با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

*سوال: بر اساس منابع شیعه و اهل سنت عایشه چگونه از دنیا رفت؟

*جواب: درباره چگونگی مرگ عایشه، اختلاف نظر وجود دارد. منابع اهل سنت مرگ او را طبیعی دانسته و گفته‌اند که در سال 58 هـ.ق عایشه از دنیا رفت و ابوهریره بر او نماز خواند. البته قبل از آن نوشته‌اند که ابوهریره نیز در همان سال عمرش به پایان رسید.[1] عایشه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

اما برخی از منابع شیعه، معاویه را عامل مرگ عایشه می‌دانند. سید بن طاوس دو نقل را در این‌باره از کتاب «اوائل الاشتباه» تألیف ابوعَروبَه(متوفی 318 هـ.ق)[2] نقل کرده است. ابوعروبه در نقل اول خود چنین آورده است: «معاویه در مدینه روی منبر پیامبر مشغول گرفتن بیعت از مردم برای یزید بود که عایشه از اتاقش صدا زد: ساکت باش! ساکت باش! آیا رسم این است که بزرگان، مردم را برای بیعت گرفتن برای پسرشان دعوت کنند؟ معاویه گفت: نه. عایشه گفت: پس در این کارت به چه کسی اقتدا کرده‌ای و از سنت چه کسی پیروی می‌کنی؟ معاویه خجالت زده شد و از منبر پایین آمد و چاهی کَند و با مکر و حیله عایشه را در چاه انداخت و بدین علت عایشه از دنیا رفت».

ولی در نقل دیگری آمده: «عایشه در حالی‌که سوار بر الاغ بود به خانه معاویه رفت. عایشه حرمت معاویه را رعایت نکرد با الاغش به روی فرش‌ها رفت. و الاغ بر آنها ادرار کرد. معاویه از این کار عایشه به مروان شکایت کرد و گفت: من نمی‌توانم این زن را تحمل کنم. با اجازه معاویه، مروان عهده‌دار حل این مشکل شد. او چاهی کَند و کاری کرد که عایشه در آن افتاد. این اتفاق در روز آخر ذی الحجه واقع شد».[3]

نویسنده کتاب «الصراط المستقیم» پس از این‌که جریان اول را نقل کرده، در روایتی از ابی العاص جریان دوم را هم آورده است.[4] صاحب این کتاب در ادامه از اعمش نقل می‌کند: «هنگامی که معاویه به کوفه آمد گفت: من برای این‌که نماز بخوانید یا روزه بگیرید با شما نجنگیدم، بلکه برای این جنگیدم که بر شما حکومت کنم». سپس اعمش می‌گوید: «کسی را بی‌حیاتر از او [معاویه] دیده‌اید؟ او هفتاد هزار نفر را کشت که در بین آنها عمار، خزیمه، حجر، عمرو بن حمق، محمد بن ابوبکر، مالک اشتر، اویس قرنی، ابن صوحان، ابن تیهان، عایشه و ابن حسان وجود دارند».[5]

 

[1]. ذهبى، محمد بن احمد‏، تاریخ اسلام، تحقیق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج 4، ص 164، دار الکتاب العربى، بیروت، چاپ دوم، 1413ق؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 520، دار صادر، بیروت، 1385ق.

[2]. اَبوعَروبه، حسین بن محمد بن أبی معشر مودود ابن حماد السلمی الحرانی‏ از مورّخان قرن چهارم هجری است؛ ر.ک: امین عاملی‏، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 6، ص 166 – 167، دار التعارف للمطبوعات‏، بیروت، 1406ق.

[3]. سید بن طاوس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج 2، ص 503، الخیام، قم، چاپ اول، 1399ق.

[4]. عاملی نباطی، علی من محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، محقق و مصحح: رمضان، میخائیل، ج 3، ص 45، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ اول، 1384ق.

[5]. همان، ص 48.



لینک مطلب

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/id21849

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۸
مهدی فراحی

*سوال: علت ازدواج پیامبر اکرم (ص) با عایشه چه بود، مگر روابطش با ابوبکر خوب نبود که برای نزدیکی اقوام باشد؟

*جواب: از آنجا که پیامبر اکرم (ص) صاحب عصمت الهی است، نه فقط بر اساس هوای نفس و میل شخصی کاری نمی‌کنند، بلکه هیچ قول و فعلی نیز به جز آن چه از جانب خداوند متعال به او دستور داده می‌شود ندارند. چنان چه خداوند متعال در کلام وحی فرمود:

«وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى»(النجم - 3)

ترجمه: از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید.


پس، ازدواج‌های پیامبر اکرم (ص) نیز مانند سایر گفتار و اعمال ایشان که «اسوه حسنه»، یعنی بهترین الگو هستند، دارای حکمت‌های بسیاری است، اگر چه مردم به برخی پی‌ببرند و از برخی دیگر غافل باشند. و از جمله آن که:

الف – هر چند ظاهر روابط با ابوبکر خوب بود، اما باید پیوند خویشی میان دو قوم برقرار می‌گردید.

ابن خلدون در این باره می‌نویسد: در آن محیطى که جنگ و خونریزى و غارتگرى جزو خصلت ثانوى آنان شده بود، بهترین عامل بازدارنده از جنگ‌ها و عامل وحدت و اُلفت ، پیوند زناشویى بود.

لذا شاهدیم، پیامبر(صلی الله علیه و آله) با قبایل بزرگ قریش‌، به ویژه با قبایلى که بیش از دیگران با ایشان دشمن بودند‌، مانند بنى امیه و بنى اسرائیل‌، ازدواج نمود. اما با قبایل انصار که از سوى آنان هیچ خطرى احساس نمی‌شد و آنان نسبت به پیامبر(ص) دشمنى نداشتند، ازدواج ننمود. و باید در نظر داشت که دشمنی، فقط مربوط به یک شخص و آن هم در زمان خودش نیست، بلکه آینده را نیز در نظر داشتند.


گیورگیو‌، نویسنده مسیحى می‌نویسد:

محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) ام حبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان شود و از دشمنى قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه پیامبر با خاندان بنی امیه و هند زن ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود خویشاوند شد و ام حبیبه عامل بسیار مؤثرى براى تبلیغ اسلام در خانواده هاى مکه شد. (محمد پیامبرى که از نو باید شناخت، ص 207)


ب - پس، نباید در انتخاب همسران توسط پیامبر اکرم (ص)، به شاخص‌های رایج خودمان مانند: یافتن همسری نیکو، نبودن همسر مناسب‌تر و ... استناد کرد. همسران انبیاء (ع) هیچ فضیلیتی ندارند، مگر آن که خداوند یا شخص نبی در مورد فضلیت آنان چیزی فرموده باشند. چنان چه خداوند متعال در نکوهش دو تن از همسران پیامبر اکرم (ص) (حفصه و عایشه) موجب آزار و اذیت ایشان شده بودند، در کلام وحی می‌فرماید:

«إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ» (التحریم - 4)

ترجمه: اگر [شما] دو تن به خدا توبه کنید [شما را بهتر است‏]، زیرا دل‌هاى شما [به سبب عسل خوردن من در خانه زینب دختر جحش‏] برگشته است. و اگر به زیان او هم پشتى کنید، بی‌گمان خدا یاور اوست، و جبرئیل و مؤمنان نیکوکار و فرشتگان بعد از آن، مددکار اویند.


ج – از دیگر حکمت‌های ازدواج پیامبر اکرم (ص) با عایشه و حفصه، ضرورت اسوه و الگو بودن ایشان برای عالمیان است. شاید بتوان گفت که از صعب‌ترین رسالت‌ها و وظایف انبیاء و اوصیای الهی،‌ زندگی کردن به تمامی شرایط مردمان دیگر است، تا همگان در هر موضوعی الگو داشته باشند و در جایی تنها و بی‌الگو باقی نمانند و این چنین حجت هدایت تمام شود. کسی نمی‌تواند بگوید: من فقیر بودم، من ثروتمند بودم، من برادران حسود داشتم، من در موقعیتی قرار گرفتم که کسی خود را برای شهوت جنسی به من عرضه داشت، من همسر بد داشتم ... و انبیا و اوصیای الهی در چنین موقعیتی قرار نگرفتند تا رفتارشان الگوی من باشد. لذا شاهدیم که انبیایی چون حضرات نوح و لوط، همسرانی داشتند که هیچ گاه ایمان نیاوردند و به عذاب الهی گرفتار شدند. و البته از حکمت‌های دیگر که در دل همین معنا نهفته است، امتحان شخص پیامبر اکرم (ص) و مردمان دیگر است. چرا که هیچ کس بدون امتحان زندگی نکرده و بدون موفقیت رشد نمی‌نماید. امت پیامبر اکرم (ص) نیز دست کم دو بار با فتنه‌ی همسری عایشه امتحان شده و می‌شوند. یکی آن گاه که برای آزردن دل رسول‌خدا (ص) به او تهمت زدند و آیه‌ای برای رفع این تهمت نازل گردید و یکی هم بعد از رحلت پیامبر عظیم‌الشأن (ص) و در ماجرای جنگ جمل.


و البته حکمت‌های بسیار دیگری نیز وجود دارد. و هم اکنون نیز امت پیامبر اکرم (ص) در مورد این همسر ایشان امتحان می‌شوند. هنوز عده‌ای هستند که در عین اهانت به وجود و مقام سیدة‌النساء العالمین، ضمن «ام المؤمنین» خواندن ایشان، مخالفت با امیرالمؤمنین (ع)، به راه انداختن جنگ جمل، حمله به جسد مطهر امام حسن علیه‌السلام را توجیه می‌کنند.

منبع:

x-shobhe.com


لینک مطلب:

http://www.aviny.com/shobhe/tarikhi/8.aspx

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۳
مهدی فراحی
*سوال: دلیل ازدواج پیامبر با عایشه در حالی که پیامبر 54 سال داشته اند و عایشه 9 سال و همین طور دلیل ازدواج پیامبر با همسران بد دیگری که داشته اند چیست؟ این اختلاف سن بین پیامبر و بعضی همسران پیامبر نمی تواند دلیلی بر غلط بودن این ازدواج ها باشد؟
*جواب: درباره علت ازدواج‏هاى متعدد پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله به نکات زیر اشاره مى‏ کنیم:
1. یکى از ویژگى‏هاى اختصاصى رسول‏اللَّه ‏صلى الله علیه وآله، امکان ازدواج بیش از چهار همسر به صورت عقد دائم بود(مجمع البیان، ج 8، ص 364) که دیگران در این ویژگى، شریک نبودند ؛ البته این عدم محدودیت، بیش از ده سال دوام نیافت و پس از آن، ازدواج تازه براى آن حضرت تحریم شد(سید محمد حسین طباطبایى، فرازهایى از اسلام، انتشارات جهان آرا، ص 174) که آیه 52 سوره احزاب، بدان اشاره دارد. از این رو، آزادى ازدواج نامحدود در یک دوره ده ساله، همگان را به رمز گشایى این حکمت الهى سوق مى‏ دهد.
2. تعدد زوجات و همسران در آن زمان، در منطقه عربستان، یک امر عادى و متداول بود و مختص به رسول خدا نبود و با مسائل هر زمان و مکان، باید با توجه به معیارها و استانداردهاى همان زمان و مکان، نگاه کرد. رسول خداصلى الله علیه وآله با بسیارى از رسوم زمان خود که در تضاد با اهداف و اصول تربیتى اسلام نبودند، مخالفتى نکرد؛ بلکه با واقع گرایى با آنها رو به رو شد تا کم کم آنها را تصحیح کرد و یا از اساس، برطرف ساخت.
3. حقوق زن در دوره تاریک جاهلى، دستخوش هوسرانى مرد قرار گرفته بود و این حقوق نابود شده، به ‏دست پیغمبر، زنده شد و زن به مقام خویش نایل گردید ؛ بدان حد که یکى از آخرین توصیه‏هاى پیامبر، رعایت جایگاه زن بود و فرمود: «اللَّه اللَّه فى النساء».
4. پیامبر در سن 25 سالگى با خدیجه کبرى که 28 ساله بود، ازدواج کرد و دوران جوانى و میان سالى را با او گذراند و تا 50 سالگى، یعنى سال دهم بعثت، فقط با آن بانوى بزرگ زیست و تا هنگام درگذشت حضرت خدیجه، با کسى ازدواج نکرد. از این رو، اگر او شهوت ران بود، با زنى مسن ‏تر از خود وصلت نمى‏ کرد و 25 سال آغازین زندگى زناشویى و شور جوانى را با او نمى‏ گذرانید و یا همزمان با زنانى دیگر، پیوند زناشویى مى‏ بست.
5. اگر سخنى در باره ازدواج‏هاى متعدد مطرح است، درباره مقطع پس از رحلت نخستین همسر پیامبر است ؛ زیرا ازدواج‏هاى متعدد او در 13 سال آخر عمر، یعنى در حد فاصل سنین 50 تا 63 سالگى رخ داد ؛ دوره‏ اى که سال‏هاى پایانى اقامت در مکه و دوران اقامت در مدینه را شامل مى ‏شود. به طور قطع، آن ازدواج‏ها، عوامل گوناگون دینى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى داشت و براى حل مشکلات جارى بود ؛ زیرا سن 50 سالگى، اقتضایى براى خوش‏گذرانى جنسى مرد ندارد. علاوه بر این، بسیارى از زنانى که پیامبر با آنان ازدواج کرد، بیوه بودند . معلوم است که این روش و این نوع ازدواج، روش شهوت رانان نیست. با این محاسبه، یک انسانِ محقق دوراندیش، نمى ‏تواند براى آن حضرت، انگیزه ‏هاى شهوانى در نظر بگیرد ؛ چون ازدواج ‏هاى متعدد، هنگامى ناپسند است که بر محور امیال جنسى استوار باشد که درباره پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله، چنین برداشتى، ناصواب است. همچنین انسان‏ هاى شهواتران و تنوع طلب، معمولا از ازدواج ‏هاى دائم شانه خالى مى ‏کنند و به کامرانى ‏هاى گذرا و آنى مى‏ پردازند ؛ در حالى که در زندگى پیامبر، چنین امرى مشاهده نشد.
6. علت ازدواج‏ هاى پیامبرصلى الله علیه وآله را در موارد ذیل، مى ‏توان تحلیل کرد:
الف) اجراى حکم الهى و زدودن افکار غلط جاهلى ؛ مانند ازدواج با زینب دختر جحش.
ب) تقویت جایگاه اجتماعى زنان آسیب دیده، همچون زنان بیوه و اسیر و رفع تلقى منفى عصر جاهلى در کم ارزش بودن یا بى‏ارزش جلوه دادن آن زنان.
ج) دلجویى از زنان، به دلیل آسیب ‏هایى که آنان به خاطر پذیرش اسلام، متحمل شدند ؛ مانند ازدواج با ام حبیبه.
د) یک حرکت سیاسى و برقرارى پیوند با قبایل و طوایف بزرگ عرب و جلب پشتیبانى آنان ؛ چون پیوند با عایشه.
ه) محافظت و تأمین زندگى بیوه زنان درمانده و فقیر و یتیمان به جاى مانده ؛ مانند ازدواج باام سلمه و زینب، دختر خزیمه.
و) نشان دادن عظمت، شکوه و قدرتمندى اسلام و مسلمین ؛ مانند ازدواج با صفیه.
ز)حفظ آنان از خطرات جانى ؛ مانند وصلت با سوده.
ح) آزادسازى اسیران و بردگان ؛ مانند ازدواج با جویریه
(ر.ک: المیزان، ج 4، ص 195 ؛ علامه طباطبایى).

