با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

«اذکار و دستورالعمل بخت گشایی و ابطال سحر»»
تذکر: این دستورات را روز های یکشنبه ، پنج شنبه و جمعه (طلوع آفتاب) انجام دهید.(هرساعتی میتوانیدانجام دهیدولی طلوع آفتاب بهترین زمان است)
روز شروع به اذکار از ایام منحوسه مانند قمر در برج عقرب نباشد. برای دانستن ایام منحوسه به تقویم های نجومی رجوع نمائید یا از اهل خبره ، آن را جویا شوید.

هشدار: این دستورالعمل ها از منابع معتبر استخراج شده است از عمل کردن به آنها غفلت نورزید تا نتیجه مطلوب را به دست آورید و از مراجعه به افرادی که تحت عنوان رمال و دعا نویس فعالییت می کنند، خود داری نمایید، زیرا از مراجعه به آنان، جز هدر دادن وقت و پولتان ، چیزی عایدتان نخواهد شد.

دستوراتی جهت بخت گشایی دختران
شمارۀ ۱
۱-جهت بخت گشایی ذکریالطیف راهرروز ۱۲۹مرتبه بخواند.
۲- آیه وَ أَنکِحُواْ الْأَیَامَى‏ مِنکمُ‏ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکمُ‏ وَ إِمَائکُمْ إِن یَکُونُواْ فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ( ۳۲نور) را بهوقت اذان بخواند .

شمارۀ ۲
این آیه شریفه زیر را به جهت بخت گشایی بر کاغذ بنویسید و با گلاب بشویید و بخورید :
«وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلا اَصْحابَ الْقَرْیَةِ اِذْ جائَهَا الْمُرْسَلوُنْ»

( خواهران عزیز دقت بنمایند که نوشتن ادعیه باید در زمان سعد و با یک شرایط خاص نوشته شود)

شمارۀ ۳
دعایی دیگر جهت بخت گشایی،چنانچه دختر خانمی هنوز شوهر نکرده باشه و یا خواستگاری هنوز برایشان نیامده و و یا آمده وهنوز کار به پایان نرسیده و به خانه بخت نرفته است به مدت چهل روز بعد از هر نماز واجب بلافاصله بدون اینکه با کسی حرف بزند یک صلوات بفرستد و هفت مرتبه این آیه مبارکه را تلاوت کند

رَبِّ لا تَـذَرنی فَـرداً وَ اَنتَ خَیرُا لوارثـیـن (سوره انبیا آیه هشتاد نُه)
انشاءالله به زودی به خانه بخت می رود.
تذکر: در زمان خاصی که نماز نمی خوانند از خواندن آیه مبارکه خودداری فرمائید،بعدازغسل باقیماندۀ چهل روز را بجا بیاورید.

شمارۀ۴

دعایی دیگر جهت آمدن خواستگارمناسب و بخت گشایی

از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که اگر دختری در خانه مانده باشد و کسی به خواستگاری نیاید سوره احزاب را بر پوست آهو یا پاره ای کاغذ بنویسد و در کوزه ای کوچکی قرار داده و آن کوزه را در خانه ای که آن دختر زندگی می کند قرار دهد پس خواستگار آن دختر زیاد شود ، همچنین برای سریع آمدن خواستگار نیز همین طریق مفید است. انشاء الله

شمارۀ۵ دعای بخت گشایی

برای گشایش بخت بسته٬ آیات زیر را بر کاغذ بنویسد و بر گردن آویزان کند:

سوره فتح آیات ۱ و ۲

۲- تمام سوره نصر

۳-سوره روم آیه ۲۱ ( و من آیاته ان … لقومٍ یتفکرون )

۴-سوره مائده آیه ۲۳ ( ادخلوا علیهم الباب … ان کنتم مومنین)

۵-سوره قمر آیات ۱۱ و ۱۲ ( ففتحنا ابواب السمائ … علی امر قدر قدر )

۶-سوره طه آیات ۲۵ تا ۲۸ ( قال رب اشرح لی … یفقهوا قولی )

۷-سوره کهف آیه ۹۹ ( و ترکنا بعضهم … فجمعنا هم جمعاْ )

۸-سوره توبه آیات ۱۲۸ و ۱۲۹ ( لقد جاء کم رسولٌ … و هو رب العرش العظیم )

پس از آویزان کردن این جمله به آن اضافه شود:

کذلک حللت فلان بنت فلانه ( ترجمه : بدین ترتیب فلان دختر فلانه را آزاد کردم توضیح : بجای فلان نام دختر و بجای فلانه نام مادر وی را می بایست نوشت)

شمارۀ ۶دعای بخت گشایی

آیه ای بسیار مجرب جهت بخت گشایی دختران :

آیه : إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَ لَئنِ زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ کاَنَ حَلِیمًا غَفُورًا(۴۱فاطر) را بمدت ۴۰ روز روزی ۴۰ مرتبه خوانده شود.

شمارۀ ۷ دعای بخت گشایی

برای بخت گشایی دختران نقل شده از عارف عالیقدر آیت الله شوشتری :

دعای یستشیر را ۴۰ روز با توجه و تدبُّر در معنی آن بخوانند (بهتر است بعد از نماز صبح باشد)

شمارۀ ۸

از آیت الله بهجت جهت بخت گشایی دختران جوان دستوری خواستند. در جواب فرمودند:

آیه «رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتّقینَ إِمامًا»(سوره فرقان آیه ۷۴) را زیاد بخوانند.
بار دیگر هم از ایشان سوال کردند دستور دیگری فرمود:
فرمود: نماز جعفر طیار بخواند و پس از آن دعایی که در کتاب زادالعماد مجلسی آمده که در این هنگام خوانده شود بخواند و بعد به سجده برود و تلاش کند که حتما گریه کند(هرچند کم) و همین که چشمش را اشک گرفت حاجت خود را از خدا بخواهد. این کار را تا زمانی که حاجتش روا شود انجام دهد.
شمارۀ۹دعای بخت گشایی
جهت بخت گشایی و آمدن خواستگارمناسب

۱- دعای مقنعه را روزها گوشه روسری و یا مقنعه و شبها زیر بالش قرار دهد.
۲- روزی ۱۱۰ مرتبه آیه ۹ سوره آل عمران را تا (( لایخلف المیعاد)) بخواند و سپس بگوید اجمع بینی و بین زوج المومن) )
۳- روزی دو مرتبه سورد یس و یا ۴۰ مرتبه حمد بخواند و به حضرت زینب ( سلام الله علیها ) هدیه دهد و هر روز بگوید به حق علی و فاطمه بر شما همسری خوب برایم بفرست
۴- انگشتر شرف الشمس دست کند

شمارۀ ۱۰ :
ختم بسم الله الرخمن الرحیم به تعداد دوازده هزار مرتبه . بهترین زمان برای این ختم بعد از نماز صبح جمعه و یا شب های ماه رمضان به ویژه شب قدر می باشد. ابتدا غسل کرده و پس از غسل رو به قبله نشسته و صد صلوات می گو ید و یک مرتبه آیه الکرسی تلاوت می کند و به اطراف خو د می دمد و سپس دوازده هزار مرتبه ذکر بسم الله الرحمن الرحیم می گوید. ( این ذکر را کامل بگوید و گفتن بسم الله کافی نیست ) و پس از آن دو رکعت نماز حاجت بخواند و بعد از نماز ، حاجت ( یا حاجات ) خود را بخواهد و صد مرتبه صلوات گوید و ختم را تمام نماید. (بخت گشایی برای دختران و پسران)

اگر کسی این ختم را به درستی انجام دهد تا ۴۸ ساعت بعد از ختم خواب معنوی خوبی خواهد دید و در خواب پاسخ خود را خواهد گرفت. و اگر کسی خوابی در مورد حاجت خودش ندید این ختم دو باره انجام دهد.(در ضمن این ختم برای هر حاجتی بسیار مجرب است)

شمارۀ ۱۱ :

سوره احزاب را نوشته درون کوزه تازه و آب ندیده قرار دهید.(بر روی کاغذ سفید و بدون خط نوشته شود)قبل از گذاردن نو شته در داخل کوزه ، آب زمزم را با اندکی تربت مخلوط نموده و درون کوزه بریزید. وقتی آب جذب کوزه شد نوشته را به همراه چوب انار تازه داخل کوزه بگذارید و بعد درب آن را با خمیری که با آب زمزم درست شده محکم کنید و بر روی آن کمی تربت امام حسین علیه السلام قرار دهید.(بخت گشایی ویژه دختران)

شمارۀ ۱۲:

بسیار استغفار نماید حد اقل روزی صد بار .( دختران و پسران)

شمارۀ ۱۳ :

ختم صلوات چهارده هزار مرتبه درچهل روز روزی سیصدوپنجاه بار.( ویژه دختران)

شمارۀ ۱۴ :

نگین فیروزه که بر روی آن الملک لله و در زیر آن الواحدالقهار حک شده باشد در دست کنید یا به همراه داشته باشید. به خصو ص به هنگام آمدن خواستگار .(دختران و پسران)

شمارۀ ۱۵ :

دستورالعمل دعای چهل کلید را انجام دهید. (دعای چهل کلید برای بخت گشایی ، محبت بین زن و شو هر ، دفع سحر و جادو ، محفوظ ماندن از تمامی بلاها و مکر مکاران و سحر ساحران می باشد) تو ضیح آن در همین وبلاگ آمده است.(بخت گشایی دختران و پسران)

شمارۀ ۱۶ :

مادر نماز هفت بانو بخواند . این نماز توسل به بانوان حریم سر ملکوت است که عبارتند از ۱.حضرت خدیجه ۲. حضرت فاطمه (س)۳. فاطمه بنت اسد (س) مادر حضرت علی ۴. ام البنین (س)مادر قمر بنی هاشم ۵. حضرت زینب (س) ۶. حضرت معصومه مدفون در قم ۷. نرجس خاتون مادر امام مهدی(عج ) این نماز به منظور ازدواج دخترها و پسرها توسط مادر آنها خوانده می شود. بهترین زمان آن یکی از روز های پنج شنبه یا جمعه بعد از نماز صبح می باشد که به مدت چهار هفته(یعنی چهار پنجشنبه یا چهار جمعه)خوانده می شود. مادر برای هر یک از هفت بانوی والامقام دو رکعت نماز به جا آورد و پس از هر دو رکعت صد صلوات بفرستد ، می تواند به جای صلوات سوره مبارکه یس را (یک بار) تلاوت کند این سوره هفت مبین دارد در انتهای هر مبین دست ها را به سوی آسمان بلند کرده و بگوید به حق حضرت خدیجه به من عروس یا دامادخوب عطا فرما. درهر مبین خداوند را به حق یکی از بانوان سوگند دهد. ( پسران و دختران) (این ختم را باید مادر انجام دهد اگر کسی مادرش همکاری نمی کند و یا درقید حیات نیست از این دستورالعمل صرف نظر نماید)

در ابتدا و انتهای ذکرها ، دعاها و آیات بیان شده چهارده صلوات ذکر شود. صلوات رمز استجابت دعاست و عدد ۱۴ به تعداد چهارده معصوم آمده که خود مقدس و راه گشاست.

چه کنیم بخت ها راحت تر باز شوند : خداوند فرموده است : دوست دارم بنده من به در گاه من بسیار دعا کند که نوع دعا و شرایط دعا مهم است. برای هر دعایی یک سازمان خاصی وجود دارد که از نوع دعا استفاده می شود.

از عوامل قوی برای استجابت دعا این است : اگر کسی خدا را به اسم اعظم او صدا بزندحاجتش روا می شود.در روایات آمده که اسم اعظم در سوره حمد است. برخی یا حی یا قیو م بعضی ذوالجلال و الاکرام و عده ای بسم الله الرحمن الرحیم را اسم اعظم دانسته اند. گروهی می گویند اسم اعظم در سوره های حمد ، توحید و قدر و در آیه الکرسی می باشد. بعضی سه آیه آخر سوره حشر و سه آیه آخر سوره بقره گفته اند.

اگر این آیات به صورت ترکیبی به مدت چهل روز بعد از نماز صبح تلاوت شود قویا اثر گذار است. هر گاه نماز صبح در اول وقت خوانده شود چهار رکعت محسوب می شود زیرا آن وقت ، زمان جا به جایی دو فرشته کاتب است یعنی جابه جایی کاتبان اعمال شب با کاتبان اعمال روز است. به خاطر همین نماز صبح که دو رکعت است هرگاه در اول وقتش اقامه شود در دو جا نوشته می شود و چها رکعت محسوب می شود.

حال اگر نماز صبح در اول وقت خوانده شود این خود باعث خوشنودی خداوند از آن بنده می گردد و پس از ۱۴صلوات این آیات و سوری که اسم اعظم در آنها وجود داشته و پخش است قرائت گرددچطور ممکن خواسته آن بنده برآورده نشود.مکمل آن هم دستورالعمل هایی است گفته شد. مانند ختم بسم الله الرحمن الرحیم ، سوره احزاب در کوزه ، نگین فیروزه ، ختم صلوات ، دعای چهل کلید ….. فرد قبل از این که وارد بر موارد فوق شود شروع کند به استغفار کردن ، الهی العفو ـ الهی استغفرالله و اتوب الیه بگوید.

اگر بگویی کسی که با سحر جادو فردی را مجبور می کند که با او ازدواج کنداین چه حکمی دارد؟ درپاسخ می گوییم : این شخص این را بداند که سحر و جادو روزی به انتها رسیده و ابطال می گردد. این کار یعنی سحر و جادو مقطعی است ولی ضربه اش دائمی است .

حال اگر پرسیده شود پس ذکر در این جا چه حکمی را پیدا می کند ؟ در جواب می گوئیم : ذکر باعث وادار کردن شخص نمی شود چون با ذکر از خدا درخواست می کنید و خداوند به برکت آن ذکر دعایتان را اجابت می رساند. در زمان پیامبر اعظم به وساطت پیامبر دختری به نام دلفا که از مکنت مالی خوب و موقعیت اجتماعی بالائی برخوردار بود به عقد غلامی در آمد.

