با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

«عاقبت قاتلان شهدای کربلا»


مـخـتار زمانی که تصمیم بر نابودى قاتلان امام حسین (علیه السلام) گرفت، گفت: «دین ما به ما اجازه نمى‌دهد که بگذاریم کسانى که حسین(علیه السلام) را کشته‌اند در این دنیا، با امنیت و آسایش زندگى کـنـنـد، آنگـاه در حقیقت، من ناصر و خونخواه آل محمد(صلی الله علیه و آله) نیستم، بلکه کذّاب خواهم بود.

براى دستیابى بر آن جانیان، از خدا کمک مى‌طلبم و خداى را سپاسگـزارم کـه مـرا شـمـشیرى بر سر آنان قرار داده و نیزه‌اى که بر آنان وارد خواهد شد و انتقام گیرنده آنان که حق اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بگیرم و بر خداوند حق است که آنان را که دستشان به خـون اهـل بـیـت پیامبر آغشته شده به قتل برساند و آنان که حق خاندان پیامبر را نادیده گـرفته‌اند خوار و ذلیل کند. پس آنان را به من معرفى کنید تا تعقیبشان کنم و ریشه آنان را برکنم. 


مختار همه همت خود را براى این هدف مقدّس، کـه هـدف اصـلى قـیـام او بـود، بـه کـار برد.(1) موسى بن عامر مى‌گوید: «مختار فرمان داد که قاتلان امام حسین(علیه السلام) را تعقیب کنید و مى‌گفت: بـه خدا قسم، آب و خوراک بر من ناگوار است تا این که زمین را از لوث وجود آن ناپاکان پاک سـازم.»(2) بـنـابراین، عده‌اى به صورت گروهى و عده‌اى نیز فرد فرد به دست انتقام و عدالت سپرده شدند و به جزاى اعمال ننگین خود رسیدند.


نحوه کشته شدن یزید

یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می‌کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می‌برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند. 


یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد. 


یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می‌کنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا. 


اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.(3)  


الف ـ اعدام‌هاى دسته جمعى

مختار تمام کسانى را کـه در روز عاشورا، با اسب بر بدن مقدس امام حسین(علیه السلام) و شهدا تاخته بودند و تـعـدادشان ده نفر بود، را دستگیر کردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ کردند و اسب‌ها را با نعل تازه، بر بدن‌هاى آنان تاختند تا پیکر آنان در هم شکـسته شد و به هلاکت رسیدند.(4) سپس بدن‌هاى آنان را به آتش سوزاندند. ایـنـان عـبـارت بـودنـد از: اسـحـاق بـن حـوبـه، اخـنـس بـن مـرثـد، حـکـیـم بـن طفیل، عمرو بن صبیح، رجاء بن منقذ عبدى، سالم بن خیثمه، واحظبن ناعم، صالح بن وهب، هانى بن ثبیت و اسید بن مالک .


ابو عمرو گوید: مـا بعدها در مورد سابقه این ده نفر بررسى کردیم. به این نتیجه رسیدیم که همه آنان زنازاده و فرزندان نامشروع بودند.(5) 


دویـسـت و چهل و هشت نفر از عاملان اساسی واقعه کربلا که در شورش کوفه دستگیر شده‌ بودند، همه یکى پس از دیگرى گردن زده شدند. آنان در میان پانصد نفرى بودند که در شورش کوفه بر ضدّ مختار دستگیر شدند. 


شمر بن ذى الجوشن در روز عاشورا شترى را که مخصوص سوار شدن امام حسین(علیه السلام) بود، را به عنوان غنیمت گرفـت و به کوفه آورد و بـه شکرانه قتل فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن شتر را نحر کرد و گوشتش را بین دشمنان اهل بیت در کوفه تقسیم نمود. مختار دستور داد تمام خانه‌هایى را که آن گوشت وارد آن شده بـود و افرادى را که دانسته از آن گوشت خورده‌اند، شناسایى کنند. همه آن خانه‌ها را ویران کرد و کسانى را که از آن گوشت خورده بودند اعدام نمود.(6)  


مختار تمام کسانى را کـه در روز عاشورا، با اسب بر بدن مقدس امام حسین(علیه السلام) و شهدا تاخته بودند و تـعـدادشان ده نفر بود، را دستگیر کردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ کردند و اسب‌ها را با نعل تازه، بر بدن‌هاى آنان تاختند تا پیکر آنان در هم شکـسته شد و به هلاکت رسیدند. سپس بدن‌هاى آنان را به آتش سوزاندند.


ب ـ اعدام سران کوفه

سران کوفه که در قیام خونخواهى عاشورا کشته شدند عبارت بودند از:


1ـ عـمـر بـن سـعد:

 او فرمانده کل نیروهاى یزید در کربلا و از جمله کسانى بود که نامش در سـیـاهـه قـصـاص شـونـدگـان قـرار داشت. او پیش از دستگیرى به سراغ مختار آمد و خود را معرفى کرد و با شروطى، امان‌نامه گرفت. اما پس از کشتار قاتلان امام حسین(علیه السلام) در کوفه، نامه‌اى از محمد حنفیه به مختار رسید مبنى بر این که جزای عمر بن سعد را بدهد. مختار دید بـعـضـى از شـروط امـان‌نامه توسط عمرسعد نقض شده است. به همین بهانه، او را احضار کرد. او ابتدا قصد فرار داشت اما برایش میسر نشد. همین بهانه مختار را در کشتن او مصمّم ساخت .


او در مـقـابـل ابـو عـمـرو، رئیس شهربانى مختار مقاومت کرد تا امان بگیرد اما او را امان نداد. آنقدر بر پیکر او شمشیر زدند تا کشته شد و سر بریده‌اش را نزد مختار آوردند.


مختار از حفض فرزند عمر سعد پرسید: آیا او را مى‌شناسى؟ 


حفض گفت: در زندگى پس از او خیرى نیست .


مختار گفت: پس از او زندگى نخواهى کرد. سپس دستور داد او را نیز گردن بزنند، پس از آن که پـسر عـمـر سعد هم کشتـه شد اظهار داشت: یکى در مـقـابل خـون حسین(علیه السلام) و دیگرى در قبال على اکبر حسین ولى یکسان نیستند، به خدا قـسم اگـر سه چهارم قریش را بکشم تلافى یک بند انگشت حسین(علیه السلام) نشده است.(7) مختار سر بریده عمرسعد را به حجاز، نزد محمد حنفیه فرستاد. وقتى چشم فرزند امیرمؤمنان به سر بریده ابن سعد افتاد، فرمود:


«اَللّهـُمَّ لا تَنْسِ هذَا الْیَوْمَ لِلْمُخْتارِ وَاجْزِهِ عَنْ اهل بیت نَبِیِّکَ محمّدٍ(صلی الله علیه و آله) خَیْرَ الجَزاءِ. فَوَاللهِ ما عَلَى الُْمخْتارِ بَعْدَ هذا مِنْ عُتْبٍ» (8)؛ خدایا این روز مختار را داشته باش و او را از جانب خاندان پیامبرت محمد(صلی الله علیه و آله)، بهترین پاداش را عنایت فرما. به خدا سوگند، پس از این عتابى بر مختار نیست.


2ـ شـمـر بـن ذى الجـوشن؛

 این فرد جنایتکار شماره یک کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت پـیـدا کـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود.


شیـخ طوسى(ره) مى‌نویسد: «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌کرد.»

مـسـلم ضـبـائى، که هم قبیله شمر بود، مى‌گوید: «ما فرار کردیم و خود را به محلى در مسیر کـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیکى آن محل، دهکده کوچکى به نام کلتانیّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در کنار تپّه‌اى مخفى شدیم که توسط یک روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود که ماموران مختار ما را محاصره کردند. شمر را دیدم که جامه‌اى خوش‌بافت به تن داشت و بدنش پیس(بیماری برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیرى شدیدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اکبر شنیدم و کسى فریاد زد خداوند، خبیثى را کشت.(9)  


شیـخ طوسى(ره) مى‌نویسد: «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌کرد.»(10)    


عبدالرحمن بن عبد مى‌گوید: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شکر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـیـزه کـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد.(11)  


3ـ بـجـدل بن سلیم: 

وی در روز عاشورا، براى غارت انگشتر امام حسین(علیه السلام)، انگشتان حـضـرت را قـطـع کـرد. مـخـتـار دسـتـور داد انـگـشـتان آن خبیث را قطع کردند، سپس دو پایش را بریدند و آنقدر در خون غلتید تا به هلاکت رسید.(12) 


4 ـ خـولى بـن یـزیـد اصـبـحـى: 

وی از چـهـره‌هـاى کـثـیـف حـادثـه عـاشـورا بـود. او مـامـور حـمـل سـر بـریـده امـام حـسـیـن(علیه السلام) و قـاتـل عـثـمـان بـن عـلى، بـرادر امـام حـسین(علیه السلام)، بوده است.(13)    


عصر روز عاشورا عمر سعد سر امام را به خولى سپرد تا نزد عبیدالله ببرد، چون خـولى وارد شهر شد و جلو قصر آمد در قصر بسته شده بود، لذا به خانه خود رفت و سر را زیر طشت نهاد. زنش پرسید چه خبر آوردى؟ خولى گفت: ثروت روزگار را برایت آورده‌ام، این سر حسین بن على است که در خانه ما است. زن گفت: واى بر تو، مردم با طلا و نقره از سفر مى‌آیند و تو سر پسر پیغمبر را به خانه مى‌آورى؟ به خدا قسم من دیگر با تو زندگی نخواهم کرد. زن هنگام خارج شدن از خانه، مـشاهده کرد که نور از زیر طشت تـا آسمـان مـتـصل است. مى‌گوید به خدا قسم مرغان سفیدى را دیدم که اطراف طشت در پروازند. وقتی صبح شد خولى سر امام را نزد ابن زیاد برد.(14)     


مـخـتـار، ابو عـمره رئیس گارد خود را با جمعیتى مامور کرد تا خولى را دستگیر کنند. ایشان خـانه خـولى را مـحاصره کردند، ابوعمره وارد خانه شد و خانه را بازرسى کردند. از زنش سراغ خولی را گرفتند. او گـفـت نمـى‌دانم ولی با دست و سر به طرف مستراح اشاره نمود، وارد مستراح شدند و او را بیرون کشیدند در حالی که زنبیلى به جاى کلاه بر سر نهاده بود، ابوعمره به سراغ مختار فـرستـاد و درباره وى کسب تکلیفى نمود، مختار خود آمد و دستور داد جلو خانه‌اش او را بکشند و سپـس جسدش را آتـش زدند، مـخـتـار ایستـاد تـا تـمـام جسد به خـاکستـر تبدیل شد.(15) 


ابراهیم، چون عقابى شکارى به ابن زیاد حمله برد و شمشیر خود را آنچنان محکم بر کمر او فرود آورد که تاریخ مى‌نویسد: ابن زیاد جلوى دست و پاى اسبش، غلتید و همانند گاوى که سرش را بریده باشند، صدا مى‌کرد. بدن او به دو نیم شـد؛ قـسـمـت بـالاى بـدن او بـه یـک طـرف و قسمت پایین بدنش به طرف دیگر پرتاب شد و ابراهیم فریاد زد: «ابن زیاد را کشتم.» نکته قابل توجه اینجاست که این واقعه در روز عاشوراى سال 67 ه‍ . ق واقع شد و او در آن هنگام سى و نه ساله بود. ابراهیم دستـور داد سر ابن زیاد را از بـدنـش جـدا کـرده و جـسـدش را بـه آتـش کشیدند.


5ـ سنان بن انس:

 وی از چهره‌هاى جنایتکار کربلا و کسى است که به خیمه‌هاى امام حسین (علیه‌السلام) یـورش بـرد و در آخـرین لحظات عمر امام، نـیـزه‌اش را به سینه حضرت فرو برد. در بـعـضـى مـقـاتـل نـیـز نـقـل شـده کـه او سـر مـقـدس امـام حـسـیـن(علیه السلام) را از بـدن جـدا کـرده اسـت.(16) پـس از دستگیرى او، به دستور مختار، دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشـت کـه او را در دیـگ روغـن جـوشـان افـکـنـدنـد و اینگونه به نتیجه اعمال زشت خود رسید.(17)     


6- حکیم بن طفیل قاتل حضرت اباالفضل علیه السلام

حکیم بن طفیل از سران حادثه عاشورا بود، که امام حسین(علیه السلام) را تیرباران نمود و حضرت اباالفـضل(علیه‌السلام) را شهید کرد و لباس و اسلحه او را غـارت نمـود. عـبدالله بن کامـل به دستور مختار، او را دستگیر کرد. عدى بن حاتم، که هم قبیله او بود، از او شـفـاعـت کرد، اما مؤثر واقع نشد و به دستور ابن کامل، که از فرماندهان مختار بود، او را تیرباران کردند.


حکیم را که شانه‌هایش بسته بود در کنارى نگه داشتند و به او گفتند: تو بودى که لباس‌هاى عـباس بن على(علیهماالسلام) را غارت کردى؟ اکنون لباس‌هاى تو را در زنده بودنت بیرون مى‌آوریم. پس او را برهنه کردند و آنگاه گفتند: تو بودى که تیر به طرف حسین(علیه السلام) پـرتـاب نمودى و مى‌گویى که تیر من به جامه امام رسید و او را آزار نرسانید؟ به خدا قسم تو را تیرباران مى‌کنیم چنان که امام را هدف تیر قرار دادى. پس از سه طرف تیرها به سویش پرتاب گردید و او را بر زمین افکند، آنقدر تیر بر بدنش زدند که مانند خارپشت گردید.(18)   


7- عبیدالله بن زیاد: 

پـس از آن که مـخـتـار از طرف شورشیان کوفه آسوده خاطر شد و آنان را سر جاى خود نشانید ابراهیم پسر مالک اشتر را مامور جنگ با ابن زیاد نمود. 


در حین جنگ ابراهیم شخصاً ابـن زیـاد را از نـظر دور نمى‌داشت و صف‌ها را مى‌شکافت تا خود را به او برساند. ابن زیاد غرق در سلاح، با نیزه‌اش به هر طرف حمله مى‌کرد. ناگهان ابراهیم، خـود را در مقابل ابن زیاد دید و چون عقابى شکارى به او حمله برد و شمشیر خود را آنچنان محکم بر کمر او فرود آورد که تاریخ مى‌نویسد: ابن زیاد جلوى دست و پاى اسبش، غلتید و همانند گاوى که سرش را بریده باشند، صدا مى‌کرد.(19) بدن او به دو نیم شـد؛ قـسـمـت بـالاى بـدن او بـه یـک طـرف و قسمت پایین بدنش به طرف دیگر پرتاب شد و ابراهیم فریاد زد: «ابن زیاد را کشتم.»(20) نکته قابل توجه اینجاست که این واقعه در روز عاشوراى سال 67 ه‍ . ق واقع شد و او در آن هنگام سى و نه ساله بود.(21)  


ابراهیم دستـور داد سر ابن زیاد را از بـدنـش جـدا کـرده و جـسـدش را بـه آتـش کشیدند.(22) سپس گفت: «خدا را شکر مى‌کنم که ابن زیاد به دست من کشته شد.»


سر ابن زیاد را براى مختار آوردند و مختار برخاست و پایش را روى سر او نهاد و سپس دستور داد کفش او را آب بکشند و طاهر کنند، آن را بر دروازه شهر کوفه نصب نمود و سپس دستور داد آن سـر را بـا تعدادى از سرهاى بریده سران شام بـه مدینه نزد امام سجاد(علیه السلام) و محمد حنفیه بفرستند.(23)  


هنگامى که سر ابن زیاد را نزد امام سجاد(علیه السلام) آوردند، امام با جمعى بر سفره غذا نشسته بودند. وقـتـى چـشـم امـام بـه سـر بـریـده قـاتل پدرش و شهداى کربلا افتاد، دست‌ها را به دعا برداشتند و فرمودند: 


«اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذی اَدْرَکَ لی ثاری مِن عَدُوّی وَ جَزَا اللهُ الُْمختارَ خَیْراً؛ خـدا را شـکـر کـه انـتـقـام خـون مـرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزاى خیر دهد.(24)  


آنگاه امام با شادمانى، رو به حاضران کردند و فرمودند:


«وقـتـى مـرا نـزد ابـن زیاد بردند، او سر سفره غذا بود. من در آن هنگام از خدا خواستم که زنده بمانم و سر ابن زیاد را ببینم.»(25)   


داستان سر ابن زیاد

ابراهیم سر ابن زیاد را به کوفه نزد مختار فرستاد، سر ابن زیاد را در گوشه قصر نهادند. مارى باریک پیدا شد و میان سرها گردش مى‌کرد تا به سر عبیدالله رسید وارد دهان او شد و از بینی‌اش خارج گردید، و از بینى وارد مى‌شد و از دهنش خارج مى‌گردید، و مکرر این عمل را انجام مى‌داد.


