با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
واقعیت کتابسوزی در کتابخانه های ایران و مصر توسط مسلمانان

نویسنده: دانا مهرنوس

اولین مورخی که روایت سوزانده شدن کتابخانه اسکندریه مصر را در کتاب خود نگاشته است عبداللطیف بغدادی[1] متوفی 629هجری می باشد، و سپس معاصر وی به نام ابن القفطی[2] متوفی646 هجری و ابوالفرج ملطی[3] متوفی 685هجری نیز این روایت را ذکر کرده اند.

 

اسکندریه در دوره خلافت عمر بن خطاب توسط عمرو بن عاص فتح گردید اما در دوره خلافت عثمان بن عفان در سال 25هجری نیز دوباره فتح شد.[4] 

 

 اگر به دقت به مسئله بنگریم متوجه خواهیم شد که این روایت را تا قرن هفتم هیچ کس در هیچ کتابی ذکر نکرده است و بعد از 600 سال عبداللطیف بغدادی این روایت را بدون آنکه به منبعی ارجاع دهد در کتاب خویش آورده است. و به تبع او ابن قفطی نیز آن را ذکر کرده است، اما روایت ابوالفرج ملطی در کتاب تاریخ مختصرالدول؛ به قول دکتر زرین کوب ابن عبری ( ابوالفرج ملطی ) که در مختصرالدول عربی آن را نقل می کند ظاهرا خودش آنقدر به صحت آن اعتماد نداشته است تا در تاریخ سریانی خویش هم آن را تکرار کند.[5]

 

در علم تاریخ نیز روایت واقعه ای بدون ذکر منبع هیچ گونه ارزشی ندارد برای مثال اگر کسی بخواهد در مورد حمله مغول به ایران کتابی بنویسد باید از منابع معتبر دوره مغول استفاده کند. آیا او میتواند از خود چیزی بگوید؟ آیا او می تواند روایتی را بنویسد که هیچ مورخی از دوره مغول تاکنون ننوشته است؟ مثلا بنویسد: غازان خان مصر را فتح کرد و مردمانش را نیز قتل عام نمود؟ اگر این را بنویسد هیچکس چنین مطلبی را باور نخواهد کرد چرا که هیچ مورخی این رویداد را ذکر نکرده است و حتی برخلافش طبق منابع می نویسند غازان خان نتوانست مصر را فتح کند و نتیجه می گیرند که این روایت غیر قابل قبول می باشد.

 

نمونه این روایات در تاریخ بسیارند که محقق در نوشتن آنها باید بسیار موشکافانه عمل کند.

 

روایت سوزاندن کتابهای کتابخانۀ اسکندریه نیز از روایات خود ساختگی مورخان مذکور است چرا که هیچ یک از مورخان ششصد سال قبل از عبداللطیف بغدادی همچون واقدی متوفی 207 هـ. و خلیفه بن خیاط متوفی240هـ. و ابن عبدالحکم متوفی 257هـ و بلاذری متوفای 279هـ و طبری متوفی 310هـ و مورخان بیشمار دیگری، ذکری از آن به میان نیاورده اند. قطعا اگر چنین رخ دادی اتفاق می افتاد از دیدگان ابن عبد الحکم که کتاب فتوح مصر و مغرب[6] را نوشته است پنهان نمی ماند، علاوه بر این مورخان بزرگی همچون یاقوت حموی متوفی 626هـ ، عزالدین ابن اثیرمتوفی 630هـ،‌ ابن خلکان متوفی 681هـ، زکریای قزوینی متوفی 682هـ و غیره که معاصر آنان بوده اند این روایت را در کتبشان ذکر نکرده اند حتی مورخانِ بعد از ((عبداللطیف، ابن قفطی و ملطی )) همچون شهاب الدین نویری متوفی 733هـ ، ابن کثیر متوفی 774 هـ ، ابن بطوطه متوفی 779 هـ ، ابن خلدون متوفی 808هـ ، مقریزی متوفى 845هـ و جلال الدین السیوطی متوفى 911هـ از آوردن چنین روایتی خودداری کرده اند.