ازدواج با عایشه: پیامبر اسلام (ص) در سال دهم بعثت و دوم هجرت عایشه را به همسری گرفت. وى، دختر ابوبکر است و در اواخر سال دوم هجرت به خانه رسول‏اللَّه ‏صلى الله علیه وآله آمد ؛ هرچند که در ماه‏ هاى پایانى پیش از هجرت، به عقد درآمده بود(سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 435 ). دو مسئله ‏اى که در بین مردم مشهور است، از نظر تاریخى ثابت نیست ؛ یکى 9 ساله بودن عایشه هنگام ازدواج و دیگرى حسن جمال او! بسیارى از مورخان، سن عایشه را در هنگام ازدواج، 17 یا 18 سال ثبت کرده ‏اند و از نظر کمالات و زیبایى نیز او را ضعیف شمرده ‏اند. ازدواج با عایشه، یک حرکت سیاسى محسوب مى‏ شد ؛ چون پیامبر پس از درگذشت ابوطالب و خدیجه، زیر فشار فراوان از طرف دشمنانى سرسخت چون ابولهب و ابوجهل بود و به شدّت به حمایت قبایل مختلف دیگر نیاز داشت. ابوبکر نیز نفوذ قبیله ‏اى بسیارى داشت و نیز خودش از پیامبر تقاضاى ازدواج با عایشه کرد ؛ از این رو، رد تقاضاى او به مصلحت نبود ؛ زیرا محکم‏ترین رابطه در میان عرب جاهلى، رابطه خویشاوندى بود و پیامبر، براى شکستن اتحاد دشمنان و جلب حمایت قبایل، به این کار اقدام نمود.
تفاوت سن میان مرد و زنى که با هم ازدواج مى‏ کنند، در جوامع بدوى، قابل قبول بوده، هیچ قباحت و زشتى نداشته است و آن را یک عمل غیر اخلاقى نمى‏دانستند. به طور کلى، رسوم و قواعد اجتماعات قبیله‏اى آن دوران را نباید با جوامع مدنى و پیشرفته امروز مقایسه کرد. در این باره باید دانست با توجه به فرهنگ آن روزگار، گاهی برای ادای احترام به یک شخصیت و یا برای ابراز علاقه یک قبیله به قبیله دیگر ازدواج هایی صورت می پذیرفت به طوری که اگر طرف مقابل نمی پذیرفت به عنوان رد احترام و گاهی در حد اعلام تنفر و اعلان جنگ بود.
بنابراین اگر چه برخی ازدواج ها برای پیامبر(ص) بسیار سنگین بود ولی بزرگواری شخصیت ایشان موجب می شد که بپذیرد و حتی در برابر خواستگاری افراد خاص و بزرگ سال جهت ازدواج با حضرت زهرا(س) خود پیامبر ممانعت نمی کرد بلکه این گونه مطرح شد که خود حضرت زهرا(س) باید نظر بدهد و ازدواج ایشان از سوی خداست.
ازدواج با زینب بنت جحش: او دختر جحش بن ریاب و دختر عمه پیامبر بود و با راهنمایى پیامبرصلى الله علیه وآله، با زید بن حارثه، پسر خوانده رسول‏اللَّه ‏صلى الله علیه وآله، ازدواج کرد. این پیوند، به جدایى انجامید (احزاب (33 )، آیه 37 ). پیامبر به امر خداوند و به جهت برداشتن سنت جاهلى ممنوعیت ازدواج با همسر پسر خوانده، با زینب وصلت کرد ؛ زیرا مردم، همسر پسر خوانده را مانند همسر پسر خود، عروس تلقى مى‏کردند و ازدواج با او را ممنوع مى‏ دانستند! این ازدواج، در سال سوم یا پنجم هجرت انجام شد(الاستیعاب، ج 4، ص 406 ). منافقان چون از این ازدواج اطلاع یافتند، به تخریب پیامبر پرداخته، گفتند که پیامبر با زن فرزند خود ازدواج کرد که آیه »ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ «(احزاب (33 )، آیه 40 )، براى خنثى کردن این توطئه، نازل شد و خداوند دستور داد که فرزند خواندگان، به پدرانشان منسوب شوند. (احزاب (33 )، آیه 5 ) و از آن پس، او به جاى زید بن محمد، زید بن حارثه خطاب شد. (الاستیعاب، ج 4، ص 406 ).
به این نکته هم توجه کنید که عایشه قبلا شوهر داشته است نه اینکه بی شوهر باشد .این نکته را در الصحیح من سیره النبی آورده است. اگر می خواهید بیشتر از این درباره این موضوعات اطلاعات به دست بیاورید می توانید به این کتاب ها مراجعه کنید:
1. ازواج النبی(ص)، دکتر موسی شاهین لاشین. 2. ازواج النبی(ص) و اولاده، ابوعبیده معمر بن مثنی. 3. همسران رسول خدا، عقیقی بخشایشی. 4. تعدد نساء الانبیاء، احمد عبد الوهاب. 5. نگرشی کوتاه به زندگی پیامبر، مؤسسه در راه حق. 6. نساء النبی(ص) و اولاده، محمد جواد سعیدی. 7. المیزان، ج 4 عربی. 8. تفسیر نمونه، ج 17، ص 381. 9. الصحیح من سیره النبی الاعظم، سید جعفر مرتضی عاملی.

http://porseman.org/q/show.aspx?id=116190
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۲۰:۲۰
مهدی فراحی

🏴🏴  ماجرای خون باریدن آسمان انگلیس در روز عاشورا!


☄ http://mouood.org/component/k2/item/7363


♻️ کتاب «وقایع عصر آنگلوساکسون» ماجرای خون باریدن آسمان «انگلیس» در روز عاشورای سال 61 ه‍ .ق. که واقعه‌ای تاریخی،‌ عجیب و به یاد ماندنی بود را بیان کرده است.


🌙 در صفحه 38 کتاب «وقایع عصر آنگلوساکسون» آمده است : در سال 685 م. در اینجا، در سرزمین بریتانیا آسمان خون بارید و شیر و کره به خون تبدیل شد و رنگ آن سرخ گردید.


💢 گفتنی است سال 685 م. با سال 61 ه‍ .ق. که سال وقوع حادثه عاشورا شهادت حضرت سیّدالشّهداء(ع) و یارانش بوده، برابر است. 


🔹 شایان ذکر است، در برخی از احادیث نیز تصریح شده که در روز عاشورا آسمان خون گریست. برای مثال حضرت زینب(س) در روز عاشورا به مردم فرمودند: «أو عَجفبتم أن مَطَرت السماءف دماً؛ آیا از اینکه آسمان خون گریسته است، شگفت‌زده شده‌اید؟» در کتب عامّه نیز آمده است: «لما قتل الحسین اسودّت السماء وظهرت الکواکب نهاراً حتی رأیت الجوزاء عند العصر وسقط التراب الأحمر» راوی می‌گوید: هنگامی که امام حسین(ع) به شهادت رسید، آسمان تیره و تار شد و ستاره‌ها در روز مشاهده شدند و من ستاره جوزا را هنگام عصر مشاهده کردم.» همچنین در آن روز خاک سرخ از آسمان بر زمین پاشیده شد. مورّخان نیز آورده‌اند که در این روز در «بیت المقدّس» هر سنگ را که پشت و رو می‌کردند، زیر آن خون تازه می‌دیدند و پدیده خورشید گرفتگی تا سه روز ادامه یافت.


☀️ این پدیده یک بزرگنمایی تاریخی نیست بلکه در همین عصر درخت چناری در روستای زرآباد قزوین وجود دارد که همه ساله در روز عاشورا صمغی سرخ رنگ تراوش میکند که جالب است بدانید این صمغ خون است و  گروهی از محققان خون این درخت را آزمایش کرده اند و در آن RH و خاصیت خون را تائید کرده اند.   مرحوم آیت الله مظفری در کتاب ایضاءالجنه در خصوص نجاسات آورده که برخی خونها نجس نیست مثلا خون تراوش شده از درخت زرآباد که پاک و اطهر است!


☄ http://www.rajanews.com/news/93067


💯 بروید و ببینید!


✔️ این معجزه جاویدان و عنایت حضرت حق به سالار شهیدان امام حسین علیه السلام است و روز ظهور و فرج مومنین را نیز در عاشورای اباعبدالله قرار داد تا بشر به یاد داشته باشد که سناریوی خلقت حول محور ارباب بی کفن نوشته شده است.


@Cyber_officers

@Cyber_officers

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۲
مهدی فراحی
*سوال:
بارش خون در روز عاشورا – آیا واقعاً روز عاشورا از آسمان خون بارید و خاک و سنگ خون گریست، یا این تعابیر استعاره است، یا مربوط به عالم غیب می‌باشد – چه سندی می‌توان ارائه داد؟ اگر چنین بود، چرا ایمان نیاوردند؟

*جواب پایگاه ایکس شبهه
خیر. استعاره نیست، بلکه واقعاً از آسمان خون بارید. البته منظور این نیست که خونی با ترکیبات خون انسان بارید، بالاخره آب ترکیب خودش را دارد و سنگ و خاک هم ترکیب خودشان را دارند. بلکه منظور این است که خونین فام (به رنگ خون) شدند.

در مورد "سند"های تاریخی در وقایع گذشته (در هر موردی)، نظر به این که معمولاً منکران حتی بدون رجوع و تحقیق پیرامون صحت و سقم یک گزاره‌ی تاریخی، به راحتی می‌گویند: "ما قبول نداریم"، به تناسب مخاطبین [شیعه، سنی و دیگران]، به دسته سند می‌توانید استناد نمایید:

الف – شیعیان:
برای ما شیعیان، کلام معصوم حجت است، خواه در احکام باشد و یا در نقل گزاره‌های تاریخی. لذا سعی حدیث شناسان در علم حدیث و علم رجال و نیز مورخین، بر این است که اسناد و ناقلین را بررسی کنند تا مطمئن شوند که جمله بیان شده، عین آن مطلبی است که معصوم علیه‌السلام فرموده است. و در این باب احادیث موثق بسیاری وجود دارد. از جمله:

حضرت زینب علیهاالسلام در بیانات خود خطاب به اهل کوفه و سرزنش آنها فرمودند: «أفَعَجِبتُم أن مَطَرت السّماء دِما؟ و لعذاب الاخره اخزی و انتم لا تنصرون» (خطبه کوفه)
ترجمه: آیا تعجب می‌کنید که از آسمان قطره‌های خون بر زمین می چکد؟ اما بدانید که خواری و عذاب رستاخیز سخت تر خواهد بود و برای شما یار و کمک رسانی نخواهد بود.
و البته روایاتی که دلالت بر خون گریستن آسمان و سنگ و خاک دارد، در بیانات نورانی ائمه اطهار، از جمله امام رضا علیه السلام بسیار است.

ب – اهل سنّت:
برای اهل سنّت نیز باید آن چه در کتب معتبر خودشان آمده و به ویژه هر سخنی که با مستندات شیعی و اقوال اهل عصمت علیهم‌السلام نیز تطابق دارد، حجت باشد، چرا که از یک سو علمای اهل سنّت بر آن تصدیق کردند و از سوی دیگر هیچ اختلافی در آن نیست.
این ماجرا که جبرئیل خاک قبر سیدالشهداء علیه‌السلام را برای رسول الله صلی الله علیه و آله آورد و ایشان آن را لمس کرده، بوییدند و بوسیده‌اند و ...، در مستندات موثق حدیثی و تاریخی اهل سنت و شیعه به تواتر نقل شده است. در حدیثی که از ابن عباس نقل شده آمده است: بوی خوشی از آن خاک که جبرئیل برای پیامبر آورد به مشام می‌رسید که خداوند به برکت اینکه آنجا محل دفن امام حسین علیه السلام خواهد شد این خصوصیت را در آن قرار داده است  .
شیعه و سنی نقل کرده‌اند: «این خاک در نزد ام سلمه بود تا روز شهادت حضرت امام حسین علیه السلام که تبدیل به خون شد و ام سلمه فهمید که حضرت حسین علیه السلام به شهادت رسیده‌اند.» (حاکم نیشابوری این روایت را در کتاب مستدر خود آورده است و بیش از 12 تن از علما و محدثین اهل سنت نیز آورده‌اند - هذیب التهذیب، ج 2، ص 347)

ج – دیگران:
منظور از دیگران، کسانی هستند که نه تنها اهل تشیع یا تسنن نیستند، بلکه اصلاً مسلمان نبوده و نیستند.
کتاب تاریخ آنگلوساکسون یکی از مهم‌ترین اسناد تاریخی است که از دوران قرون وسطی به جای مانده است. در دائرة المعارف بریتانیکا، در باره این کتاب آمده است: «‌این کتاب ابتدا به فرمان پادشاه آلفرد کبیر در حدود سال 890 میلادی گردآوری شد، و تا اواسط قرن دوازدهم میلادی توسط نویسندگان و مورخین مختلف، وقایع سال‌های بعد به آن افزوده شد. ما فکر می‌کنیم که این کتاب به عنوان کامل‌ترین سند تاریخ بریتانیا از آغاز آن تا دوره حکمفرمایی پادشاه استفن در سال 1154 میلادی باشد. اگرچه این کتاب ممکن است تاریخ فراگیر و بی‌نقصی نباشد، ولی این مساله از ارزش بی‌بدیل آن در به دست آوردن تصویری روشن‌تر از تاریخ هزار سال پیش بریتانیا نمی‌کاهد».