استفاده از آدم های معتبر و افراد امین در امر خواستگاری مهم است. دعای پدر و مادر در حق فرزند مستجاب است. اگر فرزند اعمالی را انجام دهد و موجبات ناراحتی والدین خود را فراهم کند این نارضایتی موجب عدم پیشرفت امور شخص می گردد از جمله امر ازدواج. صله رحم علاوه بر زیادی عمر باعث اجابت دعاست.

صدقه : رفع بلا می کند لذا با صدقه دفع بلا کنید. این را هم توجه داشته باشیداگر در زندگی آدم بدی گیرتان بیفتد این هم بلاست که بر شما نازل شده است. پس با صدقه روزانه دفع هر گونه بلا نمائید. لبا س های روشن به هنگام خواستگاری پوشیده شود بسیار عالی است که نوع رنگ هر شخص را هم می توان از علو م چک نمود که کدام رنگ برای کدام خانم یا آقا بهتر است.
جفر


http://www.niksalehi.com/din-andishe/archives/205365.php
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۴۰
مهدی فراحی
««شرابخواری معاویه»»
**عبدالله بن بریده:
*من و پدرم بریده بر معاویه داخل شدیم،وبر روی فرش نشتیم سپس برای ما طعام آوردند تناول نمودیم سپس مشروب آوردند و معاویه شراب نوشید و به پدرم نیز تعارف کرد.
*پدرم گفت: از آن روزی که پیامبر اکرم(ص) آن را حرام کرده من ان را نیاشامیدم!

**متن عربی و‌منبع حدیث
22941 - حَدَّثَنَا زَیْدُ بْنُ الْحُبَابِ حَدَّثَنِی حُسَیْنٌ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُرَیْدَةَ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَأَبِی عَلَى مُعَاوِیَةَ فَأَجْلَسَنَا عَلَى الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِینَا بِالطَّعَامِ فَأَکَلْنَا ثُمَّ أُتِینَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِیَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أَبِی ثُمَّ قَالَ مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مُعَاوِیَةُ کُنْتُ أَجْمَلَ شَبَابِ قُرَیْشٍ وَأَجْوَدَهُ ثَغْرًا وَمَا شَیْءٌ کُنْتُ أَجِدُ لَهُ لَذَّةً کَمَا کُنْتُ أَجِدُهُ وَأَنَا شَابٌّ غَیْرُ اللَّبَنِ أَوْ إِنْسَانٍ حَسَنِ الْحَدِیثِ یُحَدِّثُنِی

★منبع: مسنداحمدبن حنبل ج٥ص٣٤٧ حدیث22941
★تذکر: شعیب الارنووط در تعلیق ش بر این حدیث اسناد این حدیث را قوی می خواند
🌸🌸در ثواب نشر این پیام سهیم باشیم🌸🌸
🌹موسسه الامام امیرالمومنین للنشر الثقافه الاسلامیه🌹

**جهت عضویت کلمه یاعلی (ع) به شماره زیر ارسال فرمایید
09309790677
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۰۵
مهدی فراحی
فرق بین اثم و سیئه و ذنب و معصیت چیست؟

یکی از اعجازهای قرآن کریم اعجاز در الفاظ آن است. طوری که هیچ ادیب و عربی نتوانسته است مانند آن ها بیاورد. دلالت الفاظ قرآن کریم بر معانی، معجزه است و از زیبایی مخصوص به خود برخوردار است. چون لفظ قرآن کریم زیباست، معانی قرآن کریم عالی است، چنان که یک مفهوم را با الفاظی گوناگون به مناسبت های مختلف با معانی مورد نظر بیان می کند. یکی از مفاهیمی که در قرآن کریم با الفاظ مختلف و گوناگون بیان شده و در ابتدای نظر به آن ها انسان فقط یک چیز از آن ها برداشت می کند. مفهوم گناه است که در قرآن کریم در جاهای مختلف با واژه های گوناگون هم چون، اثم، سیئه، ذنب، معصیت، فسق و فساد و منکر و....

به آن اشاره کرده است. در زبان فارسی سرپیچی از دستور مولی، گناه نامیده می شود در حالی که این سرپیچی امکان دارد حالات گوناگون داشته و در جایگاه های متعدد و در شرایط مختلف صورت پذیرد. ولی در زبان عرب به خصوص در قرآن کریم، برای لحاظ کردن همه ی این جزئیات، کلمات متعددی وضع گردیده است که هر یک وجه خاصی از این نافرمانی را بیان می کند.
۱. اثم: کلمه ی اثم با مشتقات مختلف، ۴۸ مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است، اسمی است برای افعالی که مانع رسیدن به ثواب و پاداش است و نیز در معنای تأخیر و درنگ کردن و ممانعت است.(۱) مرحوم شعرانی می نویسد: اثم عبارت از گناه یا منقصت نفسانی است که از مخالفت امر پروردگار برای انسان حاصل می شود. و به نظر می رسد که چون گناه در فاعل آن نقصان به وجود می آورد، لذا آن را اثم گویند و از آن لحاظ که مخالفت امر خدا است، عصیان گفته می شود.(۲) و به طور کلی با توجه به آیاتی که در آن ها واژه ی اثم و مشتقات آن به کار رفته است، می توان دریافت که این واژه، مشعر به زیان و منقصت در اثر گناه است.
در سوره ی بقره می فرماید: زیان و منقصت شراب و قمار از سود و نفعشان بیشتر است.(۳)
این جا اثم به معنای زیان به کار رفته است و نیز در سوره ی نساء اثم را کنار خطیئه به کار برده و به معنای گناه است.(۴) و در برخی آیات اثم به معنای زیان و منقصت نفسانی به کار رفته است: از بسیاری از گمان ها اجتناب کنید که بعضی گمان ها زیان نفسانی دارد.(۵) باز در سوره ی بقره می فرماید: آن کس که شهادت را نهان دارد، دلش زیان کار است.(۶) با توجه به این که این واژه در آیات مختلف و به لحاظ مفهوم آیه و محتوای آیه، معانی مختلفی پیدا می کند. ولی در کل بیان دارنده گناهی است که سبب زیان بدنی، روانی و روحی می شود.
۲. سیئه: در لغت به هر چیزی که انسان را از امور دنیوی یا اخروی و حالات نفسانی و بدنی و هم چنین به خاطر از دست رفتن مال و جاه و از دست رفتن دوست، اندوهگین سازد. اطلاق می شود. و سیئه که از سوء اخذ شده است به عمل زشت نیز گفته می شود که نقطه مقابل حسنه است.(۷) این که به کار زشت سیئه گفته شده و آن را به بر هم خوردن چهره ها نسبت می دهد، به این خاطر است که همواره در اثر گناه و کار زشت غم در چهره ظاهر می شود.
سیئه و با مشتقاتش، بیش از ۱۵۰ مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است و هم چون دیگر عناوین اعمال ناپسند در آیات گوناگون با توجه به محتوای آیه، مفاهیم و معانی مختلف دارد. در کل می توان گفت سرباز زدن از انجام دستور مولا با توجه به ایمان قلبی و اعتقاد به مولا و امر و نهی کنندگی اش، سیئه است.
مرحوم طبرسی در تفسیر آیه ی۸۱ سوره ی بقره، می نویسد: سیئه در این جا به معنای شرک و شرک گرایی است و برخی نیز می گویند منظور از سیئه، گناه بزرگی است که کیفر آن آتش است. ولی نظر اول بهتر است. به این دلیل که آتش جاودانه ای که در آیه به آن اشاره شده با شرک و شرک گرایی هماهنگ است.(۸) در جای دیگر سیئه را به قحطی، مرض، و بلاء و معصیه، مکاره و شداید و... معنی کرده است.(۹) ولی آن چه در مورد سیئه قابل بیان است، این است که در اغلب موارد در قرآن کریم، سیئه در کنار حسنه به کار رفته است. یعنی کار زشتی که در مقابل کار نیک است.
۳. ذنب: ذنب یعنی گناه و جمع آن ذنوب است که حدود ۳۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است. در لغت عربی هر چیزی که خوار و عقب مانده باشد، ذنب گویند و به همین خاطر به دم اسب نیز ذنب گویند. و به طور استعاره در هر کاری که عاقبتش ناروا و ناگوار است و به اعتبار دنباله چیزی به کار برده شده است.
از این رو واژه ی «ذنب» به اعتبار نتیجه ای که از گناه حاصل می شود بد فرجامی، تنبیه و سیاست نامیده شده است.(۱۰)
برخی از مفسرین نیز در معنای ذنب گفته اند: هر عمل نیکو که فوت آن پشیمانی آورد و توبه از آن معقول باشد نیز ذنب نامیده می شود. هر چند مرتکب آن مستحق عقاب نباشد، بلکه هر چه دنباله اش حسرت آورد. مانند آن که نماز صبح را برای آن که خواب مانده ترک کند.(۱۱)
۴. معصیت: معصیت که از عصیان است به معنای نافرمانی است و به هر نوع سرپیچی فارغ از ویژگی و شرایط آن معصیت گفته می شود. که با مشتقاتش به دفعات ۳۱ بار در آیات قرآن کریم به کار رفته است و در اصطلاح عدم امتثال امر مولا و عدم اجتناب از نهی مولای واجب الاطاعه را عصیان و معصیت گویند.(۱۲) لذا مشاهده می شود که معصیت در برابر اطاعت، قرار دارد. یعنی کسی که اطاعت امر مولا و پروردگار خویش را نکند، معصیت کار است. حالا هر نوع نافرمانی که باشد. در حدیثی از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل شد است که حضرت فرمودند: خداوند بر شما مسلمین اطاعت و فرمانبری از من را واجب کرده است و از نافرمانی و معصیت من شما را نهی فرموده است.(۱۳)
اگر چه معصیت و عصیان و خطیئه و فواحش و منکر و امثال این کلمات همه مانند گناه، زشت ناپسند، ناروا، بزه و ناشایست نزدیک به یکدیگرند. امّا در هر یک از این واژه ها و الفاظ خصوصیتی معتبر است و به نظر می رسد چون گناه در فاعل آن منقصتی به وجود می آورد، لذا آن را اثم گفته اند و چون مخالفت امر خداست، معصیت گفته می شود و از آن جا که حسرت و عقاب در پی و دنباله آن گناه خواهد بود، لذا ذنب گفته اند و از آن جا که گناه مایه ی غمگینی و اندوه است، لذا سیئه گفته اند. بنابراین، واژه های مختلف درباره گناه هر کدام بیان گر بخشی از آثار شوم گناه و حاکی از گوناگونی گناه می باشد و هر یک با پیام مخصوصی، هشدار ویژه ای به انسان می دهد و بشر را از ارتکاب گناه بر حذر می دارد.

پاورقی:

۱. راغب اصفهانی، المفردات، ماده اثم.
۲. شعرانی، ابو الحسن، نثر طوبی، تهران، کتاب فروشی اسلامی، ۱۳۹۸ش، ج۱، ص۷ و ۸.
۳. بقره : ۲۱۶.
۴. نساء : ۱۱۲.
۵. حجرات : ۱۲.
۶. بقره : ۲۸۳.
۷. راغب، همان، ماده سیئه.
۸. طبرسی، مجمع البیان، بیروت، موسسه اعلمی، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۲۸۱.
۹. همان، ج۳، ص۱۳۸.
۱۰. راغب، همان، ماده ذنب.
۱۱. شعرانی، همان، ج۱، ص۲۷۹.
۱۲. لسان العرب، ج۱۵، ص۶۷.
۱۳. ابو حمزه ثمالی، تفسیر قرآن، نشر الهادی، ۱۴۲۰ق، ص۲۰۰.

منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

http://www.jonbeshnet.ir/news/51476
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۲۳
مهدی فراحی
آیا مولوی یک صوفی بوده؟ او به چه مذهبی گرایش داشته؟ تشیع یا تسنن؟ در کل شما شخصیت و اعتقادات او را چگونه ارزیابی می نمایید؟(382 بازدید)

متن کامل پرسش
مطلبی را در مورد مولانا جلال الدین محمد بلخی، در یک سایت انتشار دادم که بر ضد این شخص بود و متأسفانه شاید در اکثر نوشته های آن تحقیق نکردم و حالا از شما درخواست دارم که چند جواب کامل به من عنایت فرمایید تا خدای ناکرده اگر اشتباه کرده ام، توبه و گرنه راحت شوم:
1....

----------------

متن کامل پرسش
مطلبی را در مورد مولانا جلال الدین محمد بلخی، در یک سایت انتشار دادم که بر ضد این شخص بود و متأسفانه شاید در اکثر نوشته های آن تحقیق نکردم و حالا از شما درخواست دارم که چند جواب کامل به من عنایت فرمایید تا خدای ناکرده اگر اشتباه کرده ام، توبه و گرنه راحت شوم:
1. آیا واقعا درست است می گویند مولوی صوفی بوده و مذهب تسنن داشته و آیا شریعت را نفی کرده؟ آیا مولوی معتقد است که امامت، نوعی است؟
2. آیا واقعا درست می گویند که مولوی بعضی احادیث جعلی را در کتاب خود آورده است، مثل حدیث افتراق؟
بهر این فرمود پیغمبر که من
همچو کشتی ام ز طوفان زمن
ما و اصحابیم چون کشتی نوح
هر که دست اندر زند یابد فتوح
همچنین او لفظ "مولی" را در حدیث غدیر به معنای "دوست" دانسته و نه ولی و سرپرست؟ و ابوطالب، پدر حضرت علی(ع) را مشرک دانسته؟
3. آیا واقعا درست است می گویند مولوی قائل به جبر است؟ هم چنین توصیف "عمر بن خطاب" و معصوم خواندن او می پردازد و حتی برای فردی چون "معاویه" کرامت می سازد و برخی ضعف های خلفا که اهل سنت نیز نقل کرده اند، به صورت یک کرامت جلوه می دهد؟
4. آیا واقعا مولوی، افراط در "رقص و سماع و موسیقی" داشته است و آن را موجب تقرب به خدا دانسته؟
لطفا برای راهنمایی ما بفرمایید که در کل نظرتان در مورد مولوی چیست و آیا منحرف از مذهب تشیع است یا نه؟ همچنین عزاداری بر امام حسین را مثل این که می گویند رد کرده است؟

پاسخ اجمالی

غیر از معصومان (ع)، در ارتباط با تمام افراد تأثیر گذار در صحنه دین و فرهنگ، می توان انتقاداتی را بیان نمود و نقد منصفانه چنین افرادی، نباید موجب آن شود تا ظرفیت های مثبت آنان مورد استفاده قرار نگیرد.