مرجانه مادر عـبیدالله پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) به او گفت: اى خبیث، فرزند پیامبر را کشتى؟ هرگز روى بهشت را نخواهى دید.(26)  


8ـ حـرمـله: 

شیخ طوسى(ره) در امالى مى‌نـویـسـد: منهال بن عمرو از شیعیان و یاران امام سجاد (علیه السلام) مى‌گوید: پس از زیارت خانه کعبه، به مدینه رفتم و خدمت امام سجاد(علیه‌السلام) شرفیاب شدم. امام از من پرسید: اى منهال، از حرمله چه خبر؟ گفتم: هنگامى که از کوفه خارج شدم، زنده بود. امام هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود:


«اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدیدِ. اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدیدِ. اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ النَّارِ؛ خدایا، سوزش شمشیر را بـه او بـچـشان. خدایا، سوزش شمشیر را به او بچشان. خدایا، سوزش آتش را به او بچشان.»


از نفرین امام سجاد(علیه السلام)، که مظهر عفو و گذشت از خطاکاران بود، معلوم مى‌شود که حرمله چقدر دل اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) را به درد آورده است.


ابو مخنف از امام باقر(علیه السلام) نقل مى‌کند: هنگامى که على اصغر در آغوش پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین(علیه السلام) آنان را نفرین کرد و فرمود:


«وَانْتَقِمْ لَنا مِنْ هؤُلاءِ الظَّالِمینَ؛ خدایا، انتقام ما را از این ستمگران بستان.»(27) منهال گفت: پس از زیارت مدینه، عازم کوفه شدم. وقتى به کوفه رسیدم، مختار به قلع و قـمـع عـاملان حادثه کربلا مشغول بود. من با مختار رفاقت قدیمى داشتم. به قصد دیدار مختار از خانه خارج شدم. وقتى چشم مختار به من افتاد، گفت: هان منهال، کجا بودى تا حالا به دیدن ما نیامدى و در قیام با ما همراه نبودى؟ گفتم: امیر، من به سفر حج رفته بودم. 


با هم مشغول صحبت شدیم تا به محله کناسه رسیدیم. خبر دادند که حرمله در این محله مخفى شده است. مـامـوران به سرعت، به جست و جو پرداختند و زمانی نگذشت که فردى را کشان کشان به نزد مختار آوردند. آرى، او حرمله بود. تا چشم مختار به او افتاد، با لحن تندى فریاد زد: خدا را شکر که به چنگم افتادى! و بى درنگ، فریاد زد: جلاّد، جلاّد.


جـلاّدان جلو آمدند. مختار دستور داد: اول دو دست او را قطع کنید. (همان دو دستى که با یکى کمان را مى‌گرفت و با دیگرى تیر را رها مى‌کرد؛ یک بار گلوى على اصغر را نشانه گرفت، یک بار چشم اباالفضل (علیه السلام) را نشانه رفت و یک بار هم قلب حسین(علیه السلام) را شکافت.) سپس فریاد زد: دو پایش را هم قطع کنید!


ماموران اجرا کردند. آنگاه صدا زد: آتش، آتش .


فوراً چوب‌هاى خشک و نازکى را روى بدن نیمه جان او ریختند و آن را به آتش کشیدند.


منهال مى‌گوید: از تعجّب بلند گفتم: سبحان الله !


مختار گفت: علت این جمله‌اى را که گفتى چه بود؟!


گفتم: گوش کن تا برایت بگویم و ماجراى نفرین امام سجاد(علیه السلام) را برایش تعریف کردم.


مختار با تعجب پرسید: خودت از امام این نفرین را شنیدى؟!


گفتم: بله. مختار از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده‌اش را طولانى کرد، سپس برخاسـت و سوار شد و تا آن وقـت جسد حرمله به زغال تبدیل شده بود.(28) 


یکى از کسانى که مانع آب خوردن امام حسین(علیه السلام) گردید، به مرض استسقا مبتلا گردید و هر چـه آب مـى‌نـوشـیـد بـاز هـم مـى‌گـفـت: تـشنه‌ام، و این به سبب دعاى امام حسین (علیه‌السلام) بود که دوبار فرمود: خدایا او را تشنه گردان . یکى از کسانى که هنگام مرگ او را دیده است مى‌گوید: در مقابلش یخ گذاشته بودند و او را بـاد مـى‌زدنـد و پشت سرش آتشدان قرار داشت، با وجود این از گرماى شکم و سرماى پشت مى‌نـالیـد و مى‌گفت: آبم بدهید که از تشنگى مُردم. وقتى کاسه بزرگى را که اگر پنج نفر مـى‌نـوشـید سیراب مى‌شدند؛ مى‌آوردند، همه را سر مى‌کشید و باز هم مى‌گفت: آبم بدهید که تشنگى مرا کشت، و سرانجام شکم او مانند شکم شتر پاره شد.


9ـ زیـد بـن رقـاد:

 او از تـک تـیراندازان لشکر عمر سعد بود که در روز عاشورا، تیرى به طـرف عبدالله، فرزند امام حسن(علیه السلام) افکند. آن تیر، دست عبدالله را به پیشانیش دوخت. تیرى دیگر نـیـز بـه قلب او افکند و او را بـه شهادت رساند. زید پس از کمى مقاومت، به وسیله افراد عبدالله شاکرى یکى از فرماندهان لشکر مختار، تیرباران شد و سپس او را در آتش سوزاندند.(29) 


10- عـمرو بن حجّاج زیدى:

 وی از سران کوفه و از کسانى بود که نامه دعوت براى امام حسین (علیه‌السلام) فرستاد. وى با پانصد نفر، مامور بستن آب بـر روى امـام و اهل بیت(علیهم السلام) بود. او پس از شکست شورشیان کوفه از ترس به سوى شراف و واقصه فرار کرد و دیگر اثرى از او مشاهده نشد.(30)    


11ـ عبدالله دبّاس:

 وی قاتل محمد، فرزند عمار یاسر، بود. او دستگیر و سپس کشته شد، اما پیش از آن، سه نفر از حامیان عمرسعد را بـه مختار معرفى کـرد: عبدالله بن اسید؛ مالک نُمیر؛ حمل بن مالک .


12- منقذ بن مره عبدى: 

مختار، عبدالله بن کامـل را به سراغ مـنقـذ بن مـره عـبدى، قـاتل حضرت عـلى اکبر(علیه السلام) فرستاد، خانه‌اش را محاصره کردند. او که مردى شجاع و دلیر بود مسلح و سوار بر اسب از خانه بیرون آمد، با نیزه به یکى از سربازان مختار حمله کرد و او را از اسب انداخت ولى آسیبى به وى نرسید، ابن کامـل با شمشیر بر او حمله کرد و چند ضربه شمشیر بر او وارد ساخت ولى چـون زره‌اش قـوى بود در او اثـر نکرد جز آن که بعدها آن دست شل شد. بالاخره نهیب سختى بر اسب زد که از چنگ سربازان فرار کرده و در بصره به مصعب بن عمیر پیوست.(31)   


13- زید بن رقاده قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل:

از تـواریخ بر مـى‌آید که فـرزندانى از مـسلم بن عقیل در کربلا بودند غیر از دو طفلان معروف که در زندان ابن زیاد بوده‌اند، و ایشان در کربلا جنگیده‌اند از جمله عبدالله است که زید بن رقاده ملعون با دو تیر او را شهید کرد. تـیر اول به سویش پـرتـاب نمـود و عـبدالله دست خـود را حمـایل قرار داد که تیر دست را به صورتش دوخت و هنگامی که این تیر به او اصابت کرد چنین گفت: بار خدایا اینان ما را کم شمردند و خوار ساختند خداوندا اینها را بکش چنانکه ما را کشتند، و آنان را خوار کن چنانکه ما را خوار کردند؟


همین ملعون تیر دیگرى بر او زد که او را شهید کرد، سپس به بالین جوان آمد و با حرکت دادن، تیر را از پیشانى او بیرون کشید ولى پیکان تیر که از آهن بود در پیشانیش باقى ماند و نتوانست آن را بیرون بکشد.


مختار، عبدالله کامل را براى دستگیریش مامور ساخت، خانه‌اش را محاصره کردند، زید با شمشیر کشیده بیرون آمـد، و چون مرد شجاعى بود ابن کامل دستور داد هیچ کس با نیزه و شمشیر کشیده به او نزدیک نشود بلکه او را تیرباران و سنگباران کنید، به این وسیله او را کشتند، چون احساس کردند هنوز رمقى در بدن دارد؛ فرمان داد تا آتش آورند و او را که هنوز زنده بود آتش زدند.(32)    


ج ـ اعدام سایر جنایتکاران 

1- مختـار، ابو نمران مالک بن عمرو نهدى، از فرماندهان انقلاب را با گروهى، مامور دستگیرى عبدالله بن اسید جُهمنی، مالک بن نسیر و حمل بن مالک نمود. ابو نمران آنها را دستگیر کرد و نزد مختار آورد.