 

دکتر حسن ابراهیم حسن در رد این روایت می نویسد:

 

1- روایت عبداللطیف و ابن قفطی و ابوالفرج شش قرن بعد نقل شده که اگر قصه کتاب سوزی رخ داده بود محققا دو مورخ معروف که قرنها پیش از آنها حوادث فتح مصر را نوشته اند یعنی اوتیخا که به سال 228هجری وفات یافته و یوحنا اسقف نیقوس که نوشته هایشان بهترین منبع تاریخ مصر است از یاد آن غفلت نمی کردند.

 

2- کتابخانه اسکندریه دو بار دچار حریق شد یک بار در تاریخ 48پیش از میلاد بود که پلوتارک درباره آن می نویسد:" نزدیک بود دشمنان بر کشتیهای ژول سزار تسلط یابند و ناچار شد آنها را به کمک آتش دفع کند. آتش از حوضها زبانه کشید و کتابخانه را بسوخت" مورخان دیگر نیز این حادثه را نقل کرده اند بنابر این کتابخانه بزرگ اسکندریه 48 سال پیش از مسیح دستخوش حریق شده بود. حریق دوم کتابخانه به دوران قیصر تیود و سپس به سال 391 مسیحی رخ داده است.

 

3- اورانیوس که در اوایل قرن پنجم میلادی به اسکندریه رفته و کتابخانه آن شهر را دیده که از کتاب خالی بوده و گفته وی نشان می دهد که مدتها پیش از تسلط عرب کتابخانه اسکندریه محو شده و کتابهایی که از دوران بطلمیوسیان در کتابخانه اسکندریه بوده در اواخر قرن چهارم میلادی، ببعد وجود نداشته است. محقق است که مصر پیش از فتح اسلام در زمینه زراعت و صنعت و معرفت دچار انحطاط بود و بعید می نماید که کسانی بفکر تجدید کتابخانه قدیمی افتاده باشند.

 

4- محقق است که مسیحیان معبد سراییس را سوزانده اند و احتمال میتوان داد که آتش از معبد مذکور به کتابخانه سرایت کرده و کتابهای آن را سوزانیده است.

 

5- در آثار قرن پنجم و ششم و هفتم میلادی نامی از کتابخانه اسکندریه برده نمی شود.[7]

 

بعد از تسلط صفویان در ایران و ضدیت با خلیفه دوم- عمر بن خطاب- این افسانه بهتر توانست در اذهان و کتب مورخین متعصب جای گیرد، تعصبات مذهبی مورخینی همچون قاضى احمد تتوى، آصف خان قزوینى در دوره صفوی باعث شده است که در کتاب خود به نام تاریخ الفی دروغی را بنویسند که اگر محقق هوشیار نباشد در نقل مطالب خویش دچار اشتباهی جبران ناپذیر خواهد شد و مردمانی را نیز به گمراهی خواهد کشاند؛ نویسندگان تاریخ الفی همان روایت تحریق کتابهای کتابخانه اسکندریه را آورده اند[8] اما برای آنکه بگویند این روایت متاخر نیست و ششصد سال از واقعه دروغین نگذشته به دروغ آن را به کتاب طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی متوفی462 هـ نسبت داده اند در حالی که برای همگان آشکار است که قاضی صاعد این روایت دروغین را ننوشته است؛[9] و اضافاتی را نیز بر روایت افزوده است که محقق با خواندن آن به بی ارزش بودن و نامعتبر بودن تاریخ الفی آگاهی می یابد؛ وی می نویسد: «چون این خبر به امیر المؤمنین على، علیه السّلام، رسید فاروق را منع فرمود و گفت: آنچه در آن کتاب است موافق قرآن است، امّا قرآن مجملى است که هرکس از وى استنباط آن علوم نمى تواند نمود؛ و بر تقدیر آنکه آنچه در آن کتب باشد مخالف قرآن باشد، سوختن آن روا نیست؛ چه، شاید که مشتمل بر شرایع و نوامیس ماتقدّم باشد و سوختن شرایع ماتقدّم به هیچ وجه جایز نیست. امّا این سخن پیش فاروق هیچ فایده نکرد»[10]. اینان بر اساس تعصب خود و نیز بر قصد آنکه ذکر خیری از علی بن ابیطالب کرده باشند این روایت دروغ را ساخته و پرداخته اند.