در وقایع نگاری این کتاب آمده است:

A.D. 685 -This year, there was in Britain a bloody rain, and milk and butter were turned to blood.«

ترجمه: (685 میلادی، مصادف با سال 61 هجری قمری) – این سال، سالی بود که در آن در سرتاسر بریتانیا، باران خون بارید، و شیرها و کره‌ها، همه مبدل به خون (خونین) شدند. (لینک به منبع)


سلام علیک 10 محرم 61 هجری قمری مقارن است با 9 اکتبر 680 میلادی یا سه‌شنبه 20 مهر 59 هجری شمسی ، در این کتابی که سایت قرار داده است نوشته سال 685 ولی سایت در ترجمه ی ان سال 285 مرقوم نموده است . باران سرخ بارانی است که به طور نامنظم در سال ۲۰۰۱ در جنوب هند بر زمین نشست. تحقیقات دولت هند نشان داد که علت رنگی شدن باران به دلیل وجود هاگ‌های معلق در هوا یک جلبک دریایی بوده‌است. گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدن گردن مسگری اول اینکه این واقعه در انگلستان اتفاق افتاده است . مردم ان زمان این اعتقاد را داشته اند که بارش باران سرخ حکایت از وقوع واقعه ی شوم دارد. وبعد از بارانی که در سال 685 بارید شاه کنت می میرد و ثانیا اگر سال قمری به درستی به سال میلادی تبدیل شود به سال 680 می رسیم نه سال 685، واقعه کربلا همانطور که اشاره شد در سال 680 میلادی بوده است یعنی باران 5 سال بعد از قیام امام حسین باریده است. ثالثا باران سرخ (خون) هر از چند سال ممکن است ببارد حتی در ایلیاد (هومر)دو بار به ان اشاره شده است و در طول تاریخ بارها تکرار شده است و یک واقعه ی خلاف طبیعت نیست . سایت - جالب است که حضرت زینب علیها السلام به مردم کوفه می فرماید: آیا تعجب کردید که آسمان بر شما خون بارید؟

| 26 آبان 1393 |

 در ترچمه جمله انگلیسی، سال 685 میلادی را به اشتباه سال 285 درج کرده اید. لطفا اصلاح کنید. سایت - با سلام و تشکر فراوان، اصلاح شد

فاطمه | 16 فروردین 1394 | fateme1992.h@gmail.com

 روز عاشورا سال 683 یا 684میلادی میشه

امین | 25 اردیبهشت 1395 |

 دوست عزیز جناب salam.alik7@gmail.com اختلاف 5 سال به این دلیل هست که تاریخ انگلیس 300 سال پس از وقوع حادثه عاشورا نوشته شده و روایات شفاهی هست همچنین سال میلاد بر اثر گذر روز هست ولی سال قمری بر اثر گذر شب هست که این میتونه یک اختلاف 5 ساله رو ایجاد کنه ثانیا دراین کتاب نوشته شیر و کرده تبدیل به خون شد همچنین در کتب اسلامی اومده که این خون آنقدر بر در خانه و لباس ها ماند تا در ها پوسیده شد و لباس ها پاره شد؟ آیا چنین چیزی میتونه بر اثر هاگ هاییک جلبک دریایی باشه؟

تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به «پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه - ‌x-shobhe» می باشد. 
استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.


http://www.x-shobhe.com/shobhe/5536.html
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۲۲:۳۹
مهدی فراحی
یا عبارت «إنّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة» حدیث و یا برگرفته از حدیث است؟

عقیق:

پرسش

تمام حدیث «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» چیست؟

پاسخ اجمالی

قبل از بیان متن حدیث، تذکر این نکته ضروری است که جمله معروف: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»، با این تعبیر در منابع حدیثی دست اول نیامده است. آنچه در متون دست اول آمده دو تعبیر است با این متن: «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ»[1] و «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ فَإِنَّهُ مَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة».[2]
اما تعبیر «إنّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة»،[3] از سید هاشم بحرانی، متوفای 1107 ق، در کتاب‏ مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، مطرح شده است که شاید نقل به معنا باشد.
آنچه را که ما در این‌جا آورده‌ایم متنی است که در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) نقل شده است:
«حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ ثَابِتٍ الدَّوَالِینِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ. قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَاصِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ عِنْدَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَا زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ قَالَ لَهُ أُبَیٌّ وَ کَیْفَ یَکُونُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ أَحَدٌ غَیْرُکَ قَالَ‏ یَا أُبَیُّ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ وَ إِمَامٌ غَیْرُ وَهْنٍ وَ عِزٌّ وَ فَخْرٌ وَ عِلْمٌ وَ ذُخْرٌ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً طَیِّبَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً وَ لَقَدْ لُقِّنَ دَعَوَاتٍ مَا یَدْعُو بِهِنَّ مَخْلُوقٌ إِلَّا حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ وَ کَانَ شَفِیعَهُ فِی آخِرَتِهِ وَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ کَرْبَهُ وَ قَضَى بِهَا دَیْنَهُ وَ یَسَّرَ أَمْرَهُ وَ أَوْضَحَ سَبِیلَهُ وَ قَوَّاهُ عَلَى عَدُوِّهِ وَ لَمْ یَهْتِکْ سِتْرَهُ.
فَقَالَ لَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ وَ مَا هَذِهِ الدَّعَوَاتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ تَقُولُ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ صَلَاتِکَ وَ أَنْتَ قَاعِدٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکَلِمَاتِکَ وَ مَعَاقِدِ عَرْشِکَ وَ سُکَّانِ سَمَاوَاتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ أَنْ تَسْتَجِیبَ لِی فَقَدْ رَهِقَنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ أَمْرِی یُسْراً فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُسَهِّلُ أَمْرَکَ وَ یَشْرَحُ صَدْرَکَ وَ یُلَقِّنُکَ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِکَ.
قَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا هَذِهِ النُّطْفَةُ الَّتِی فِی صُلْبِ حَبِیبِی الْحُسَیْنِ قَالَ مَثَلُ هَذِهِ النُّطْفَةِ کَمَثَلِ الْقَمَرِ وَ هِیَ نُطْفَةُ تَبْیِینٍ وَ بَیَانٍ یَکُونُ مَنِ اتَّبَعَهُ رَشِیداً وَ مَنْ ضَلَّ عَنْهُ هَوِیّاً قَالَ فَمَا اسْمُهُ وَ مَا دُعَاؤُهُ قَالَ اسْمُهُ عَلِیٌّ وَ دُعَاؤُهُ یَا دَائِمُ یَا دَیْمُومُ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ وَ یَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ یَا بَاعِثَ الرُّسُلِ وَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ کَانَ قَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّةِ.
فَقَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لَهُ مِنْ خَلَفٍ وَ وَصِیٍّ قَالَ نَعَمْ لَهُ مَوَارِیثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ مَا مَعْنَى مَوَارِیثِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ. یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْقَضَاءُ بِالْحَقِّ وَ الْحُکْمُ بِالدِّیَانَةِ وَ تَأْوِیلُ الْأَحْکَامِ وَ بَیَانُ مَا یَکُونُ قَالَ فَمَا اسْمُهُ قَالَ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَسْتَأْنِسُ بِهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ، اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ لِی عِنْدَکَ رِضْوَانٌ وَ وُدٌّ فَاغْفِرْ لِی وَ لِمَنْ تَبِعَنِی مِنْ إِخْوَانِی وَ شِیعَتِی وَ طَیِّبْ مَا فِی صُلْبِی فَرَکَّبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً طَیِّبَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً وَ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ (ع) أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ طَیَّبَ هَذِهِ النُّطْفَةَ وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ جَعْفَراً وَ جَعَلَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً رَاضِیاً مَرْضِیّاً یَدْعُو رَبَّهُ فَیَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا دَانٍ غَیْرَ مُتَوَانٍ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اجْعَلْ لِشِیعَتِی مِنَ النَّارِ وِقَاءً وَ لَهُمْ عِنْدَکَ رِضًى وَ اغْفِرْ ذُنُوبَهُمْ وَ یَسِّرْ أُمُورَهُمْ وَ اقْضِ دُیُونَهُمْ وَ اسْتُرْ عَوْرَاتِهِمْ وَ هَبْ لَهُمُ الْکَبَائِرَ الَّتِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ یَا مَنْ لَا یَخَافُ الضَّیْمَ وَ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ اجْعَلْ لِی مِنْ کُلِّ غَمٍّ فَرَجاً. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَبْیَضَ الْوَجْهِ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ إِلَى الْجَنَّةِ.
یَا أُبَیُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رَکَّبَ عَلَى هَذِهِ النُّطْفَةِ نُطْفَةً زَکِیَّةً مُبَارَکَةً طَیِّبَةً أَنْزَلَ عَلَیْهَا الرَّحْمَةَ وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ مُوسَى.
قَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَأَنَّهُمْ یَتَوَاصَفُونَ وَ یَتَنَاسَلُونَ وَ یَتَوَارَثُونَ وَ یَصِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً قَالَ وَصَفَهُمْ لِی جَبْرَئِیلُ عَنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ فَهَلْ لِمُوسَى مِنْ دَعْوَةٍ یَدْعُو بِهَا سِوَى دُعَاءِ آبَائِهِ قَالَ نَعَمْ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا خَالِقَ الْخَلْقِ وَ یَا بَاسِطَ الرِّزْقِ وَ فَالِقَ الْحَبِّ وَ النَّوَى وَ بَارِئَ النَّسَمِ وَ مُحْیِیَ الْمَوْتَى وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ وَ دَائِمَ الثَّبَاتِ وَ مُخْرِجَ النَّبَاتِ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ قَضَى اللَّهُ تَعَالَى حَوَائِجَهُ وَ حَشَرَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً رَضِیَّةً مَرْضِیَّةً وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِیّاً یَکُونُ لِلَّهِ تَعَالَى فِی خَلْقِهِ رَضِیّاً فِی عِلْمِهِ وَ حُکْمِهِ وَ یَجْعَلُهُ حُجَّةً لِشِیعَتِهِ یَحْتَجُّونَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَهُ دُعَاءٌ یَدْعُو بِهِ اللَّهُمَّ أَعْطِنِی الْهُدَى وَ ثَبِّتْنِی عَلَیْهِ وَ احْشُرْنِی عَلَیْهِ آمِناً أَمْنَ مَنْ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِ وَ لَا حُزْنٌ وَ لَا جَزَعٌ إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی‏ صُلْبِهِ نُطْفَةً مُبَارَکَةً طَیِّبَةً زَکِیَّةً رَضِیَّةً مَرْضِیَّةً وَ سَمَّاهَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ فَهُوَ شَفِیعُ شِیعَتِهِ وَ وَارِثُ عِلْمِ جَدِّهِ لَهُ عَلَامَةٌ بَیِّنَةٌ وَ حُجَّةٌ ظَاهِرَةٌ إِذَا وُلِدَ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا مَنْ لَا شَبِیهَ لَهُ وَ لَا مِثَالَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا خَالِقَ إِلَّا أَنْتَ تُفْنِی الْمَخْلُوقِینَ وَ تَبْقَى أَنْتَ حَلُمْتَ عَمَّنْ عَصَاکَ وَ فِی الْمَغْفِرَةِ رِضَاکَ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ شَفِیعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً لَا بَاغِیَةً وَ لَا طَاغِیَةً بَارَّةً مُبَارَکَةً طَیِّبَةً طَاهِرَةً سَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ فَأَلْبَسَهَا السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ وَ أَوْدَعَهَا الْعُلُومَ وَ کُلَّ سِرٍّ مَکْتُومٍ مَنْ لَقِیَهُ وَ فِی صَدْرِهِ شَیْ‏ءٌ أَنْبَأَهُ بِهِ وَ حَذَّرَهُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا نُورُ یَا بُرْهَانُ یَا مُنِیرُ یَا مُبِینُ یَا رَبِّ اکْفِنِی شَرَّ الشُّرُورِ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسْأَلُکَ النَّجَاةَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ کَانَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ شَفِیعَهُ وَ قَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ الْحَسَنَ فَجَعَلَهُ نُوراً فِی بِلَادِهِ وَ خَلِیفَةً فِی أَرْضِهِ وَ عِزّاً لِأُمَّةِ جَدِّهِ وَ هَادِیاً لِشِیعَتِهِ وَ شَفِیعاً لَهُمْ عِنْدَ رَبِّهِ وَ نَقِمَةً عَلَى مَنْ خَالَفَهُ وَ حُجَّةً لِمَنْ وَالاهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنِ اتَّخَذَهُ إِمَاماً یَقُولُ فِی دُعَائِهِ یَا عَزِیزَ الْعِزِّ فِی عِزِّهِ مَا أَعَزَّ عَزِیزَ الْعِزِّ فِی عِزِّهِ یَا عَزِیزُ أَعِزَّنِی بِعِزِّکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ أَبْعِدْ عَنِّی هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ ادْفَعْ عَنِّی بِدَفْعِکَ وَ امْنَعْ عَنِّی بِمَنْعِکَ وَ اجْعَلْنِی مِنْ خِیَارِ خَلْقِکَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ. مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ وَ نَجَّاهُ مِنَ النَّارِ وَ لَوْ وَجَبَتْ عَلَیْهِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رَکَّبَ فِی صُلْبِ الْحَسَنِ نُطْفَةً مُبَارَکَةً زَکِیَّةً طَیِّبَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً یَرْضَى بِهَا کُلُّ مُؤْمِنٍ مِمَّنْ قَدْ أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَى مِیثَاقَهُ فِی الْوَلَایَةِ وَ یَکْفُرُ بِهَا کُلُّ جَاحِدٍ فَهُوَ إِمَامٌ تَقِیٌّ نَقِیٌّ سَارٌّ مَرْضِیٌّ هادی [هَادٍ] مَهْدِیٌّ یَحْکُمُ بِالْعَدْلِ وَ یَأْمُرُ بِهِ یُصَدِّقُ اللَّهَ تَعَالَى وَ یُصَدِّقُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی قَوْلِهِ یَخْرُجُ‏ مِنْ تِهَامَةَ حِینَ تَظْهَرُ الدَّلَائِلُ وَ الْعَلَامَاتُ وَ لَهُ کُنُوزٌ لَا ذَهَبٌ وَ لَا فِضَّةٌ إِلَّا خُیُولٌ مُطَهَّمَةٌ وَ رِجَالٌ مُسَوَّمَةٌ یَجْمَعُ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ مِنْ أَقَاصِی الْبِلَادِ عَلَى عِدَّةِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثِمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَعَهُ صَحِیفَةٌ مَخْتُومَةٌ فِیهَا عَدَدُ أَصْحَابِهِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ طَبَائِعِهِمْ وَ حُلَاهُمْ وَ کُنَاهُمْ کَدَّادُونَ مُجِدُّونَ فِی طَاعَتِهِ.
فَقَالَ لَهُ أُبَیٌّ وَ مَا دَلَائِلُهُ وَ عَلَامَاتُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَهُ عَلَمٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذَلِکَ الْعَلَمُ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَنَادَاهُ الْعَلَمُ اخْرُجْ یَا وَلِیَّ اللَّهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ هُمَا رَایَتَانِ وَ عَلَامَتَانِ وَ لَهُ سَیْفٌ مُغْمَدٌ فَإِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اخْتَلَعَ ذَلِکَ السَّیْفُ مِنْ غِمْدِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَادَاهُ السَّیْفُ اخْرُجْ یَا وَلِیَّ اللَّهِ فَلَا یَحِلُّ لَکَ أَنْ تَقْعُدَ عَنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ فَیَخْرُجُ وَ یَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَیْثُ ثَقِفَهُمْ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَحْکُمُ بِحُکْمِ اللَّهِ یَخْرُجُ جَبْرَئِیلُ (ع) عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ یَسَارِهِ وَ سَوْفَ تَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ یَا أُبَیُّ طُوبَى لِمَنْ لَقِیَهُ وَ طُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ طُوبَى لِمَنْ قَالَ بِهِ یُنْجِیهِمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ الْهَلَکَةِ وَ بِالْإِقْرَارِ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِجَمِیعِ الْأَئِمَّةِ یَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمُ الْجَنَّةَ مَثَلُهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَثَلِ الْمِسْکِ الَّذِی یَسْطَعُ رِیحُهُ وَ لَا یَتَغَیَّرُ أَبَداً وَ مَثَلُهُمْ فِی السَّمَاءِ کَمَثَلِ الْقَمَرِ الْمُنِیرِ الَّذِی لَا یُطْفَى نُورُهُ أَبَداً.
قَالَ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ بَیَانُ حَالِ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَیَّ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ صَحِیفَةً اسْمُ کُلِّ إِمَامٍ عَلَى خَاتَمِهِ وَ صِفَتُهُ فِی صَحِیفَتِه‏».[4]
ترجمه:
على بن عاصم از امام جواد(ع) و آن حضرت نیز به واسطه پدران بزرگوار خود از امام حسین(ع) چنین نقل فرمودند: روزى به خدمت جدّم رسول خدا(ص) رسیدم، ابىّ بن کعب نیز در آن‌جا حضور داشت. رسول خدا فرمودند: خوش آمدى اى أبا عبد اللَّه! اى زینت بخش آسمان‌ها و زمین‌‏ها. ابىّ پرسید: چگونه ممکن است کسى غیر از شما زینت بخش آسمان‌ها و زمین‌‏ها باشد؟ حضرت فرمودند: قسم به خدایى که به حقّ مرا پیامبر فرموده است، [مقام‏] حسین بن على در آسمان بالاتر از [مقام‏] او در زمین است، و در طرف راست عرش الهى در باره او چنین نوشته شده است: چراغ هدایت و کشتى نجات، امام استوار، مایه عزّت و افتخار و [دریاى‏] علم و گنجینه. خداوند در صلب او نطفه‌‏اى پاک و پاکیزه و مبارک قرار داده است. دعاهایى به او تعلیم داده شده است که اگر هر مخلوقى آنها را بخواند خداوند- عزّ و جلّ- وى را به همراه او (امام حسین) محشور مى‌‏فرماید و در آخرت [حسین‏] شفیع او خواهد بود، و خداوند ناراحتى او را برطرف خواهد کرد، و به واسطه آن دعاها دین او را اداء کرده، کارش را آسان مى‌‏گرداند و راهش را روشن کرده، او را در مقابل دشمن، قوى مى‏‌گرداند، و عیوب او را آشکار نخواهد کرد.
ابىّ پرسید: یا رسول اللَّه این دعاها چیست؟ حضرت فرمودند: بعد از این‌که از نمازت فارغ شدى در حالى‌که هنوز در جایت نشستى، این دعاها را بخوان:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکَلِمَاتِکَ وَ مَعَاقِدِ عَرْشِکَ وَ سُکَّانِ سَمَاوَاتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ أَنْ تَسْتَجِیبَ لِی فَقَدْ رَهِقَنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ أَمْرِی یُسْراً» (یعنى خداوندا! به حقّ کلماتت و به حقّ آنچه عرشت را عزّت بخشیده است و به حقّ ساکنان آسمان‌هایت و به حقّ أنبیا و پیامبرانت از تو مى‏‌خواهم که دعاى‏ مرا مستجاب کنى؛ زیرا که در کارهایم سختى بر من روآورده؛ لذا از تو مى‌‏خواهم بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و براى من در امور و کارهایم آسانى و راحتى قرار دهى).
خداوند، با خواندن این دعاها، کارت را آسان مى‏‌گرداند و به تو شرح صدر مرحمت مى‌‏فرماید و در زمان مرگ شهادت به وحدانیّت خود (یعنى لا اله الّا اللَّه گفتن) را به تو تلقین خواهد کرد.
ابىّ پرسید: یا رسول اللَّه! این نطفه که در صلب حبیب من حسین قرار دارد، چیست؟ فرمودند: مثَل این نطفه، مثل ماه است، و آن، نطفه پسران و دختران است. هر کس از او پیروى کند به رشد و تعالى مى‌‏رسد و هر کس از او پیروى نکند، در گمراهى افتاده، به ضلالت مى‌‏رسد. ابىّ گفت: نام او و دعاى او چیست؟ حضرت فرمودند: نامش علىّ است و دعایش چنین است:
«یا دائم یا دیموم یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ وَ یَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ یَا بَاعِثَ الرُّسُلِ وَ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ کَانَ قَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّةِ». (یعنى: اى دائم همیشگى، اى زنده پا برجا، اى که همّ و غمّ را برطرف مى‌‏کنى، اى مبعوث ‏کننده پیامبران، اى که در وعده‌‏هایت همیشه صادق بوده و هستى).
هر کس خدا را به این دعا بخواند خداوند- عزّ و جلّ- او را با علىّ بن الحسین محشور مى‌‏گرداند، و علىّ بن الحسین راهنما و پیشواى او به سوى بهشت خواهد بود.
ابىّ پرسید: یا رسول اللَّه! آیا او وصىّ و جانشینى خواهد داشت؟ حضرت فرمودند: بله، میراث آسمان‌ها و زمین متعلّق به او است.
ابىّ سؤال کرد: میراث آسمان‌ها و زمین یعنى چه؟ حضرت فرمودند: قضاوت به حقّ، حکم نمودن بر اساس دین و دیانت، تأویل أحکام و بیان کردن وقایع آینده.
أبىّ گفت: نامش چیست؟ حضرت فرمودند: اسمش محمّد است و در آسمان‌ها، مونس ملائکه مى‌‏باشد و در دعایش چنین مى‏‌گوید:
«اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ لِی عِنْدَکَ رِضْوَانٌ وَ وُدٌّ فَاغْفِرْ لِی وَ لِمَنْ تَبِعَنِی مِنْ إِخْوَانِی وَ شِیعَتِی وَ طَیِّبْ مَا فِی صُلْبِی». (یعنى: اى خداوندا! اگر از من راضى هستى و مرا دوست دارى، مرا و نیز برادران و شیعیانم را که از من تبعیّت مى‏‌کنند، بیامرز و آنچه را در صلب دارم، پاکیزه گردان).
خداوند نیز در صلب او نطفه‌‏اى با برکت و پاک و پاکیزه قرار داد و جبرئیل به من خبر داد که خداوند - عزّ و جلّ- این نطفه را پاکیزه گرداند و آن‌را در نزد خود جعفر نامید و او را هادى و هدایت شده و نیز راضى و پسندیده گردانید. او پروردگارش را این‌گونه مى‌‏خواند: «یَا دَانٍ غَیْرَ مُتَوَانٍ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اجْعَلْ لِشِیعَتِی مِنَ النَّارِ وِقَاءً وَ لَهُمْ عِنْدَکَ رِضًى وَ اغْفِرْ ذُنُوبَهُمْ وَ یَسِّرْ أُمُورَهُمْ وَ اقْضِ دُیُونَهُمْ وَ اسْتُرْ عَوْرَاتِهِمْ وَ هَبْ لَهُمُ الْکَبَائِرَ الَّتِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ یَا مَنْ لَا یَخَافُ الضَّیْمَ وَ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ اجْعَلْ لِی مِنْ کُلِّ غَمٍّ فَرَجاً» (یعنى: اى که نزدیک هستى و مسامحه نمى‏‌کنى، اى أرحم الرّاحمین، به شیعیانم، وسیله‌‏اى که با آن از شرّ آتش در أمان باشند مرحمت فرما و از آنها راضى باش و گناهانشان را بیامرز و امورشان را آسان گردان و قرض‌‏هایشان را أداء نما و زشتى‌‏هایشان را بپوشان و گناهان کبیره‌‏اى را که غیر از تو کسى از آن خبر ندارد (یا گناه‌هاى کبیره‏‌اى که مربوط به تو است و حقّ النّاس نیست) به آنها ببخش. اى که از ظلم ظالمان نمى‌‏هراسى و خواب و خواب آلودگى در تو راهى ندارد، براى من از هر سختى و مشکلى فرجى قرار ده). هر کس خدا را با این دعا بخواند خداوند او را با چهره‌‏اى نورانى با جعفر بن محمّد به سوى بهشت محشور مى‌‏فرماید.
اى ابىّ! خداوند بر روى این نطفه، نطفه‌‏اى پاکیزه و با برکت و پاک قرار داده و رحمت و مهربانى را بر آن نازل نموده و او را نزد خود موسى نامیده است. ابىّ گفت: یا رسول اللَّه! گویا به هم شبیه هستند (یا یکدیگر را توصیف مى‏‌کنند) و از یک نسل هستند و از یکدیگر ارث مى‌‏برند و یکدیگر را توصیف مى‌‏نمایند. حضرت فرمودند: جبرئیل از جانب خداوند آنها را براى من توصیف نموده است. ابىّ گفت: آیا موسى، دعایى غیر از دعاى پدرانش دارد؟ حضرت فرمودند: بله، او در دعایش چنین مى‏‌گوید: «یَا خَالِقَ الْخَلْقِ وَ یَا بَاسِطَ الرِّزْقِ وَ فَالِقَ الْحَبِّ وَ النَّوَى وَ بَارِئَ النَّسَمِ وَ مُحْیِیَ الْمَوْتَى وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ وَ دَائِمَ الثَّبَاتِ وَ مُخْرِجَ النَّبَاتِ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ» (یعنى: اى آفریننده خلق، اى که رزق و روزى را گسترانده‏‌اى، اى که دانه هسته را مى‌‏شکافى و مى‌‏رویانى، اى خالق جانداران، و زنده ‏کننده مردگان! و اى که زنده‌‏ها را مى‌‏میرانى، اى پا بر جاى همیشگى، اى خارج ‏کننده گیاه [از زمین‏] با من آن‌چنان رفتار کن که خود اهل آن هستى). هر کس خداوند را با این دعا بخواند، خدا حوائج او را بر مى‌‏آورد و در روز قیامت با موسى بن جعفر محشورش مى‏‌نماید، و خداوند نیز در صلب او نطفه‌‏اى با برکت و پاک و پسندیده قرار داده و نامش را على گذارده است. در میان خلق، از نظر علم و حکمت مورد رضایت خداوند است و خدا او را براى شیعیان حجّت قرار مى‌‏دهد تا در روز قیامت به (رفتار و گفتار) او استدلال و احتجاج کنند و دعایى دارد که خداوند را به آن دعا مى‏خواند:
« اللَّهُمَّ أَعْطِنِی الْهُدَى وَ ثَبِّتْنِی عَلَیْهِ وَ احْشُرْنِی عَلَیْهِ آمِناً أَمْنَ مَنْ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِ وَ لَا حُزْنٌ وَ لَا جَزَعٌ إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ» (یعنى: خدایا به من هدایت عطا کن و مرا بر آن ثابت قدم بدار، مرا با امن و أمان در حالى‌که بر هدایت هستم محشور کن همچون کسى که هیچ ترس و حزن و اندوهی ندارد، همانا تویی أهل تقوا و آمرزش). و خداوند در صلب او نطفه‏‌اى پر برکت، پاک و پاکیزه و پسندیده قرار داده و او را محمّد بن علىّ نامیده است. او شفیع شیعیان خود و وارث علم جدّش مى‌‏باشد و داراى علامت و حجّتى ظاهر و آشکار است. زمانى که متولّد شود مى‌‏گوید:
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ (ص)». در دعایش مى‏گوید: «یَا مَنْ لَا شَبِیهَ لَهُ وَ لَا مِثَالَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَ لَا خَالِقَ إِلَّا أَنْتَ تُفْنِی الْمَخْلُوقِینَ وَ تَبْقَى أَنْتَ حَلُمْتَ عَمَّنْ عَصَاکَ وَ فِی الْمَغْفِرَةِ رِضَاکَ». (یعنى: اى که هیچ مثل و مانندى ندارى تو همان خدایى هستى که معبودى و خالقى جز تو وجود ندارد، تو مخلوق را فنا مى‏‌کنى و خود باقى هستى، تو از نافرمان‌ها درمى‌‏گذرى و رضایت خاطر تو در آمرزش است). هر کس که این دعا را بخواند محمّد بن علىّ (ع) در روز قیامت شفیع او خواهد بود. و خداوند متعال در صلب او نطفه‏‌اى قرار داده است که نه اهل بغى و ظلم است و نه اهل طغیان و نافرمانى، نیکوکار، مبارک و پاکیزه، آن‌را در نزد خود علىّ بن محمّد نامیده و لباس سکینه و وقار بر او پوشانیده و علوم و اسرار پنهان را در او به ودیعت نهاده است. هر کس او را ملاقات کند و در سینه چیزى [مخفى‏] داشته باشد، او را به آن مطلب خبر مى‌‏دهد و از دشمنش بر حذر مى‏‌دارد و در دعایش چنین مى‌‏گوید: «یَا نُورُ یَا بُرْهَانُ یَا مُنِیرُ یَا مُبِینُ یَا رَبِّ اکْفِنِی شَرَّ الشُّرُورِ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسْأَلُکَ النَّجَاةَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» (یعنى: اى نور و اى برهان، اى نورانى و اى آشکار، اى پروردگار من، خودت مرا از شرّ شرور و آفات روزگار حفظ کن و از تو مى‏‌خواهم در روزى که صور دمیده مى‏‌شود مرا از اهل نجات قرار دهى). هر کس که این دعا را بخواند علىّ بن محمّد(ع) شفیع و پیشواى او به سوى بهشت خواهد بود. و خداوند تبارک و تعالى در صلبش نطفه‏‌اى قرار داد که او را نزد خود حسن نامید وى را همچون نورى در شهرها قرار داد، در زمینش خلیفه گرداند و مایه عزّت امّت جدّش نمود و هادى و راهنماى شیعیانش کرده نزد پروردگارش او را شفیع آنان نمود. خداوند او را مایه نقمت و عذاب مخالفان قرار داد و براى دوستانش و کسانى که او را امام خود بدانند، حجّت و دلیل قرار داد. او در دعایش چنین مى‏گوید: «یَا عَزِیزَ الْعِزِّ فِی عِزِّهِ مَا أَعَزَّ عَزِیزَ الْعِزِّ فِی عِزِّهِ یَا عَزِیزُ أَعِزَّنِی بِعِزِّکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ أَبْعِدْ عَنِّی هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ ادْفَعْ عَنِّی بِدَفْعِکَ وَ امْنَعْ عَنِّی بِمَنْعِکَ وَ اجْعَلْنِی مِنْ خِیَارِ خَلْقِکَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ». (یعنى اى که در عزّت خود عزیزى چقدر عزیز است کسى که در عزّت خود عزیز است! مرا با عزّت خود عزیز گردان و با یاریت تأیید کن، و با قدرت خویش وسوسه‌‏هاى شیطانى را از من دور گردان، و مرا حفظ کن و از بهترین خلق خود قرار ده، یا واحد! یا أحد! اى موجود یکتا و بى‌‏همتا! و اى بى‌‏نیاز!).
هر کس خدا را با این دعا بخواند، خداوند او را با حسن محشور مى‏‌نماید و اگر آتش هم بر او واجب و لازم شده باشد، از آتش نجاتش می‌دهد. و خداوند، تبارک و تعالى، در صلب حسن نطفه‏‌اى با برکت، پاک و پاکیزه و طاهر و مطهّر قرار داده است که هر مؤمنى، که خداوند از وى براى ولایت پیمان گرفته است، به او راضى و خشنود خواهد شد، و هر انسان منکرى به او کافر مى‏شود. او امامى است با تقوا، پاک، نیکوکار، پسندیده، هدایت‏‌گر و هدایت شده؛ به عدل حکم مى‏‌کند و به عدالت دستور مى‌‏دهد، خداوند را تصدیق مى‌‏کند و قبول دارد و خداوند نیز او را در گفتارش تصدیق مى‌‏نماید، از تهامه در زمانى که دلائل و علامات آشکار شده باشد، خروج مى‏‌کند. او داراى گنج‌هایى است ولى نه از طلا و نقره، بلکه از اسب‌هایى تام الخلق و قوى و پیاده نظامى با علامت‌هاى مشخّص (و یا تامّ الخلق و قوى). خداوند تبارک و تعالى از دورترین شهرها به تعداد أهل بدر( یعنى سیصد و سیزده نفر) براى او سپاه گرد آورد. او نوشته‏‌اى در دست دارد که لاک و مهر شده و در آن تعداد و اسامى اصحاب او و نیز نسب شهرهاى آنها و خلق و خوى، وضع ظاهرى، چهره و قیافه و نیز کنیه آنان ثبت شده است. این نفرات جنگاور بوده، در اطاعت و فرمانبردارى از او کوشا هستند و مجدّانه عمل مى‏‌کند.
ابىّ سؤال کرد: علائم و نشانه‌‏هاى او چیست؟ حضرت فرمودند: وقتى زمان قیام او برسد، آن پرچم خود به خود باز مى‌‏شود و خداوند آن‌را به سخن مى‌‏آورد سپس پرچم، او (حضرت مهدىّ آل محمّد) را صدا مى‌‏کند و مى‌‏گوید: «اى ولىّ خدا! قیام کن و دشمنان خدا را بکش». و این دو (یعنى باز شدن پرچم و نطق او) دو علامت و نشانه براى او هستند. و نیز شمشیرى غلاف شده دارد، که وقتى زمان قیامش فرا رسد آن شمشیر از غلاف خود خارج مى‌‏شود و خداوند آن‌را به‏ سخن مى‌‏آورد شمشیر صدا مى‌‏زند و مى‌‏گوید: «اى ولىّ خدا بپا خیز که دیگر براى تو جائز نیست از پیکار با دشمنان خدا باز ایستى». پس، حضرت قیام مى‌‏کند و دشمنان خدا را - در هرجا به دست آورد- مى‌‏کشد و حدود الهى را برپا کرده، و به حکم خداوند حکم مى‌‏کند. در حالى‌که جبرئیل(ع) در سمت راست آن‌حضرت و میکائیل در سمت چپ ایشان خواهند بود، این مطلب را که برایتان گفتم- و لو بعد از مدّتى- خواهید دانست و کارهایم را بر عهده خدا مى‌‏گذارم.
اى ابىّ: خوشا به حال کسى که او را ملاقات کند، خوشا به حال کسى که او را دوست بدارد، و خوشا به حال کسى که به او معتقد باشد، خداوند، به خاطر وى و به خاطر اقرار و اعتقاد به خدا و رسول و تمامی ائمّه، آنها را از هلاکت نجات مى‌‏دهد، خداى منّان درهاى بهشت را براى آنها باز مى‌‏کند. مثل آنها در زمین، مثل مشک است که دائم از خود بوى خوش پخش مى‌‏‌کند ولى تغییرى در او حاصل نمى‌‏شود. و مَثَل آنها در آسمان مثل ماه نورانى است که هیچ‌گاه نورش خاموش نمى‏‌شود.
ابىّ عرض کرد: أحوالات این ائمّه، از طرف خداوند چگونه بیان شده است؟ حضرت فرمودند: خداوند، دوازده صحیفه بر من نازل فرمود که اسم هر امامى داخل قسمت مهر شده مربوط به آن امام است. و وصف [و احوال‏] او در صحیفه مربوط به خود او است.

