«توصیه شب اول رمضان»
*توصیههایی مرحوم آیتالله آقامجتبی تهرانی(ره)
به ذهن من امشب چیزی آمد که آن را با شما هم در میان میگذارم. وقتی میخواستم به محل جلسه بیایم، این در ذهنم آمد که در روایت داریم که پیغمبر اکرم(ص) در آن خطبهای که خواند، فرمود: «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّه». شما در ماه رمضان به مهمانی خدا دعوت شدهاید. به همین دلیل است که اهل معرفت میگویند ماه رمضان «دار ضیافت الله» است. این ماه رمضان، خانه مهمانی خدا است.
حالا یک سؤال میخواهم بکنم؛ به حسب ظاهر، ما مؤمن هستیم، ما مهمان خدا هستیم. امشب شب اوّل این مهمانی است؛ تازه وارد این خانه شدهایم، تازه داخل خانه مهمانی خدا پا گذاشتهایم. سؤال من این است: اگر یک مهمان تقاضایی از میزبانش داشت، وقتی همان ابتدا که به خانه میزبان رسید به صاحبخانه گفت من چنین گرفتاریای دارم، کرامت او چه اقتضا میکند؟ آیا این طور اقتضا میکند که بگذارد وقتی مهمان میخواست از این خانه برود، حاجتش را به او بدهد، یا همین که وارد خانه شد، همانجا بدهد؟!
خدایا امشب، شب اوّل است و ما پایمان را داخل خانهات گذاشتهایم؛ مهمانت هم هستیم؛ همین دَمِ در بیا دستمان را بگیر و کار را تمام کن! نگذار تا آخر ماه طول بکشد! بگذار امشب که ما از اینجا میرویم، همه حاجتهایمان را بگیریم و برویم! کرامتت همین را اقتضا میکند! آقاییات این است! ربوبیّتت این است! حاجات ما را همین الآن به ما بده!
توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها
حالا وسیله میخواهی؟! وسیله هم برایت میآورم! همان وسیلهای را میآورم که از بعضی ائمه اطهار علیهمالسلام نقل شده است که هر وقت گرفتاری پیدا میکردند به او متوسّل میشدند. میگویند حضرت بلند میگفت: «یا فاطمه»... شیخ طوسی به سند معتبر از عبدالله بن عبّاس نقل میکند هنگام وفات پیغمبر اکرم(ص)، دیدیم حضرت شروع کرد های های گریه کردن و اشکهایش روی محاسن شریفش جاری است.
عرض کردم یا رسول الله، چرا اینقدر گریه میکنید؟ سببش چیست؟ فرمود برای فرزندانم و آنچه که این امّت بعد از من به آنها روا میدارند گریه میکنم. بعد فرمود: «کَأَنِّی بِفَاطِمَة»؛ گویا دخترم فاطمه را میبینم که به او ظلم شده باشد و منِ پدر را صدا بزند بگوید: «یا أبَتَاه»، امّا احدی از این امّت او را اعانت نکند.
میدانی این صحنه چه موقع اتفاق افتاد؟ آن موقعی بود که زهرا سلاماللهعلیها در این روایت میگوید: «وَ رَکَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ»؛ چنان لگدی به درب نیمسوخته زد، «فَرَدَّهُ عَلَیَّ»؛ این درب نیمسوخته را روی من انداخت... «وَ أَنَا حَامِل». این در حالی بود که من باردار بودم؛ من حامله بودم.... آتش زبانه میکشید... نمیگویم دیگر چه کرد. امّا آن عالم بزرگ میگوید «وَ لَستُ أدری خبرَ المِسمارِ، سِل صَدرَهُ خزینةَ الأسرارِ». میخ در با سینه زهرا چه کرد؟ یا زهرا...
http://tnews.ir/news/72B143244451.html?nm=1