مختار بـه شدت به آنان پرخاش کرد و گفت، «اى دشمنان خدا و اى دشمنان کتاب خدا، و اى دشمنان رسول خدا و اى دشمنان خاندان پیامبر خدا، حسین چه شد؟! حسین را بـه من تحویل دهید، اى نامردان! کسى را کشتید که شما را به اقامه نماز امر مى‌کرد!»


آنان گفتند: اى امیر، مجبور بودیم. منّت بگذار و ما را نکش!


مختار فریاد زد، «منّت بر شما بگذارم؟! آیا شما بر حسین، فرزند دختر پیامبرتان، منّت گذاشتید و او را رها کردید و به او آب دادید؟!»


سپس به مالک بن نسیر گفت: تو همان کسى نیستى که کلاه امام را به غارت برد؟ عبدالله بن کامل گفت: آرى همین او است.


فرمان داد: دست و پایش را قطع کنید و بگذارید آنقدر دست و پا بزند تا بمیرد، دست و پـایش را بریدند، و در خونش غلطید تا جان داد، سپس دو نفر دیگر را گردن زدند.


مـالک بن نسیر به اندازه‌اى پست بود که وقتی امام آخرین لحظات حیات را مى‌گذرانید هر کس نزدیک حضرت مى‌آمد تا او را شهید کند دلش راضى نمى‌شد و برمى‌گشت، تا این که مالک آمد و شمشیر بر سر امام وارد ساخت که کلاه را شکافت و سر حضرت را زخمى کرد و خـون جارى گـردید. امـام کلاه را از سر برداشت و انداخت و فرمود: «لا اکلت بها و لا شربت حشرک الله مع الظّالمین؛ با این دست نخورى و نیاشامى و خداوند تو را با ستمکاران محشور فرماید.»(33) 


چون کلاه امـام از خز بود، مالک آن را برداشت و به کوفه برد و چون خواست آن را بشوید همسرش گفت: واى بر تو لباس پسر پیغمبر را غارت کرده و به خانه من آوردى آن را از خـانه بیرون ببر؟ در اثـر نفرین امام، این مرد تا آخر عمر فقیر و بدبخت بود.(34)    


2. ابـو سعید صیقل نقل مى‌کند: «مختار از مخفیگاه چهار تن از عاملان حادثه عاشورا که پیراهن امام حسین(علیه السلام) را غارت کرده بودند؛ مطلع شد. یکى از فرماندهان انقـلاب به نام عبدالله بـن کامل و همراهان، آنان را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. وقـتـى مـخـتار چشمش ‍ به آن جنایتکاران افتاد، فریاد زد: «اى قاتلان سرور جوانان بهشت! دیدید خداوند چگونه شما را به دست انتقام سپرد؟ دیـدیـد آن پـیـراهـن براى شما چه سرنوشتى را رقم زد؟ سپس دستور داد گردن آنان را زدند.»(35) 


3. عبداللّه بن صخلب و برادرش، عبدالرحمن، و فردى دیگر به نام عبدالله بن وهب از جمله دستگیر شدگان بودند که در بازار اعدام شدند.(36) 


4. یاران مختار عثمان بن خالد و ابى اسماء بشر بـن شـوط، که از قاتلان عبدالرحمن بن عقیل بودند را دستگیر و در کنار چاه جعد گردن زد و چون خبرشان را به مـخـتـار رساندند، مـخـتـار دستـور داد برگـردید و بدنشان را آتـش بزنید تـا خـاکستر شوند.(37)     


یکى از کسانى که مانع آب خوردن امام حسین(علیه السلام) گردید، به مرض استسقا مبتلا گردید و هر چـه آب مـى‌نـوشـیـد بـاز هـم مـى‌گـفـت: تـشنه‌ام، و این به سبب دعاى امام حسین (علیه‌السلام) بود که دوبار فرمود: خدایا او را تشنه گردان . یکى از کسانى که هنگام مرگ او را دیده است مى‌گوید: در مقابلش یخ گذاشته بودند و او را بـاد مـى‌زدنـد و پشت سرش آتشدان قرار داشت، با وجود این از گرماى شکم و سرماى پشت مى‌نـالیـد و مى‌گفت: آبم بدهید که از تشنگى مُردم. وقتى کاسه بزرگى را که اگر پنج نفر مـى‌نـوشـید سیراب مى‌شدند؛ مى‌آوردند، همه را سر مى‌کشید و باز هم مى‌گفت: آبم بدهید که تشنگى مرا کشت، و سرانجام شکم او مانند شکم شتر پاره شد.(38) مختار، نامه‌اى مفصل براى محمد حنفیّه نوشت و به او اطمینان داد که همه قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) را به سزاى اعمالشان خواهد رساند.(39)  عاقبت قاتلان امام حسین علیه السلام -  مـخـتار زمانی که تصمیم بر نابودى قاتلان امام حسین(علیه السلام) گرفت، گفت: «دین ما به ما اجازه نمى‌دهد که بگذاریم کسانى که حسین(علیه السلام) را کشته‌اند در این دنیا، با امنیت و آسایش زندگى کـنـنـد، آنگـاه در حقیقت، من ناصر و خونخواه آل محمد(صلی الله علیه و آله) نیستم، بلکه کذّاب خواهم بود.

براى دستیابى بر آن جانیان، از خدا کمک مى‌طلبم و خداى را سپاسگـزارم کـه مـرا شـمـشیرى بر سر آنان قرار داده و نیزه‌اى که بر آنان وارد خواهد شد و انتقام گیرنده آنان که حق اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بگیرم و بر خداوند حق است که آنان را که دستشان به خـون اهـل بـیـت پیامبر آغشته شده به قتل برساند و آنان که حق خاندان پیامبر را نادیده گـرفته‌اند خوار و ذلیل کند. پس آنان را به من معرفى کنید تا تعقیبشان کنم و ریشه آنان را برکنم. 


مختار همه همت خود را براى این هدف مقدّس، کـه هـدف اصـلى قـیـام او بـود، بـه کـار برد.(1) موسى بن عامر مى‌گوید: «مختار فرمان داد که قاتلان امام حسین(علیه السلام) را تعقیب کنید و مى‌گفت: بـه خدا قسم، آب و خوراک بر من ناگوار است تا این که زمین را از لوث وجود آن ناپاکان پاک سـازم.»(2) بـنـابراین، عده‌اى به صورت گروهى و عده‌اى نیز فرد فرد به دست انتقام و عدالت سپرده شدند و به جزاى اعمال ننگین خود رسیدند.


جمعى از عاملان حادثه کربلا از جمله محمّد بن اشعث موفق شدند از دست مختار بگریزند و در بصره، نزد مـصـعـب بـن زبـیـر پـناه بگیرند. اما سپس در جنگ مصعب بر ضد مختار، وارد نبرد گردیدند که جمعى از آنان کشته شدند.(40)  


بردگان و موالى و مستـضـعفان، که در قیام مختار جان تازه‌اى گرفته بودند و پشتوانه اصـلى قـیـام بـودنـد، بـر اشـراف کـوفه چیره شدند و بعضى از آنان اربابانشان را، که در فاجعه کربلا دست داشتند، به قتل رساندند و یا به مختار معرّفى کردند.(41)    


و اینگونه شد که قاتلان امام حسین(علیه اسلام) و فرزندان و یاران ایشان و مسببان واقعه دلخراش کربلا به سزای اعمال خود رسیدند. 


اللهمَ العَنْ اولَ ظالمٍ ظلمَ حَقَ محمدِ و آل محمد و آخرَ تابعٍ لهُ عَلی ذلک


اللهمَ العَنْ العِصابَةَ التی جاهدتِ الحسین و شایَعت و بایَعت و تابَعت عَلی قَتلهِ اللهمَ العَن جَمیعا.


 

پی‌نوشت‌ها:


1- بحارالانوار، ج 45، ص 374.


2- بحارالانوار، ج 45، ص 374.


3- لهوف، سید بن طاووس .


4- بحار الانوار، ج 45، ص 374؛ لهوف، سیدبن طاووس، ص 183. 


5- بحار الانوار، ج 45، ص 59،60؛ لهوف، ص 183.


6- بحارالانوار، ج 45، ص 377.


7- طبرى، ج 8، ص671/ بحارالانوار، ج 45، ص377/ کامل، ج 4، ص241.)


8- بحارالانوار، ج 45، ص 379.  


9- تاریخ طبرى، ج 6، ص 53.