 

معاصر آنان نیز به نام  قاضى احمد بن محمد غفارى کاشانى که کتابش، تاریخ نگارستان را به نام شاه طهماسب اول صفوی نوشته است همین روایت را آورده است[11] و دیگر ننوشته است از چه منبعی آن را نقل کرده است اما وی روایت علی بن ابی طالب را همچون تاریخ الفی بر آن نیفزوده است.

 

در دوره قاجار نیز محمد حسن خان اعتماد السلطنه در کتاب تاریخ منتظم ناصری که آن را به ناصر الدین شاه قاجار تقدیم کرده است روایت سوزاندن کتابها را ذکر کرده است اما باز متاسفانه برای آنکه خوانندگان مطلب همچنان ناآگاه بمانند به هیچ منبعی ارجاع نمی دهد. در واقع او می داند که 600 سال بعد از فتح اسکندریه چنین روایتی را ساخته اند، با ذکر نکردن منبع و توضیح ندادن آن قصد عوام فریبی را دارد و این نشان از نبودن وجدان تاریخی وی در نقل روایات می باشد.

 

عبدالله مستوفی نیز که در دوره قاجار و پهلوی زیسته، علاوه بر اینکه تعصبات مذهبی در وی، هیچ راه نفوذی برای دیدن رای دیگران باقی نذاشته بود، در دوره ای زندگی میکرد که تعصبات ملی گرایانه نیز در اوج خود بود. وی این روایت را به گونه ای ذکر میکند که متأسفانه هیچ مورخ و محققی تا آن زمان اینگونه ننوشته است، اراجیف و دروغهای شرم آور و از خود ساخته ای که در حق خلیفه دوم نوشته و او را به اسکندر مقدونی، چنگیزخان مغول، و ابوجهل تشبیه کرده است و حتی پا فراتر نهاده ابوجهل را بر خلیفه مسلمین ترجیح داده است.[12]

 

محققان دیگری در دوره پهلوی متاثر از جو ملی گرایی افراطی حاکم در آن زمان، همچون ذبیح الله صفا[13] و مرتضی راوندی[14] نتوانستند پرده تاریک تعصب را از دیدگان خود بردارند و این روایت را با حالتی که مثلا ابراز تأسف کرده ذکر کرده اند و ارزش کتاب خود را پایین آورده اند.کسی چون ذبیح الله صفا حتی با دادن ارجاع که از قفطی استفاده کرده است بدون هیچ توضیح دیگری که قفطی در چه سالی زیسته است و چند قرن بعد از حادثه دروغین بوده است بیشتر توانسته است ذهن خوانندگان را پر از اوهام نماید چرا که خوانندگان از کجا در مورد قفطی بدانند به خیال اینکه چون ذبیح الله صفا به وی ارجاع داده است پس روایت درستی می باشد این وظیفه علمی و تاریخی ذبیح الله صفا بود که تعصب مانع از ارائه آن شده است.

 

 متأسفانه کسانی که علم تاریخ را داستانهایی چند می دانند سخت در اشتباهند، تاریخ علمی است که اگر به درستی بررسی و تحقیق نشود مردمان بیشماری را به دام گمراهی خواهد افکند. چرا که متعصبانی همچون عبدالله مستوفی، تتوى و آصف خان قزوینى در تاریخ کم نیستند و عوام مردم نیز از کجا بدانند اینان کیستند، کدام روایت راست و کدام دروغ می باشد، عوام به خیال آنکه کتاب فلان کس تاریخی می باشد می پندارند هر چه در آن است درست می باشد.