این اصل کلی، در ارتباط با مولوی نیز وجود دارد، چون می دانیم که او شخصیت برجسته ای است که اشعار او تأثیر بسیار زیادی در فرهنگ دینی و ملی ما برجای گذاشته و به همین دلیل، نمی توانیم آثار او را نادیده بگیریم. از طرفی، با مروری در اشعار او درخواهیم یافت که بسیاری از آنها، تفسیری ادبی از آموزه های قرآن و سنت بوده و کاملا قابل استفاده است، اما با مواردی نیز برخورد می نماییم که یا با اعتقادات ما سازگاری نداشته و یا از شیوه بیان مناسبی در آن استفاده نشده است.

ما می توانیم از بخش اول این اشعار استفاده نموده و از بخش دوم آن صرف نظر کرده و یا حتی به نقد آن بپردازیم، اما باید به این دستور اسلامی پایبند باشیم که حتی اگر شخصیتی، مورد پذیرش ما نباشد، در ارتباط با او از مسیر عدالت خارج نشده و اتهاماتی که سزاوارش نیست را متوجه او ننماییم. در این زمینه، توضیحات بیشتری در پاسخ تفصیلی ارائه شده است.

پاسخ تفصیلی

برای پاسخ به پرسش شما، ابتدا باید موضوعاتی را مورد بررسی قرار دهیم:

1. یکی از تعالیم دین اسلام آن است که اگر اشخاصی، با هر دلیل، مورد پسند ما نباشند، نباید از شاهراه عدالت خارج شده و هر مطلب خلافی را به آنان نسبت دهیم. خداوند می فرماید: "لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏"؛ دشمنی با گروهی شما را وادار به آن ننماید که از مسیر عدالت خارج شوید. عدالت ورزیدن به پرهیزگاری نزدیک تر است. [1]

2. ما باید در زندگی خود در جامعه بشری، بدون دست برداشتن از اصول و موازین خود، با دگراندیشان نیز در مواردی که با آنان عقیده ای مشترک داریم، به تبادل آرا پرداخته و از فرهنگ ها و آموزه های مشترک، نهایت بهره برداری را بنماییم. خداوند، اهل کتاب را مخاطب قرار داده و آنان را در این راستا، دعوت به همفکری می نماید. [2]

3. در ضمن، با استثنا نمودن معصومان، نباید در بررسی آرا و عقاید دیگران آن گونه برخورد نماییم که یا آنان را کاملا بی اشتباه در نظر گرفته و در صدد توجیه هرگونه اشتباهشان باشیم و نه این که آنان را به عنوان افرادی کاملا گمراه و غرق در خطا پنداشته و حتی استفاده از برخی سخنانشان که با اصول مذهبی ما در تعارض نیست را مجاز نپنداریم. استفاده پیشوایان دینی از برخی اشعار سرایندگان زمان جاهلیت، دلیلی بر مدعای ما است. [3]

به عبارتی دیگر، ما باید بیش از آن که به صاحب سخن توجه داشته باشیم، هر بخش از سخن او را منصفانه تحلیل کرده و به دستور مولایمان علی (ع) عمل کنیم که فرمود: "لا تنظر إلی من قال و انظر إلی ما قال"؛ به سخن بنگر و نه به صاحب سخن! [4]

4. همچنین، باید توجه نمود که هر فردی را باید با شرایط زمانی و مکانی خودش سنجید و نباید با شنیدن یک عبارت، از فردی که مشخص نیست در چه موقعیتی آن را ابراز نموده، تمام اعتقادات او را زیر سؤال برد.

خداوند، به افراد با ایمان، چنین اجازه ای را داده که در شرایط خاصی، حتی به ظاهر از توحید که اصلی ترین رکن مسلمانی است، دست برداشته و به ظاهر، با مشرکان دوست و هم عقیده شوند! [5] طبیعتا در موقعیت هایی که انسان ها نمی توانستند به آسانی، عقاید خود را ابراز کنند، بلکه زبانشان مملو از رمز و راز و اشاره بود، نمی توان به آسانی در ارتباط با عقیده واقعی آنان ابراز نظر کرد، حتی اگر در مواردی سخنانشان، با اصول پذیرفته شده دینی و مذهبی ما در تعارض باشد!

5. باید بدانیم که حساب ناصبی ها و یا دشمنان امیر المؤمنین (ع) با عموم اهل سنتی که بسیاری از آنان، عاشق و دلباخته اهل بیت (ع) می باشند جدا بوده، [6] و مطمئنا مولوی را اگر از اهل سنت نیز بدانیم، از گروه دوم خواهد بود و نه گروه اول.

6. نمی توان انکار کرد که اشعار مولوی به عنوان میراثی فرهنگی برای ایرانیان و حتی تمام جامعه بشری مطرح شده و نباید در اندیشه حذف آن بوده و اساسا چنین کاری ممکن نیست. بنابر این سزاوار است که ما نیز از آن مقدار آموزه های مولوی که متعارض با مذهب ما نبوده و اتفاقا درصد بالایی از مثنوی را نیز چنین تعالیمی تشکیل می دهند، [7] استفاده نموده و در سایر موارد، اگر قابل توجیه نباشد، از آن صرف نظر نماییم.

7. برخی هواداران مولوی، چنان شخصیت والایی برایش در نظر گرفته اند که گویا او همردیف پیامبران و معصومان است و هیچ سخن خلافی در نوشته های او به چشم نمی خورد، اما در طرف مقابل، مخالفانی نیز وجود دارند که استفاده از اشعار او را در هیچ مورد نمی پسندند، حتی اگر کاملا مطابق با موازین دینی و در راستای تفسیر آیات قرآنی باشد!

به نظر می رسد که این دو گروه، دچار افراط و تفریطی شده اند که باید از آن اجتناب نمود.

با توجه به مقدماتی که بیان شد، نظر نهایی ما در ارتباط با اشعار مولوی آن است که نباید قضاوتی کلی در مورد تمام اشعار او نموده، بلکه باید هر قسمت از آنها را به صورت جداگانه بررسی کرد و آنچه از میان آنها، با موازین قابل قبول شیعیان منطبق است را مورد استفاده قرار داد و دیگر موارد را به حال خود رها نموده و یا حتی به نقد آن پرداخت.

در مورد شخص مولوی نیز، ظاهراً با معیارهای موجود در مکتب تشیع، او را نمی توان به عنوان یک شیعه معرفی نمود و از بررسی مجموعه اشعارش، می توان استنباط کرد که عقاید او با دیدگاه های اهل سنت، همخوانی بیشتری دارد، به ویژه ابیاتی که در نکوداشت برخی از صحابه پیامبر (ص) سروده و به اعتقاد شیعیان، آنان شایستگی این مقدار از ستایش را ندارند. اما قضاوت در مورد این که ابراز عقیده های او، ناشی از جبر محیطی و شرایط موجود بوده و یا این که اعتقاد واقعی او همان بوده که ابراز می داشته، بر عهده خداوند است که آنچه در دل ها است را تنها او می داند.

در ادامه به بررسی مختصر برخی موارد اشاره شده در پرسشتان می پردازیم:

1. در ارتباط با صوفی بودن مولوی باید گفت: اولاً: محدوده تصوف و صوفی گری کاملا مشخص نبوده؛ ثانیاً: برخی تعالیم تصوف با قواعد اخلاق عملی اسلامی تعارضی ندارند و به همین دلیل، از طرفی، بسیاری از بزرگان اخلاق و عرفان اسلامی متهم به تصوف شده اند [8] و از سوی دیگر، افراد فراوانی، صوفی گری را به عنوان وسیله ای برای فرار از تکالیف شرعی خود در نظر گرفته اند. مولوی نیز به چنین تفاوتی آگاه بوده و به عنوان نمونه، بیان می دارد:

از هزاران اندکی زین صوفیند

باقیان در دولت او می زیند

2. مولوی "شریعت" را نفی نمی کند، بلکه رعایت قواعد ظاهری شریعت، بدون در نظر گرفتن هدف نهایی از آن را مورد انتقاد قرار می دهد.

او در این رابطه اظهار می دارد که:

شریعت همچو شمع است ره مى‏نماید و بى‏آن که شمع به دست آورى راه رفته نشود و چون در ره آمدى آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدى به مقصود آن حقیقت است‏.... [9] سپس مثال های دیگری را نیز برای نشان دادن جایگاه شریعت، ارائه می نماید.

همان گونه که ملاحظه می فرمایید، ایشان، شریعت را چون شمعی برای نشان دادن راه رستگاری به انسان ها دانسته است، آیا با این وجود، می توان اظهار نمود که او به شریعت اعتقادی ندارد؟!

البته، شریعتی که تنها برای ریاکاری و یکرنگ شدن با جامعه دینی باشد، از نظر پیشوایان معصوم ما نیز ارزش چندانی ندارد. [10]

3. اما این که او، "مولا" را در حدیث غدیر، به معنای دوست گرفته است، احتمالا پرسش شما ناظر به این بیت مثنوی است که:

گفت هر کاو را منم مولا و دوست

ابن عم من على مولاى اوست‏ [11]

اما آیا واقعا مولوی، چون برخی متعصبان اهل سنت، چنین برداشتی از کلمه "مولا" داشته و تنها آن را به یک دوست معمولی ترجمه نموده است؟!

ابتدا و ادامه این شعر، خلاف چنین مطلبی را می رساند.

او در مصرع قبل، می گوید:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد

نام خود و آن على مولا نهاد

سپس در تفسیر واژه "مولا"، چنین می گوید:

کیست مولا آن که آزادت کند

بند رقیت ز پایت بر کند

آیا هر دوستی می تواند چنین ویژگی هایی داشته باشد؟! و آیا می توان، با اوصاف بیان شده، معتقد بود که مولوی اعلام داشته که علی (ع) نیز دوستی همانند سایر دوستان پیامبر (ص) است؟

به این نکته نیز باید توجه داشت که مولوی در ادامه همان ابیات، به موضوعی اشاره می نماید که گویا تشویقی برای برپاداشتن عید ولایت (عید غدیر) است:

ای گروه مؤمنان شادی کنید

همچو سرو و سوسن آزادی کنید

4. امامت نوعی که در پرسشتان بدان اشاره شد، برگرفته از ابیاتی از مثنوی است که در ضمن آنها بیان شده:

پس امام حى قایم آن ولى است

خواه از نسل عمر خواه از على است‏ [12]

به نظر ما، مولوی نخواسته تا امامت پیشوایان معصوم را با این بیان خود نفی نماید، بلکه در صدد بیان این نکته بوده که دست یابی به منصب امامت، تنها با تقوای الاهی و ارتباط با خداوند ممکن است و تنها انتساب به یک خاندان، نمی تواند توجیه گر رهبری جامعه اسلامی باشد.

شیعیان نیز این نظریه را می پذیرند و به همین دلیل است که هر سید منتسب به امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) را امام خود در نظر نمی گیرند.

نکته ظریفی هم در این بیت وجود دارد که مولوی، همطراز نبودن "عمر" و "علی" را باید مسلم و قطعی گرفته باشد، تا شعر او مفهوم و معنایی داشته باشد و گرنه چرا نگفته، خواه "حسن" و یا "حسین" و یا نگفته، خواه "ابوبکر" و خواه "عمر"؟! و العاقل یکفیه الاشاره.

5. در ارتباط با آنچه که در مورد جبری بودن مولوی بیان می شود، کافی است ابیات ذیل را با دقت مطالعه فرمایید:

این که فردا این کنم یا آن کنم

این دلیل اختیار است اى صنم‏

و آن پشیمانى که خوردى ز آن بدى

ز اختیار خویش گشتى مهتدى‏

جمله قرآن امر و نهى است و وعید

امر کردن سنگ مرمر را که دید

هیچ دانا هیچ عاقل این کند

با کلوخ و سنگ، خشم و کین کند [13]

شما اگر عبارت "اختیار" را در اشعار مولوی جست و جو کنید، به ابیات دیگری نیز دست خواهید یافت و مطمئن خواهید شد که به هیچ وجه نمی توان مولوی را به عنوان فردی جبری مسلک، معرفی نمود.

