با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با ولایت تا شهادت

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

بهشت حضرت آدم و حوا در کلام امام صادق(علیه السلام)


مدیر قرآن و حدیث مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم با اشاره به نظرات مختلف درباره مکان بهشت حضرت آدم(علیه السلام) و حوا، بیان داشت: به یقین بهشتی که حضرت آدم(علیه السلام)در آن سکونت داشته، بهشت اُخروی نبوده است.



SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:


به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از فارس، در شبکه‌های اجتماعی مدتی است که شبهه‌ای را مطرک کردند که مگر وقتی شیطان به آدم سجده نکرد، خدا او را از بهشت بیرون نکرد؟ پس چگونه شیطان توانسته دوباره وارد بهشت شود و آدم و حوا را فریب دهد؟!


حجت‌الاسلام والمسلمین حسن‌رضا رضایی، مدیر قرآن و حدیث مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این گونه به این شبهه پاسخ می‌دهد:


به یقین شیطان یا همان ابلیس، رجیم و رانده شده است؛ چنان‌که در قرآن در سوره «حجر» آیه 24 و سوره «ص» آیه 78، آمده :«قال فاخرج فانّک رجیم»؛ از آن جا بیرون رو که مطرودی، معلوم می‌شود که شیطان بعد از جریان تکبر و سجده نکردن بر آدم گرفتار لعن ابدی شده و از درگاه خداوند و ملکوت رانده شده است و به یقین تا ابد هم در بهشت راه ندارد.


پس: شیطان قبلاً در بهشت نبود؛ بلکه در درگاه الهی و در جمع مقربان درگاه خداوند بود؛ در حالی که بهشت جایگاه مؤمنان و بندگان مطیع خداوند در آخرت است و اخراج او به معنای اخراج از بهشت نیست، در حقیقت اخراج شیطان به معنی تنزل مقام و مرتبه شیطان بود، از جایگاه بلندی که در نزد خداوند یافته بود، نه اخراج از مکان معین و مشخص، این همان حقیقتی است که در قرآن در تحت عنوان «هبوط» بیان شده است.


خداوند در مورد واقعه اخراج ابلیس می‌فرماید: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرین» (1)؛ گفت: از آن (مقام و مرتبه‏ات) فرود آى! تو حقّ ندارى در آن (مقام و مرتبه) تکبّر کنى! بیرون رو که تو از افراد پست و کوچکى‏ .


علامه طباطبایی در توضیح این آیه می فرماید: جمله «فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» تاکید است براى جمله «فَاهْبِطْ مِنْها»، براى اینکه «هبوط» همان خروج است و تفاوتش با خروج تنها در این است که هبوط خروج از مقامى و نزول به درجه پایین‏تر است و همین معنا خود دلیل بر این است که مقصود از هبوط فرود آمدن از مکان بلند نیست، بلکه مراد فرود آمدن از مقام و مرتبه بلند است.


و این مؤید ادعاى ما است که گفتیم ضمیر در«منها» و «فیها» به «منزلت» بر مى‏گردد نه به آسمان و یا بهشت و شاید کسانى هم که گفته‏اند مرجع ضمیر، آسمان و یا بهشت است، مقصودشان همان منزلت باشد، بنابراین، معناى آیه چنین مى‏شود که خداى تعالى فرمود: به جرم اینکه هنگامى که تو را امر کردم سجده نکردى، باید از مقامت فرود آیى، چون مقام تو مقام خضوع و فرمانبرى بود و تو نمى‏بایستى در چنین مقامى تکبر کنى، پس برون شو که تو از خوارشدگانى(2) اما در هر حال روشن است که شیطان بعد از این اخراج، دیگر نمی‌توانست به بهشت هم راه یابد، حال باید پرسید که چگونه او در جریان فریب آدم و حوا توانست وارد بهشت شود؟


گرچه برخی تصور کرده‌اند که مراد از بهشت آدم و حوا همان بهشت موعود آخرتی است، ولی مراد از بهشت محل سکونت آنها همان بهشت موعود نیست، زیرا اخراج از آن بهشت معنا ندارد؛ اما سؤال این است که آن بهشت موقت و محل سکونت ایشان کجا بود و چه حقیقتی داشت؟


در این خصوص در بین علما اختلاف نظری وجود دارد که برخی از این نظریات را بیان می کنیم:


1- باغ آسمانی: بعضى از مفسرین معتقدند که: این بهشت در یکى از کرات آسمانى بوده، هر چند  بهشت جاویدان نبوده، زیرا در بعضى از روایات اسلامى با کلمه «سماء» به بودن این بهشت در آسمان اشاره شده است. (3)


2-باغ زمینی:


برخى از مفسران هم نوشته‏اند: این بهشت یکى از باغ‌هاى دنیا و روى زمین بوده و جمله «اهْبِطُوا» نیز بر این دلالت ندارد که از بالا به پایین بیایید، بلکه به معنى انتقال آن‌ها بعد از خوردن میوه ممنوعه به نقطه دیگر زمین است.


على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود می‌نگارد: از امام جعفر صادق علیه‌السّلام راجع به بهشت حضرت آدم جویا شدند: آیا از بهشت‏هاى دنیا یا از بهشت‏هاى آخرت بوده، فرمود: از بهشت‏هاى دنیا بود که خورشید و ماه در آن طلوع می‌کرد، اگر از بهشت‏هاى آخرت ‏بود، هیچ گاه حضرت آدم از آن خارج نمی شد.(4)


3-بهشت برزخی:


عده‌ایی نیز معتقدند که منظور از این بهشت، بهشت برزخی بوده، نه بهشت زمینی دنیایی؛ علامه طباطبایی در دفاع از این نظر و در توجیه روایاتی مربوطه، می‌فرماید: مراد از این که از بهشت‏هاى دنیا بوده، این است که از بهشت‏هاى برزخى بوده، که در مقابل بهشت خلد است، این مطلب از برخی روایاتی که از طرف اهل‌بیت(ع)‏ رسیده است، روشن می‌شود، چرا که در بعضى از قسمت‌هاى این روایات آمده است که آدم بر صفا و حوا بر مروه، هبوط کرد و از این جهت که برزخ در همین جهان قرار دارد، پس در زمین بودن (دنیایی بودن) این بهشت منافاتی با برزخی بودنش ندارد.(5)


در مجموع این نظرات می‌توان به این نتیجه رسید که به یقین بهشتی که حضرت آدم و حوا در آن سکونت داشته‌اند، بهشت اُخروی نبوده است، زیرا بهشت اُخروی هرگز جای ابلیس نیست، آن جا محدوده‌ای نیست که شیطان و شیطنت و عصیان در آن راه داشته باشد، خیال باطل و نافرمانی در آن جا نیست، از سوی دیگر، کسی که به جنت خلد وارد شود، دیگر خارج نخواهد شد.


نتیجه


پس این بهشت اخروی نبوده و شیطان -که مترصد اغوای انسان‌ها است- توانسته در آن موقعیت حاضر شده و به نوعی، آدم(ع) را فریب دهد.


