجم الثقات بالغ بر شصت صفحه راویانی را که نام آنها عمر بوده آورده است و یا عثمان بن سعید یکی از چهار نایب خاص حضرت صاحب الزمان (ع) در دوران غیبت صغری بوده است.


پاسخ تفصیلی

با مراجعه به اسناد تاریخی در می یابیم که امیرالمؤمنین (ع) از همسرانی که پس از شهادت فاطمه زهرا (س) اختیار کردند دارای فرزندانی شدند که سه تن از آنها همنام با خلفای سه گانه بوده اند. نام یکی ابوبکر بن علی بن ابیطالب است که مادر وی لیلی دختر مسعود ثقفی است.[1] و دیگری عثمان که مادرش ام البنین است (هر دو در کربلا در رکاب برادرشان امام حسین (ع) به شهادت رسیدند).[2] سومی نیز عمر از فرزندان حضرت بوده است.[3]


در بررسی علت همنامی این فرزندان با خلفای سه گانه وقت، می توان از چند نکته بهره جست:


1- اصولا صرف نامگذاری فرزندان و بستگان به نام کسی دلیل بر علاقه، مودت و اشتراک در مسائل عقیدتی، فقهی و سیاسی و... نیست همچنان که عدم نامگذاری دلیل بر بی مهری و اختلاف نیست. اگر چه در بعضی موارد حب و بغضها بی تاثیر نیست.


علاوه بر این، فرهنگ و ساختار فکری آن دوران طوری بوده که این همنامی به هیچ وجه مورد توجه و اهمیت نبوده و مهر تأیید یا ردی را متوجه کسی نمی کرده است. در واقع ذکر این نام ها اصلاً تداعی گر یاد خلفا نبوده بلکه گذشت زمان، نام این سه تن را برجسته ساخته اما در آن دوران، این که علی (ع) یا فرد دیگری اسم فرزند خود را ابوبکر بگذارد به هیچ روی، یادآور نام خلیفه اول نبوده است.


باید توجه نمود که اسامی خلفای سه گانه، اسامی مخصوص این سه نفر نبود، بلکه این اسامی قبل از اسلام و بعد از اسلام در میان عرب شایع و مرسوم بود. این نام گذاری هرگز دلیل بر علاقه به صاحب آن نام نیست. مثلا در ایران، شاه به نام «محمدرضا» منفورترین انسان بود، ولی در عین حال، این مانع از آن نبود که اسم محمدرضا از نام های رایج و محبوب میان مردم باشد. در بین اصحاب جلیل القدر پیامبر(ع) افراد دیگری هم بودند که از این نام بهره می بردند مثل عثمان بن مظعون و... و به چه دلیل این نام گذاری ها به سبب ارادت به آن بزرگواران نبوده است. شما می توانید با مراجعه به کتاب های رجالی مانند الاستیعاب نگارش ابن عبدالبر، اسد الغابه نگارش ابن اثیر، اسامی صحابه یی که به نام های ابی بکر، عمر و عثمان بودند را ملاحظه فرمایید.


ما در این جا، تنها به یک کتاب «اسدالغابة فی معرفة الصحابة» بسنده می کنیم و از کسانی نام می بریم که نام آنان «عمر» بوده است.


1. عمر الاسلمی، 2. عمر الجمعی، 3. عمر بن الحکم، 4. عمر بن سالم الخزاعی، 5. عمر بن سراقه، 6. عمر بن سعد الانماری، 7. عمر بن سعد السلمی، 8. عمر بن سفیان، 9. عمر بن ابی سلمه، 10. عمر بن عامر السلمی، 11. عمر بن عبیدالله، 12. عمر بن عکرمه، 13. عمر بن عمرو اللیثی، 14. عمر بن عمیر، 15. عمر بن عوف، 16. عمر بن عزیة، 17. عمر بن لاحق، 18. عمر بن مالک بن عقبه، 19. عمر بن مالک الانصاری، 20. عمر بن معاویة الغاضری، 21. عمر بن یزید، 22. عمر بن الیمانی.


اینها تنها کسانی هستند که ابن اثیر از آنها نام برده است،


مشاهده می کنیم که این اسامی مدت مدیدی در تاریخ اسلام و پیش از آن، رایج و متداول بوده و در میان خواص و عوام به وفور یافت می شده است.