6. اما این که فرمودید مولوی، برخی احادیث جعلی و غیر قابل قبول را در ابیات خود آورده و به شرح و توضیح آن پرداخته، ما با شما موافقیم و برخی از چنین احادیث و روایاتی را که از نظر شیعه، قابل قبول نیست را می توانیم در اشعار او ملاحظه نماییم که به برخی از این موارد نیز در پرسش خود اشاره نموده اید، [14] از آن جمله، می توان موضوع کفر ابوطالب را بیان نمود که بحث های بسیاری را در میان مسلمانان بر انگیخته [15] و کتاب هایی نیز در این زمینه تألیف شده است. [16]

مولوی نیز این روایت را به صورت شعر بیان نموده که:

خود یکى بو طالب آن عم رسول

مى‏نمودش شنعه‏ى عربان مهول‏

که چه گویندم عرب کز طفل خود

او بگردانید دین معتمد [17]

در این زمینه، باید گفت که مولوی در صدد آن بوده است که از هرچه در باورهای مذهبی و عرفی مردم آن زمان بوده، استفاده کرده و مطالب خود را با کمک آنها ارائه نماید. در این راه، او علاوه بر قرآن و احادیث مسلم، از روایات جعلی و حتی داستان های خیالی که بیان صریح برخی از آنها با نزاکت و اخلاق نیز سازگار نبوده، [18] چشم پوشی نکرده و به همین دلیل، انتقادات زیادی را برای خود به وجود آورده است. علامه جعفری در این زمینه اظهار می دارد:

"شخصی که گام به این مقام گذارده و تعلیم و تربیت مردم را بر عهده گرفته است، نبایستی آن اندازه سبک و زشت صحبت کند که فاصله میان آن ابیات زشت و سبکش با آن ابیات معنوی و روحانی فوق العاده اش چنان زیاد باشد که مطالعه کننده، جهش غیر مناسبی در مغز خود احساس کند". [19]

ما نیز انتقاد شما و دیگران را می پذیریم و معتقدیم که اگر او از بیان برخی احادیث جعلی و مطالب مبتذل در اشعار خویش، خودداری می کرد، به یقین بر اعتبار و ارزش آنها می افزود.

7. اگرچه واژه های "سماع" و "رقص" در بسیاری ابیات مولوی وجود دارد و برخی از آنها نیز به معنای متداول آن است، اما نمی توان تمام آنها را به رفتار ظاهری افراد مرتبط نمود، بلکه بسیاری از آنها، چون رمز و کنایه ای به کار گرفته شده است. در این اشعار دقت فرمایید:

جسم خاک از عشق در افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد [20]

و یا:

چرخ را در زیر پا آر ای شجاع

بشنو از فوق فلک بانگ سماع [21]

به یقین، رقص و سماع در این اشعار، چیزی نیست که در مرحله اول به ذهن ما خطور می کند، هرچند که موارد دیگری را نیز می توان یافت که او به مراسم سماع صوفیان اشاره نموده، [22] اما با توجه به جایگاه اجتماعی مولوی، نباید شخص او را به عنوان فردی در نظر گرفت که در این گونه مجالس شرکت می کرد.

8. ابیاتی در مثنوی وجود دارد که شیعیان حلب را به دلیل نوع عزاداریشان برای امام حسین (ع) مورد انتقاد قرار می دهد [23] که با توجه به مطالب موجود در همین قسمت از اشعار، نمی توان معتقد بود که مولوی، قیام عاشورا را قبول نداشته است؛ چراکه در بخشی از همان ابیات می خوانیم:

چون که ایشان خسرو دین بوده اند

وقت شادی شد چو بشکستند بند

البته ما در مورد شیوه توصیف مولوی از عزاداری روز عاشورا منتقدیم و نقد او را کاملا مطابق با واقع نمی دانیم، اما با این وجود، به نظر می رسد که او در صدد آن نبوده که به امام حسین (ع) و شهیدان کربلا توهینی روا داشته و یا گریستن بر آنان را امری بیهوده پندارد، بلکه به دنبال این نتیجه بوده که اگر انسان، تنها به ظواهر بسنده کرده و در ورای آن، به پیام عاشورا و پیشرفت معنوی خود نیندیشد، بیشتر باید به حال خود او گریست.

با مروری مجدد در پاسخ اجمالی، چکیده ای از آنچه بیان شد را مطالعه فرمایید.


[1] مائده، 8.

[2] آل عمران، 64، " قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه‏...".

[3] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 4، ص 21، ح 6، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ه ش.

[4] آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 438، ح 10037، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ه ش.

[5] نحل، 106 و آل عمران، 128.

[6] به عنوان نمونه، ر.ک: کافی، ج 7، ص 18، ح 10.

[7] بسیاری از اشعار مثنوی، ترجمه و تفسیری ادبی از قرآن کریم می باشند. برای تحقیق بیشتر در این زمینه، می توانید از نرم افزار مثنوی، تهیه شده توسط مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی استفاده نموده و ارتباط ابیات مثنوی را با آیات قرآن و نیز برخی روایات معتبر ملاحظه فرمایید.

[8] در صورت تمایل می توانید سوال « تصوف چیست؟ آیا امام خمینی (ره) یک صوفی بودند؟ » را نیز در این زمینه ملاحظه فرمایید.

[9] مثنوی، دیباچه دفتر پنجم، ص 726، نرم افزار مثنوی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.

[10] به عنوان نمونه، به این فراز از دعای ابو حمزه توجه فرمایید که : "فإن قوما آمنوا بألسنتهم لیحقنوا به دماءهم فأدرکوا ما أملوا و إنا آمنا بک بألسنتنا و قلوبنا....".

[11] مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص 1123.

[12] همان، دفتر دوم، ص 214.

[13] همان، دفتر پنجم، ص 867.

[14] به عنوان نمونه، ماجرایی را که نشانگر نوعی کرامت برای معاویه است که در صفحه 288 دفتر دوم ذکر شده است.

[15] ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 35، ص 155 ، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.

[16] به عنوان نمونه، کتاب "ایمان ابی طالب" تألیف شیخ مفید و کتاب دیگری با همین عنوان، تألیف فخار بن معد از دانشمندان قرن هفتم.

[17] مثنوی، دفتر ششم، ص 933.

[18] همان، دفتر پنجم، ص 788.

[19] جعفری، محمد تقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 5، ص 441.

[20] مثنوی، دفتر اول، ص 6.

[21] همان، دفتر دوم، ص 260.

[22] همان، دفتر چهارم، ص 588.

[23] همان، دفتر ششم، ص 959.



----------------
لینک مطلب:
http://shiastudies.net/portal/android/page.php/?c=3&id=10383


ارسال شده توسط نرم افزار اندروید مجمع جهانی شیعه شناسی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۱۸
مهدی فراحی
تفاوت میان ذنب، اثم، عصیان، سیئه و خطیئه در قرآن چیست؟
پاسخ اجمالی
این کلمات با مشتقات آن در قرآن کریم، در موارد زیادی استعمال شده است.[1]
کلمات «ذنب»، «اثم»، «سیئه»، و «خطیئه» در زبان فارسی از نظر معنا مترادف هستند، اما در عین حال در کلام عرب تفاوت‌هایی برای آنها بیان شده است. که در ذیل با توجه به معنای هریک، این تفاوت ها روشن می‌شود.
«اثم»؛ به معنای گناه است و گفته شده مراد از آن انجام کاری است که حلال نیست.[2]

«ذنب» عبارت از هر عملى است که به دنبالش ضرر و یا فوت نفع و مصلحتى بوده باشد، و اصل آن از «ذَنَب» گرفته شده که به معناى دم و دنباله حیوان است و به گناهان نیز اطلاق ذنب شده است؛ زیرا گناه، جنایت و ستم به دیگران دنباله و آثاری دارد و مستلزم کیفر و عقوبت و انتقام است.[3]

واژه «عصیان»، در مقابل طاعت به معنای نافرمانی است. اصل این کلمه به معنای چوب است. می‌گویند جلو فلانی را با عصا گرفت و به کسی که از جمعیت کناره‌گیری می‌کند گفته می‌شود «شق العصا»؛ یعنی از جمعیت جدا شد.[4]
«سیئة» از ریشه «سوء» گرفته شده و جمع آن «سیئات» است و به هر چیزی که بدی در آن ثابت و متصف به آن است، در هر موضوع یا کار یا عقیده‌ای که باشد اطلاق می‌شود و از آن‌جا که واژه سیئه بدی در آن ثبوت دارد از نظر معنا از واژه سوء تأکید بیشتری دارد و از نظر لفظ معنایش بلیغ‌تر است. بنابراین، هر یک از این دو واژه به حسب مورد در جای مناسب خود کاربرد دارد.[5] یعنی در جایی که بخواهیم بدی را تأکید کنیم از سیئه و در غیر آن از سوء استفاده می‌کنیم.
کلمه «خطئیة» از ریشه «خطأ» مقابل «صواب» است و خطا یا در حکم و یا کار و یا در تعیین مصداق و موضوع کاربرد دارد و خطای در حکم از نظر زشتی، اثرش از خطای در کار و یا مصداق و موضوع شدیدتر است؛ زیرا عذر کسی که خطای در حکم کرده و در آن مقصّر بوده پذیرفته نیست و همچنین کسی که در کاری اشتباه می‌کند او را به جهت مراقب نبودن در انجام کار نیک و محتاط نبودن مورد نکوهش قرار می‌دهند و کسی که در تعیین مصداق اشتباه می‌کند کمتر از دو قسم دیگر مورد سرزنش قرار می‌گیرد و عذرش پذیرفته‌تر است.
اما کسی که از روی عمد و اراده اقدام به کار زشت می‌نماید کار او از قبیل خطا نبوده؛ زیرا با اراده اقدام به آن کار کرده است، بنابراین، عمل او عصیان و سرپیچی از امر مولا است و آیه شریفه «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیما»[6] ناظر به همین فرق است؛ بنابراین، بخشش و رحمت خداوند در ارتباط با خطا است و خداوند آمرزنده‌اى بخشاینده است. و اما عصیان و اقدام بر کار به صورت عمدی برای شامل شدن بخشش و رحمت خداوند نیاز به امور دیگر دارد.
از آنچه بیان شد این مطلب واضح گردید که خطا غیر از اثم است؛ زیرا إثم عبارت از کندی و به تأخیر انداختن عمل است و از همین جهت در آیه شریفه «مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً»[7] خطا و اثم در مقابل هم قرار گرفته‌اند. بهتان مربوط به کسی است که به خطا گناه را به دوش دیگری انداخته و گناه آشکار مربوط به کسی است که به عمد مرتکب گناه شده است.
و این مطلب نیز روشن شد که خطا غیر از ذنب است؛ زیرا ذنب عبارت از چیزی است که انجام آن زشت شمرده شده و
نکوهش و کیفر را به دنبال دارد، به خلاف خطا که چنین نیست.[8]

[1]. مانند: بقره، 173؛ آل عمران، 120؛ اعراف، 161؛ شعراء، 14؛ تکویر، 9؛ حجرات، 7.
[2]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 12، ص 5، بیروت، دار صادر، 1414ق.
[3]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص 713، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.
[4]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 570، دمشق، بیروت، دار العلم، الدار الشامیة، 1412ق.
[5]. ر.ک: مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 5، ص 252، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
[6]. احزاب، 5: «آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه‌تر است؛ و اگر پدرانشان را نمی‌شناسید، آنها برادران دینى و موالى شما هستند؛ امّا گناهى بر شما نیست در خطاهایى که از شما سرمی‌زند [و بی‌توجّه آنها را به نام دیگران صدا می‌زنید]، ولى آنچه را از روى عمد می‌گویید [مورد حساب قرار خواهد داد]؛ و خداوند آمرزنده و رحیم است».
[7]. نساء، 112: «و کسى که خطا یا گناهى مرتکب شود، سپس بی‌گناهى را متهم سازد، بار بهتان و گناهِ آشکارى بر دوش گرفته است».
[8]. ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 3، ص 78.
**لینک مطلب
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa17691
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۳۵
مهدی فراحی
🔍 🔍 🔍 هفت ایراد اساسی فیلم محمد رسول‌الله ساخته مجید مجیدی(لطفا shareکنید)

👈 این فیلم از نظر ما ایرادات اساسی ای داشت و نقدهایی نیز بر آن روا بود که به آن ها اشاراتی می کنیم :

❌ ۱: اولین ایراد این فیلم حرف نداشتن آن در کنار دنیایی از حرف ها بود. فیلمی بی نظیر و فوق العاده با به تصویر کشیدن بهترین صحنه ها.

❌ ۲: دومین ایرادی که می توان از این فیلم گرفت میخکوب شدن به صندلی سینما بود که به دلیل شرایط بد بعضی از صندلی ها بدن آدم خسته و کوفته می شود.

❌ ۳: سومین ایراد این فیلم جذابیت بیش از حد آن است که گاهی یادتان می رود کجا نشستید و دور اطرافیان شما چه کسانی هستند و حتی شاید یادتان برود نفس بکشید.

❌ ۴:چهارمین ایراد این فیلم عدم منطبق بودن شرایط فیلم با شرایط سینماهای ایران است که متأسفانه بخاطر این فیلم زود ظرفیت صندلی های سینما پرمی شود.

❌ ۵:پنجمین ایراد رو چشم پزشک ها گرفتند؛ چون آدم به حدی جذب فیلم می شود که فراموش می کند، پلک بزند که باعث خشک شدن چشم ها می شود و برای چشم ها بسیار مضر است.

❌ ۶: ششمین ایراد این فیلم ضربه اقتصادی است که به خانواده ها وارد می کند چون آدم حیفش می آید تنهائی این فیلم را ببیند و وقتی هم که این فیلم رو دید دلش می خواهد دوباره و سه باره هم ببیند.

❌ ۷: هفتمین ایراد این فیلم ضربه بزرگی هست که به سینما ها می زند چون بعد از دیدن این فیلم توقع مردم بالا می رود و فیلم های دیگر هیچ جذابیتی برایش ندارد.


پ ن : به پاس زحماتی که برای این فیلم ارزشمند کشیده شده است؛
بیایید این فیلم را به همراه خانواده در سینما مشاهده کنیم .

....................................................
http://line.me/ti/p/%40ytl8545r
....................................................
Shareلطفا
‌#مفرد مذکر غائب
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۳
مهدی فراحی
با توجه به مراسم عروسی زمان پیامبر؛ مثل عروسی حضرت فاطمه (س)، مراسم عروسی فعلی چگونه باید باشد؟(524 بازدید)

متن کامل پرسش

مراسم عروسی زمان پیامبر (مثل عروسی حضرت فاطمه علیه السلام) چطور بوده است؟ آیا رقص و پایکوبی داشته است. با توجه به اینکه رقص حرام است و ابزار موسیقی نسبت به زمان پیامبر (دف و ...) پیشرفت کرده، مراسم عروسی کنونی چگونه باید باشد؟ می توان در این مراسم گناه شرکت کرد؟...