 

رد شبهه سوزاندن کتابهای کتابخانه ایران به فرمان عمر بن خطاب:

 

اولین کسی که در تاریخ روایت سوزاندن و در آب انداختن کتابها را در ایران توسط سعد بن ابی وقاص نوشت، ابن خلدون متوفی 808هـ. می باشد و بعد از او حاجی خلیفه متوفی  1067هـ بود.[15] اگر روایت عبداللطیف 600 سال بعد از فتح اسکندریه نوشته شده، روایت ابن خلدون حدود 750 سال بعد از فتح ایران نوشته شده است یعنی تا هفت قرن و نیم هیچ مورخی در هیچ کتابی سخنی از آن نیاورده است و متاسفانه ابن خلدون همچون بعضی اشتباهات دیگرش که به عنوان مثال در سخن از فتوحات اسلامی در فتح "ایذج" هم به جای شهر ایذج شهر "آمِد" را نوشته است و باعث شده که خانم فائزه محمد عزت در پایان نامه خویش به نام "الکورد فی اقلیم الجزیره و شهرزور فی صدر الاسلام من 16 الی 132هـ" اشتباهی بزرگ را در مورد فتح آمِد مرتکب شود به طوری که حتی در نتیجه پایان نامه خویش نیز بدان استناد کرده است.[16] ابن خلدون با درج این روایت غیر مستند کتابسوزی، بسیاری از کسان را گمراه و آتش تعصب و کینه را در وجود کسانی چون عبدالله مستوفی[17]، مرتضی راوندی[18]، و ذبیح الله صفا[19] شعله ور ساخت. اگر چه عبدالحسین زرین کوب در دو قرن سکوت به آن استناد کرده است اما خود 6سال بعد از چاپ اول کتابش در مقدمه چاپ دوم در مورد تعصب خویش چنین میگوید: «نمی دانم از خامی یا تعصب، نتوانسته بودم به عیب و گناه و شکست ایران به درست اعتراف کنم. در آن روزگاران، چنان از شور و حماسه لبریز بودم که هر چه پاک و حق و مینوی بود از آن ایران می دانستم و هرچه را از آن ایران- ایران باستانی می گویم- نبود، زشت و پست و نادرست می شمردم.[20] وی بعدها با نوشتن کتاب کارنامه اسلام افسانه کتاب سوزی مسلمین را به طور کلی رد کرد. [21] حسن ابراهیم حسن[22] و … نیز این روایت را رد کرده اند.

 

شایسته است که نظرات سه تن از استادان مشهور به نقل از وبلاگ دژنبشت  ذکر گردد:

 

دکتر فرانز رزنتال، استاد دانشگاه ییل در ذیل جمله نقل شده توسط ابن خلدون در پاورقی این کتاب گفته ابن خلدون را که خلیفه دوم دستور به سوزاندن کتاب‌های ایرانیان داد، را کپی‌ برداری از "افسانه مشهور" سوزاندن کتابخانه اسکندریه توسط مسلمانان می‌‌داند.[23]

 

کلی ترامبل، نویسنده کتاب "کتابخانه اسکندریه" بر این باور است که اکثر دانشوران امروزی داستان تخریب کتابخانه اسکندریه به دست مسلمانان را نامعتبر می‌‌دانند.[24]

 

دکتر برنارد لوییس، استاد دانشگاه پرینستون، در مقاله‌ای دلایل خود را بر جعلی بودن کتابسوزی اسکندریه مصر توسط اعراب ارائه می‌‌کند و به ریشه یابی‌ به وجود آمدن چنین ادعائی می‌‌پردازد. او با اشاره به شباهت روایت ابن خلدون در دستور عمر به سوزاندن کتاب‌های ایرانیان با دستوری که از وی در سوزاندن کتابخانه اسکندریه نقل می‌‌شود نتیجه می‌‌گیرد که این هر دو ادعا از جنس باور‌های عامیانه هستند.[25]

 

 

 

به امید روزی که محققین و سال نگاران در نوشته های خویش هر نوع تعصبی را به کنار نهند. و با ذهنی باز و بدور از هر نوع دشمنی به باز سازی وقایع بپردازند.

 

 

 

 

 

[1] – عبد اللطیف بن یوسف البغدادی، الإفادة والاعتبار فی الأمور المشاهدة والحوادث المعاینة بأرض مصر، مطبعة وادی النیل، الطبعة: الأولى، 1286 هـ . ص28.