پی نوشت‌ها:


1 . اعراف (7) آیه 13.


2 .طباطبایى سید محمد حسین‏ ،المیزان فى تفسیر القرآن‏ ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1417 ق‏، ج 8 ص 29.


.3 مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 186، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، 1374 ش.


.4 ترجمه تفسیر المیزان، ج‏1، ص 212، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374 ش.


5 .آیت‌الله جوادی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 337 نشر موسسه اسراء، قم




http://www.shia-news.com/fa/news/43486/%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%D8%AF%D9%85-%D9%88-%D8%AD%D9%88%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۱
مهدی فراحی

بهشتی که آدم(ع) در آن سکونت داشت کدام بهشت است؟


پاسخ اجمالی:

در این باره میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد:

برخی معتقدند، بهشت آدم (ع) باغی از باغ های سرسبز و روح افزای زمین بوده است.

عده ای بر آنند که بهشت آدم در آسمان هفتم بوده، نه در زمین و دلیل آن هبوط است.

و گروهی دیگر معتقدند که بهشت آدم (ع) همان بهشت موعود بوده است.

نظریه چهارم آن است که بهشت آدم نه بهشت برین است و نه باغی از باغ های زمین، بلکه بهشتی است برزخی مابین دنیا و آخرت، و ما بر آنیم که این نظریه جمع بین آیات و روایات مختلف در این باب است و موافق با ویژگی های مطروحه در متون دینی می باشد.


پاسخ تفصیلی:

در قرآن آمده است: «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة»[1].

جنت به معنای باغ پر درخت، گردشگاه، فردوس، بهشت است[2] و «جنات عدن»[3] که در قرآن  آمده؛ یعنی باغ های که محل اقامت دائمی است و چون باغ معمولاً پوشیده از درخت است، به آن جنت گفته می شود.

و در باره ی بهشت گفته شده است: بهترین جهان، جایی خوش آب و هوا و فراخ نعمت و آراسته که نیکوکاران پس از مرگ در آن مخلد باشند.[4]

در این که منظور از بهشتی که حضرت آدم (ع) در آن سکونت داشت و بر اثر وسوسه ی شیطان از آن جا رانده شد، کدام بهشت است، میان مفسران اختلاف است:

عده ای معتقدند، این بهشت از نوع زمینی و باغی از همین باغ های دنیا بوده است. برخی از دلایل آنان در این مسأله از این قرار است.

1. اگر بهشت آدم، بهشت اخروی بود، پس آن بهشت باید، جنت خلد باشد و اگر آدم در جنت خلد ساکن بود، وسوسه شیطان بر وی عارض نمی شد؛ زیرا که آن جا، جای شیطان و وسوسه های او نیست.

2. کسی که داخل آن بهشت شود، دیگر از آن خارج نمی شود؛ چراکه خداوند می فرماید: «و ما هم منها به مخرجین»[5] «و هیچ گاه از آن اخراج نمی گردند».

3. ابلیس زمانی که از سجده بر آدم (ع) سرپیچی کرد، مورد لعن و غضب خداوند واقع شد، و بدیهی است که با غضب خداوند توان و قدرت رسیدن به جنت خلد را نداشت.

4. بدون شک خدای متعال آدم را در زمین خلق کرده و در این قضیه هیچ جا ذکری از انتقالش به آسمان نیامده است.[6] تا در نتیجه بهشت آدم، بهشت برین باشد.

در بعضی از روایاتی که از اهل بیت (ع) به ما رسیده به این موضوع تصریح شده است و می تواند مؤید این معنا باشد، مانند روایتی که در آن از امام صادق (ع) راجع به بهشت آدم سؤال شد، آن حضرت در پاسخ فرمودند: «جنة من جنان الدنیا، یطلع فیها الشمس و القمر و لو کان من جنان الآخرة ما خرج منها ابداً»[7] «باغی از باغ  های دنیا بود که خورشید و ماه بر آن می تابید و اگر بهشت جاودان بود، هرگز آدم از آن بیرون رانده نمی شد.»

برخی دیگر از مفسران برآنند که بهشت آدم ، همان بهشت اخروی بوده است. دلیل این گروه آن است که الف و لام در لفظ «الجنة» افاده عموم ندارد؛ به جهت این که سکونت در بهشت های متعدد (جمیع جنان) محال است، پس به ناچار باید الف و لام در الجنة را انصراف داد به بهشت معهود سابق و بهشتی که معهود و معلوم در میان مسلمانان است، همان بهشت ثواب است.[8]

ظاهر کلام امام علی (ع) در نهج البلاغه، مؤید همین معناست .

حضرت می فرماید: «فاغتره عدوه نفاسة علیه بدار المقام و مرافقة الابرار».[9]

«اما سرانجام ابلیس – که بر آدم، به سبب زندگی در سرای جاودان (دار مقام ، خانه اقامتگاه) و همدمی با نیکان رشک می برد – به دام فریبش افکند».

خانه اقامتگاه همان «دار خلد» یا سرای جاودان است و آن جایی است که مؤمن همیشه در آن می ماند و آن بهشت برین است. جایی است که نیکان و خوبان در آن هستند.

هم چنین امام علی (ع) در ادامه باز می فرماید: «و وعده المرد الی جنته»[10] «و خدا به آدم  وعده داد که او را دوباره به جنت برگرداند. ظاهر این کلام حضرت آن است که خداوند حضرت آدم را به جایی که در ابتدا بوده برگرداند، و جایی که حضرت آدم بعداً خواهد رفت بهشت قیامت خواهد بود.

دیدگاه دیگر در این مسأله آن است که: بهشت حضرت آدم (ع)، در آسمان هفتم بوده و دلیل آن قول خدای تعالی است که می فرماید: «اهبطوا منها»[11] «گفتیم همگی از آن فرود آیید» پس  اهباط نخستین از آسمان هفتم به آسمان اول بود و اهباط دوم از آسمان به زمین.[12]

نظریه ی دیگر، در این موضوع که به نظر می رسد مناسب تر باشد، نظریه چهارم است که تقربیا خواسته است بین آیات و روایات مختلف در این باب جمع کند. و آن این است که اولا: الف و لام در لفظ «الجنة» برای عهده خارجی است، نه الف و لام جنس یا استغراق و ثانیا: مقصود از بهشت آدم، نه بهشت برین و نه باغی از باغ های زمین است.بلکه بهشتی است مابین دنیا و آخرت؛ یعنی بهشت برزخی که از سوئی بعضی از احکام بهشت آخرت، نظیر نشاط دایمی،نبود رنج گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما را دارد، و از سوئی دیگر بعضی از احکام باغ های دنیا را داراست و از ویژگی های بهشت خلد برخوردار نیست، نظیر مصونیت از شیطان و وسوسه های وی؛ زیرا شیطان گرچه در جنت خلد و جنت لقا راه ندارد، اما در جنت های مثالی و برزخی راه می یابد و وسوسه می کند.[13]

البته طبق این نظریه، هم روایت منقول از امام صادق (ع) قابل توجیه است و هم دلایل گروهی که معتقدند بهشت آدم از باغ های زمینی بوده قابل جواب است ، زیرا:

الف: دنیا مرادف زمین نیست و موجود آسمانی که در زمین نیست هرچند به زمین هبوط کند، مصداق موجود دنیایی است از این رو شامل موجود آسمانی هم می شود پس آنچه در روایت آمده «جنة آدم من جنان الدنیا» دنیا ی در برابر آخرت(قیامت کبری) است و شامل برزخ هم می شود.