و اسامی تابعانی که نامشان عمر بوده بسیار زیاد است، به عنوان مثال در کتاب معجم الثقات بالغ بر 60 صفحه راویانی را برشمرده که نام آنها عمر بوده است.


این نام ها در زمان ائمه معصومین (ع) هم رواج داشته از جمله ابوبکر بن عبدالله سعد اشعری و یا ابوبکر حضرمی از جمله راویان حدیث از امام صادق (ع) و عثمان بن سعید یکی از چهار نایب خاص دوران غیبت صغرای امام زمان (ع) بوده است. و اینها همه بیانگر این مطلب است که اصلاً با ذکر نام های ابوبکر، عمر و عثمان ذهنها متوجه کسی (غیر از صاحب اسم) نمی شده است. این طور نیست که در تاریخ فقط یک علی بوده و یک ابوبکر (عمر یا عثمان) و بعد هم حضرت نام فرزندش را ابوبکر، عمر یا عثمان گذاشته باشد، بلکه این اسامی مکرر در مورد افراد و اشخاص متفاوتی استعمال می شده است.


(بله اگر نامگذاری به دستور خدا یا رسول خدا صورت پذیرد از اهمیت و قداست خاصی برخوردار است همچنانکه در مورد فرزندان علی (ع) و فاطمه (س) (حسن و حسین (ع)) می بینیم.[4])


پس تصدیق خواهید فرمود که این اسم و اسماء دیگر خلفا از اسامی معروف بین عرب جاهلی و اسلامی بوده و هرگز از شنیدن این نام، کسی نام خلفاء را تداعی نمی کرد. بنابر این، نمی توان با یک اسم گذاری همه آنچه را که در تاریخ گذشته است، انکار نمود.[5]


2- بر اساس مصلحت سنجی حکیمانه، حضرت مشکلات و مصائب را در دل نهان می داشتند و جهت مصلحت و حفظ اسلام به مدارا و همراهی خلفا می پرداختند و با رعایت تاکتیک های اجتماعی جهت بقای اسلام نوپا در بسیاری از موارد خلفا را یاری می رساندند تا آنجا که عمر بارها گفت: «لو لا علی لهلک عمر»[6] (اگر علی نبود عمر به هلاکت می رسید). برخی این احتمال را داده اند که نام نهادن بعضی از اولاد حضرت به نام خلفا از مصادیق این همراهی و مدارا است، چرا که این شیوه باعث تنش زدایی و کاستن مشکلات و اختلافات موجود در سطح جامعه می شده است نه تأییدی بر عمکرد و دوستی با افراد مذبور. بهرحال "اگر شرایط خفقان و تاریک و وحشت و فشار بر شیعیان در آن روزگار را در نظر آوریم خواهیم دید ائمه معصوم(ع) برای نجات شیعیان ناگزیر دست به اقداماتی(تقیه) می زدند که شرعاً جایز بود از جمله: نام فرزندشان را به نام خلفا می گذاشتند، با بزرگان صحابه پیوند خویشاوندی از طریق ازدواج برقرار می کردند تا از این فشارها بکاهند و دستگاه ظلم بنی امیه و بنی عباس به این بهانه که آنان با خلفای سه گانه معارضند از سادگی مردم سوء استفاده کرده بر آنان و شیعیانشان بیش از پیش فشار آورده و دست به قتل و غارت می زدند.[7]"


تذکر این نکته خالی از لطف نیست که در کتب تاریخی (که مورد مطالعه قرار گرفته) اشاره ای به اینکه حضرت شخصاً اقدام به این نامگذاری کرده باشند مشاهده نشده است، و از این رو احتمال این مطلب داده می شود که این نامگذاری ها توسط همسران یا دیگر اطرافیان صورت می پذیرفته که البته حضرت به احترام آنها ممانعتی به عمل نیاورده اند.



[1] معجم الثقاة، ج 21، ص 66. طبق نظر ابن آشوب اوهم.

[2] الارشاد، ص 484.

[3] معجم الثقاة، ج 13، ص 45.

[4] منتهی الآمال، ج 1، ص 220.

[5] طبری محمد، پاسخ جوان شیعی، صص55-56.

[6] فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِی نَهْبا؛ نهج البلاغه صبحى صالح، ص 48 ، خطبه 3.

[7] طبری محمد، پاسخ جوان شیعی، صص56-57.


لینک اصل مطلب


http://shiastudies.net/portal/mobile/?id=9812

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۴
مهدی فراحی