 

[2] – جمال الدین علی القفطی، أخبار العلماء بأخیار الحکماء، المحقق:إبراهیم شمس الدین، دار الکتب العلمیة، بیروت – لبنان، الطبعة: الأولى 1426 هـ – 2005 م، ص265-266.

 

[3] – نگاه کنید به تاریخ سیاسی اسلام ، حسن ابراهیم حسن، ترجمه ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ ششم 1366، ص 275.

 

[4] – نگاه کنید به عبد الرحمن بن عبد الله بن عبد الحکم المتوفى(المتوفی 257هـ)، فتوح مصر والمغرب، مکتبة الثقافة الدینیة، 1415 هـ ،ص205و  أحمد بن یحیى البَلَاذُری (المتوفى: 279هـ)، فتوح البلدان، دار ومکتبة الهلال- بیروت 1988 م، ص 217- 221.

 

[5] – عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، تهران: انتشارات امیر کبیر، 2535ص 43.

 

[6] – نگاه کنید به : عبد الرحمن بن عبد الله بن عبد الحکم، فتوح مصر والمغرب، بی جا : مکتبة الثقافة الدینیة، 1415 هـ.

 

[7] – تاریخ سیاسی اسلام،ص 279- 280.

 

[8] – قاضى احمد تتوى، آصف خان قزوینى، تاریخ الفی، تحقیق غلام رضا طباطبایى مجد، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران: چاپ اول 1382ش،  ج 3، ص: 2121- 2122.

 

[9] – نگاه کنید به : صاعد بن احمد بن صاعد اندلسی، نشره و ذیله بالحواشی و اردفه بالروایات والفهارس الاب لویس شیخو یسوعی، مطبعه الکاثولیکیه للاباء الیسوعیین، بیروت 1912.

 

[10] – تاریخ الفی ، ج 3، ص: 2122.

 

[11] – قاضى احمد بن محمد غفارى کاشانى، تاریخ نگارستان، تحقیق مرتضى مدرس گیلانى، تهران :کتابفروشى حافظ، چاپ اول، 1414ق. ص: 207.

 

[12] – عبدالله مستوفى، شرح زندگانى من، تهران: چاپ پنجم 1384ش. ج 1، ص 322- 324.

 

[13] – ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: انتشارات فردوس، چاپ هشتم1378ش، ج 1، ص: 88.

 

[14] – تاریخ اجتماعى ایران، مرتضی راوندی، تهران: انتشارات نگاه1382ش، ج 2، ص: 50.

 

[15] – مصطفى بن عبد الله کاتب جلبی القسطنطینی المشهور باسم حاجی خلیفة أو الحاج خلیفة، کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون، مکتبة المثنى – بغداد (وصورتها عدة دور لبنانیة، بنفس ترقیم صفحاتها، مثل: دار إحیاء التراث العربی، ودار العلوم الحدیثة، ودار الکتب العلمیة)1941م، ج1،ص680.

 

[16] – فائزه محمد عزت، الکورد فی اقلیم الجزیره و شهرزور فی صدر الاسلام من 16 الی 132هـ ، جامعه الصلاح الدین، 1412ق|1991م. ص 94- 137.

 

[17] – شرح زندگانى من، ج 1، ص 324 .

 

[18] – تاریخ اجتماعى ایران، ج 2، ص 51.

 

[19] – تاریخ ادبیات در ایران، ج 1، ص 89.

 

[20] – عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، 1380ش، ص19-20.

 

[21] – کارنامه اسلام، ص 42-43.

 

[22] – تاریخ سیاسی اسلام، ص 276.

 

[23] – The Muqaddimah, an introduction to history By Ibn Khaldun, translated by Franz Rosenthal, p. 373

 

[24] – Kelly Trumble, The Library of Alexandria, Robina MacIntyre Marshall, p. 51

 

[25] – Lewis, Bernard. “The Vanished Library”. The New York Review of Books. 37(14). 27September 1990



لینک مطلب

http://eslahe.com/3445/%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D9%88%D8%B2%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۷
مهدی فراحی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی