داستانی که تکرار نخواهد شد
لطفا متن رو کامل بخونین، یه داستان تاریخی و پندآموزه اما نه برای سالهای خیلی دور!!!
در چندین سال پیش تو این کشور همسایمون یه دیکتاتوری حکومت میکرد به اسم صدام حسین. اون باما چیکار کردو ما چه جوابی بهش دادیم بماند.
این جناب صدام بعد از جنگ باما یوهو رم کرد و دیگه مثل سابق به حرف ارباباش گوش ندادو کار خودشو کرد تا اینکه ارباب بزرگه، آمریکا (البته به خیال خودشون) گفت میخایم به عراق حمله کنیم، صدامم که نقطه ضعف ارباباشو میدونست گفت مام اسرائیل رو موشک بارون و نابود میکنیم.اینم بگم اون موقع صدام موشکهایی رو داشت که اسم کوچیک خودش یعنی حسین رو روی اونها گذاشته بود و تمام اسرائیل رو میتونست با اونا بزنه.
ارباباش گفتن باشه باشه حله کاریت نداریم!!!
چند وقت بعد جناب بوش یوهو اومد تو تلوزیونو گفت صدام بمب اتم داره و داره نیروگاه میسازه برا ساخت بیشتر بمب و ازین داستانا.
صدامم گفت ما نداریمو ازون داستانا.
اما نتیجه این داری ندارم این شد که توی یه سری مذاکرات صدام یه پرتکل امضا کرد که به ماموران(جاسوسان) آژانس اجازه هر نوع بازرسی از هرجا و مکانی و هرنوع مصاحبه ای با هر کس و ناکسی رو داد.
مامورام ریختن و هرجا رو که تونستن، دنبال بمب و خرتو پرتای اتمی گشتن حتی تو پادگانارو!!!
بعدم شروع کردن به مصاحبه. بعد دبه دراوردن که اینجا بعضیا میترسن مصاحبه کنن چون صدام میخوردتشون و باید برن تو اروپا باهاشون مصاحبه بشه اما اگه اونا برن صدام خانوادشونو میخوره پس باید خاندانی ببریمشون. (به عبارتی خانواده مصاحبه شونده چه تو عراق چه تو اروپا حکم گروگانو داشتن برا تحت فشار قراردادن طرف)
خلاصه تو این کشو قوس بازرسی و مصاحبه ها بود که نفهمیدیم چیشد یوهو دعوا شد و مامورای آژانس قهر کردن رفتن خونشون!!! (به عبارت بهتر کارشون تموم شد و زدن بیرون) تو همین گیرو دار دوباره جناب بوش گفت صدام بمب اتم و داره و بهش حمله میکنیم اما اینبار با لحنی محکم تر، صدامم گفت مام اسرائیل رو میزنیم اما با لحنی سست تر، ولی اربابا برخلافه گذشته گفتن میزنیم میزنیم تا اینکه حدودا 9ماه بعد حمله به عراق شروع شد!!!
خیلی جالب میشه اگه بدونید اولین نقاطی که توی عراق بمب بارون و موشک بارون شد سیلوهای پرتاب و مخازن ومحل نگهداری همون موشکهای حسین، یا به عبارت بهتر قوت قلب صدام حسین بودن!!!!!!
داستان یه نمور مشکوک شد نه؟ خوب داستانه دیگه اونم مربوط میشه به گذشته الانم که دنیا عوض شده!!!
خب داستان ما به سر رسید و صدامم که با موشکاش به فنا رفت؛ اما......پ.ن.
پ.ن1: دوستان محترم دولت و ملت، گذشته ها و داستاناش فقط برا خوندن نیست، بیشتر برای پندگرفتن و تکرارنشدن تاریخه که هم قرآن هم ائمه (ع) گفتن تاریخ رو بخونید و ازش درس بگیرید!!!
پ.ن2: من تو این داستان نه چندان قدیمی شباهتای زیادی با امروز خودمون میبینم شما چطور؟ (همون شما بزنید مام میزنیم ، دارید نداریمو...)
پ.ن3:چرا همون تهدیدی که صدام کرد رو ماهم کردیم و همون داستانا و همون بحث پروتکل الحلاقی و بازرسی از هرجا و مصاحبه با هرکسی پیش اومد؟؟؟
پ.ن4: چرا دنبال سیلوهای مخفی موشکای ما میگردن و میخان با نظامی های ما مصاحبه کنن؟؟؟
پ.ن5:دولت محترم یعنی انقدر خ.. که تا الان این چیزارو نفهمیدی؟؟؟
پ.ن6:دولت محترم اگه تو انقدر خ.. به درک اما بدون ...
{.■□●○...♡رهبرمان♡...و...♤ما♤... ☆اجازه نمیدهیم☆○●□□.}
پ.ن7: من دیگه حرفی ندارم :|
ببخشید سرتونو درد آوردم
(و من الله توفیق)
عضویت در پیج خبری و تحلیلی دیدبان انقلاب:
http://line.me/ti/p/%40ssr1939m
Share لطفا