پینوشت:

[1]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏1، ص 59 – 64،

[2]. کمال الدین و تمام النعمة، ج‏1، ص: 264- 269

[3]. ابن نما حلى، جعفر بن محمد مثیر الأحزان، ص 4،‏مدرسه امام مهدى‏، قم، 1406 ق‏؛ بحرانى، سید هاشم بن سلیمان، مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج4، ص 52، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، چاپ اول، 1413 ق.‏

[4]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏1، ص 59 – 64،


منبع: اسلام کوئست


http://aghigh.ir/fa/news/9603/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A5%D9%86%D9%91-%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B5%D8%A8%D8%A7%D8%AD-%D8%A7%D9%84%D9%87%D8%AF%D9%89-%D9%88-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D9%86%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%A9-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D9%88-%DB%8C%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۷:۰۱
مهدی فراحی

فلسفه خمس

چرا باید خمس بدهیم؟


به طور کلی می‏توان گفت: پرداخت خمسِ اموال، دو نقش اساسی در زندگی مسلمان‏ها به ویژه شیعیان ایفا می‏کند:

1 - مادی (توزیع ثروت بر اساس عدالت اجتماعی)

2 - معنوی ( تهذیب نفس)

 

عدالت اقتصادی در پرتو بعثت پیامبران

قرآن کریم یکی از مهم‏ترین دلایل اجتماعی بعثت پیامبران را زمینه‏سازی برای اقامه قسط و گسترش مطلق عدالت توسط خود مردم می‏داند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛(1) ما پیامبران را با دلایل روشن و معجزات آشکار فرستادیم و کتاب و میزان حق و باطل را با آنان همراه ساختیم تا مردم (در پرتو تربیت دینی) به عدل و قسط قیام کنند». پس از آن بلافاصله می‏فرماید: «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس؛(2) و آهن را فرود آوردیم که در آن نیرویی شدید و سودهایی برای مردم است.»

گرچه در آهن منافع فراوانی نهفته است، منتها یادآوری آن در کنار بعثت رسولان و کتاب و میزان، بدان دلیل است که این فلز را می‏تواند به صورت شمشیر و تیر و نیزه در آورده و متمرّدان از خط عدالت و بر هم زنندگان نظم اجتماعی را تنبیه کند.

 

تعریف عدالت‏

عدالت به مفهوم اتمّ آن عبارت است از: اعطای حق هر صاحب حقی که شامل حق الله نیز می‏شود. امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود: «حق الله الاکبر علیک ان تعبده و لا تشرک به شیئاً؛(3) بزرگ‏ترین حق خدا این است که او را پرستش کرده و احدی را شریک او قرار ندهی.»

گاهی عدالت به معنای قرار دادن هر چیزی در جای‏گاه و پایگاه مناسب خویش است؛ از انفاق و پرداخت حقوق مالی گرفته تا سخن گفتن به موقع و هر کسی را در مقام مناسب گذاشتن، و نیز توزیع و تولید ثروت به صورت مناسب و عادلانه.

 

مقبولیت عدالت‏

اصل عدالت و ضرورت آن، مقبول تمام مکتب‏ها و انسان‏هاست و همواره از بزرگ‏ترین آرمان‏های بشری و چالش‏های پیش روی جوامع بوده و هست. هر انسانی پیرو هر مکتب و مرامی که باشد، در صورتی که وجدان و فطرت عقلانی خود را از دست نداده باشد، اجرای عدالت را برای اداره جامعه ضروری می‏داند، چرا که افراد بشر به دلیل غریزه استخدام یا طبیعت اجتماعی زیستن و یا کثرت حوایج، نمی‏توانند انفرادی زندگی کنند، بلکه نیاز به قانون عادلانه و اجرای آن دارند. متأسفانه گسترش جوامع بشری و فقدان عدالت اجتماعی باعث گردیده که ظلم و تجاوز، گسترده شود و در هر عصری ثروت‏های کلان در دست گروهی معدود قرار گیرد و اکثریت جامعه در فقر و محرومیت به سر ببرند.

ایمان و عقیده است که پشتوانه و ضامن اجرای خمس است، زیرا اگر کسی به دروغ بگوید: خمس ندارم یا پرداخته‏ام، حکومت اسلامی در شرایط عادی حق تجسّس و تفحص ندارد، چرا که پرداخت خمس به ایمان و اعتقاد مردم بستگی دارد. به همین دلیل خطاب در این‏گونه احکام با مؤمنان و متقین است و کسانی که ایمان ندارند مخاطبان خمس نمی‏باشند.

سیستم اقتصادی در اسلام‏

باید توجه داشت که سیستم اقتصادی توزیع و تولید ثروت‏ها و پرداخت خمس و زکات و سایر مسائل مالی مانند کفارات، دیات و غیره نیز، رعایت عدل اجتماعی را در بعد اقتصادی روشن می‏سازد، زیرا بدون یک سیستم اقتصادی، قشر عظیمی گرفتار فقر و محرومیت می‏شوند. به همین دلیل مقصود ما از اقتصاد اسلامی، آن سیستمی است که به وسیله آن راه و رسمی که اسلام در تنظیم حیات اقتصادی دارد تجسّم و عینیّت پیدا می‏کند.

به عقیده دانشمندان بزرگ اسلامی همچون: علامه مطهری و شهید آیة الله صدر و بسیاری از عالمان روشن‏بین اهل سنّت، اسلام دارای یک نظام مالی و اقتصادی محکم بر پایه توحید است. استاد مطهری می‏نویسد: وقتی می‏گوییم اقتصاد اسلامی، منظورمان علم اقتصادی به شکل اقتصاد برنامه‏ای و دستوری است، نه اقتصاد علمی که مانند سایر علوم می‏باشد، چون در این صورت اقتصاد اسلامی یا مسیحی و یا مارکسیستی معنا ندارد؛ چنان‏که فیزیک یا شیمی اسلامی یا مسیحی نداریم.

 

مبانی فلسفی نظام اقتصادی (با رویکرد خمس)

پیش از آن‏که به مبانی فلسفی نظام اقتصادی اسلام بپردازیم نخست باید واژه فلسفه را بررسی کنیم، چرا که این واژه در علوم و معارف بشری، دو معنای کلی دارد: گاهی فلسفه به معنای دانش مخصوص و معروفی است که موضوع آن، وجود و هستی است؛ فلسفه در این معنا به مفهوم هستی‏شناسی است که به دو شاخه امور عامه و الهیات به معنی الاخص تقسیم می‏گردد.(4) و گاهی فلسفه عبارت است از تبیین علمی و عقلانی هر پدیده که در این معنا به فلسفه کاربردی اطلاق می‏شود. مراد نگارنده از فلسفه اقتصاد اسلامی و حکمت تشریع خمس، بدین مفهوم می‏باشد؛ یعنی پرسش‏ها و پاسخ‏های عقلانی درباره مسائل مالی که یکی از آنها مسئله خمس است.