ب: طلوع خورشید و ماه که با پدید آمدن شب و روز همراه است در غیر قیامت کبرا امکان دارد؛ یعنی موجودی که اخروی به معنای قیامت کبرا نیست و برزخی است می تواند دارای شب و روز باشد.

ج: خروج از بهشت معهود آدم، دلالت دارد بر اینکه آن بهشت، جنت خلد که در قیامت کبراست نبوده، ولی دلالت ندارد بر این که در دنیای مادی بوده است، پس خروج از برزخ غیر معقول و منافی با قرآن نیست.

د: موجود برزخی به برزخ نزولی و برزخ صعودی قابل تقسیم است. اگر جنت آدم بهشت برزخی باشد منحصراً برزخ بعد از مرگ که بین دنیا و آخرت (قیامت کبرا) است اراده نمی شود.[14]

هـ: زندگی در باغی از باغ های دنیا مقامی به حساب نمی آید تا هبوط و سقوط از آن تصور شود.

و: اوصافی که برای این بهشت ذکر شد، نظیر عاری بودن از رنج های درونی (گرسنگی و تشنگی) و رنج های بیرونی (سرما و گرما) با باغ های دنیایی هماهنگی ندارد.[15]

در جواب کسانی که قایل هستند به این که بهشت آدم بهشت اخروی بوده باید گفت:

اولاً: بهشت قیامت از سنخ عالم ماده نیست، بلکه از عالم مثال و بالاتر از آن است و حضرت آدم خلقتش از خاک بود و از عالم ماده. بنابراین اگر آدم با بدن مادی در بهشت اخروی سکونت داشته باشد، تناسبی با بدن مادی ندارد. بهشت قیامت فوق عالم ماده است و انسان در اثر تکامل و منتقل شدن از عالم طبیعت وارد آن عالم و بهشت می شود[16].

ثانیاً: آن جا بهشت جاودان است و کسی که وارد آن شود دیگر خارج نخواهد شد.

ثالثاً: بهشت اخروی جایی است که عصیان در آن جا راه ندارد و به تعبیر قرآن جای لغو نیست.

«لالغو فیها ولا تأثیم»[17] «نه بیهودگی در آن است و نه گناه».

این دیدگاه با کلام مولا علی (ع) نیز منافاتی نخواهد داشت؛ زیرا چه بسا که وعده برگشت خدا به آدم به جایگاهش، می تواند همان بهشت برزخی باشد که انسان در سیر نزولی آن را طی کرده و در سیر صعودی قبل از جنت لقاء و بهشت اخروی از آن عبور خواهد کرد.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] بقره آیه 35.

[2] جبران مسعود، فرهنگ البرائد، ج 11، واژه جنت- بهشتی ، محمد ، فرهنگ صبا، واژه جنت.

[3] بینه، آیه 8.

[4] معین، محمد، فرهنگ معین، ج 1، واژه بهشت.

[5] حجر، 48.

[6] تفسیر فخر رازی، ج 3، ص 3.

[7] تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 62.

[8] تفسیر فخر رازی، ج 3، ص 3.

[9] نهج البلاغه، خ 1.

[10] همان.

[11] بقره، 36.

[12] تفسیر فخر رازی، ج 3، ص 4.

[13] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 33، ص 331 – 332.

[14] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 33، ص 356 – 3577، برای دریافت این نکته که آدم با بدن طبیعی چگونه وارد برزخ شده است ، رجوع شود به: همان ص332-333.

[15] برای اطلاع بیشتر در این موضوع به تفاسیر المیزان، ج 1، ص 2122 (ترجمه فارسی)؛ تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج 3، ص 80 – 84؛ تفسیر تسنیم، ج 3، ص 329 – 357 مراجعه شود.

[16] البته تبیین جسمانی بودن معاد که ظاهر  متون دینی ماست ، موجب گردید که دانشمندان اسلامی آراء گوناگونی ارائه کنند مثلا ملاصدراء جسم آن عالم را متناسب با آن عالم می داند و ... تفصیل این مساله را در جای خود ببینید.

[17] طور، 233.



www.islamquest.net

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۲۹
مهدی فراحی
کشتن چه حیواناتی جایز یا مکروه است؟ نظر اسلام درباره کشتن مورچه و زنبور

هنگام کشتن هر حیوانی، فرقی نمی کند که موذی باشد یا اهلی و یا هر نوع دیگر، ممکن است این سوال ها پیش بیاید که آیا از نظر شرعی کشتن این حیوان اشکال دارد؟


به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، اگر این پرسشی در ذهن شما باشد که از نظر دین اسلام کشتن چه حیواناتی جایز و کشتن چه حیواناتی حرام است؟ دستورات و سفارش های دین در این باره، چگونه است؟
به جز حیواناتی که جهت مصرف و خوراک انسان کشته می شود؛ در مورد کشتن سایر حیوانات، توجه به دو نکته ضروری است:

 هر حیوانی که در ملکیت دیگری است؛ کشتن آن ممنوع است. حتی مانند مگس و پشه ای که مثلا دانشمند حشره شناسی برای تحقیق آن ها را جمع آوری کرده است.هر حیوانی که آزار دهنده است و برای دفع آزار آن، راهی جز کشتن نیست؛ می توان آن را کشت. گرچه مانند پرستو باشد که کشتن آن به خودی خود کراهت دارد.در آزاررسانی نیز فرقی نمی کند که به خود شخص آزار برساند یا به دیگرانی که آزار دیدن آن ها مسؤلیتی بیاورد و یا باعث آلودگی مواد غذایی و یا مولد بیماری شود.