----------------

متن کامل پرسش

مراسم عروسی زمان پیامبر (مثل عروسی حضرت فاطمه علیه السلام) چطور بوده است؟ آیا رقص و پایکوبی داشته است. با توجه به اینکه رقص حرام است و ابزار موسیقی نسبت به زمان پیامبر (دف و ...) پیشرفت کرده، مراسم عروسی کنونی چگونه باید باشد؟ می توان در این مراسم گناه شرکت کرد؟ توجه داشته باشید که عدم شرکت باعث کدورت بین فامیل می شود.


پاسخ اجمالی

شکی نیست که موسیقی، غنا و آواز خوانی، در صورتی که مناسب مجالس لهو و لعب باشد، از نظر اسلام حرام است، اما در این که این عمل در مورد عروسی یا شادی های دیگر استثنا شده یا نه؟ نقل های تاریخی درباره دف زنی و رقص در عروسی های زمان پیامبر (ص) به دست ما رسیده که  به دلیل سند ضعیف آنها و مخالفتشان با بعضی از روایات معتبر نمی توان با توجه به ظاهر آنها حکم کرد. به همین دلیل اکثر مراجع، موسیقی لهوی و طرب انگیز را حرام می دانند و فرقی بین دف و غیر آن و مجالس عروسی و غیر آن قائل نیستند.

درباره رقص نیز بعضی مراجع رقص مرد برای مرد و زن برای زن را در صورتی که تحریک شهوت نکند و گناه و مفسده دیگری بر آن مترتب نباشد، جایز می دانند و بعضی تنها رقص زن برای شوهر را جایز می دانند.

بنابراین آنچه درباره مجالس عروسی می توان گفت اینست:

1. خوب است که مجالس عروسی با برنامه های مدیحه سرایی، طنز و یا مویسقی های حلال شاد و پر شور برگزار شود.

2. در این مجالس در ضمن شادی، هر کس باید توجه به ترک حرام های شرعی با توجه به فتوای مرجع خود داشته باشد.

3. شرکت در مراسمی که در آنها حرام صورت می گیرد اگر شخص احتمال تاثیر می دهد، با فراهم بودن شرایط، باید نهی از منکر کند و اگر نمی پذیرند – چنانچه حضور شخص باعث استماع موسیقی حرام یا تایید گناه می گردد- باید مجلس را ترک کند مگر آنکه عسر و حرج پیش آید.

 

پاسخ تفصیلی

شکی نیست که موسیقی، غنا و آواز خوانی، در صورتی که مناسب مجالس لهو و لعب باشد، از نظر اسلام حرام است، اما در این که این عمل در مورد عروسی یا شادی های دیگر استثنا شده یا نه؟ در کتاب های تاریخی از برگزاری مراسم عروسی و شادی های دیگر در زمان پیامبر، مثل ازدواج حضرت فاطمه (ع) یا دیگر مسلمانان یا شادی مردم مدینه در زمان ورود آن حضرت به مدینه، نقل هایی به ما رسیده است. شادی مردم در زمان جاهلیت و صدر اسلام نوع ساده ای از شادی بوده است. بیشترین موردی که در میان مردم صدر اسلام برای شادی مرسوم بوده آواز خوانی و دف زنی بوده است و به رقص و نواختن آلات موسیقی دیگر در شادی ها کمتر اشاره شده است [1] . در زیر به چند نمونه اشاره می کنیم:

در دعائم الاسلام روایتی نقل شده که در آن می گوید حضرت از عروسی شخصی خبر دار شدند فرمودند که عروسی نباید در خفا برگزار شود و باید دود به پا شود و صدای دف شنیده شود و فرق بین عروسی و زنا همین سر و صدای دف است. [2] در همین کتاب روایتی از امام صادق (ع) آورده است که در شب عروسی حضرت زهرا، رسول الله (ص) صدای دف شنیدند پرسیدند این چیست؟ گفتند اسماء برای این که حضرت زهرا را شاد نگه دارد تا بی مادری را احساس نکند، دف می زند. پس رسول الله (ص) دعا کردند همان طور که اسماء دختر مرا شاد کرد خدایا او را شاد نما و به اسماء فرمودند که در شادیتان حرف های نا مناسب نزنید. [3] کتاب کشف الغمه نیز نقل می کند وقتی مسلمانان از ازدواج حضرت علی (ع) با حضرت فاطمه (س) مطلع شدند و به پیامبر (ص) تبریک گفتند حضرت رو به همسران خود کرد و به آنها دستور داد برای فاطمه (س) دف بزنند و آنها مشغول دف زدن شدند. [4] ابن ابی الحدید نقل کرده که پیامبر بر قومی گذر کرد که مشغول بازی و رقص بودند حضرت به آنها فرمودند به این کار خود جدی ادامه دهید تا یهود و نصاری بدانند در دین ما آزادی هست. [5]

ولی از این نقل ها نمی توان حکم فقهی استخراج کرد. فقها برای دست یابی به احکام شرعی دقت موشکافانه ای در مجموع دلیل هایی که به دست ما رسیده می نمایند و به ظاهر چند نقل تاریخی اکتفا نمی کنند. در زیر نکاتی را که علاوه بر چنین نقل های تاریخی ای، در حکم شرعی مربوط به رقص و موسیقی دخیل است، بیان می کنیم:

1. سند اکثر قریب به اتفاق این روایات تاریخی محکم نیست و یا اصلا زنجیره سند در این روایات، اتصال ندارد. پس این روایات به خودی خود نمی توانند دلیلی برای حکم شرعی باشند.

2. بعضی از این نقل ها با روایات معتبر و محکمی که به دست ما رسیده منافات دارند و به همین دلیل کنار گذاشته می شوند. شیخ انصاری روایاتی که درباره حرمت غنا وارد شده شامل هر عمل لهوی می داند و بنا بر این تمام روایات حرمت غنا در مقابل نقل های تاریخی ضعیفی که در بالا اشاره کردیم قرار می گیرد. ایشان این طور بیان می کنند: از مجموع روایات زیادی که درباره حرمت غنا است چنین برداشت می شود که ملاک حرمت غنا لهوی بودن آن است و هر صوتی که به صورت لهو باشد چه با آلات موسیقی و چه بدون آن، حرام است. [6] از جمله این روایات، روایتی است که محمد بن ابی عباد نقل می کند: از امام رضا درباره غنا پرسیدم، ایشان فرمودند ... آن در زمره باطل و لهو است ... [7] و روایت اعمش که در آن امام صادق (ع) در بیان موارد گناهان کبیره این را می فرمایند: کار های لهوی که انسان را از ذکر خدا باز می دارند مانند غناء و نواختن اوتار (نوعی آلت موسیقی) ... [8] روایت اعمش علاوه بر اینکه حرام بودن هر لهوی را بیان می دارد از موسیقی به طور مخصوص اسم می برد در روایات دیگری نیز از موسیقی نام برده شده مثل روایتی از امام صادق(ع) که می فرمایند: «آلات ساز و آواز، از عمل شیطان است پس هر چه در زمین از این نوع وجود دارد از ناحیه ی شیطان است.» [9] و از پیامبر اکرم(ص) نیز روایت شده که فرموده اند: «شما را از مزمار و کوبات (آلات موسیقی) نهی می کنم.» [10] [11] در باره رقص نیز علاوه بر اینکه بسیاری از فقها آن را نیز از مصادیق لهو می دانند روایتی در کتاب کافی با سند معتبر نقل شده است که امام صادق (ع) از قول پیامبر (ص) می فرمایند: شما را از رقص [12] و ... نهی می کنم. این روایت نشان از نا پسند بودن این عمل نزد پیامبر دارد و از آنجا که سندش بر خلاف روایات دیگر، معتبر است، بر نقل های تاریخی دیگر مقدم است. به هر با توجه به این روایات، این وظیفه فقیه است که با دقت لازم، جمع بندی خود را از مستندات موجود به صورت فتوا بیان کند و وظیفه مقلد است که از آنها تبعیت کند.

با توجه به نکاتی که ذکر شد، در زمینه حکم موسیقی و رقص اختلاف نظر هایی بین فقها وجود دارد و هر کس با توجه به نظر مرجع تقلید خود باید عمل نماید تا در مقابل خداوند معذور باشد.

نظر فقها درباره رقص

برخی مثل امام (ره) و آیت الله خامنه ای رقص را اگر باعث تحریک شهوت، ارتکاب گناه و یا ترتیب مفسده شود و یا زن در بین مردان نامحرم برقصد، حرام می دانند بنابر این اگر رقصی چنین خصوصیاتی را نداشته باشد حرام نیست. اما برخی؛ مثل آیت الله صافی و فاضل و مکارم تنها رقص زن برای شوهر را جایز می دانند. [13] روشن است که در این حکم فرقی بین مجلس عروسی و غیر آن نیست.

نظر فقها درباره موسیقی

اکثر مراجع معیار در حرمت موسیقی را مطرب و لهوی بودن آن می دانند [14] یعنی اگر موسیقیی لهوی و مطرب نباشد حرام نیست البته بعضی مراجع مثل آیت الله مکارم و تبریزی و سیستانی تنها لهوی بودن را معیار حرمت موسیقی دانسته اند. [15] در بحث موسیقی نیز مراجع فرقی بین مجالس عروسی و غیر آن و استفاده از دف و غیر آن نگذاشته اند و تشخیص مصداق انواع موسیقی به عهده خود مقلد می باشد که با توجه به معیارهای موجود از طرف شرع مقدس، تشخیص بدهد موسیقیی حرام است یا حرام نیست و طبق آن عمل کند. [16]

با توجه به آن چه گفته شد نتایج زیر را به این ترتیب بیان می کنیم:

1. خوب است که مجلس عروسی به صورت شاد و پر شور برگزار شود.

2. شادی و نشاط عروسی می تواند به صورت های زیر اجرا شود:

الف. استفاده از افراد خوش صوت برای خواندن اشعار در مدح اهل بیت (ع) و اشعار فکاهی و طنز.

ب. استفاده از گروه های تئاتر و نمایش های کمدی. [17]

ج. استفاده از موسیقی های غیر حرام.

3. شور عروسی نباید حرامی در پی داشته باشد چرا که توجه به حرمت، بسیار مهمتر از توجه به شادی و نشاط عروسی است. حرام هایی که باید هر کس با توجه به نظر مرجع تقلید خود آنها را رعایت کند عبارتند از:

الف. مزاحمت و آزار مردم و همسایه ها.

ب. گوش دادن به موسیقی حرام.

ج. رقص های حرام و تماشای آن و حضور در مجلسی که تایید آن به حساب می آید.

د. اختلاط های حرام زن و مرد و نگاه های حرام.

تا به حال حکم مجالس عروسی کنونی با توجه به اختلاف فتوای مراجع مشخص شد. اما حضور در این مراسم چه حکمی دارد؟ نظر همه مراجع در این مورد اینست که اگر شخص احتمال تاثیر می دهد، با فراهم بودن شرایط، نهی از منکر کند و اگر نمی پذیرند – چنانچه حضور شخص باعث استماع موسیقی حرام یا تایید گناه می گردد- باید مجلس را ترک کند مگر آنکه عسر و حرج پیش آید. [18]

بدیهی است که صرف بوجود آمدن کدورت بین فامیل ها توجیهی برای گناه و شرکت در مجالس گناه نمی شود مگر آنکه عسر و حرج پیش آید.


[1] نک: اصفهانی، ابو الفرج، اغانی، ج 2، ص 175، استفاده شده از مقاله: قاضی زاده، کاظم، غناء از دیدگاه اسلام، مجله فقه، شماره 4-5، تابستان و پاییز 1374.

[2] تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج 2، ص 207، دار المعارف، مصر، 1385 ق. شبیه به این روایت را ببینید در: شیخ وسی، امالی، ص 518، انتشارات دار الثقافه، قم، 1414 ق.

[3] تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج 2، ص 206.

[4] اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج1، ص 359، مکتبه بنی هاشم، تبریز، 1381، ق.

[5] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص331، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.

[6] شیخ انصاری، المکاسب، ج 1، ص 296، مجمع الفکر الاسلامی، قم، 1428 ق.

[7] عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، ج 17، ص 308، موسسه آل البیت، قم، 1409 ق.

[8] عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، ج 15، ص331.

  [9] . عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، ج 17، ص313.

[10]   . همان.

[11] استفاده شده از سؤال " دلایل حرمت و حلیت موسیقی را بیان فرمایید.  "

[12] عبارت اصلی روایت: انهاکم عن ال زفن ... است که به معنای رقص آمده است اما مرحوم فیض درکتاب الوافی ج 17 ، ص 211 ، ذیل این روایت گفته است: الزفن: اللعب و الدف و یزفون: یرقصون.

[13] حسینی، سید مجتبی، رساله دانشجویی، ص 181، دفتر نشر معارف، چاپ پنجم، 1385 ش.

[14] برای اطلاع بیشتر ر.ک به سوال "دلایل حرمت و حلیت موسیقی را بیان فرمایید."

[15] همان، ص 172.

[16] استفاده شده از سوال "چه نوع آلات موسیقی را لهوی و حرام و چه نوع حلال است؟ "

[17] استفاده شده از سوال "الگوی مناسب جشن ازدواج کدام است؟"

[18] حسینی، سید مجتبی، رساله دانشجویی، ص 177.