 

پرداختن به موضوع خمس و فلسفه وجوب آن از دو جهت اهمیت دارد:

یکی این‏که، دین مبین اسلام به دلیل اهمیتی که برای معرفت و عقلانیت در تمام شئون زندگی قائل است باید دید حکمت وجوب پرداخت خمس اموال را چه می‏داند و یا چه می‏توان درباره آن گفت، چرا که اسلام برخی از احکام را با ذکر دلایل تشریع آن مطرح ساخته و درباره برخی از احکام به بیان حکمت آنها نپرداخته، بلکه پیروان خود را به کسب علم و معرفت بیشتر درباره فلسفه احکام دعوت کرده است.

جهت دوم این است که با گذشت زمان، فریضه خمس تحت تأثیر بعضی از عوامل اجتماعی و شبهات انحرافی قرار گرفته و کم‏رنگ شده است. باید علل کم‏رنگ شدن و راه‏های احیای این فریضه مالی را روشن سازیم تا بیشتر مورد توجه قرار گیرد، به ویژه در عصر ما که تعبّد را در سایه تعقّل می‏پذیرند و اذهان عمومی در برابر انواع شبهات، تخریب‏ها و تفسیرهای مختلف قرار دارد و انتخاب هر یک از آنها نیازمند دلیل معقول و مشروع می‏باشد.

قرآن کریم یکی از مهم‏ترین دلایل اجتماعی بعثت پیامبران را زمینه‏سازی برای اقامه قسط و گسترش مطلق عدالت توسط خود مردم می‏داند

علل تهاجم به خمس آل رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)

فریضه خمس به دلایل مختلف مورد تهاجم قرار گرفته و عملاً کم‏رنگ شده است. این فریضه واجب الهی نه تنها از ناحیه دشمنان، تخریب می‏شود، بلکه گاهی از ناحیه مقدس‏نماها و برخی از مرشد نمایان و شِبه روشن‏فکران دینی نیز در معرض حمله و هجمه قرار گرفته و می‏گیرد.

پس از انقلاب اسلامی برخی می‏گفتند که با پرداخت مالیات، دیگر خمس واجب نمی‏شود، در حالی که مالیات ربطی به خمس ندارد. برخی دیگر از کج‏اندیشان نیز معتقد بودند که خمس فقط باید به دست امام زمان (عج) برسد، از این‏رو پول‏ها را در زمین دفن می‏کردند تا امام عصر (عج) پس از ظهورش آنها را بردارد و مصرف کند. بالاخره، این فریضه واجب الهی در کشاکش ظن و گمان‏های هوس آلود برای برخی به صورت امر مبهم در آمده و حقیقت آن را در نیافته‏اند.

اما فقهای شیعه با استناد به کتاب و سنّت، دیدگاه روشنی در این باره دارند که در کتاب‏های مستقل به صورت مستدل و نیز در رساله‏های عملیه برای عموم آورده‏اند.

 

رعایت در مصرف خمس‏

مراجع و علمای بزرگوار در مصرف خمس بسیار دقت می‏کردند. نگارنده خود ناظر بودم که یکی از بازاری‏های تهران خمس کلانی برای امام راحل (قدّس سرّه) آورد. پس از پرداخت آن، عرض کرد: یک تومان از این پول را برای تبرّک برگردانید. امام فرمودند: این پول نه مال من است نه مال تو، من نمی‏توانم برگردانم. یکی از طلبه‏ها که نزدیک حضرت امام نشسته بود، یک تومان از جیبش در آورد و به امام داد. امام آن را گرفت و به بازاری داد.

هنگامی که امام (ره) در نجف تبعید بودند روزی شنیدند که یکی از بازاری‏ها می‏خواهد برای حاج احمد آقا جشن عروسی بگیرد، حضرت امام نامه‏ای نوشتند که مبادا از وجوهات مصرف کنید.

مرحوم آیة الله مدنی از هدایای مردم ارتزاق می‏کردند و حاضر نبودند وجوهات را در زندگی شخصی مصرف کنند.

به هر روی، بسیاری از مراجع عظام در حد بسیار اندک از سهم امام استفاده می‏کردند و دیگران را به احتیاط کامل دعوت می‏نمودند. در این‏باره، نمونه‏های فراوانی از پرهیز و احتیاط علما در مصرف خمس وجود دارد، ولی همین نمونه‏ها نشان می‏دهد که عالمان اسلامی به هیچ وجه خمس را برای خود نان‏دانی نکرده‏اند.

 

پیوستگی سیستم اقتصادی و اصول اعتقادی‏

مبانی فلسفی نظام اقتصادی در اسلام با جهان‏بینی و اصول اعتقادی، به هم مرتبط و پیوسته است. به همین دلیل شناخت سیستم اقتصادی مستلزم شناخت مبانی فکری و فلسفی است؛ به عبارت دیگر سیستم اقتصادی از عقاید، اخلاق و احکام اسلامی تفکیک‏ناپذیر می‏باشد، چون فروع دین از اصول دین نشأت پیدا کرده است و همین انسجام فروع و اصول و اخلاق و ایمان است که ضمانت اجرایی خمس و زکات را تأمین می‏کند؛ مثلاً قرآن در باب وجوب خمس اموال و لزوم پرداخت آن به صاحبان سهام (سهم امام و سهم سادات) می‏فرماید: «ان کنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان؛(5) اگر به خدا و آن‏چه بر بنده‏اش (حضرت محمد) در روز جدایی (حق و باطل) نازل کرده ایمان و اعتقاد دارید، خمس مالتان را بپردازید.»

همان‏گونه که می‏بینید در این‏جا ایمان و عقیده را پشتوانه و ضامن اجرای خمس قلمداد نموده است، زیرا اگر کسی به دروغ بگوید: خمس ندارم یا پرداخته‏ام، حکومت اسلامی در شرایط عادی حق تجسّس و تفحص ندارد، چرا که پرداخت خمس به ایمان و اعتقاد مردم بستگی دارد. به همین دلیل خطاب در این‏گونه احکام با مؤمنان و متقین است و کسانی که ایمان ندارند مخاطبان خمس نمی‏باشند.

فریضه خمس به دلایل مختلف مورد تهاجم قرار گرفته و عملاً کم‏رنگ شده است. این فریضه واجب الهی نه تنها از ناحیه دشمنان، تخریب می‏شود، بلکه گاهی از ناحیه مقدس‏نماها و برخی از مرشد نمایان و شِبه روشن‏فکران دینی نیز در معرض حمله و هجمه قرار گرفته و می‏گیرد.

پرداخت خمس و زکات در رشد اخلاقی و تربیتی پرداخت کننده نقشی اساسی ایفا می‏کند. قرآن می‏فرماید: «خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم و تزکیهم؛(6) از اموال آنها صدقات را بگیر که در پاک کردن و تزکیه و رشد معنوی آنها دخیل است، چرا که هر عبادتی ظاهری دارد و باطنی. اراده و نیت و انگیزه شخصی، باطن عبادت و فرایض مالی را ترسیم می‏کند.

پرداخت خمس اموال به قصد قربت، آثار تربیتی و برکات اقتصادی در پی دارد، اما از نظر تربیتی، انفاقِ خمس اموال به مثابه دل کندن و رهایی از وابستگی آدمی به جذاب‏ترین مظاهر دنیوی است. قرآن می‏فرماید: «و انّه لحب الخیر لشدید؛(7) انسان علاقه بسیاری به مال دارد». از این‏رو مشکل‏ترین دستورات اسلامی، احکام مالی است.

انفاق مال از اهدای جان کمتر نیست. بسا افرادی در راه حفظ مال و منال از جان گذشته‏اند. حرّیت و آزاد منشی از آن کسی است که از مال بگذرد و اصولاً اطاعت از خدا در انفاق مال، اثرات معنوی بسیار بزرگی دارد. قرآن با توجه به این حقیقت می‏فرماید: «لن تنال البرّ حتّی تنفقوا مما تحبّون؛(8) هرگز به مقام نیکوکاری نمی‏رسید، مگر این‏که از آن‏چه دوست دارید انفاق کنید.»

بی‏دلیل نیست که برخی از مفسّران جمله اول آیه «خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم و تزکیّهم»(9) را به نجات از شرّ حبّ مال و بخل و حسادت، تفسیر کرده‏اند و کلمه «تزکّیهم» را رشد و ترقی معنوی و مادی دانسته‏اند؛ یعنی انسان با پرداخت خمس و یا زکات، از پلیدی‏های روحی و روانی پاک می‏شود و زمینه نزول برکات مادی و معنوی را فراهم می‏آورد.

بسیاری از مردم از ترس کمبود مال و فقر و ناداری، زکات و خمس نمی‏دهند، ولی اگر ایمان و توکل به خدا در کار باشد نباید از فقر و ناداری ترس و واهمه‏ای داشته باشند. از همه بالاتر این‏که آن‏چه موجب اهمیت و عنایت خداوند به این فریضه می‏شود همان تقوا، اخلاص، خوش‏حالی مستمندان و بندگان خدا و بستگان پیامبر است. خدا در قرآن می‏فرماید: «من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له؛(10) کیست که به خدا قرض نیکو بدهد تا خدا آن را به صورت افزون برگرداند.»

ذات اقدس الهی نیازی به استقراض از بندگانش ندارد، می‏خواهد بفرماید: کسی که به بنده‏ای قرض بدهد مثل این است که این احسان و هدیه را به خدا داده است؛ در صورتی که آن‏چه مورد توجه خدا واقع می‏شود اخلاص و تقوایی است که باعث این عمل گردیده است. قرآن درباره قربانی کردن می‏فرماید: «لن ینال الله لُحُومها و لا دماؤها و لکن یناله التقوی منکم؛(11) هرگز گوشت و خون قربانی شما به خدا نمی‏رسد، و لکن تقوای شما که باعث این عمل گردیده است به خدا می‏رسد.»

در خمس هم همان قصد قربت و اخلاص است که مورد توجه ذات اقدس الهی قرار می‏گیرد، چون این نوع انفاق که با انگیزه پاک و نیت خالص و به قصد قربت انجام می‏شود به خدا می‏رسد، چرا که اگر ایمان و اخلاص و امید به ثواب و علاقه به قرب پروردگار نبود هرگز کسی محصول زحمات خود را پرداخت نمی‏کرد. جوان مسلمانی در جنگ با ایران صندوقچه جواهراتی پیدا کرده بود و مقرّر شد آن را به فرمانده تحویل دهد. وقتی فرمانده صندوقچه را باز کرد چشم حاضران خیره ماند. فرمانده گفت: این جوان شاید صندوقچه دیگری هم پیدا کرده باشد. جوان با ایمان رگ‏های گردنش متورّم شد و گفت: «لو لا تقوای لما جئت بک؛(12) اگر تقوا نبود همین صندوقچه را هم پیش تو نمی‏آوردم.»

آری، انسان با اهرم تقوا و اخلاص از تمام مواضع عبور می‏کند تا به خدا می‏رسد.

 

... آثار اجتماعی خمس‏

 

1) حدید (57) آیه 25.

2) همان.

3) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 618.

4) برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب علوم اسلامی (منطق و فلسفه) شهید مطهری مراجعه شود.

5) انفال (8) آیه 41.

6) توبه (9) آیه 103.

7) عادیات (100) آیه 8.

8) آل عمران (3) آیه 92.

9) توبه (9) آیه 103.

10) بقره (2) آیه 245 و حدید (57) آیه 11.

11) حج (22) آیه 37.

12) تاریخ طبری.

محمدباقر شریعتی سبزواری



http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=64449

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۰۰:۲۲
مهدی فراحی

دلیل وجوب خمس و مصرف آن از نظر شیعه چیست و چرا اهل سنت بدان پای بند نیستند؟

پرسش

با سلام ، چرا نیمی از خمس باید به سادات داده شود و آیا خمس ساخته و پرداخته شیعیان نیست؟ در حالی که در قرآن فقط یک آیه اشاره به خمس کرده و در رابطه دیگری و در اهل سنت که خیلی اعتقادات سخت تری در رابطه به روش پیامبر (ص) دارند خمس را نمی شناسند. هر چند پرداخت خمس خود عمل خوبی برای تعدیل ثروت و کم کردن فاصله طبقاتی است.

پاسخ اجمالی

1. آیاتی که مربوط به احکام فقهی است (آیات الاحکام) در قرآن کریم نسبت به کل آیات قرآن مجید بسیار کم و محدود است به طوری که در قرآن تنها به اصل وجوب واجباتی مانند طهارت، نماز ،روزه، حج و....تصریح شده و بیان تفصیلی احکام و شرایط آن به پیامبر(ص) و جانشینان او واگذار شده است. حکم واجبات مهمی مانند روزه و یا حج در تعداد بسیار اندکی از آیات قرآن آمده است به طوری که قرآن مجید متعرض اکثر قریب به اتفاق احکام آنها نشده است. خمس هم دارای چنین حالتی می باشد.

2. اهل سنت درباره ی آیه خمس (41 انفال) بحث های مفصلی کرده اند و بر طبق روایاتی که دارند پرداخت خمس توسط پیامبر(ص) و در زمان ایشان را قطعی دانسته اند. امروزه اختلاف اهل سنت بر سر اصل خمس نمی باشد بلکه آنها در بعضی از فروعات با شیعه اختلاف نظر دارند.

3. علت پرداخت خمس به سادات به این خاطر است که خداوند زکات و صدقه ی واجب را بر آنان حرام کرده است. و با توجه به این که در میان آنان فقراء و مستمندانی نیز وجود دارد به خاطر احترام به پیامبر(ص) و حفظ عزت ایشان برای فقراء بنی هاشم بودجه خاصی قرار داده شده و دریافت خمس را بر آنان جایز شمرده شده است.

پاسخ تفصیلی

خمس یکی از فرایض و واجبات دین اسلام است. قرآن مجید در بیان اهمیت آن، ایمان را با آن پیوند زده است و می فرماید: «بدانید آنچه را که سود می برید، یک پنجم آن ،برای خدا و رسولخدا(ص) و خویشاوندان او و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است، اگر به خدا ایمان دارید و ...[1]»

قرآن مجید آیات مربوط به توحید و معاد و نبوت را مکرر و مفصل ذکر کرده است. اما تنها آیات محدودی را به بیان احکام اختصاص داده است، به طوری که مشهور است، تعداد آیات الاحکام در قرآن پانصد مورد است و اگر آیات متکرر و یا متداخل را کم کنیم از این مقدار هم کمتر می شود.[2] در حالی که احکام و مسائل فقهی مطرح در هر یک از فروع دین خیلی بیشتر از این است . به همین جهت فقهای همه مذاهب اسلامی سایر احکام و دستوراتی را که در آیات قرآن نیامده است را از روایات معتبر از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین (ع) استفاده می کنند.

پس با توجه به گستردگی فقه از یک سو و وجود روایات متعدد از ائمه معصومین (ع) در همه موضوعات فقه از سوی دیگر ،اگر در قرآن مجید برای مساله ای مانند خمس تنها یک آیه وجود داشته باشد ، موضوع غریبی نیست، و سایر احکام آن را می توان از روایات معتبر ائمه معصومین (ع) استفاده کرد. کما این که در مورد حکم واجباتی مانند روزه یا حج فقط سه الی چهار آیه در قرآن ذکر شده[3]، یا به واجبات نماز ،ارکان ،شرائط و...آن که بسیار هم اهمیت دارد در آیات قرآن اشاره ای نشده است و همه مذاهب اسلامی این مطالب را از روایات استفاده کرده اند. در عین حال تنها آیه مربوط به وجوب خمس که در سوره انفال آمده است بسیار گویا و از دلالت خوبی بر خوردار است.

مرحوم علامه طباطبائی ره در تفسیر این آیه می فرماید: «غنم» و «غنیمت»، به معنای رسیدن به در آمد از راه تجارت و یا صنعت و یا جنگ است[4] و مورد آیه اگر چه غنیمت جنگی است ولی مورد و مصداق نمی تواند مخصص معنا باشد[5]. پس معنی آیه عام است و از ظاهر آیه چنین بر می آید که حکم مورد نظر مربوط به هر چیزی است که غنیمت شمرده شود هر چند غنیمت جنگی گرفته شده از کفار نباشد مانند معادن و گنج و مرواریدهای که با غواصی از دریا بدست می آید و ... امام جواد (ع) فرمود: غنائم و فوائدی (هر گونه سود و در آمدی) که به شما می رسد پرداخت خمس آن واجب است. بعد حضرت آیه ی خمس را تلاوت فرمودند. [6]

با این که در آیه فقط از غنائم صحبت شده است امام (ع) در تفسیر آن «فوائد» را نیز اضافه فرمودند. مرحوم علامه طباطبائی می گوید: ... این که خمس مختص به غنائم جنگی نیست از اخبار متواتر (زیاد و فراوان) استفاده می شود.[7]

اما "ذی القربی" به معنای نزدیکان و خویشاوندان است و در این آیه منظور، نزدیکان رسول خدا(ص) و یا به طوری که از روایات قطعی استفاده می شود خصوص اشخاص معینی از ایشان است.[8]

در مصادر اهل سنت هم روایات زیادی وجود دارد که خمس در زمان خود رسول الله تقسیم شد و حضرت تا زنده بود این واجب را اداء می کرد، سیوطی از ابن ابی شیبه از جبیر بن مطعم نقل می کند: رسول خدا (ص) سهم ذی القربی را میان بنی هاشم و بنی عبدالمطلب تقسیم کرد، آنگاه من و عثمان بن عفان پیش او رفته و از وی خواستار سهم شدیم و گفتیم: آیا به برادران ما از بنی مطلب می دهی و به ما نمی دهی؟ با این که ما و ایشان از جهت خویشاوندی در یک رتبه هستیم؟ فرمود: آنان در جاهلیت و هم در اسلام هرگز از ما جدا نبودند[9].

در همه کتب فقهی اهل سنت بحث خمس آمده است، عده ای بعد از باب زکات و عده ای در فروعات جهاد از آن بحث کرده اند. قاضی ابن رشد( 595 هـ .) بعد از بیان مذاهب اهل سنت در خمس می گوید: البته در میان اصحاب (اهل سنت) اختلاف شده است که ذی القربی چه کسانی هستند؟ عده ای گفتند فقط بنی هاشم مراد است و دیگران گفته اند هم بنی هاشم و هم بنی عبدالمطلب، وی روایت جبیر بن مطعم را دلیل بر قول اخیر می آورد.[10]

بنا براین روشن شد که خمس ساخته و پرداخته شیعیان نیست بلکه تنها فرقی که هست اصرار شیعه بر استمرار و دوام عمل به این آیه مبارکه می باشد چرا که اقرباء و خویشان رسول الله پیوسته موجود بوده و در میان آنان فقیر و مسکین نیز وجود دارد. اگر چه شافعی از ائمه اهل سنت نیز قائل است که خمس اقرباء با موت پیامبر(ص) از بین نمی رود[11].

اما فلسفه ی پرداخت خمس و تخصیص نصف آن به سادات:

پرداخت خمس ممکن است علل و حکمت زیادی داشته باشد که در این جا به بعضی از آنها اشاره می کنیم 1. در هر جامعه ای رهبر و امام آن جامعه برای احیاء دین خدا و پیاده کردن احکام اسلام و پیشبرد نظام و کشور هزینه هایی دارد که باید تامین شود. پیامبر اسلام(ص) و بعد از او امامان معصوم (ع)و در زمان غیبت فقهاء شیعه که جانشینان ائمه (ع) می باشند نیز به عنوان رهبر جامعه اسلامی همواره دارای هزینه های مختلفی از جمله کمک به مستمندان، ساخت مسجد، تجهیز سپاه و کار های خیر دیگر بوده اند که با پرداخت خمس این هزینه ها تأمین می شود. ائمه (ع) فرموده اند: خمس کمک ما در پیاده کردن دین خدا است.[12]

2. خمس وسیله ای برای رشد و کمال انسان محسوب می شود با ادای خمس به قصد قربت و بریدن از دنیا نیز وظیفه اش را انجام داده و خود را از گناهان پاک نموده و به سوی کمال ترقی می کند.[13]

و اما در باره علت تخصیص نصف مبلغ خمس به سادات محترم باید گفت: خمس و زکات از مالیات های اسلامی هستند که به منظور رفع مشکلات مالی امت اسلامی و توزیع عادلانه ثروت و تقویت بنیه مالی حکومت اسلامی وضع شده است. «میان خمس و زکات این تفاوت مهم وجود دارد که زکات جزء اموال عمومی جامعه اسلامی محسوب می شود، لذا مصارف آن عموماً در همین قسمت می باشد،‌ ولی خمس از مالیات هایی است که مربوط به حکومت اسلامی است،‌ یعنی مخارج دستگاه حکومت اسلامی و گردانندگان این دستگاه از آن تأمین می شود. محروم بودن سادات از دست یابی به زکات در حقیقت برای دور نگه داشتن خویشاوندان پیامبر(ص) از این قسمت است تا بهانه ای به دست مخالفان نیفتد که بگویند پیامبر(ص) خویشان خود را بر اموال عمومی مسلط ساخته است،‌ ولی از سوی دیگر نیازمندان سادات نیز باید از طریقی تأمین شوند. در حقیقت خمس نه تنها یک امتیاز برای سادات نیست،‌ بلکه یک نوع کنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر این که هیچ گونه سوء ظنی تولید نشود می باشد».[14] آیا می توان باور کرد که اسلام برای از کار افتاده ها و ایتام و محرومان غیر بنی هاشم فکری کرده باشد و از راه زکات مخارج سال آن ها را تأمین کرده باشد،‌ ولی نیازمندان بنی هاشم را بدون هیچ گونه تأمین رها سازد؟ پس قانون خمس هیچ گونه امتیاز طبقاتی برای سادات ایجاد نمی کند و از نظر جنبه های مادی هیچ گونه تفاوتی با زکات که برای سایر فقرا است ندارد، «در حقیقت دو صندوق وجود دارد: صندوق خمس و صندوق زکات هر کدام از نیازمندان تنها حق دارند از یکی از این دو صندوق استفاده کنند آن هم به اندازه مساوی، یعنی به اندازه نیازمندی یک سال».[15] فقرای غیر سادات از صندوق زکات و فقرای سادات از صندوق خمس بهره مند می شوند. نیازمندان سادات حق ندارند چیزی از زکات مصرف کنند.


[1] سوره ی انفال آیه 41. وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ...

[2] کنز العرفان، تصحیح عقیقی بخشایشی، ص 29.

[3] کنز العرفان، تصحیح عقیقی بخشایشی ، ص 179 و ص 242.

[4] ترجمه تفسیرالمیزان، ج 9، ص 118.

[5] ترجمه تفسیرالمیزان، ج 9، ص 120.

[6] وسائل الشیعه، ج 6، باب 8 (ابواب ما یحب فیه الخمس) ج، 5.

[7] ترجمه ی المیزان، ج 9، ص 137، 136

[8] ترجمه ی المیزان، ج 9، ص 118.

[9] الدر المنثور، ج 3، ص 186، به نقل المیزان، ج 9، ص 138.

[10] بدایة المجتهد، ابن رشد، کتاب الجهاد، ص 382، 383.

[11] بدایة المجتهد، ابن رشد، کتاب الجهاد، ص 382.

[12] پرسش ها و پاسخ ها، ج 10، ص 32 (احکام خمس)

[13] امام رضا (ع) می فرمایند: ان اخراجه (خمس) مفتاح رزقکم و تمحیص ذنوبکم. «پرداخت خمس کلید جلب روزی و وسیله آمرزش گناهان است» وسائل الشیعه، ج 6، ابواب الانفال، باب 3، ج 2.

[14] تفسیر نمونه، ج7 ص 184

[15] همان، ص 183.



http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa986

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۰۰:۲۲
مهدی فراحی
بررسی متن حدیث هام بن هیم با ترجمه دقیق
حدیث هام بن هیم از جمله احادیث نقل شده در کتاب بحار الانوار علامه مجلسی است که انتشار ترجمه تحریف شده آن موجب وهن مذهب شیعه و خرافی جلوه دادن شیعیان بواسطه آن توسط دشمنان شده است.
حدیث هام بن هیم از جمله احادیث نقل شده در کتاب بحار الانوار علامه مجلسی است که انتشار ترجمه تحریف شده آن موجب وهن مذهب شیعه و خرافی جلوه دادن شیعیان بواسطه آن توسط دشمنان شده است.


به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ماسال، حدیث هام بن هیم از جمله احادیث نقل شده در کتاب بحار الانوار علامه مجلسی است که ترجمه متن عربی این روایت توسط برخی از واعظان دچار تحریفاتی شده است. تحریفات ایجاد شده در این روایت و انتشار ویدئو و متن تحریف شده در شبکه های اجتماعی و اینترنت موجب وهن شیعه شده است و دشمنان از این متن و فیلم‌ها جهت بدنام کردن و خرافی جلوه دادن شیعیان سو استفاده می کنند.
در همین ارتباط اسلام ملکی معاف از کارشناسان ارشد علوم قرآنی و حدیث در یکی از گروه‌های شبکه های اجتماعی تلفن همراه به شبهات موجود درباره این روایت پاسخ داده است که در ادامه متن ترجمه تحریف شده و متن ترجمه صحیح روایت به همراه توضیحات استاد آورده شده است:

متن تحریف شده روایت حدیث هام بن هیم نقل شده توسط س.ع.ع: همه نشسته بودند پیش پیغمبر، یک باره دیدند یک موجود عجیب الهیکل آمد داخل مسجد. همه حیرت کردند پیامبر فرمود: هیچ کس نترسه .. با شما کاری نداره مقصودش منم … محضر پیغمبر که رسید گفت: یا رسول الله اصحابت از من ترسیدند .. خودمو معرفی کنم؟
پیغمبر فرمود خودتو برای اینا معرفی کن ….
رو کرد به اصحاب پیغمبر گفت: اسم من هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس … از طایفه ی اجنه و از دسته شیاطینم.
از اول هبوط آدم آمدم تا همین الان که خاتم الانبیا آمدند.
برای یه سوال پیش پیغمبر رسیدم …. پیغمبر فرمودند سوالت را بپرس… گفت سوال من اینه : یا نبی الله یا رسول الله … همین جوری که گفتم از هبوط آدم تا همین الان که شما آمدید من مجموعه ایام دنیا رو درک کردم … چون پدر ما ابلیس قسم خورده بود نگذارد آدم و بچه هاش بندگی خدارا بکنند ما مامور بودیم بچه های آدم رو اذیت کنیم .. گمراه کنیم اینا عبادت خدارا نکنند … اما سر به سر آدم ابوالبشر که میگذاشتیم یک باره میدیدیم یک آقای نورانی هویدا میشد
نهیبی بر ما م یزد که از ترس نهیب او جرعت نمی کردیم دیگر دورو بر آدم آفتابی بشیم.
میگفتیم این پیغمبر بعدیه
شیث نبی آمد پیغمبر بود آن آقا نبود
شیث و اذیت می‌کردیم همون آقا می آمد.
میگفتیم پیغمبر بعدیه.
سام نبی آمد پیغمبر شد آن آقا نبود… باز سام را اذیت می‌کردیم اون آقا ظاهر می‌شد
هر پیغمبری رو که اذیت کردیم او هم می‌آمد
همش می‌گفتیم پیغمبر بعدیه ..پیغمبر بعدیه ..
نوح آمد آن آقا نبود ابراهیم آمد آن اقا نبود … یعقوب آمد اسحاق .. یوسف … تا الانی که شما آمدید
و ایمان داریم که شما خاتم النبیین هستید
و بعد از شما هم پیغمبری نخواهد آمد … آمدم سوال کنم آن اقایی که از آدم تا خاتم را یاری کرده و تمام انبیا را داد رسی نموده است کیه؟
پیغمبر فرمود اگر او را ببینید میشناسید؟ گفت بله آقا .. به کل عمرم دیدم الان ببینم نمیشناسم؟ .
امیر المومنین سمت راست پیغمبر نشسته بود سرش رو انداخته بود پایین
دست برد حضرت زیر چونه امیر المومنین سر و آورد بالا
فرمود یه نگاه کن ببین همین آقا بود یا نه؟
تا هام بن هیم بن چشمش به سیمای امیر مومنان افتاد مثل سپند رو آتیش از جا پرید
گفت : ولله قسم . حامی انبیا ، یاور مومنین ، نبود الا همین جوانی که کنار شما نشسته است. این کیه یا رسول الله؟
حضرت فرمود :ذاک اخی و ابن عمی و وصیی و وارثی و موضع سری، اباالحسنین، مول الکونین، امام الثقلین، یعسوب الدین، رییس الموحدین ، قائد قرالمحجرین، سید المتقین، امیر المومنین، اسدلله غالب، غالب کل غالب، مظهر العجائب، علی ابن ابی طالب (ع) است
بحارالانوار: ج ۳۹ ص ۱۶۴

پاسخ به این روایت تحریف شده:
در این صفحه از بحار الانوار حدیثی نزدیک به این مضمون وجود دارد ولی در متن فارسی ذکر شده به شدت تحریف از متن اصلی وجود دارد.
متاسفانه این صحبتها در قالب کلیپ تصویری با زیرنویس انگلیسی و به زبان یک روحانی در فضای مجاز هم نشر داده شده است!
اگر ترجمه عربی شما خوب باشد و خودتان به صفحه مورد نظر مراجعه کنید متوجه خواهید شد که تا چه اندازه غلو در این کلیپ وجود دارد.
نکته دیگر اینکه: مضمون احادیث در بحار الانوار با مضمون مطالب این منبری تفاوت دارد.