اما برای جزئی تر شدن گفتار از روایات بهره می گیریم. حاصل روایات آن است که دو گونه حکم برای کشتار حیوانات قابل تصور است:

 جواز کشتن؛ به این معنا که اگر کسی آن ها را بکشد؛ گنه کار نیست. با این روی کرد؛ کشتن همه حیوانات جایز و بدون اشکال است. اما درخصوص کشتن این حیوانات سفارش هم شده است: انواع مارها،حیوانات ریز مثل شپش، کلاغ، عقرب، سگ هار.سفارش به نکشتن؛ به این معنا که معصومان علیهم السلام علاقه مند بودند که انسان ها از کشتن آن ها صرف نظر کنند. از این روی حتی از بردن نامشان هم دریغ نکردند: پرستو، هدهد، فاخته(کوکو)، قنبره(چکاوک)،حباری(هوبره) ،صرد(مرغی است که گنجشک را شکار می‏کند و به فارسی ورکاک است) و صوّام(لک لک، ظاهرا) ، شقراق(سبز قبا) مورچه، زنبور عسل، وزغ و هر حیوانی که به انسان پناه آورد.( عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، ج 11 تا 23)

سایت:
www.yjc.ir
کد خبر: ۴۳۸۹۷۰۶
تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۰۸:۲۴
مهدی فراحی
متن شایعه


" هرچی شماره توگوشیت با+۹۸ شروع میشه +۹۸ حذفش کن وجاش صفربذار

توجه. مخابرات ایران جیبتان را،با کلاه برداری خالی میکند. مواظب سیاستهای این روزهای مخابرات باشید،خوصوصآ موبایل داران. مخابرات یه چندسالی هست داره به ملت کشورش کلک میزنه، که هزینه صحبت کردنها، با موبایل را، دوبرابر از مردمش می گیرد و مردم از این قضیه خبری ندارن. چطوری:هرکس که به شما زنگ میزند اول شمارش کد 0098(98+) نمایان می شود، به این صورت•••98917174+ بعداز اتمام صحبتهایتان شاید پیگیری موضوعی بشید که نیاز داره دوباره با این شخص شما صحبت کنید و بی آنکه شما متوجه بشید یا اطلاعی داشته باشید،که این کد خارج کشور هست و هزینش بسیار زیاد دوباره با آن شخص با همان شمار تماس برقرار می کنید که هزینه سنگینی روی صورتحساب شما می گذارد. شما وقتی که با شخص مورد نیاز میخواهید تماس برقرار کنید،باید برید تو مخاطب گوشیتان و اسم شخص مورد نیاز رو پیدا کنید و به این صورت تماس برقرار کنید. الان مخابرات قبض تلفن همراها رو حذف کرده که شما هیچ اطلاعی درمورد صورت حسابتان نداشته باشید،، فقط اس میدهد که این مبلغ رو پرداخت کنید ,حالا چی شده چطور شده که ایطورشده قبض موبایلم چقد ای برج زیاد شد,, رو بیان خواهید کرد, ولی پیگیر قضیه نیستید که نیستید, پس برای تماس مجدد با دوستان یا آشنایان کد 98+ رو حذف کنیدو بجای آن صفر تنها (0) بزارید یا به مخاطب گوشیتان بروید و از این طریق تماس حاصل کنید, به هیچ عنوان و به هیچ عنوان شماره 98+ که برایتان زنگ می زند، در گوشی خودتان ذخیره نکنید , این پیغام برای تمامی خطها می باشید. یکم دقت کرده باشید که چرا شارژتان سری تمام یا صورت حسابتان زیاد می شود دلیلش این متن بالاست "



پاسخ شایعه


1. شماره گیری "98+" یا همان کد بین الملل ایران برای تماس با شماره‏ های داخل کشور به عنوان تماس بین‏ الملل شناخته نشده و هزینه رومینگ از مشترکان دریافت نمی ‏شود!

2. استفاده از کد بین ‏الملل ایران برای شبکه مخابرات کشور شناخته شده است و تنها در صورتی رومینگ محسوب می‏ شود که از تلفن همراه خود در یک شبکه خارجی استفاده کنیم!

http://yon.ir/smcrd1

3. هشدارهای شماره گیری کد 0098 یا 98+ مربوط به استفاده از سیم کارت اپراتورهای ایرانی در کشور های خارجی طرف قرارداد با این اپراتورهاست.

http://yon.ir/smcrd2

4. جزئیات صورتحساب تلفن همراه از طریق سایت، شماره مرکز خدمات و نرم افزارهای اپراتورها قابل دریافت است!



حق جو و حق طلب باشیم

لینک مطلب جهت انتشار:

http://shayeaat.ir/post/744
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۱:۴۵
مهدی فراحی
Zahra:
حدیث کسا به شعر ...

اگه باحوصله خوندید و فیض حاصل شد ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنید

روایت شد از حضرت فاطمه
حدیث شریفی برای همه

که روزی حبیب خدا مصطفی
ابوالقاسم احمد رسول خدا

محمد(ص) شهنشاه دنیا و دین
که ما را پدر باشد آن مه جبین

قدم رنجه فرمود در خانه ام
منور از او گشت کاشانه ام

بفرمود یا فاطمه بر تو باد
سلام از من ای دخت نیکو نهاد

بدو عرض کردم که ای نامور
ز من برتو بادا سلام ای پدر

سپس گفت آن شاه خوبان به من
که ضعفی شده عارضم در بدن

بگفتم پدرجان ز ضعف شما
نباشد پناهم به غیر خدا

مرا گفت ای دختر بردبار
کسای یمانی ما را بیار

بپوشان مرا در کسای یمن
بپوشانم او را سراسر بدن

چو کردم به رخسار خوبش نگاه
رخش می درخشید مانند ماه

درخشیدنی چون مه چارده
بر آن ماه هرلحظه کردم نگه

چو پوشاندمش جامه را بر بدن
پس از ساعتی از در آمد حسن

چو فرزند دلبندم از در رسید
سلامی بداد و جوابی شنید

بگفتا که ای مادر مهربان
رسد بوی خوش بر مشام آنچنان

که گویی بود بوی جدم رسول
به پاسخ چنین گفت با وی بتول

که ای نور چشمان مادر، حسن
بهین میوه ی نورس قلب من

بلی، جد تو رفته زیر کسا
به زیر کسا خفته آن پارسا

حسن رفت نزدیک جدِّ گرام
چنین گفت بعد از ادای سلام

که ای جد من ای رسول خدا
دهی اِذنم آیم به زیر کسا؟

جوابش چنین داد خیرالبشر
تو را باد از من سلام ای پسر

تویی وارث و صاحب حوض من
مجازی که داخل شوی ای حسن

به زیر عبا رفت آن نور عین
پس از ساعتی از در آمد حسین(ع)