----------------
لینک مطلب:
http://shiastudies.net/portal/android/page.php/?c=3&id=10386

ارسال شده توسط نرم افزار اندروید مجمع جهانی شیعه شناسی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۸
مهدی فراحی
آیا مولوی یک صوفی بوده؟ او به چه مذهبی گرایش داشته؟ تشیع یا تسنن؟ در کل شما شخصیت و اعتقادات او را چگونه ارزیابی می نمایید؟(382 بازدید)

متن کامل پرسش
مطلبی را در مورد مولانا جلال الدین محمد بلخی، در یک سایت انتشار دادم که بر ضد این شخص بود و متأسفانه شاید در اکثر نوشته های آن تحقیق نکردم و حالا از شما درخواست دارم که چند جواب کامل به من عنایت فرمایید تا خدای ناکرده اگر اشتباه کرده ام، توبه و گرنه راحت شوم:
1....

----------------

متن کامل پرسش
مطلبی را در مورد مولانا جلال الدین محمد بلخی، در یک سایت انتشار دادم که بر ضد این شخص بود و متأسفانه شاید در اکثر نوشته های آن تحقیق نکردم و حالا از شما درخواست دارم که چند جواب کامل به من عنایت فرمایید تا خدای ناکرده اگر اشتباه کرده ام، توبه و گرنه راحت شوم:
1. آیا واقعا درست است می گویند مولوی صوفی بوده و مذهب تسنن داشته و آیا شریعت را نفی کرده؟ آیا مولوی معتقد است که امامت، نوعی است؟
2. آیا واقعا درست می گویند که مولوی بعضی احادیث جعلی را در کتاب خود آورده است، مثل حدیث افتراق؟
بهر این فرمود پیغمبر که من
همچو کشتی ام ز طوفان زمن
ما و اصحابیم چون کشتی نوح
هر که دست اندر زند یابد فتوح
همچنین او لفظ "مولی" را در حدیث غدیر به معنای "دوست" دانسته و نه ولی و سرپرست؟ و ابوطالب، پدر حضرت علی(ع) را مشرک دانسته؟
3. آیا واقعا درست است می گویند مولوی قائل به جبر است؟ هم چنین توصیف "عمر بن خطاب" و معصوم خواندن او می پردازد و حتی برای فردی چون "معاویه" کرامت می سازد و برخی ضعف های خلفا که اهل سنت نیز نقل کرده اند، به صورت یک کرامت جلوه می دهد؟
4. آیا واقعا مولوی، افراط در "رقص و سماع و موسیقی" داشته است و آن را موجب تقرب به خدا دانسته؟
لطفا برای راهنمایی ما بفرمایید که در کل نظرتان در مورد مولوی چیست و آیا منحرف از مذهب تشیع است یا نه؟ همچنین عزاداری بر امام حسین را مثل این که می گویند رد کرده است؟

پاسخ اجمالی

غیر از معصومان (ع)، در ارتباط با تمام افراد تأثیر گذار در صحنه دین و فرهنگ، می توان انتقاداتی را بیان نمود و نقد منصفانه چنین افرادی، نباید موجب آن شود تا ظرفیت های مثبت آنان مورد استفاده قرار نگیرد.

این اصل کلی، در ارتباط با مولوی نیز وجود دارد، چون می دانیم که او شخصیت برجسته ای است که اشعار او تأثیر بسیار زیادی در فرهنگ دینی و ملی ما برجای گذاشته و به همین دلیل، نمی توانیم آثار او را نادیده بگیریم. از طرفی، با مروری در اشعار او درخواهیم یافت که بسیاری از آنها، تفسیری ادبی از آموزه های قرآن و سنت بوده و کاملا قابل استفاده است، اما با مواردی نیز برخورد می نماییم که یا با اعتقادات ما سازگاری نداشته و یا از شیوه بیان مناسبی در آن استفاده نشده است.

ما می توانیم از بخش اول این اشعار استفاده نموده و از بخش دوم آن صرف نظر کرده و یا حتی به نقد آن بپردازیم، اما باید به این دستور اسلامی پایبند باشیم که حتی اگر شخصیتی، مورد پذیرش ما نباشد، در ارتباط با او از مسیر عدالت خارج نشده و اتهاماتی که سزاوارش نیست را متوجه او ننماییم. در این زمینه، توضیحات بیشتری در پاسخ تفصیلی ارائه شده است.

پاسخ تفصیلی

برای پاسخ به پرسش شما، ابتدا باید موضوعاتی را مورد بررسی قرار دهیم:

1. یکی از تعالیم دین اسلام آن است که اگر اشخاصی، با هر دلیل، مورد پسند ما نباشند، نباید از شاهراه عدالت خارج شده و هر مطلب خلافی را به آنان نسبت دهیم. خداوند می فرماید: "لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏"؛ دشمنی با گروهی شما را وادار به آن ننماید که از مسیر عدالت خارج شوید. عدالت ورزیدن به پرهیزگاری نزدیک تر است. [1]

2. ما باید در زندگی خود در جامعه بشری، بدون دست برداشتن از اصول و موازین خود، با دگراندیشان نیز در مواردی که با آنان عقیده ای مشترک داریم، به تبادل آرا پرداخته و از فرهنگ ها و آموزه های مشترک، نهایت بهره برداری را بنماییم. خداوند، اهل کتاب را مخاطب قرار داده و آنان را در این راستا، دعوت به همفکری می نماید. [2]

3. در ضمن، با استثنا نمودن معصومان، نباید در بررسی آرا و عقاید دیگران آن گونه برخورد نماییم که یا آنان را کاملا بی اشتباه در نظر گرفته و در صدد توجیه هرگونه اشتباهشان باشیم و نه این که آنان را به عنوان افرادی کاملا گمراه و غرق در خطا پنداشته و حتی استفاده از برخی سخنانشان که با اصول مذهبی ما در تعارض نیست را مجاز نپنداریم. استفاده پیشوایان دینی از برخی اشعار سرایندگان زمان جاهلیت، دلیلی بر مدعای ما است. [3]

به عبارتی دیگر، ما باید بیش از آن که به صاحب سخن توجه داشته باشیم، هر بخش از سخن او را منصفانه تحلیل کرده و به دستور مولایمان علی (ع) عمل کنیم که فرمود: "لا تنظر إلی من قال و انظر إلی ما قال"؛ به سخن بنگر و نه به صاحب سخن! [4]

4. همچنین، باید توجه نمود که هر فردی را باید با شرایط زمانی و مکانی خودش سنجید و نباید با شنیدن یک عبارت، از فردی که مشخص نیست در چه موقعیتی آن را ابراز نموده، تمام اعتقادات او را زیر سؤال برد.

خداوند، به افراد با ایمان، چنین اجازه ای را داده که در شرایط خاصی، حتی به ظاهر از توحید که اصلی ترین رکن مسلمانی است، دست برداشته و به ظاهر، با مشرکان دوست و هم عقیده شوند! [5] طبیعتا در موقعیت هایی که انسان ها نمی توانستند به آسانی، عقاید خود را ابراز کنند، بلکه زبانشان مملو از رمز و راز و اشاره بود، نمی توان به آسانی در ارتباط با عقیده واقعی آنان ابراز نظر کرد، حتی اگر در مواردی سخنانشان، با اصول پذیرفته شده دینی و مذهبی ما در تعارض باشد!

5. باید بدانیم که حساب ناصبی ها و یا دشمنان امیر المؤمنین (ع) با عموم اهل سنتی که بسیاری از آنان، عاشق و دلباخته اهل بیت (ع) می باشند جدا بوده، [6] و مطمئنا مولوی را اگر از اهل سنت نیز بدانیم، از گروه دوم خواهد بود و نه گروه اول.

6. نمی توان انکار کرد که اشعار مولوی به عنوان میراثی فرهنگی برای ایرانیان و حتی تمام جامعه بشری مطرح شده و نباید در اندیشه حذف آن بوده و اساسا چنین کاری ممکن نیست. بنابر این سزاوار است که ما نیز از آن مقدار آموزه های مولوی که متعارض با مذهب ما نبوده و اتفاقا درصد بالایی از مثنوی را نیز چنین تعالیمی تشکیل می دهند، [7] استفاده نموده و در سایر موارد، اگر قابل توجیه نباشد، از آن صرف نظر نماییم.

7. برخی هواداران مولوی، چنان شخصیت والایی برایش در نظر گرفته اند که گویا او همردیف پیامبران و معصومان است و هیچ سخن خلافی در نوشته های او به چشم نمی خورد، اما در طرف مقابل، مخالفانی نیز وجود دارند که استفاده از اشعار او را در هیچ مورد نمی پسندند، حتی اگر کاملا مطابق با موازین دینی و در راستای تفسیر آیات قرآنی باشد!

به نظر می رسد که این دو گروه، دچار افراط و تفریطی شده اند که باید از آن اجتناب نمود.

با توجه به مقدماتی که بیان شد، نظر نهایی ما در ارتباط با اشعار مولوی آن است که نباید قضاوتی کلی در مورد تمام اشعار او نموده، بلکه باید هر قسمت از آنها را به صورت جداگانه بررسی کرد و آنچه از میان آنها، با موازین قابل قبول شیعیان منطبق است را مورد استفاده قرار داد و دیگر موارد را به حال خود رها نموده و یا حتی به نقد آن پرداخت.

در مورد شخص مولوی نیز، ظاهراً با معیارهای موجود در مکتب تشیع، او را نمی توان به عنوان یک شیعه معرفی نمود و از بررسی مجموعه اشعارش، می توان استنباط کرد که عقاید او با دیدگاه های اهل سنت، همخوانی بیشتری دارد، به ویژه ابیاتی که در نکوداشت برخی از صحابه پیامبر (ص) سروده و به اعتقاد شیعیان، آنان شایستگی این مقدار از ستایش را ندارند. اما قضاوت در مورد این که ابراز عقیده های او، ناشی از جبر محیطی و شرایط موجود بوده و یا این که اعتقاد واقعی او همان بوده که ابراز می داشته، بر عهده خداوند است که آنچه در دل ها است را تنها او می داند.

در ادامه به بررسی مختصر برخی موارد اشاره شده در پرسشتان می پردازیم:

1. در ارتباط با صوفی بودن مولوی باید گفت: اولاً: محدوده تصوف و صوفی گری کاملا مشخص نبوده؛ ثانیاً: برخی تعالیم تصوف با قواعد اخلاق عملی اسلامی تعارضی ندارند و به همین دلیل، از طرفی، بسیاری از بزرگان اخلاق و عرفان اسلامی متهم به تصوف شده اند [8] و از سوی دیگر، افراد فراوانی، صوفی گری را به عنوان وسیله ای برای فرار از تکالیف شرعی خود در نظر گرفته اند. مولوی نیز به چنین تفاوتی آگاه بوده و به عنوان نمونه، بیان می دارد:

از هزاران اندکی زین صوفیند

باقیان در دولت او می زیند

2. مولوی "شریعت" را نفی نمی کند، بلکه رعایت قواعد ظاهری شریعت، بدون در نظر گرفتن هدف نهایی از آن را مورد انتقاد قرار می دهد.

او در این رابطه اظهار می دارد که:

شریعت همچو شمع است ره مى‏نماید و بى‏آن که شمع به دست آورى راه رفته نشود و چون در ره آمدى آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدى به مقصود آن حقیقت است‏.... [9] سپس مثال های دیگری را نیز برای نشان دادن جایگاه شریعت، ارائه می نماید.

همان گونه که ملاحظه می فرمایید، ایشان، شریعت را چون شمعی برای نشان دادن راه رستگاری به انسان ها دانسته است، آیا با این وجود، می توان اظهار نمود که او به شریعت اعتقادی ندارد؟!

البته، شریعتی که تنها برای ریاکاری و یکرنگ شدن با جامعه دینی باشد، از نظر پیشوایان معصوم ما نیز ارزش چندانی ندارد. [10]

3. اما این که او، "مولا" را در حدیث غدیر، به معنای دوست گرفته است، احتمالا پرسش شما ناظر به این بیت مثنوی است که:

گفت هر کاو را منم مولا و دوست

ابن عم من على مولاى اوست‏ [11]

اما آیا واقعا مولوی، چون برخی متعصبان اهل سنت، چنین برداشتی از کلمه "مولا" داشته و تنها آن را به یک دوست معمولی ترجمه نموده است؟!

ابتدا و ادامه این شعر، خلاف چنین مطلبی را می رساند.

او در مصرع قبل، می گوید:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد

نام خود و آن على مولا نهاد

سپس در تفسیر واژه "مولا"، چنین می گوید:

کیست مولا آن که آزادت کند

بند رقیت ز پایت بر کند

آیا هر دوستی می تواند چنین ویژگی هایی داشته باشد؟! و آیا می توان، با اوصاف بیان شده، معتقد بود که مولوی اعلام داشته که علی (ع) نیز دوستی همانند سایر دوستان پیامبر (ص) است؟

به این نکته نیز باید توجه داشت که مولوی در ادامه همان ابیات، به موضوعی اشاره می نماید که گویا تشویقی برای برپاداشتن عید ولایت (عید غدیر) است:

ای گروه مؤمنان شادی کنید

همچو سرو و سوسن آزادی کنید

4. امامت نوعی که در پرسشتان بدان اشاره شد، برگرفته از ابیاتی از مثنوی است که در ضمن آنها بیان شده:

پس امام حى قایم آن ولى است

خواه از نسل عمر خواه از على است‏ [12]

به نظر ما، مولوی نخواسته تا امامت پیشوایان معصوم را با این بیان خود نفی نماید، بلکه در صدد بیان این نکته بوده که دست یابی به منصب امامت، تنها با تقوای الاهی و ارتباط با خداوند ممکن است و تنها انتساب به یک خاندان، نمی تواند توجیه گر رهبری جامعه اسلامی باشد.

شیعیان نیز این نظریه را می پذیرند و به همین دلیل است که هر سید منتسب به امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) را امام خود در نظر نمی گیرند.

