۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۶
مرغ غذا دهنده
««مرغی که مردی را غذا می داد»»
*سلطانى بر سفره نشست بود که مرغى آمد مرغ بریان سلطان را برداشت و رفت
*سلطان، با لشکری به دنبال مرغ تا او را شکار کنند.
*مرغ پشت کوهى رفت، سلطان بالاى کوه رفت و دید، مردى را به چهار میخ کشیده اند
*مرغ با منقار و چنگال خود گوشت را پاره می کرد و در دهان مرد مى گذاشت، و پس از غذا با منقارش آب در دهانش ریخت.
*همراهان سلطان مرد نجات داده و از حالش پرسیدند؟
*گفت: تاجرى بودم، که دزدان اموالم را گرفتند و مرا در اینجا بستند،
*این مرغ روزى دو مرتبه مرا آب و غذا می داد
*پادشاه متنبه شد و ترک سلطنت کرد و در گوشه اى مشغول عبادت شد.
http://link.yamojir.com/sh-link-show.php?id=264