حسین کرد با مادر خود سلام
سپس گفت از مهر آن نیکنام

که ای مادر خوب فرخ سرشت
مشامم شده پر ز بوی بهشت

که گویی در این کوی جدَّم بود
چنین بوی خوش بوی جدَّم بود

بگفتا به او مادر: ای نور عین
تویی میوه ی قلب مادر حسین

بلی، جدّ والای تو با حسن
به زیر کسا خفته اند آن دو تن

چو بشنید آن کودک مه لقا
چنین پاسخ از مادر باوفا

به نزد کسا رفت و گفتا سلام
حضور همایون خیرالأنام

سپس گفت ای جد والا تبار
رسولی که حق کرده ات اختیار

مرا می دهی اِذن آیم به پیش؟
پذیری مرا در کسا نزد خویش؟

چنین داد شاهنشه دین جواب
سؤال حسین زاده ی بوتراب

تورا باد از من سلام ای پسر
تویی شافع امتم سر به سر

به تحقیق رخصت دهم بر شما
که آیی به زیر کسا نزد ما

حسین شد چو داخل به زیر کسا
بیامد ز در شیر حق مرتضی

بگفت السلام علیک یا بتول
سلامم به تو باد دخت رسول

چو زهرا شنید از علی این سخن
بگفتا به تو باد ای بوالحسن

سلام من ای سرور مؤمنین
وصیِّ به حق، ای امام مبین

علی گفت ای دخت خیرالأنام
رسد بوی خوش مر مرا بر مشام

به نزد من این بوی خوش گوییا
نشاید جز از خاتم انبیا

که باشد عزیز و دل آرای من
اخیّ و پسر عمّ و مولای من

بگفتا بلی؛ با حسین و حسن
به زیر کسا خفته شاه زمن

علی با خبر شد چو از ماجرا
روان گشت با وجد نزد کسا

بگفت السلام ای رسول خدا
دهی رخصت آیا ز احسان مرا؟

که با اِذنت ای خاتم انبیا
بیایم به پیش تو زیر کسا

سلام ورا رهبر بی قرین
جواب حکیمانه داد این چنین

به تو ای برادر سلام از من است
که چشمم به دیدار تو روشن است

تویی صاحب سیف و علم و قلم
به دست تو باشد لوا و علم

به تحقیق رخصت دهم بر علی
که باشد علی ذات حق را ولی

علی گشت وارد به زیر کسا
حضور شریف حبیب خدا

چو من دیدم این چار تن رفته اند
به زیر کسا نزد هم خفته اند

روان گشتم از شوق سوی کسا
رسیدم به نزدیک آن چار تا

سپس عرض کردم سلام ای پدر
سلام ای پدر ای مرا تاج سر

مرا می دهید اِذن تا با شما
شوم ملحق و آیم اندر کسا؟

پدر داد پاسخ به دختر چنین
سلام پدر بر تو ای نازنین

تویی دختر و پاره ای از تنم
کجا دیده و دل ز تو برکنم

بیا در برم ای عزیز پدر
که ام ابیهایی و خوش سیَر

چو زهرا مکین شد به زیر کسا
کسا عزتی یافت بی انتها

محمد(ص)، علی(ع)، فاطمه(س) با حسن(ع)
حسین(ع) پنجمی شد در این انجمن

چو رفتند این پنج تن در کسا
کسا شد منور چو عرش خدا

رسول خدا از دو سوی کسا
سوی آسمان برد دست دعا

که یارب ز الطاف بی انتها
تو محظوظ کن اهل بیت مرا

هم اینان رعایت ز من می کنند
هم این ها حمایت ز من می کنند

بود لحم ابدانشان لحم من
بود خونشان خون من در بدن

اذیت کند هر که این چار تن
اذیت نموده ست بر جان من

کسی گر که غمگین کند حالشان
مرا کرده غمگین ز احوالشان

هر آن کس که جنگ است با این چهار
مرا کرده با جنگ خودشان دچار

به صلحم اگر صلح گیرند پیش
وگرنه شود خاطر من پریش

هر آن کاو نماید بر آنها ستیز
ستیزم به او موقع رستخیز

محبّ محبّان آنان منم
به خشم بد اندیششان دشمنم

بود اهل بیت من این چار تن
که روشن ز آنان بود چشم من

من از این چهار؛ این چهار از منند
که پاکیزه گفتار و دل روشنند

خدایا به برکات و غفران خود
رضای خود و لطف و احسان خود

نما شامل حال این چار تن
نظر کن خدایا ز رأفت به من

از آن ها پلیدی همی دور کن
دل و دیده شان را پر از نور کن.

اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۱:۳۶
مهدی فراحی
«امپراتوری سه قلمرو»
گوگوریو شمالی‌ترین امپراتوری کره بود که در سال ۳۷ پیش از میلاد در باک بویو و بعد از حمله‌ای وسیع به هیون تو گون تشکیل شد.

جومونگ و ایجاد گوگوریو
پادشاه دانگمیونگ (زاده ۵۸ پیش از میلاد و درگذشته ۱۹ پیش از میلاد - پادشاهی ۳۷ تا ۱۹۹ پیش از میلاد) یا به طور کامل دانگمیونگ سئونگ وانگ که به اسم زمان تولدش جومونگ نیز معروف است، مؤسس امپراتوری گوگوریو می‌باشد. گوگوریو در میان سه امپراطوری کره، شمالی‌ترین آنها محسوب می‌شد. در لوح سنگی گوانگائتو از او با نام چومووانگ به معنی پادشاه چومو و در ۲ کتاب تاریخی سامگوک ساگی و سامگوک یوسا از او با نام جومونگ و عنوان گو یاد شده‌است. همچنین در کتاب سامگوک ساگی از او با نام چومونگ یا سانگائی نیز نام برده شده‌است. در سایر نوشته‌های بدست آمده، او با نام‌های چومونگ، جونگمو یا دومو معرفی شده‌است. افسانه تأسیس گوگوریو برگرفته از متون کهن کره از جمله لوح سنگی گوانگائتو می‌باشد. معروفترین متن شناخته شده با اندکی تغییرات از سامگوک یوسا، سامگوک ساگی و دانگمیونگ سئونگ وانگ پیئون از دانگ گوک ایسانگ گوکجیپ بدست آمده‌است. بحث‌های مختلفی بر سر آنکه پدر واقعی او چه کسی بوده به وجود آمده‌است، در بعضی از متون کره، جومونگ را پسر هه‌موسو (解慕漱:به معنی پسر آسمان) و یوها (柳花:به معنی دختر خدای رودخانه هابک) توصیف کرده‌اند. گفته شده‌است که هموسو با یوها در زمانی که او در کنار رودخانه در حال حمام کردن بود، آشنا شده‌است، اما خدای رودخانه هه‌موسو را قبول نکرد و او به آسمان برگشت. خدای رودخانه یوهوا را به اوبالسو (優渤水) تبعید کرد، مکانی که او با پادشاه دانگ بویو (بویو شمالی)، گوموا آشنا شد و صیغه او گردید. یوهوا که توسط نور خورشید باردار شده‌بود، تخمی را بدنیا آورد. گوموا سعی کرد تا تخم را نابود کند سپس سعی کرد تا تخم را به حیوانات بخوراند، اما حیوانات به جای خوردن آن، از تخم محافظت کردند تا صدمه نبیند. در نهایت گوموا تخم را به یوها برگرداند و از درون تخم پسری به دنیا آمد که جومونگ نامیده شد و در زبان کره‌ای به معنی کماندار ماهر است. جومونگ برای مهارت استثنایی که در تیراندازی داشت، معروف بود. سرانجام به خاطر حسادت پسران گوموا، جومونگ مجبور به ترک دانگ بویو شد. برطبق افسانه در هنگام فرار با اسبش به رودخانه‌ای خروشان رسید، لاک پشت‌ها و جانوران آبزی بر سطح آب آمدند و یک پل ایجاد کردند. هنگامیکه او به سرزمینی که در جنوب رودخانه قرار داشت وارد شد، مورد استقبال گو موسئو دانگون فرمانروای جولبون (که همان باک بویو بود) قرار گرفت. گو موسئو می‌دانست که جومونگ یک مرد معمولی نیست و دخترش سوسانو را به عقد او درآورد. بعد از مرگ گو موسئو در ۳۷۷ پیش از میلاد، جومونگ هفتمین دانگون در باک بویو گردید. او تمام ۵ قبیله جولبون را با یکدیگر متحد کرد و یک کشور پادشاهی متمرکز به وجود آورد. جومونگ در سال ۳۷ پیش از میلاد کشور گوگوریو را تأسیس نمود و اولین پادشاه گوگوریو شد. در همان سال، پادشاه قبیله بیرو که سونگ‌ینگ نام داشت پس از دریافت کمک جهت شکست قبیله مالگال که مورد هجوم آنها قرار گرفته بود، تسلیم جومونگ شد. در سال ۳۴۴ پیش از میلاد، جولبون سئونگ اولین شهر پایتخت گوگوریو همراه با قصر امپراتوری تکمیل شد. ۴ سال بعد و در سال ۲۸۸ پیش از میلاد، جومونگ ژنرال بو ویئوم را جهت تسخیر پادشاهی اوکجه فرستاد. در طی همان سال مادر جومونگ، یوهوا، در قصر دانگ بویو درگذشت و برای او یک مراسم خاکسپاری در حد یک ملکه گرفتند در حالیکه او فقط یک صیغه سلطنتی بود. جومونگ یک فرستاده و هدایای فراوانی جهت قدردانی از سخاوت پادشاه گوموا، برای او ارسال نمود. در سال ۱۹ پیش از میلاد، همسر اول جومونگ، یی سویا همراه پسرش، یوری، دانگ بویو را ترک کردند و وارد گوگوریو شد. یی سویا، ملکه شد و سوسانو همسر دوم جومونگ به علت فشارهای وارده و همچنین ترس از موقعیت پسرانش در آینده گوگوریو تصمیم به ترک آنجا گرفت. سوسانو، گوگوریو را همراه دو پسرش و تعدادی از مردم ترک کرد و آنها را به سمت جنوب شبه جزیره کره، مکانی که در حال حاضر کره جنوبی در آن قرار دارد، رهبری کرد. جومونگ اولین پسرش یوری را به عنوان ولیعهد معرفی نمود و او را وارث تاج و تخت کرد.

به قدرت رسیدن یوری ویرایش
نظریه رایج این است که یوری به عنوان پسر پادشاه جومونگ و بانو یه سویا جانشین او گردید. یک توضیح متداول برای تفاوت عنوان پدر و پسر در این است که، عنوان اصلی جومونگ، "Hae" بوده، اما او پس از تأسیس امپراطوری گوگوریو آن را به Go" تغییر داده بود. در کتابهای سامگوک ساگی و سامگوک یوسا به این تغییر عنوان اشاره شده‌است.

در مطالعات تازه صورت گرفته، بعضی از تاریخ نویسان، یک سری نظرات، در ارتباط با تأسیس گوگوریو ارائه کردند. آنها فکر می‌کنند که این احتمال وجود دارد که یوری، پسر جومونگ نباشد و فقط یک غاصب تاج و تخت باشد.

نظراتی که منجر به این نتیجه‌گیری توسط این گروه از تاریخ نویسان شد شامل، مرگ زودهنگام جومونگ، تفاوت عنوان‌ها، رفتار تند یوری نسبت به بعضی از افراد قابل اعتماد جومونگ و تفاوت در روش‌های حکومتی آنها بود.

پادشاه جومونگ، در سن ۴۰ سالگی درگذشت. همچنین تفاوت عنوان‌ها ممکن است به معنی تغییر سلسله از خانواده Go به خانواده Hae باشد.

نکته قابل تأمل دیگر، این حقیقت می‌باشد که اغلب افراد مورد اعتماد و نزدیک به جومونگ تبعید و یا مجبور به استعفاء شدند. به طور مثال می‌توان از هیوبو نام برد، که در زمره اولین سه پیرو پادشاه جومونگ، برطبق اولین جلد گوگوریو از تاریخچه سه امپراطوری (سامگوک ساگی)، بود. هیوبو، به طور پیوسته با روش پادشاه یوری که پی در پی جهت شکار قصر را ترک می‌کرد، مخالفت می‌ورزید. او با اصرار زیاد از پادشاه درخواست می‌کرد که با دقت بیشتری به مسائل مهم کشوری بپردازد.

اگرچه، خشم یوری افزایش پیدا کرد و هیوبو را مجبور به استعفاء نمود، اما این ادعا شاید خنثی شود با اثبات این حقیقت که همه افراد پادشاه جومونگ حذف نشدند. ژنرال بو بان نو و اویی، در بیشتر دوران حکومت پادشاه یوری به گوگوریو خدمت کردند و نقش‌های فعالی را در امپراطوری ایفاد کردند. گوگوریو در زمان حکومت یوری آن سیاست قاطع و گسترده‌ای که در زمان حکومت جومونگ وجود داشت را نتوانست نشان دهد.

آخرین نظریه، یوری یک قطعه از شمشیر شکسته جومونگ را پیدا کرده و از او جهت فروپاشی حکومت جومونگ و به قدرت رسیدن خود استفاده کرده‌است. روی‌هم‌رفته، این حقیقت که جومونگ ۵ ماه پس از رسیدن یوری فوت کرده، دلیل سؤ ظن این گروه از مورخین است.

پادشاهی یوری

یوری، یک پادشاه قدرتمند و جنگجوی موفق توصیف شده‌است. او قبیله "Xiongnu" را در سال ۹ پیش از میلاد، شکست داد. در سال ۳ پیش از میلاد، یوری پایتخت را از قلعه جولبون به قلعهٔ گانگنا منتقل نمود.

همسایه گوگوریو، سلسله هان از چین، توسط وانگ مانگ، مؤسس سلسله ژین، منقرض گردید.

در سال ۱۲ میلادی، سی و یکمین سال حکومت پادشاه یوری، وانگ مانگ پیکی را به گوگوریو فرستاد و درخواست سرباز و اتحاد جهت غلبه بر "Xiongnuu" کرد. شاه یوری درخواست او را نپذیرفت و به جای آن به ژین حمله کرد.

پادشاه یوری ۵ پسر و یک دختر به نام سریو داشت. وی بعد از مرگ بزرگترین پسرش دوجول، هامیونگ را به عنوان ولیعهد معرفی کرد؛ ولی بعدها یوری برای صلح مصلحتی به بویو می‌رود تا با پادشاه تسو آشتی کند و همچنین موهیول پسر دیگر یوری در بویو بود و قرار بود که کشته شود به همین خاطر هامیونگ به مرزهای بویو حمله کرد و موهیول را نجات داد. وقتی این خبر به گوش تسو رسید. تسو دستور داد تا هامیونگ خودش را جلوی تسو بکشد و هامیونگ هم نپذیرفت و دوباره به تسو حمله کرد و بدل تسو را کشت. بار دیگر تسو دستور داد تا هامیونگ خودش را بکشد و گرنه یوری کشته می‌شود و هامیونگ هم خودش را جلوی چشمان تسو کشت و پدرش را از مرگ نجات داد.

گوگوریو در اوج قدرت ویرایش

نقشهٔ سه پادشاهی کره، گوگوریو، باکجه و شیلا.
موهیول (۴۴–۱۸ میلادی)، سومین امپراتور گوگوریو، شمالی‌ترین در میان سه امپراطوری کره، بود. موهیول، به زودی گوگوریو را به سمت یک دوره توسعه ارضی بزرگ، تسخیر چندین کشور کوچک و امپراتوری قدرتمند دانگ بویو، سوق داد. پرنس موهیول، سومین پسر پادشاه یوری و نوهٔ پادشاه جومونگ بود. او در سن ۲۱ سالگی، در سال ۱۴ بعد از میلاد ولیعهد گوگوریو شد و ۴۴ سال بعد، پس از مرگ پدرش، به سلطنت رسید. او در "Daesuchonwon" دفن شده بود. موهیول، حکومت مرکزی گوگوریو را قوی کرد و قلمرو گوگوریو را گسترش داد. او در سال ۲۲ میلادی، دانگ بویو را ضمیمه کشور گوگوریو کرد و پادشاه آن "Daeso"یا تسو، را کشت. موهیول، در سال ۲۶ میلادی «Gaema-guk» و پس از آن «Guda-guk» را تصرف کرد. پس از دفع حمله چینی‌ها در سال ۲۸ میلادی، او پسرش، پرنس هدونگ، را جهت حمله به مقر فرماندهی "Nangnang"، در سال ۳۲ میلادی فرستاد. پادشاه دائموسین، "Nangnang" را در سال ۳۷ میلادی فتح نمود.

امروزه، از دائموسین به عنوان یک الگو، برای "Manhwa" مشهور و بازی ویدیویی «Nexon: امپراتوری بادها»، استفاده می‌شود. درام تاریخی «امپراتوری بادها» نمایش آن در سپتامبر ۲۰۰۸ آغاز شد. این درام دربارهٔ "Manhwa"، همان‌طور که در بالا ذکر شد و شرح زندگی موهیول، پرنس گوگوریو، است که با یک پیشگویی بدنیا آمد. این پیشگویی بیان می‌کرد که موهیول باعث نابودی گوگوریو می‌شود. یوری پدرش به علت فشارهای مردم و سران حکومت مجبور می‌شود او را بکشد و ظاهراً او را می‌کشد ولی حس پدری این اجازه را نمی‌دهد او را مخفیانه به میان مردم می‌فرستد و تا ۲۰ سالگی موهیول نمی‌دانست که شاهزاده‌است و سختی‌های زیادی کشید و...

روابط گوگوریو با دو امپراتوری دیگر ویرایش
گوگوریو معمولاً با هر دو امپراتوری روابط بدی داشت و در بیشتر اوقات در حال جنگ بود اما گوگوریو بیشتر از اینکه با دو امپراتوری دیگر دشمن باشد با چینی‌ها دشمن بود.

فتح گوگوریو
در سال ۶۶۵ میلادی در چهارمین سال اتحاد امپراتوری شیلا با نیروهای تانگ محل مخفی تدارکات باکجه را در یک غار پیدا کردند و میزان تدارکاتشان بسیار زیاد شد در همین سال شیلا و تانگ دستور حمله به گوگوریو دادند. گوگوریو قدرتی برای مقابله با این نیروها نداشت، پادشاه گوگوریو وقتی دو بار در جنگ شکست خورد به قلعهٔ دائی جویونگ فرار کرد

درام تاریخی دائی جویونگ در سال ۲۰۰۸ در مورد فتح گوگوریو ساخته شد. گوگوریو بین ۳ پادشاهی کره قویترین است. شیلا هم ضعیف تر از گوگوریو است.

باکجه

باکجه یکی دیگر از سه پادشاهی در کره بود. باکجه در سال ۱۸ پیش از میلاد توسط دو شاهزاده گوگوریو یعنی بیریو و اونجو پسران سوسونو بنیان گذاشته شد.

داستان ایجاد باکجه
در سال ۱۹ پیش از میلاد یه سویا و یوری به گوگوریو بازگشتند و سوسونو که موقعیت پسرانش به خصوص بیریو را در خطر دید به همراه پسرانش گوگوریو را ترک کرد. دانگمیونگ (جومونگ) سربازان زیادی به او داد. پس از حرکت سوسونو بیریو در میچاهول و اونجو در ویریسونگ ساکن شدند. اونجو با یک‌پارچه کردن مردم جولبون، باکجه یا پکجه را به وجود آورد. سوسونو و گو مسئو دانگون مهره‌های اصلی برپایی باکجه بودند.

روابط باکجه با دو امپراتوری
باکجه هر وقت با مشکلی برمی‌خورد از شیلا کمک می‌گرفت و روابط بسیار بدی با گوگوریو داشت، با وجودیکه در اصل متعلق به یک خانواده هستند.

فتح باکجه
در سال ۶۵۸ میلادی در حالیکه کسی انتظارش را نداشت دو متحد قدیمی با هم بجنگند، نیروهای متحد تانگ و شیلا جنگی بزرگ را علیه باکجه راه انداختند. آنها با ۱۸۰۰۰۰ نفر به باکجه حمله کردند. در این حالت گوگوریو با وجود اینکه دشمن باکجه بود با اوضاع بد خود برای اینکه تانگی‌ها که اهل چین بودند وارد سرزمینشان نشوند، به باکجه کمک کرد در سال ۶۵۹ میلادی ولیعهد باکجه و در سال ۶۶۰ میلادی تانگ و شیلا با کشتن پادشاه باکجه اویجا باکجه را تسخیر کردند و کل زمین‌های باکجه را به دو قسمت مساوی تقسیم کردند که نصف متعلق به تانگ و نصف متعلق به شیلا شد. به‌این‌ترتیب یک امپراتوری از سه امپراتوری نابود شد.

شیلا
در سال ۵۷ میلادی شیلا در شبه جزیره کره تشکیل شد و پس از ۹۹۲ سال حکومت در سال ۹۳۵ میلادی از بین رفت. مورخین دورهٔ تاریخ شیلا را به دو قسمت تقسیم می‌کنند، یکی شیلا قبل از اتحاد و دیگری شیلا متحد.

هیوک گئسو و به وجود آمدن شیلا
مردم او را با نام‌های مختلفی می‌شناسند که می‌توان به Geoseogan و Geoseulhan اشاره کرد.