نکته ظریفی هم در این بیت وجود دارد که مولوی، همطراز نبودن "عمر" و "علی" را باید مسلم و قطعی گرفته باشد، تا شعر او مفهوم و معنایی داشته باشد و گرنه چرا نگفته، خواه "حسن" و یا "حسین" و یا نگفته، خواه "ابوبکر" و خواه "عمر"؟! و العاقل یکفیه الاشاره.

5. در ارتباط با آنچه که در مورد جبری بودن مولوی بیان می شود، کافی است ابیات ذیل را با دقت مطالعه فرمایید:

این که فردا این کنم یا آن کنم

این دلیل اختیار است اى صنم‏

و آن پشیمانى که خوردى ز آن بدى

ز اختیار خویش گشتى مهتدى‏

جمله قرآن امر و نهى است و وعید

امر کردن سنگ مرمر را که دید

هیچ دانا هیچ عاقل این کند

با کلوخ و سنگ، خشم و کین کند [13]

شما اگر عبارت "اختیار" را در اشعار مولوی جست و جو کنید، به ابیات دیگری نیز دست خواهید یافت و مطمئن خواهید شد که به هیچ وجه نمی توان مولوی را به عنوان فردی جبری مسلک، معرفی نمود.

6. اما این که فرمودید مولوی، برخی احادیث جعلی و غیر قابل قبول را در ابیات خود آورده و به شرح و توضیح آن پرداخته، ما با شما موافقیم و برخی از چنین احادیث و روایاتی را که از نظر شیعه، قابل قبول نیست را می توانیم در اشعار او ملاحظه نماییم که به برخی از این موارد نیز در پرسش خود اشاره نموده اید، [14] از آن جمله، می توان موضوع کفر ابوطالب را بیان نمود که بحث های بسیاری را در میان مسلمانان بر انگیخته [15] و کتاب هایی نیز در این زمینه تألیف شده است. [16]

مولوی نیز این روایت را به صورت شعر بیان نموده که:

خود یکى بو طالب آن عم رسول

مى‏نمودش شنعه‏ى عربان مهول‏

که چه گویندم عرب کز طفل خود

او بگردانید دین معتمد [17]

در این زمینه، باید گفت که مولوی در صدد آن بوده است که از هرچه در باورهای مذهبی و عرفی مردم آن زمان بوده، استفاده کرده و مطالب خود را با کمک آنها ارائه نماید. در این راه، او علاوه بر قرآن و احادیث مسلم، از روایات جعلی و حتی داستان های خیالی که بیان صریح برخی از آنها با نزاکت و اخلاق نیز سازگار نبوده، [18] چشم پوشی نکرده و به همین دلیل، انتقادات زیادی را برای خود به وجود آورده است. علامه جعفری در این زمینه اظهار می دارد:

"شخصی که گام به این مقام گذارده و تعلیم و تربیت مردم را بر عهده گرفته است، نبایستی آن اندازه سبک و زشت صحبت کند که فاصله میان آن ابیات زشت و سبکش با آن ابیات معنوی و روحانی فوق العاده اش چنان زیاد باشد که مطالعه کننده، جهش غیر مناسبی در مغز خود احساس کند". [19]

ما نیز انتقاد شما و دیگران را می پذیریم و معتقدیم که اگر او از بیان برخی احادیث جعلی و مطالب مبتذل در اشعار خویش، خودداری می کرد، به یقین بر اعتبار و ارزش آنها می افزود.

7. اگرچه واژه های "سماع" و "رقص" در بسیاری ابیات مولوی وجود دارد و برخی از آنها نیز به معنای متداول آن است، اما نمی توان تمام آنها را به رفتار ظاهری افراد مرتبط نمود، بلکه بسیاری از آنها، چون رمز و کنایه ای به کار گرفته شده است. در این اشعار دقت فرمایید:

جسم خاک از عشق در افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد [20]

و یا:

چرخ را در زیر پا آر ای شجاع

بشنو از فوق فلک بانگ سماع [21]

به یقین، رقص و سماع در این اشعار، چیزی نیست که در مرحله اول به ذهن ما خطور می کند، هرچند که موارد دیگری را نیز می توان یافت که او به مراسم سماع صوفیان اشاره نموده، [22] اما با توجه به جایگاه اجتماعی مولوی، نباید شخص او را به عنوان فردی در نظر گرفت که در این گونه مجالس شرکت می کرد.

8. ابیاتی در مثنوی وجود دارد که شیعیان حلب را به دلیل نوع عزاداریشان برای امام حسین (ع) مورد انتقاد قرار می دهد [23] که با توجه به مطالب موجود در همین قسمت از اشعار، نمی توان معتقد بود که مولوی، قیام عاشورا را قبول نداشته است؛ چراکه در بخشی از همان ابیات می خوانیم:

چون که ایشان خسرو دین بوده اند

وقت شادی شد چو بشکستند بند

البته ما در مورد شیوه توصیف مولوی از عزاداری روز عاشورا منتقدیم و نقد او را کاملا مطابق با واقع نمی دانیم، اما با این وجود، به نظر می رسد که او در صدد آن نبوده که به امام حسین (ع) و شهیدان کربلا توهینی روا داشته و یا گریستن بر آنان را امری بیهوده پندارد، بلکه به دنبال این نتیجه بوده که اگر انسان، تنها به ظواهر بسنده کرده و در ورای آن، به پیام عاشورا و پیشرفت معنوی خود نیندیشد، بیشتر باید به حال خود او گریست.

با مروری مجدد در پاسخ اجمالی، چکیده ای از آنچه بیان شد را مطالعه فرمایید.


[1] مائده، 8.

[2] آل عمران، 64، " قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه‏...".

[3] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 4، ص 21، ح 6، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ه ش.

[4] آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 438، ح 10037، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ه ش.

[5] نحل، 106 و آل عمران، 128.

[6] به عنوان نمونه، ر.ک: کافی، ج 7، ص 18، ح 10.

[7] بسیاری از اشعار مثنوی، ترجمه و تفسیری ادبی از قرآن کریم می باشند. برای تحقیق بیشتر در این زمینه، می توانید از نرم افزار مثنوی، تهیه شده توسط مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی استفاده نموده و ارتباط ابیات مثنوی را با آیات قرآن و نیز برخی روایات معتبر ملاحظه فرمایید.

[8] در صورت تمایل می توانید سوال « تصوف چیست؟ آیا امام خمینی (ره) یک صوفی بودند؟ » را نیز در این زمینه ملاحظه فرمایید.

[9] مثنوی، دیباچه دفتر پنجم، ص 726، نرم افزار مثنوی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.

[10] به عنوان نمونه، به این فراز از دعای ابو حمزه توجه فرمایید که : "فإن قوما آمنوا بألسنتهم لیحقنوا به دماءهم فأدرکوا ما أملوا و إنا آمنا بک بألسنتنا و قلوبنا....".

[11] مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص 1123.

[12] همان، دفتر دوم، ص 214.

[13] همان، دفتر پنجم، ص 867.

[14] به عنوان نمونه، ماجرایی را که نشانگر نوعی کرامت برای معاویه است که در صفحه 288 دفتر دوم ذکر شده است.

[15] ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 35، ص 155 ، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.

[16] به عنوان نمونه، کتاب "ایمان ابی طالب" تألیف شیخ مفید و کتاب دیگری با همین عنوان، تألیف فخار بن معد از دانشمندان قرن هفتم.

[17] مثنوی، دفتر ششم، ص 933.

[18] همان، دفتر پنجم، ص 788.

[19] جعفری، محمد تقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 5، ص 441.

[20] مثنوی، دفتر اول، ص 6.

[21] همان، دفتر دوم، ص 260.

[22] همان، دفتر چهارم، ص 588.

[23] همان، دفتر ششم، ص 959.



----------------
لینک مطلب:
http://shiastudies.net/portal/android/page.php/?c=3&id=10383

ارسال شده توسط نرم افزار اندروید مجمع جهانی شیعه شناسی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۶
مهدی فراحی
۱- برادر اشتری فرمانده محترم ناجا خوب می‌داند که بواسطه سوابق جبهه وجهادش برای ما عزیز و محترم است و اگر چنین نبود هیچ گاه این نوشتار نوشته نمی‌شد چرا که به تعبیر قرآن امربه معروف و نهی ازمنکر بین اهل ایمان روی می‌دهد و ناشی از محبّت و مؤدت میان مؤمنان است.

۲- آن چه در مقابل سفارت انگلستان رخ داد(درگیری میان عوامل ناجا و معترضان به تجدید رابطه با انگلستان)از دید برخی حادثه ای بسیار پیش پا افتاده و عادی بود که از آن با عنوان پذیرایی و مهمانی ناجا از معترضان تعبیر کردند!حال آن که دقت در جزئیات برخورد برخی عوامل ناجا با معترضان، بخشی از واقعیتهای تلخ در باب ناجا را علنی خواهد کرد و این نوشتار در پی بیان گوشه‌ای از این واقعیتهاست؛ واقعیتهایی که علیرغم تلخی، بایدمورد بررسی قرار بگیرد تا از وقوع فجایع بزرگتر در ساختار ناجا پیشگیری کند.

۳- بر اساس قوانین، نیروی انتظامی وظیفه دارد با تجمعات بدون مجوز به صورت قانونی برخورد کند بر این اساس هیچ کس نمی تواند در اصل برخورد نیروی انتظامی با تجمعات بدون مجوز (از جمله تجمع اخیر در برابر سفارت انگلیس)شبهه یا تردید وارد کند اما مشکل ازآنجا شروع می شود که عوامل ناجا برای برخورد با یک اتفاق بدون مجوز(تجمع در برابر سفارت انگلیس) انبوهی از اقدامات غیرقانونی(و بعضاً خلاف شرع) مرتکب شده و به صورتی خلاف قانون و شرع به دنبال برخورد با یک رویداد بدون مجوز بوده است!

جناب آقای اشتری! خوب است بفرمایید بر اساس کدام ماده و قانون عوامل تحت امر شما معترضان را کتک زده‌اند!(به تعبیروزیرکشور پذیرایی کرده‌اند!)آیا عوامل ناجا حق دارند برای مقابله با یک تجمع (هرچند بدون مجوز)افراد را مورد ضرب وشتم قرار بدهند؟آیا این اقدام، تخلف و قانون شکنی آشکار نیست؟کدام قانون به عوامل ناجا اجازه می دهد که برای متفرق کردن یک تجمع از اهانت و فحاشی و الفاظ زشت علیه تجمع کنندگان استفاده کنند؟ آیا ناجا و عوامل آن نمی‌دانند که برای مقابله با یک رویداد بدون مجوز نمی‌توان و نبایدقانون را زیر پا گذاشت؟آیا شما ضرب و شتم و اهانت به مخالفان بازگشایی سفارت انگلیس را تأیید می‌کنید؟آیا ناجا حق دارد به بهانه مقابله با متخلف،مرتکب خلاف شود؟

در این میان عجیب تر ودردناکتر از قانون شکنی عوامل ناجا،سیلی زدن یکی ازکارکنان ناجا(ظاهراً با درجه سرهنگی!)به یکی از خانم های تجمع کننده بوده است!این اقدام آنچنان زشت و شرم آور است که هیچ راهی برای توجیه آن وجود ندارد!این اقدام نه تنها خلاف شرع که خلاف قانون،خلاف عرف،خلاف جوانمردی ومردانگی است! اصلاً فرض بر اینکه آن خانم یک مجرم حرفه ای و حتی یک قاتل مسلح بود!آیا یک مأمور مرد حق ضرب و شتم یک زن متهم یا حتی مجرم را دارد؟چگونه یک فرد در ساختارناجا توانسته به چنین درجه ای برسد و از خلاف شرع و قانون بودن این اقدام خود مطلع نباشد؟(که اگر از خلاف شرع و قانون بودن اقدام خود مطلع بوده و مرتکب چنین حرکتی شده پس وای بر ناجا و برساختار آن که چنین افرادی در آن به درجات عالی می رسند!)

۴-اگر بنابر مقابله با متخلفان و قانون شکنان است پس چرا عوامل ناجا چنین رفتار خشن و کوبنده ای را متوجه اشرار و اراذل و اوباش و دختران بی‌حجاب،فروشندگان موادمخدر ومشروبات الکلی و امثالهم نمی کنند؟اگر تجمع کنندگان مقابل سفارت انگلیس از قانون تخلف کرده اند، زنان بی حجابی که این روزها به فرمایش رئیس محترم قوه قضائیه شهرها را به سالن مد تبدیل کرده‌اند،هم قانون و شرع را یک جا زیر پاگذاشته و می گذارند پس چرا ناجا به دسته اول که می رسد کوبنده و قاطع ظاهر می شود و در برابر دسته دوم چشم برهم می گذارد و در پاره ای از مواقع با لبخند به حمایت و همکاری با بی حجابان قانون شکن می پردازد!(کافی است زحمت بکشید و به رفتار برخی عوامل ناجا با خانم های مراجعه کننده بی‌حجاب در اماکنی مانند راهور، پلیس آگاهی،پلیس فرودگاهها و... دقت کنید!آن گاه متوجه معنای همکاری محبت آمیز برخی از عوامل ناجا با زنان بی حجاب خواهیدشد!)

چرا هرگاه ناجا به خواهران چادری و برادران حزب اللهی می‌رسد به یاد اعمال قانون(آن هم به شیوه ضرب و شتم)می‌افتد؟آیا ضرب وشتم بچه‌های مومنی که در مسابقه فوتبال در استادیوم آزادی از مردم مظلوم بحرین حمایت کرده بودند را به خاطر می آورید؟آیا حمایت از مردم مظلوم بحرین در استادیوم هم تخلف بود که بعضی از عوامل ناجا عقده آل سعود و آل خلیفه را یک جا سر چند جوان حزب‌اللهی خالی کردند؟ مبادا ناجا به جای آل خلیفه و آل سعود از جوانان غیرتمند ایرانی انتقام بگیرد!