چکیده ترجمه دقیق حدیث هام بن هیم:
پیامبر با مردی عصا به دست که با زبان جنی سخن می‌گفت روبه رو شدند. او گفت من هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس هستم و زمانی که قابیل هابیل را کشت من بودم و به بدیها امر می‌کردم و اکنون نزد تو آمده ام که توبه کنم. زمانی که ابراهیم را در آتش انداختند من بودم و زمان عیسی (ع) نیز بودم که عیسی گفت سلامم را به پیامبر خاتم برسان.
پیامبر(ص) فرمود چه خواسته ای داری؟ گفت مرا قرآن بیاموز. پیامبر (ص) به علی ع دستور داد که به او قرآن بیاموزد.
هام گفت: این کیست که به او دستور دادی که به من قرآن بیاموزد.
پیامبر ص در پاسخ فرمودند: وصی و جانشین حضرت آدم را میشناسی؟ هام گفت وصی آدم شیث بود فرمود وصی نوح که بود؟ گفت سام بود …فرمود وصی عیسی که بود؟ گفت شمعون بود پیامبر فرمود این افراد چرا وصی و جانشین پیامبران شدند هام گفت: به خاطر اینکه بیش از همه مردم از دنیا پرستی رویگردان بودند و بیشترین توجه را به آخرت داشتند.
پیامبرص فرمود: در آنچه که به شما رسیده نام جانشین محمد چیست؟
هام گفت: جانشین محمد ایلیا پسر عموی محمد است.
پیامبر فرمود: او همان علی (ع) است که جانشین و برادر من و پارساترین فرد است.
اینجا بود که هام به علی ع درود فرستاد و چند سوره قرآن را از او یاد گرفت و از محضر پیامبر رفت. بعدها در جنگ صفین خدمت امام علی (ع) آمد و مجددا اظهار ارادت کرد و گفت که نام او را در کتابهای پیامبران قبل دیده بود.
چهار چوب اصلی این حدیث در بحار الانوار ج ۳۹ص۱۶۵ این است حالا شما با آنچه در منبر گفته شده است مقایسه و توجه کنید که چقدر این حدیث را تحریف کرده اند.

متنی که در بحار الانوار است و چکیده دقیق آن در بالا ذکر شده است گرچه به یقین نمی توان گفت عین سخن معصوم (ع) باشد ولی در مجموع قابل پذیرش است و به ویژه اینکه یک نکته اخلاقی و یک نکته اعتقادی ارزشمند دارد:
نکته اخلاقی این روایت: جانشینان پیامبران همواره پارساترین و زاهد ترین مردم بوده اند و بیش از همه به آخرت توجه داشتند.
نکته اعتقادی این روایت:همه پیامبران جانشین و وصی داشته اند و پیامبر خاتم نیز باید وصی داشته باشد که امام علی (ع) است.

انتهای پیام/

یر، بصائر الدرجات إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ بَیْنَ جِبَالِ تِهَامَةَ إِذَا رَجُلٌ عَلَى عُکَّازَةٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص لُغَةُ جِنِّیٍّ وَ وَطْؤُهُمْ «۵» مِنْ جِبَالِ تِهَامَةَ فَقَالَ مَنِ الرَّجُلُ قَالَ أَنَا هَامُ بْنُ هِیمِ بْنِ لَاقِیسَ السَّلِیمِ بْنِ إِبْلِیسَ قَالَ لَیْسَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ إِبْلِیسَ غَیْرُ أَبَوَیْنِ قَالَ لَا قَالَ أَکَلْتُ عَامَّةَ عُمُرِ الدُّنْیَا «۶» قَالَ عَلَى ذَلِکَ کَمْ أَتَى عَلَیْکَ قَالَ کُنْتُ أَیَّامَ قَتْلِ قَابِیلَ هَابِیلَ أَخَاهُ غُلَاماً أَعْلُو الْآکَامَ وَ أَنْهَى عَنِ الِاعْتِصَامِ وَ آمُرُ بِفَسَادِ الطَّعَامِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِئْسَ لَعَمْرُ اللَّهِ عَمَلُ الشَّیْخِ الْمُتَوَسِّمِ وَ الشَّابِّ الْمُؤَمِّلِ فَقَالَ دَعْ یَا مُحَمَّدُ عَنْکَ اللَّوْمَ وَ الْهَتْکَ فَقَدْ جِئْتُکَ تَائِباً وَ إِنِّی أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ وَ لَقَدْ کُنْتُ مَعَ إِبْرَاهِیمَ فَلَمْ أَزَلْ مَعَهُ حَتَّى أُلْقِیَ فِی النَّارِ فَقَالَ لِی إِنْ لَقِیتَ عِیسَى فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ وَ لَقَدْ کُنْتُ مَعَ عِیسَى فَقَالَ لِی إِنْ لَقِیتَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَى جَمِیعِ أَنْبِیَائِهِ وَ رُسُلِهِ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ وَ عَلَّمَنِی الْإِنْجِیلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلَى عِیسَى السَّلَامُ مَا دَامَتِ الدُّنْیَا وَ عَلَیْکَ یَا هَامَةُ بِمَا أَدَّیْتَ الْأَمَانَةَ هَاتِ حَاجَتَکَ قَالَ عَلِّمْنِی مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ فَأَمَرَ عَلِیّاً ع أَنْ یُعَلِّمَهُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَذَا الَّذِی أَمَرْتَنِی أَنْ أَتَعَلَّمَ مِنْه‏ قَالَ یَا هَامَةُ مَنْ کَانَ وَصِیُّ آدَمَ قَالَ کَانَ شَیْثٌ قَالَ مَنْ کَانَ وَصِیَّ نُوحٍ قَالَ کَانَ سَامٌ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ هُودٍ قَالَ ذَاکَ یَاسِرُ بْنُ هُودٍ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ عِیسَى قَالَ شَمْعُونُ بْنُ حَمُّونَ الصَّفَا ابْنُ عَمِّ مَرْیَمَ ع ثُمَّ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا هَامُ وَ لِمَ کَانُوا هَؤُلَاءِ أَوْصِیَاءَ الْأَنْبِیَاءِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لِأَنَّهُمْ کَانُوا أَزْهَدَ النَّاسِ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبَ النَّاسِ فِی الْآخِرَةِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ مُحَمَّدٍ قَالَ هَامُ ذَاکَ إِلْیَا ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ ص قَالَ فَهُوَ عَلِیٌّ وَ هُوَ وَصِیِّی وَ أَخِی وَ هُوَ أَزْهَدُ أُمَّتِی فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُ إِلَى اللَّهِ فِی الْآخِرَةِ قَالَ فَسَلَّمَ هَامٌ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ تَعَلَّمَ مِنْهُ سُوَراً ثُمَّ قَالَ أَخْبِرْنِی «۱» بِهَذِهِ السُّوَرِ أُصَلِّی بِهَا قَالَ لَهُ نَعَمْ یَا هَامُ قَلِیلُ الْقُرْآنِ کَثِیرٌ فَسَلَّمَ هَامٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ انْصَرَفَ فَلَمْ یَلْقَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى قُبِضَ ص فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْهَرِیرِ أَتَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی حَرْبِهِ فَقَالَ لَهُ یَا وَصِیَّ مُحَمَّدٍ إِنَّا وَجَدْنَا فِی کُتُبِ الْأَنْبِیَاءِ أَنَّ الْأَصْلَعَ وَصِیَّ مُحَمَّدٍ خَیْرُ النَّاسِ اکْشِفْ رَأْسَکَ فَکَشَفَ عَنْ رَأْسِهِ مِغْفَرَهُ فَقَالَ «۲» أَنَا وَ اللَّهِ ذَاکَ یَا هَامُ «۳».


http://masalnews.ir/10668/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D9%86-%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D9%86-%D9%87%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D8%AF%D9%82%DB%8C%D9%82/

تمامی حقوق محفوظ استاست
تاریخ انتشار : ۳۰ مرداد ۹۴ چاپ مطلب
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۱:۲۱
مهدی فراحی

بازگشت



فاطمه صغری دختر امام حسین مدینه - شام




فاطمه صغری دختر امام حسین علیه السلام از «ام اسحاق» بنت طلحه بن عبیدالله بن تیمیه بوده است. [1] .


وی در سال سی ام هجری به دنیا آم د و در واقعه کربلا نیز حدود سی سال سن داشته است. [2] .


لذا می توان گفت از خواهرش حضرت سکینه علیه السلام بزرگتر بوده است. فاطمه صغری زنی بزرگوار و دارای مقام عالی دینی و علمی بود، به طوری که پدرش سید الشهدا علیه السلام به این امر شهادت داده است و آن هنگامی بود که حسن مثنی برای خواستگاری یکی از دختران امام حسین علیه السلام آمد حضرت به او فرمود: من فاطمه را برای تو بر می گزینم که به مادرم حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار شبیه، و در دین، تمام شب به نماز و عبادت می پردازد، روزها را روزه می دارد و در شکل مشابه حور العین است. [3] او از پدر، برادرش - امام زین العابدین علیه السلام - و عمه اش - حضرت زینب علیه السلام - عبدالله بن عباس و اسما بنت عمیس حدیث روایت می کرده و فرزندان او، عبدالله، ابراهیم، حسین همچنین ام جعفر، ابوالمقدم، و زهیر بن معاویه نیز از او حدیث نقل کرده اند، احادیث او در سنن ترمذی، ابوداود، ابن ماجه، نسایی، و تالیفات ابن حجر آمده است. فاطمه صغری علیه السلام در منزل فاطمه زهرا علیه السلام مادر بزرگش - در مسجد النبی صلی الله علیه و آله می زیست وقتی ولید دستور تخریب خانه های مسجد النبی صلی الله علیه و آله را صادر کرد او به خارج مسجد رفته، و در آنجا خانه ای ساخت، چاهی حفر کرد که برکت فراوانی داشت. این چاه را زمزم می خوانده و مردم از آن تبرک می جستند.


فاطمه علیه السلام همانند زینب کبری علیه السلام در حوادث کربلا مامن و پناهگاه اهل بیت علیه السلام بوده و دربارگاه عبیدالله بن زیاد و یزید خطبه های غرا خوانده است. او به سال 110 هجری وفات یافت. [4] .


پشت قبر سکینه علیه السلام و ام کلثوم علیه السلام سمت چپ آن، قبری منسوب به فاطمه صغری علیه السلام دختر امام حسین علیه السلام است.


در بیشتر منابع روایت می کنند که فاطمه صغری علیه السلام در منزل خود، یعنی در پشت مسجد النبی صلی الله علیه و آله وفات یافت و در بقیع به خاک سپرده شد.


در کتاب از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تا حضرت زین العابدین علیه السلام نوشته شیخ علی فلسفی، چاپ 1413 هجری قمری چنین نقل می کند:


فاطمه صغری علیه السلام در شهر شام مدفون و دارای بقعه و حرم بسیار زیبا و زائرین فراوانی دارد و اضافه می کند: در کتاب بحار الانوار، ص 247 از کتاب مناق و نیز در کتاب ناسخ التواریخ ص 495 از حضرت سجاد علیه السلام روایت می کند که مرغی روز عاشورا پر و بال خود را در خون امام حسین علیه السلام بیالود و پرواز نمود و به مدینه رسید و بر سر دیوار خانه فاطمه صغری علیه السلام دختر امام حسین علیه السلام نشست و فاطمه علیه السلام بر او نگریست و متوجه یتیمی خود گردید و این اشعار را بگفت:




نعب الغراب فقلت من 


تنعماه و یلک یا غراب




قال: الامام، فقلت: من 


قال: الموفق للصواب




ان الحسین بکربلا 


بین الاسنه و الضراب




گفت ای مرغ چرا حال پریشان داری 


از غم کیست چنین ناله و فغان داری




اشک خونین ز چه از چشم ترت می ریزد 


گو به من خون که از بال و پرت می ریزد




من ماتم زده آخر پدر در سفر است 


ز غم دوری او خون دلم در بصر است




نه خبر از پدر و نه ز برادر دارم 


روز و شب آروزی دیدن اکبر دارم




تو مگر هدهدی و سوی سبا آمده ای 


یا مگر قاصدی از کرب و بلا آمده ای




بلکه آورده ای ای مرغ به این شوین و شین 


به صغرای جگر خون خبر مرگ حسین




گفت: ای فاطمه با شور و نوا آمده ام 


قاصد مرگم و از کرب و بلا آمده ام




کربلا یکسره صحرای منا بود امروز 


روز قربانی شاه شهدا بود امروز




فاش گویم پدرت از ستم شمر و سنان 


کشته شد با لب عطشان به لب آب روان





پاورقی



[1] زبیر بن بکار کتاب نسب قریش، ص 59. حسن الامین، دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه، ج 1، جزء دوم، ص 25. 


[2] الکامل فی التاریخ ابن الاثیر، ج 4، ص 35. تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 12 ص 442. 


[3] تاریخ و اماکن زیارتی و سیاحتی سوریه، دانشمند محترم آقای اصغر قائدان، ص 137، چاپ اول، سال 1373، به نقل از مقتل الحسین علیه السلام او حدیث کربلا، سید عبدالرزاق موسوی مقرم، ص 405، و اسعاف الراغبین، ص 202. 


[4] بحار الانوار، علامه مجلسی، جزء 45 از مجلد پانزدهم، ص 331. طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 302 سیدعبدالکریم سید علیخان مقتل الحسین بن علی علیه السلام ص 71 - 69. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۰۵:۵۱
مهدی فراحی