10- تاریخ طبری، ج 6، ص 338.


11- تاریخ طبری، ج 6، ص 374.


12- تاریخ طبری، ج 6، ص 376.


13- تاریخ طبری، ج 6، صص67 و 337.


14- طبرى، ج 7، ص369. 


15- طبرى، ج 8، ص671/ کامل ابن اثیر، ج 4، ص240.


16- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 78.


17- بحارالانوار، ج 45، ص 375.


18- طبرى، ج 8، ص657/ کامل ابن اثیر، ج 4، ص242. 


19- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبارالطوال، ص 295. 


20- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبار الطوال، ص 295.


21- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبار الطوال، ص 295.


22- انساب الاشراف، ج 6، ص 426.


23- شذرات الذهب، ابن عمار، ج 1، ص 74.


24- بحارالانوار، ج 45، ص 386.


25- بحارالانوار، ج 45، ص 386.


26-کامل ابن اثیر، ج 3، ص516.


27- تاریخ طبرى، ج 5، ص 448.


28- بحارالانوار، ج 45، ص 3 ـ 332/ محجّة البیضاء، مولا محسن فیض کاشانى، ج 4، ص 241.


29- تاریخ طبرى، ج 6، ص 64 ـ 65/ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 243.


30- تاریخ طبرى، ج 6، ص 52.


31- طبرى، ج 8، ص677/ کامل ابن اثیر، ج4، ص243.


32- طبرى، ج8، ص677 .


33- بحارالانوار، ج45، ص302/ کامل، ج4، 239.


34- طبرى، ج7، ص359.


35- تاریخ طبرى، ج 6، ص 58.


36- تاریخ طبرى، ج 6، ص 58.


37- طبرى، ج 8، ص670.


38- المعجم الکبیر، ج 1، صص 227 و 237؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 449.


39- تاریخ طبرى، ج 6، ص 62.


40- تاریخ طبری، ج 6، صص 66 و 94.


41- بحارالانوار، ج 45، ص 377. 


 


تمام حقوق محفوظ بوده و استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.


http://alef.ir/vdcjoieo.uqehyzsffu.html?89508



تاریخ انتشار : شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۰۵:۴۸
مهدی فراحی

یا مغیث الشیعه:

⭕️صفحه ی دوم : 



🔴یک مجری در شبکه۵ که خانوادگی رفته بودیم یک جمله‌ای به این مضمون گفت: «حالا دعوت می‌کنم از یک طلبه استثنایی با ١٠فرزند.» من هم تا نشستم بعد‌از بسم‌ا… بلافاصله گفتم: «آقای مجری شما چندتا بچه داری؟» گفت: «دوتا.» گفتم: «بسم ا… الرحمن الرحیم. بینندگان عزیز شما آقای مقدم را می‌بینید، یک آدم کاملاً استثنایی.» گفت: «چرا این حرف را می‌زنید؟» گفتم: «تو استثنایی هستی که دو تا بچه داری. چطور شد که وافی که طبیعی زندگی کرد و ٩ فرزند داشت، شد استثنایی، ولی همه مردم که یکی، دو تا دارند شدند عادی؟»


طبیعی زندگی‌کردن یعنی طبق فرمول زندگی‌کردن. در فرمول اسلام سن ازدواج مشخص شده است؛ «یَبلُغُ الحُلُم».


 امام‌صادق علیه السلام می‌فرمایند :

" یکی از وظایف پدر درقبال پسرش این است که وقتی به «یَبلُغُ الحُلُم» رسید یعنی وقتی چهارده، پانزده ساله شد برایش زن بگیرد !


امام سجاد علیه السلام علیه السلام می فرمایند : 

" اگر زن نگرفت و پسر گناه کرد ، گناهش به گردن بابا ست !


⭕️صفحه ی سوم 


🔴 حتی برای سن ازدواج دختر هم کد داده‌اند .


البته من دو تا از دخترهایم را عروس کرده‌ام؛ 

یعنی دو تا جهیزیه داده‌ام. ممکن است خواننده‌ای که این متن را می‌خواند ، بگوید: «حاج‌آقا! شیر نفت و شرکت فلان و…» ولی این‌ها فرافکنی است. فرافکنی نکنیم.

🔴 تقصیرها را تقسیم کنیم.در بحث کثرت نسل : 


🔻 دولت مقصر بوده است.

 🔻روحانیت و حوزه‌ها مقصر بوده‌اند. 🔻همه ما مقصر بوده‌ایم.

 الان رسیده‌ایم به اینجا که وقتی وافی مصاحبه می‌کند می‌گویند ببینید زندگی‌اش چطور است؟! خرجش را از کجا می‌آورد؟!


✅بسم ا… الرحمن الرحیم. بنده محمدمسلم وافی، ٣٢‌ساله‌ام.

 ١٨سال است در حوزه علمیه قم درس می‌خوانم. خداوند متعال ۶ دختر و ۴پسر به بنده داده است. دو تا از دخترهایم ازدواج کرده‌اند. دو تا داماد دارم. یک داماد ١٩ساله و یک داماد ١٧ساله.

 عرض بنده این است که وقتی وارد خانه وافی می‌شوی…. حالا می‌خواهم به سؤال شما برسم. خودم هم این کاره‌ام در مصاحبه. سؤال شما درباره خرج است.


ای ملت! امروز خرج مردم زیاد نیست. بَرج مردم زیاد است.

 بیایید دستتان را بگیرم ببرم در خانه‌های مردم. 

⛔️اصرار بر LCD، 

⛔️اصرار بر گوشی‌های لمسی،

⛔️ اصرار بر اینکه مدرسه را غیرانتفاعی انتخاب کنند؛ 

⛔️بعد باید پول سرویس بدهند؛ 

⛔️بعد باید پول توجیبی بدهند. این‌ها را ما نداریم.



حالا می‌گویند حاج‌آقا، تو که بچه را مدرسه غیرانتفاعی نمی‌فرستی بی‌ادب تربیت نمی‌شود؟ !

یکی از نکاتی که خانواده‌ها توجه ندارند این است که این رفاهی که مردم در اختیار بچه‌هایشان قرار می‌دهند، خودش از عوامل ضدتربیتی است. بیشتر کسانی‌که می‌آیند پیش ما برای مشاوره می‌گویند «حاج‌آقا! ما مشکل داریم.

 تربیت سخت است». می‌پرسم «چند تا بچه دارید؟»، می‌گویند: «دو تا».


خلاصه اینکه مردم برجشان زیاد است.


ما جهیزیه می‌خریم، مردم هم جهیزیه می‌خرند. مطهره‌خانم، دختر اولمان وقتی می‌خواستیم برایش جهیزیه بخریم، رفتیم رسیدیم به چرخ خیاطی، گفت: «من نمی‌خواهم» گفتم: «بابا، ٢٠٠تومن است». گفت: «من خیاطی بلد نیستم.» حالا می‌گویند: «حاج‌آقا، چون دخترت بچه بوده نمی‌فهمیده. بذار ٢٠سالش بشود، بعد می‌فهمد سرش کلاه رفته.» من این را قبول ندارم .


حالا البته یک چیزهایی هم هست که شاید باورتان نشود، اشکالی ندارد بگویم بیایید قم ببینید. ما هنوزم که هنوز است بعد از سال‌ها در قم مستأجریم؛ البته مسکن مهر ثبت‌نام کردیم، ولی حالا داستان دارد…بگذریم.


البته دو سال است احمدی‌نژاد یک آب‌باریکه‌ای برایمان وصل کرده است به‌نام یارانه‌. تیکه‌ای هم که به ما می‌اندازند، این است که «حاج‌آقا! خوش‌به‌حالتان. یارانه خوب می‌گیرید.»


 حالا من هم می‌گویم که دو سال پیش که از یارانه خبری نبود. تازه این دولت هم ممکن است حذفش کند. 

غیر از یارانه، طلبه‌ها حقوق دریافت نمی‌کنند. شهریه مختصری می‌گیرند که بین چهارصد تا چهارصد‌و‌پنجاه تومان متغیر است. بنده مسئول گروه روایت‌گران نور هم هستم. تبلیغ‌های جهادی می‌رویم. در کل این مدتی که مشهد بودیم ٣٠‌مسجد رفتیم، فقط یکی‌شان ٨٠‌تومان داد؛ یعنی می‌خواهم بگویم خبری نیست. چون گروه جهادی هستیم و طلبه باید هم این‌طور باشد.


 این را گفتم که خواننده‌ها نگویند هر منبری که می‌رویم دو میلیون، سه‌ میلیون.


اجازه بدهید من به‌عنوان مخاطب قبول نکنم و دوباره بپرسم که خرجتان را از کجا می‌آورید؟!