۵- سؤال ما از شما برادر وسردار رزمنده این است که در ناجا چه گذشته و می‌گذرد که عوامل ناجا مصداق برعکس«اشداء علی‌الکفار رحماءبینهم» شده‌اند؟ چرا وقتی به بهانه مسابقه ورزشی، انبوهی از زنان بی‌حجاب (زنانی با پوشش بلوزآستین کوتاه، شلوار و سر کاملاً برهنه!) مخلوط با مردان و زیر چتر رسمی وزارت ورزش در روز روشن در پارک چیتگر برای ساعتها تجمع می‌کنند(!) حتی یک مامور ناجا هم از آنجا عبور نمی‌کند که برای رفع تکلیف تذکری خشک و خالی به آن جمع متخلف از شرع و قانون بدهد؟

آیا وظیفه ناجا حمایت از شرع و احکام الهی است! یا دفاع از دیوار سفارت انگلیس؟چرا برای ناجا دفاع از سفارت انگلیس بسیار مهمتر از دفاع از احکام الهی است؟بدون تعارف آیا هنگامی که فرمانده کل قوا به صراحت دستور برخورد قانونی با خر پولها و اشراف زادگانی که سوار بر خودروهای میلیاردی در خیابانها مانور تجمل می‌دهند،را صادر کردندعوامل ناجا دراجرای امر ایشان قاطعیت(مانند قاطعیتی که در مقابل سفارت انگلستان شاهد بودیم!!)به خرج ندادند؟چرا باید عوامل ناجا در برابر متجاهران به فسق و فحشا وقانون شکنی سر به زیر و دهان بسته باشند و در برابر چند جوان مؤمن و معترض به انگلستان به پهلوان قانون شکن میدان تبدیل شوند؟!

آیا می‌دانید خانواده دختران بی حجابی که توسط عوامل ناجا بازداشت شده و در اماکنی مانند پایگاه هشتم پلیس امنیت با سپردن تعهد آزاد می شوند به خود اجازه می دهند تا با صدای بلند زشت ترین فحاشی های ناموسی را نصیب عوامل ناجا کنند و البته با زشت ترین پوششها(مثلاً ملبس به ساپورت و مانتوهای بی دکمه وجلو باز!) وبا گردنی افراشته برای تحویل گرفتن دختران بی‌حجاب خود و بدون هیچ مانعی وارد ساختمانهای ناجا شوند!اگر چنین است (و بسیار بعید است که شما از این وقایع مطلع نباشید) پس چرا عوامل متساهل ناجا وقتی به تعدادی دانشجوی معترض به آل سعود یا آل خلیفه یا انگلستان که می رسند کولاک می کنند و قبل از کبود کردن صورت و بدن دانشجویان معترض،قانون را زیرپا می گذارند؟

۷- مطمئنیم که شما از این وضعیت راضی نیستید و مایلید ناجا در برخورد با هر متهم و یا متخلفی فقط در چهارچوب قانون عمل کند و پا از دایره قانون بیرون نگذارد و با متخلفان بدون تبعیض و براساس ضوابط شرعی و قانونی رفتارکند! (اتفاقی که سالهاست ندیده ایم!) اگر چنین است پس باید ساختار ناجا به صورتی اساسی بازنگری شود و عوامل ناجا به خوبی بیاموزند و باور کنند که وظیفه اصلی آنها دفاع از دیانت و حرمت آن در جامعه و مقابله با مظاهر فساد و گناه و ضدیت با دین در جامعه است!

بچه های ناجا باید تفاوت میان حق و باطل و حرام وحلال و قانون مندی و قانون شکنی را بدانند و قهر و غضب و اخم وقاطعیت خود را فقط در برابر قداره بندان،اراذل و اوباش، بی حجابان و مروجان بی عفتی و فساد و فحشا،سارقان مسلح، قاچاقچیان عمده مواد مخدر و عوامل سلب امنیت روانی جامعه(مثلاً تازه به دوران رسیده های متفرعن سوار بر خودروهای میلیاردی و آنانی که در شبهای وفات ائمه علیهم‌السلام و سوگواری آل‌الله بدون هیچ واهمه ای صدای گوش‌خراش شنیع‌ترین موسیقی های ویژه مجالس فساد از خودروهایشان تا چند خیابان آن سوتر می رسد!) بکار بگیرند، نه در برابر چند دانشجوی معترض به استعمار انگلیس که البته بی مجوز قصد تجمع داشتند و قبل از عمل کردن به همین نیت اعتراضشان، سرکوب شدند!


منبع:هفته‌نامه یالثارات‌الحسین(ع)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۲۸
مهدی فراحی
چشم فروشی در مشهد! / شایعه 0304


دریافت چشم از فرد زنده انجام نمی شود و تامین قرنیه پیوندی در خراسان رضوی و کشور به صورت دولتی و تحت پوشش بیمه انجام می شود





متن شایعه


" واقعیت های زیر پوست شهر مشهد ، شهری که آستان قدسش ١/٥ برابر دولت در آمد دارد و یک صدم دولت هزینه !
گزارش تکان‌دهنده از چشم‌فروشی برای ۶ میلیون تومان در مشهد.
روزنامه‌ی محلی "شهرآرا" در مشهد، در شماره‌ی روز شنبه (۱۷ مرداد-۸ آگست) خود، گزارشی از بازار پررونق خرید و فروش اعضای بدن در این شهر منتشر کرده که بخشی از آن به چشم‌فروشی اختصاص دارد.
لاله‌سادات کوثری، نویسنده‌ی این گزارش، با اشاره به آگهی‌های فراوان مربوط به "کلیه‌فروشی"، "کبدفروشی"، "مغزاستخوان‌فروشی" و... که در فضای مجازی و در و دیوارهای شهر وجود دارد، نوشته است:
دو سه روز قبل بود که برای تهیه گزارش به خیابان مهدی در محله شهید فرامرز عباسی رفتم. گشت‌وگذار در دل محله و دقت در مشکلات اهالی، باعث شد تا این‌بار سوژه جدیدی نظرم را به خود جلب کند. عبارت‌هایی مانند «فروش کلیه»، «کلیه‌فروشی»، «فروش کلیه زیر قیمت» و... تاکنون زیاد به چشمم خورده بود اما این عبارت با بقیه فرق داشت. روی دیوار با ماژیک پررنگ نوشته شده بود: «چشم‌فروشی». تصور می‌کنم آفتاب طاقت‌فرسای ظهر تابستان سوی چشمانم را کم‌قوا کرده است. جلو‌تر می‌روم تا شاید بتوانم دقیق‌تر بخوانم. نه، عبارت درست است. روی دیوار زیر شماره تلفنِ خط ایران‌سلش نوشته شده است: «چشم‌فروشی».
عبارت تکان‌دهنده‌ای که هنوز که هنوز است، نوع نگارش حروفش بر روی دیوار، در ذهنم نقش بسته است.
با تلفن همراهم شماره می‌گیرم، ۷۳۰.... ۰۹۳۷ مشترک مدنظر در دسترس نمی‌باشد. درحالی‌که تمام ذهنم از علامت سوال پر شده است، باز هم تلاش می‌کنم. چندروزی می‌گذرد و بالاخره بعد از کلی تلاش، تلفنم پاسخ داده می‌شود. با شنیدن صدای مرد جوان گمان نمی‌کنم سن‌وسالش بیشتر از ۴۰ باشد. پیشنهاد خرید چشم را مطرح می‌کنم و بعد از انجام رایزنی و صحبت تلفنی، قرار ملاقات محقق می‌شود و این‌بار به‌عنوان خریدار پای معامله می‌روم.
محل قرار، ایستگاه اتوبوس چهارراه میدان بار است. کمی زود‌تر از ساعت قرار در محل ایستگاه حاضر می‌شوم. تمام طول مسیر تا محل قرار را پیاده می‌روم و در تمام راه، ذهنم درگیر این سوال است که چرا باید کار به جایی برسد که انسان حاضر باشد چشم خود را بفروشد؟ سر ساعت مقرر از راه می‌رسد. خودش را «م» معرفی می‌کند و سی‌وچهارساله. بلافاصله و بدون مقدمه وارد صحبت می‌شود. خانم، رک و پوست‌کنده حرفت را بگو. آخرش چند؟
اصلا برایش مهم نیست که چرا و به چه دلیل در محل ملاقات حضور یافته‌ام. حرف از ۲ میلیون به میان می‌آورم که پاسخ می‌دهد: ۲میلیون خیلی کم است. ما با هم وارد معامله نمی‌شویم. رویش را برمی‌گرداند و قصد رفتن می‌کند که از او می‌خواهم رقم پیشنهادی‌اش را بگوید. می‌گوید: ۶ماه پیش در تهران یک کلیه‌ام را ۶میلیون فروختم. الان هم به‌ شدت فشار مالی دارم. حاضرم با‌‌ همان ۶ میلیون چشمم را بفروشم.
او ادامه می‌دهد: سه‌ بچه دارم و صاحب‌خانه جوابم کرده است. بی‌سواد و بیکار هستم و باید خرجی فرزندان و همسرم را بدهم. چشم من مال شما، هرکار دوست دارید، با آن انجام دهید.
لرز تمام بدنم را فراگرفته است. «م» ادامه می‌دهد: از من که گذشت، دلم نمی‌خواهد فرزندانم بی‌خانمان بزرگ شوند. برای من چه اهمیت دارد که یک چشم داشته باشم یا نه؟ او می‌گوید: ندارم. فقر امانم را بریده است. اصلا شما می‌فهمی نداری یعنی چی؟ نان خشک خوردن یعنی چه؟ برایم مثل روز روشن است که دیگر اندام‌هایم را نیز می‌فروشم. چه اهمیت دارد که من یک دست داشته باشم یا نداشته باشم؟ یک پا داشته باشم یا نداشته باشم؟ لازم باشد، حتی پوستم را هم می‌فروشم. الان دو خریدار هستند که حاضرند با همین قیمت و پرداخت تمام مخارج بیمارستان، پای معامله بیایند. تازه قرار است فردا در اینترنت هم آگهی بدهم که احتمالا اگر آگهی سراسری بدهم، پول بیشتری بگیرم.
رویش را برمی‌گرداند و می‌رود و قرار می‌شود تا فردا صبح به او خبر دهم.
جوان سی‌وچهارساله یا واضح‌تر بگوییم فروشنده چشم، راه خود را می‌کشد و می‌رود. تمام خواسته او این روز‌ها از زندگی این است که بتواند به بالا‌ترین قیمت ممکن، چشم خود را بفروشد تا شاید بتواند بار دیگر سرش را در مقابل فرزندان خود بالا ببرد و سربلند شود. پول صاحب‌خانه را بدهد و دست‌کم چندماهی فرزندانش را از خوردن نان خشک نجات دهد. باز هم قصه پرغصه فقر. این‌بار چوب حراج به سلامت و جسم و جان. جوان سی‌وچهارساله که با هزار امید و آرزو پای معامله چشم خود آمده است، مثل روز برایش روشن است که شاید در چند ماه آینده، اندامی دیگر از بدن خود را به فروش بگذارد. مثل روز برایش روشن است که بالاخره روزی فراخواهد رسید که برای همین فرزندانی که دلش می‌خواهد دیگر طعم نداری را نچشند، نه چشمی برایش مانده است که آن‌ها را ببیند و نه دست نوازشگری
سازمان تامین اجتماعی ایران به فلسطین خدمات بازنشستگی می دهد "





پاسخ شایعه


1. برخلاف ادعای شایعه پردازان بطورمثال در سال 93 بودجه کل کشور حدود 84 برابر بودجه آستان قدس بوده است !
بودجه کل کشور به ریال
833.484.581.000.000
http://yon.ir/keshvar
بودجه آستان قدس به ریال
10.000.000.000.000
http://yon.ir/aastan
2. مسوول واحد فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی مشهد ضمن تکذیب این شایعه گفت : برداشتن قرنیه چشم فرد زنده، مستلزم محروم کردن وی از بینایی است و این امر صورت نمی گیرد!
3. قرنیه پیوندی تنها از بیمار مرگ مغزی و یا فرد فوت شده برداشته میشود که غیر قابل فروش و اهدایی است.
4. هزینه اندک اخذ شده از بیماران برای پیوند قرنیه بابت نگهداری قرنیه تحت شرایط خاص در بانک قرنیه می باشد.
5. هم اکنون هیچ کمبودی از نظر قرنیه در خراسان رضوی و کشور وجود ندارد و وجود بازار سیاه آن نیز حقیقت ندارد.
6. هزینه های تامین قرنیه چشم حدود پانصد هزار تومان و با پوشش بیمه ای تنها 50 هزار تومان می باشد و اعداد چند میلیونی صحت ندارند!
7. عمل پیوند قرنیه پس از طرح تحول نظام سلامت جزء ارزان ترین پیوندها به شمار می رود به طوریکه اکنون در بیمارستان های دولتی هزینه جراحی پیوند حدود 200 هزار تومان برآورد می گردد.
8. این مطلب اولین بار در قالب گزارشی در روزنامه محلی 'شهرآرا' مشهد درج شد و پس از آن از سوی کارشناسان تکذیب گردید ، اما کماکان در شبکه های اجتماعی در حال گردش است!
http://www.khorasannews.com/OnlineNews.aspx?newsid=1925518
9. ارائه خدمات بازنشستگی به فلسطین توسط سازمان تامین اجتماعی صحت ندارد و تنها در خصوص مشاوره و انتقال تجربیات، اعلام همکاری شده است. شایعه پردازان با اضافه کردن این مطلب در انتهای شایعه اولیه ، در پی حداکثر سواستفاده بوده اند.
http://www.khabaronline.ir/detail/445474

حق جو و حق طلب باشیم
لینک مطلب جهت انتشار:
http://shayeaat.ir/post/368
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۱۸
مهدی فراحی