البته من خودم دوست دارم که شما نماینده مخالفان باشید. 

این همان قطعه پازلی است که بنده گفتم.


 در پازل ما همه‌چیز باید مدلش اسلامی باشد، حتی اقتصادش، ولی ما خدا را از مدلمان بیرون گذاشته‌ایم.


تا دو دهه اخیر بیشتر خانواده‌ها در کشور ما بیش‌از پنج، شش بچه داشتند، حالا چرا الان آقای وافی به‌خاطر بچه‌هایش به سوژه ویژه رسانه‌ها تبدیل می‌شود؟!


✅برای اینکه ٢٢سال روی پاک‌کن هم نوشتند: «فرزند کمتر، زندگی بهتر».


 سوژه خبری کیلویی چند است؟!

 اتفاقاً من توقع دارم توی جمع‌ها همه من را با لنگ کفش بزنند. مردم می‌گویند: «ما توی دوتاش موندیم»، ولی من چه جوابی می‌دهم؟ می‌گویم: «چون دو تا دارید، توش موندین».

 در اینجا دو تا نظریه وجود دارد؛ یکی اینکه می‌گوید : چون گرفتارم وام می‌گیرم!

 یکی اینکه ما می‌گوییم: چون وام می‌گیری گرفتاری!


مردم همه توی تربیت بچه‌هایشان مانده‌اند. حوزه‌های علمیه هم خوابند. سازمان تبلیغات خواب است.


در دیداری اتفاقی که با آقای رئیس‌جمهور داشتم، به ایشان گفتم: «چرا با وجود تأکید رهبر انقلاب، حتی یک بند برای افزایش نسل در بودجه ٩٣ در نظر گرفته نشده است؟!» 

ایشان گفتند: «چون پول نداشته‌ایم ، نگذاشته‌ایم.» بنده پاسخ دادم: «چون نگذاشته‌اید، پول ندارید" !


⭕️صفحه چهارم : 


🔴همین روزنامه شهرآرای شما خواب است. یک ستون به بنده بدهید من تا ۵٠ قسمت فقط چگونگی تربیت بچه را بنویسم. الان سه‌سال‌و‌نیم است هر هفته، چهارشنبه‌ها ساعت یک‌ربع‌به‌١٠ ت١٠‌صبح در رادیو معارف پخش زنده برنامه دارم. راه‌های ایجاد خودکنترلی در بچه‌ها. ما اعتقاد داریم اگر بچه را خودکنترل بار بیاوریم، مشکلی پیش نمی‌آید. شهرآرا یک ستون به من بدهد، استدلالی و با منبع علمی بحث کنیم؛ احساسی برخورد نکنیم.


من سوژه‌شدن خودم را طبیعی می‌دانم .


 حالا البته یکی از مشکلات این است که تا می‌خواهیم سوژه خبری شویم ،  خانواده می‌ترسند. سخت هم هست. چندین بار این آقای ضیا زنگ زد که برویم ویتامین‌٣، نرفتیم. چون مجری‌اش این‌کاره نبود و خراب می‌کرد؛ البته فیلم زندگی ما را هم که خانم نامداری ساخته، بارها از تلویزیون پخش شده است. همان فیلم هم در جشنواره عمار در بخش روحانیت اول شد .


یک فیلم هم دارم که زندگی ما را در شبکه صدای آمریکا گذاشته‌اند و له کرده‌اند . 

آن‌ها فهمیده‌اند که قضیه چه چیزی است، ولی مسئولان ما خوابند .


مدتی پیش هم از روزنامه آفتاب یزد زنگ زدند. خبرنگارش هی مرتب می‌گفت :


 «حاج‌آقا! چرا اصول‌گراها از زندگی شما حمایت می‌کنند؟ ! » 

گفتم : «چه ربطی به اصول‌گراها دارد؟! »


 سؤالاتش برای ضربه‌فنی بود !


حالا البته شاید برای شما ساده است ؛ چون هیچ‌وقت خانه نیستید ، ولی حتماً سختی‌های زیادی برای همسرتان دارد؟!


اتفاقاً حرف من این است که در خانواده پرجمعیت بار تربیتی تا حد زیادی از روی دوش مادر و پدر برداشته می‌شود . بچه‌ها خودشان، خودشان را بزرگ می‌کنند. الان چون چند روزی به تولد بچه دهم مانده است، خانمم را همراه خودم نمی‌آورم ؛

 ولی تا سه ، چهار ماه پیش با خانمم دوتایی مسافرت می‌رفتیم . بچه‌ها خودشان خانه را می‌چرخانند .


🔸مهدی مسئول خرید است.

🔸 مهدیه مسئول آشپزی است. 

🔻اینکه می‌گویم رؤیا نیست.🔻


 در زندگی‌های پرجمعیت مسئولیت‌ها تقسیم می‌شود.

 حالا مگر چه میهمانی بیاید که خانمم آشپزی کند؛

 البته نه اینکه خاله بازی است؛ بچه‌ها به مرور زمان کارشان را یاد گرفته‌اند.

 در همین مستند «به رنگ زندگی» جایگاه بچه‌ها خوب مشخص شده است.


البته سختی‌هایی هم هست. یکی از سختی‌ها این است که وقتی بچه‌ها مریض می‌شوند، همه با هم مریض می‌شوند. یکهو پنج تا از بچه‌ها با هم مریض می‌شوند.


پنج، شش تا از بچه‌های ما هم بیمه نیستند. البته مجلس اعلام کرد که می‌توانید بیمه کنید، رفتم تأمین اجتماعی، گفتند چون تا حالا بیمه نکرده‌ای، باید ٧٠٠هزار تومان جریمه پرداخت کنی تا بیمه کنیم. 


می‌گویم: «"خودتان" بیمه نکردید ! »


 بدنیست مردم این‌ها را بدانند ؛ که با خودشان فکر نکنند دولت دارد برای هر بچه به ما سکه می‌دهد !


🔴الان پوتین اعلام کرده است که اگر کسی در روسیه بیش‌از چهار تا بچه به‌دنیا بیاورد، تا ١٠‌سال خانه رایگان در اختیارش می‌گذارند .

🔴 مرکل هم گفته است در خانواده‌هایی که بیش‌از چهار بچه دارند، به هر بچه ماهیانه دوهزارو۴٠٠یورو جایزه می‌دهند.

 مسئولان ما هم اعلام کرده‌اند که یوزپلنگ‌های بیابان‌های یزد بیمه هستند ! 

بچه‌های وافی نه ! 

این نگاه‌های کِرمی مسئولان درباره این مسئله است.

برای رسیدگی به فرزندان وقت کم نمی‌آورید ؟ !

"وقت" یک کالا نیست که قابل تقسیم بین فرزندان باشد ؛

 مهم این است که فرزند متوجه شود اگر هم والدین، تنها چند دقیقه برایشان وقت می‌گذارند ، آن "وقت"، "مفید" است .


⭕️صفحه پنجم : 



🔴در روزهای هفته، به‌نوبت به همه بچه‌ها رسیدگی می‌کنیم و تاکنون در این زمینه مشکلی نداشته‌ایم ؛ 

ضمن‌این‌که همه بچه‌ها در رشته‌های مختلف ورزشی، هنری و درسی جزو ممتازهای شهر و استان هستند. 

پدر بچه ها هم هفت،هشت سال است از برترین های حوزه علمیه است.

اگر موافقید برویم سراغ نگاه مردم. آن ها بیشتر چه برخوردهایی با این موضوع دارند؟!

بیشتر حرف‌ها اقتصادی است، ولی متدین‌ها چون خجالت می‌کشند بحث اقتصادی کنند و تا بگویند ؛ "ما"می‌گوییم «خدا روزی می‌دهد»، بیشتر بحث را می‌برند به‌سمت تربیتی.

 اصل حرفشان اقتصادی است، اما بهانه تربیتی می‌آورند .

جواب این دو تا را دادم ؛ 

ولی حرف من این است که باید "طبیعی زندگی کنیم" ؛

🔸 یعنی بفهمیم که مخالفت با زندگی طبیعی برای خودمان ضرر دارد ؛

🔸 بفهمیم که زایمان برای زن خاصیت دارد ؛ 

🔸یعنی بفهمیم وقتی خدا حکیم است !

 می‌توانست زن را طوری خلق کند که پنج سال یک بار فرزند بیاورد .

 یا نه، دستوری دراین‌باره بدهد؛ البته این بحث درون‌دینی است.

جواب علمی و برون دینی اش هم این است که آلمانی‌ها بعد‌از سال‌ها تحقیق، که البته صداوسیمای ما ٢٢‌سال سانسور می‌کرد،

 می‌گویند که زایمان‌های متعدد برای زن فواید دارد.

🔺 چون ما خدا را که قبول نداریم !🔻

 برای همین می‌گویم علمی ثابت شده است ؛ 

یعنی اگر ضرری می داشت باید با آن مواجه می شدیم، 

ولی الان همسرمن کاملا سالم ست .


⭕️صفحه ششم 


🔴حالا شاید با فضایی که درباره فرزندآوری ایجاد شده است، ترکش‌های بیشتری هم از سمت مخالفان به شما می‌خورد.


نه، قبلاً سخت‌تر بود. الان راحت‌تر هستیم. یک زمانی حتی طلبه‌ها طعنه می‌زدند؛ البته الان یک مقدار محیط را تبدیل به محیط بسته کرده‌اند. به‌نظرم این اشتباه است. صداوسیما باید شرایطی را فراهم کند که مخالف حرفش را درباره افزایش نسل بزند؛ یعنی سریع انگ نزنند که طرف درمقابل صحبت رهبری ایستاده است.


یکی از الزماتی که برای فرزندآوری گفتید، ازدواج در سن کم است. با توجه به تجربه ازدواج خود و دو فرزندتان، چگونه می‌شود در سن کم ازدواجی موفق داشت؟

ما در سیستم دیگری ازدواج کردیم، اما اکنون جامعه ما با مدل دیگری ازدواج می‌کند و حتی ازدواج‌های دانشجویی نیز بهنگام نیست؛ چون در خوشبینانه‌ترین حالت، دانشجویان در سن بیش‌از ٢٣سالگی ازدواج کرده و بخش مهمی از لذت‌های زندگی مشترک را از دست می‌دهند.

پدرم می‌گفت: «یا باید مغنی بخوانید یا جبهه بروید یا ١۵سالتان تمام شود که بتوانید ازدواج کنید.» وقتی ١۵ساله شدم، طلبه بودم؛ پدرم فهرستی از دختران فامیل را نشانم داد و به خواستگاری همه آن‌ها رفتیم، اما هیچ‌یک قبول نکردند؛ نه به‌دلیل سن کم من، بلکه به‌خاطر مهریه کم. تاجایی‌که اطلاع دارم، گزینه‌های آن فهرست هنوز هم ازدواج نکرده‌اند.


این‌که ازدواج پسر ١۵ساله برای والدین امروز تعجب‌برانگیز و ناممکن به‌نظر می‌رسد، به‌خاطر این است که با مدل اشتباه بزرگ شده‌اند که فرزندانی مسؤلیت‌پذیر را پرورش نمی‌دهد؛ درحالی‌که در مدل اسلامی، فرزند در هر برهه از زندگی دقیقا می‌داند چه مسؤلیت و برنامه‌ای دارد .

   ✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۰۵:۴۷
مهدی فراحی
🔲🔲 ماجرای نبش قبر حضرت رقیّه(ع) در سال 1242 🔲🔲

◆ ملا محمدهاشم خراسانی (ره) حکایت نبش قبر #حضرت_رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (س) در سال ۱۲۸۰ هجری،را نقل میکند :

◆ جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد بعد از نبش قبر حضرت رقیه (س)، مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد. چون به هوش می‌آمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف می‌کرد😢😢😢

◆می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر می‌خواست.😭😭

🔲⏩ اما حکایت :
قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند.
والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.

صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.

حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.

سیّدابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند
😢سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند،
😭😭هی می‌گفت: «ای وای بر من.. وای بر من.. 😭😭
به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده
ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمی‌کنم، می‌ترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.

سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.😭😭

وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد.
و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید.
دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.
آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.

این قضیه در سال 1242 هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
«فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب»
« آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»😭😭

پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند

این موضوع پیش از این به صورت روضه‌خوانی از سوی حجت‌الاسلام سید حسین مؤمنی و حجت‌الاسلام سید عبدالله فاطمی‌نیا، در حرم مطهر امام رضا(ع) خوانده شده و مورد تأیید علما نیز قرار گرفته است.

📚 منابع روایت؛
منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸.
اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦.
مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸.
تراجم اعلام النساء، جلد ۲،
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۰۵:۴۴
مهدی فراحی

یک شکارچی، پرنده‌ای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ وقت سیر نشده‌ای. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی‌شوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو می‌دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می‌دهم. اگر آزادم کنی پند دوم را وقتی که روی بام خانه‌ات بنشینم به تو می‌دهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم. مرد قبول کرد. پرنده گفت:


پند اول اینکه:  سخن محال را از کسی باور مکن.


مرد بلافاصله او را آزاد کرد. پرنده بر سر بام نشست..

 

گفت پند دوم اینکه: هرگز غم گذشته را مخور.برچیزی که از دست دادی حسرت مخور.


پرنده روی شاخ درخت پرید و گفت : ای بزرگوار! در شکم من یک مروارید گرانبها به وزن ده درم هست. ولی متاسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود. و گرنه با آن ثروتمند و خوشبخت می‌شدی.

 

مرد شگارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و ناله‌اش بلند شد.

 

پرنده با خنده به او گفت: مگر تو را نصیحت نکردم که بر گذشته افسوس نخور؟ یا پند مرا نفهمیدی یا کر هستی؟

 

پند دوم این بود که سخن ناممکن را باور نکنی. ای ساده لوح ! همه وزن من سه درم بیشتر نیست، چگونه ممکن است که یک مروارید ده درمی در شکم من باشد؟

 

مرد به خود آمد و گفت ای پرنده دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست. پند سوم را هم به من بگو.


پرنده گفت : آیا به آن دو پند عمل کردی که پند سوم را هم بگویم.


✨پند گفتن با نادان خواب‌آلود مانند بذر پاشیدن در زمین شوره‌زار است.


💠 حکایت

📘 برگرفته از مثنوی معنوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۵ ، ۱۴:۴۴
مهدی فراحی
🎾نحوه گرفتن تلخی آب لیمو تازه 🎾
تاریخ:95/7/4
شماره:31356

🍋✍ چون اکثرا بصورت ماشینی و با دستگاه آب گرفته میشه و دیگه خانما سنتی اینکارو انجام نمیدن هسته های،لیمو هم کمی له میشه و باعث تلخی آبلیمو میشه

👈 برای رفع این مشکل بعداز گرفتن آب لیمو دو تا سه عدد هویج بستگی بمیزان آبلیمو داره. برای15 کیلو لیمو 4 عدد هویج متوسط پوست کنده درسته بندازید تو لیمو 24 ساعت بمونه بعد صاف کنید، هویجها تلخی آب لیمو رو بخودش میگیره و بعد از صاف کردن آبلیمو میتونید گوشت لیمو رو برای خورشتها استفاده کنید بدون اینکه نگران تلخیش باشید


🍋✍ ضمنا برای اینکه آبلیمو تا سال آینده یا بیشتر رنگش کدر یا سیاه نشه حتما تو جای تاریک نگهداری بشه روی شیشه های آبلیمو مشماع مشکی بکشید رنگش عالی می مونه.

🍋✍ نکته آخر هیچ موقع آبلیمو و آبغوره و آب نارنج......و کلا ترشیجات رو تو ظرف یا بطریهای پلاستیکی نریزید چون ترشی آنها باعث اکسیده شدن ظروف و سمی شدن اونا میشه.

منبع:کانال طب سنتی
💥کانال رسمی استادطالقانی👇🏻
tlgrm.me/ostadtaleghani
💥سایت رسمی استادطالقانی👇🏻
www.ehyayetebeslami.com
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۵ ، ۱۴:۴۱
مهدی فراحی
نکات مهم و مفید سلامتی از جناب دکتر حاتمى

- داغی کف پا:کسانی که کف پای آنها داغ می‎‎‎شود، سه روز چای نخورند و به جای آن به روش صحیح آب بنوشن .

- پوکی استخوان از زانو درد شروع می‎‎‎شود.

- کلسیم را با فسفر مصرف کنید، مثلا پنیر با گردو.

- پنیر را در شب استفاده کنید نه صبح.

- به جای پنیر پاستوریزه، از پنیر محلی که مطمئن است ، استفاده نمایید.

- برای بالارفتن ضریب هوشی بچه‎‎‎ها درشب امتحان پنیر باگردو به همراه نعنا یا پونه و پیاز بدهید.

- همیشه در شب، در تاریکی مطلق بخوابید و از چراغ خواب استفاده نکنید.

- کسانی که پوستی تیره و جوش صورت دارند ،با غذا پیاز بخورند.

- پیاز دارای گوگرد است و باعث رقیق شدن خون و افزایش هوش می‎‎‎شود.

- کسانی که دچار افسردگی می‎‎‎شوند، به هیچ وجه عدس نخورند.

- سوسیس و کالباس باعث افسردگی و پریشانی در خواب می‎‎‎شود.

- خوردن زیاد کشک باعث خرابی پوست می‎‎‎شود.

- برای جلوگیری از ریزش مو و برای داشتن پوستی سالم و شاداب،شیر بادام بنوشید. شیر بادام محتوی مغز بادام، آب و عسل می‎‎‎باشد.

- برای سه عضو بدن هیچگاه دارو استفاده نکنید: چشم،گوش و بینی.
😡آیا میدانستید که شکر عامل اصلی پوکی استخوان است؟

😡آیا میدانستید که وحشتناکترین بیماری قرن یعنی آلزایمر که با حواس پرتی های کوچک شروع می شود بر اثر مصرف شکر بوجود می آید. این به آن معناست که تا ۲۵ سال دیگر نیمی از جمعیت میانسال کره زمین آلزایمر خواهند داشت و مرگ زجرآوری در انتظارشان است ؟

😡آیا میدانستید که عامل اصلی افسردگی شکر است. مردم عامی تصور می کنند با خوردن چیزی شیرین روحیه شان شاد خواهد شد در حالیکه کاملا بر عکس است. شادی حاصل از خوردن شیرینی به خاطر اعتیادی است که به آن دارید و با خوردن آن آرامش می یابید اما در روحیه و امواج مغزی شما اثر متضاد دارد ؟

😡آیا میدانستید که شکر سبب بی حوصلگی است و کسانی که شکر مصرف می کنند به هیچ عنوان میلی به ورزش کردن و فعالیت های بدنی ندارند ؟

😡آیا میدانستید که شکر امواج مغزی دلتا- آلفا و تتا را زیاد می کند که در نتیجه این افزایش قدرت تمرکز و تصمیم گیری در انسان از بین می رود ؟

😡آیا میدانستید که سردردهای بی موقع و بی دلیل و میگرن بر اثر مصرف چیزهای شیرین است ؟

😡آیا میدانستید که شکر ریسک بسته شدن رگهای خونی را زیاد می کند ؟

😡آیا میدانستید که شکر جذب بدن نمی شود و در کبد باقی میماند؟
😡 داشتن آسپیرین در منزل همیشه مهّم است
+
چرا باید آسپیرین را در کنار خود داشته باشید؟
در باره حمله قلبی علاوه بر احساس درد در بازوی چپ،
علایم دیگری برای حملهً قلبی وجود دارند
درد شدید در چانه ،
حالت تهوّع وتعریق زیاد
نیز باید مورد توجّه قرار گیرد
توجّه:
ممکن است در زمان حملهً قلبی هیچ دردی در قفسهً سینه احساس نشود حدود 60% افراد که در خواب دچار حملهً قلبی شده اند
هرگز بیدار نشده اند
هرچنداگرچنین اتفاقی رخ دهد ممکن است درد قفسهً سینه فرد را از خواب عمیق بیدار کند دراینصورت بلافاصله دو عدد آسپیرین را در دهان خود حل کرده و بامقداری آب آنرا ببلعید سپس به یکی از همسایگان و یا یکی از بستگان که محل سکونتش در فاصله بسیار نزدیک از شماست تلفن کرده و بگویید دچار حمله قلبی شده و دو عدد آسپیرین مصرف کرده اید
روی یک صندلی دسته داریا مبل بنشینید ومنتظر ورود آنها باشید و…..
DO NOT LIE DOWN!!!
درازنکشید!!!
بقول یک پزشک متخصّص قلب
اگراین پیام را برای ده نفر بفرستید ممکن است جان یک نفر را نجات دهید.
من این اطّلاعات را به دیگران داده ام
شما چطور؟
این پیام را فوروارد کنید:
ممکن است جان ها را نجات دهد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۵ ، ۱۲:۵۲
مهدی فراحی
طبیب ها 💯:
🔴قرص آهن خانگی

مخلوط سه شیره شما را از کم خونی و عارضه های قرص های آهن شیمیایی نجات می دهد.

✅شیره انگور
✅شیره خرما
✅شیره توت

مخلوط سه شیره به جای قرص آهن:
این سه شیره را به اندازه مساوی در یک شیشه مخلوط کرده و در داخل یخچال نگهداری کنید.

این مخلوط تا مدت زیادی ماندگاری دارد.

این معجون مقوی رو هر 8 ساعت یکبار مصرف کنید.

برای بچه ها یک قاشق مرباخوری و برای بزرگترها یک قاشق غذاخوری
___________
🔴این مخلوط یک معجون فوق‌العاده برای درمان کم خونی، بی حالی و بی حسی بدن و درمان تیروئید استفاده میشود.

اگر دائم حال خواب آلودگی دارید حتما استفاده کنید.
🔴 چاق کننده نیست.
_______
کانال طبیب ها (طب سنتی ، اسلامی)
@tabibha 💯
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۶:۳۸
مهدی فراحی
حالا که قرار است کنگره آمریکا طرحی را به تصویب برساند که بر اساس آن دارایی های مقامات ایران افشا شود به گمانم بهتر است که خود مقامات محترم پیش دستی نموده و با ذکر جزییات، دارایی های خارجی خود و منبع آن و راه های هزینه آنرا اطلاع رسانی کنند.
نکته جالب اینجاست که وقتی آدم با این خبر مواجه می شود با خود می گوید مگر اعضای محترم {...} و یا اعضای {...} و مقامات {...} اصلا حساب های بانکی و دارایی در خارج کشور دارند که بخواهد در این زمینه افشاگری انجام شود!؟ اما بعد که مخالفت اوباما و برخی دیگر از مقامات آمریکایی را با این طرح می شنود که این اقدام را زیانبار قلمداد می کنند (تا حدی که وعده وتوی آنرا می دهد) می اندیشد که نه خیر، ظاهرا آن تصور ابتدایی از اساس باطل بوده و وجود حساب و دارایی در خارج کشور غیرقابل کتمان است.
بیخود نبود که بسیاری از این عزیزان بابت تحریمهای بانکی اینقدر دلخور بوده و برای رفع تحریمها، تاسیسات هسته ای را بتون کردند!

اجرکم عندالله
خسته نباشی دلاور!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۶:۳۵
مهدی فراحی
یعسوب الدین یکی از القاب زیبای حضرت امیرالمؤمنین "علیه السلام" است✨

🌹آیا می دانید یعسوب به چه معناست؟


👈عرب به فرمانده زنبورهای عسل یعسوب می گوید

🌹هنگامی که زنبورهای کارگر گل ها را برای درست کردن عسل می مکند و به کندو باز می گردند، ابتدا مورد بازرسی قرار میگیرند

🌹بدین صورت که فرمانده زنبورها (یعسوب) در جلوی در کندو می ایستد. آن گاه زنبورها را می بوید و هر زنبوری که بر روی گل بدبو نشسته باشد و توشه بدبو به همراه داشته باشد حق ورود به کندو را ندارد،
🌹بلکه مورد تهاجم زنبورهای نگهبان قرار می گیرد و اگر موفق به فرار نشود لاشه او مورد عبرت سایر زنبورها خواهد شد.

💞آری حضرت امیرالمؤمنین "علیه السلام" در روز قیامت بر در بهشت می ایستد و هر کسی را که بویی از ولایت آن حضرت نداشته باشد از ورود به بهشت محروم می نماید.💞

📚منابع:

📗 بحارالانوار، ج 26، ص 154
📘 غررالحکم، ص 118
📙 تفسیر عیاشی، ج 2، ص 17.

هر روز با داستانی پند آموز همراه ما باشید
@dastanquran 
برای ترویج فرهنگ دینی لطفا به اشتراک بگذارید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۰۵
مهدی فراحی

احکام_نجاسات 


1⃣ بول و غائط:


✔ادرار و مدفوع انسان و تمام حیوانات حرام گوشت که خون جهنده دارند مثل گربه و روباه 👈 نجس است.


✔ادرار و مدفوع حیوانات حلال گوشت (مثل گاو و گوسفند) و حیواناتی که خون جهنده ندارند ( مثل مار ، ماهی ، مارمولک و سوسک) 👈 پاک است.


✔ادرار و مدفوع حیواناتی که گوشت آنها مکروه است مانند اسب و الاغ 👈 پاک است.


✔فضله ای که معلوم نیست از حیوان خون جهنده دار است یا عیر آن (مثلا معلوم نباشد که از موش است یا سوسک) 👈 پاک است.



〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰


               🌿منتشر کنید🌿

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۲۲
مهدی فراحی