نام خانوادگی او باک است که معنی کدو می‌باشد در افسانه‌ها آمده‌است او از تخم مانند کدو بیرون آمد و برای همین این نام خانوادگی برای او انتخاب شده‌است. افسانه‌های زیادی در مورد به دنیا آمدن او است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به این اشاره کرد که سران شش روستای متحد دور هم جمع شدن تا در مورد اسکان پناهنده‌های گوجوسان و تشکیل امپراتوری با هم صحبت کنند در همین لحظه تخمی نورانی از آسمان به زمین افتاد و پسری به شکل کدو از تخم بیرون آمد و در میان نور خورشید رقصید و سران شش قبیله او را به عنوان پادشاه انتخاب کردند. او ۱۳ سال بیش نداشت که به عنوان اولین امپراتور شیلا حکومت کرد و در سال ۴۱ قبل از میلاد ازدواج کرد او سعی می‌کرد کم‌کم قلمرو خود را گسترش دهد اما او به دلیل تشکیل دو امپراتوری دیگر (گوگوریو و باکجه) بسیار عصبانی شد اما او قدرت مقابله با هیچ‌یک از این دو امپراتوری را نداشت. او در سال ۴ میلادی در سن ۷۳ سالگی و به دلیل بیماری طاعون مرد پسرش نامهائه او را در محلی به نام سارئونگ دفن کرد و حکومت به نامهائه پسر بزرگش رسید.

پادشاه موییل
او با سفر خود به تانگ قراردادهایی را میان دو طرف بست و بعد از چندین دیدار مشکوک، در سال ۶۵۸ میلادی نیروهای متحد تانگ و شیلا جنگی بزرگ را علیه باکجه راه انداختند. آنها با ۱۸۰۰۰۰ نفر به باکجه حمله کردن در این حالت گوگوریو با وجود اینکه دشمن باکجه بود با اوضاع بد خود برای اینکه تانگی‌ها که اهل چین بودند وارد سرزمینشان نشوند به باکجه کمک کرد در سال ۶۵۹ میلادی ولیعهد باکجه و در سال ۶۶۰ میلادی تانگ و شیلا با کشتن پادشاه باکجه اویجا باکجه را تسخیر کردند و کل زمین‌های باکجه را به دو قسمت مساوی تقسیم کردند که نصف متعلق به تانگ و نصف متعلق به شیلا شد. به این ترتیب یک امپراتوری از سه امپراتوری نابود شد و در سال ۶۶۱ موییل مرد. اشراف زادگان که قدرت بالای شیلا را دیدند به فکر افتادند که یک اتحاد بین حزب‌ها و قبایلی که با جنگ مخالف بودند، درست کنند، به این ترتیب وحدتی شکل گرفت و دورهٔ جدیدی از تاریخ شیلا به وجود آمد.

شیلا بعد از اتحاد (پادشاه مونمو) ویرایش
در سال ۶۶۵ میلادی در چهارمین سال امپراتوری شیلا با نیروهای تانگ، محل مخفی تدارکات باکجه را در یک غار پیدا کردند و میزان تدارکاتشان بسیار زیاد شد. در همین سال شیلا و تانگ دستور حمله به گوگوریو دادند. گوگوریو قدرتی برای مقابله با این نیروها نداشت. پادشاه گوگوریو وقتی دو بار در جنگ شکست خورد، به قلعهٔ دائی جویونگ فرار کرد در سال ۶۶۸ میلادی قلعهٔ دائی جویونگ توسط تانگ و شیلا تسخیر شد و گوگوریو برای همیشه از تاریخ محو گردید و گوگوریو مانند باکجه بین تانگ و شیلا تقسیم شد و همهٔ سربازان برای جلوگیری از حملات واز ژاپن به شیلا رفتند.

درام تاریخی دائی جویونگ در سال ۲۰۰۸ در مورد فتح گوگوریو ساخته شد.

جنگ شیلا با تانگ ویرایش
گفته شد نیروهای متحد تانگ و شیلا برای جلوگیری از حملهٔ ژاپنی‌ها به شیلا رفتند و یک سال در آنجا ماندند در سال ۶۶۹ میلادی امپراتور تانگ از مونمو خواست تا سربازانش را برگرداند اما مونمو به جای سربازان برایش سر نگهبانی را که پیغام آورده بود را آورد و تمام سربازان تانگ رو که در شیلا بودند را قتل‌عام کرد و حالا شیلا با ۱۰۰۰۰ نفر بیشتر به جنگ تانگ رفت. در سال ۶۶۹ میلادی مونمو با سربازانش به تانگ حمله کرد و به ترتیب قلعه‌های تانگ را فتح کرد او در سال ۶۷۴ میلادی پایتخت تانگ را تسخیر کرد و مناطق زیادی را از تانگ گرفت این طور بود که شیلا کل منطقه را در اختیار گرفت مونمو تمامی سرزمین‌هایی را که از باکجه و گوگوریو به تانگ رسیده بودند نیز پس گرفت.

شورش‌ها در شیلا
شورش‌های زیادی بعد از اتحاد شیلا روی داد که باعث مرگ چندین پادشاه شد این شورش‌ها آنقدر ادامه یافت که پادشاه شیلا جانگ بوگو و وزیر دربارش را برای ادارهٔ پادگان‌های دریایی به چانکهی فرستاد.

جانگ بوگو
جانگ بوگو (به کره‌ای (خط هانجا): 張保皐) یا گونگ بوک (به کره‌ای (خط هانجا): 弓福) (مرگ در ۸۴۶ میلادی) دریانورد، فرمانده جنگی، استاد هنرهای رزمی و یکی از نیرومندترین سیاست‌مداران پادشاهی شیلا در کره بود. او چندین دهه بر دریای زرد و آب‌های میان سواحل جنوب غربی کره و شبه‌جزیره شاندونگ چین تسلط داشت. مرکز ناوگان کشتیرانی او در جزیره واندو در چانگ‌هی‌جین (استان جولا در کره جنوبی) در دریای جنوب غربی قرار داشت، او مقام رسمی فرماندار دریایی چانگ‌هی جین را از طرف دربار شیلا در اختیار داشت. اطلاعات زیادی در مورد زندگی او در دست نیست. در کتاب سامگوک ساگی (تاریخچه سه پادشاه) که در سده دوازدهم میلادی نوشته شده، زندگینامه کوتاهی از جانگ بوگو آمده‌است. در آن به مهارت او در هنرهای رزمی و سفر او به همراه پسر عمویش یئون جانگ (정년 鄭年) در جوانی به چین (در آن هنگام تانگ نامیده می‌شد) اشاره شده‌است. آن‌ها باتوجه به مهارت در اسب‌سواری و شمشیرزنی به ارتش تانگ راه‌یافتند و فرماندهان نظامی منطقه وانینگ (جیانگ‌سو کنونی) شدند. در قرن نهم هزاران شیلایی در تانگ می‌زیستند و بیشتر آنها به فعالیت‌های تجاری در سواحل شاندونگ و یانگ‌زو مشغول بودند. جامعه شیلایی‌های یانگ‌زو استقلال زیادی در امور خود داشت و مسائل شیلایی‌ها عموماً توسط خود آن‌ها حل و فصل می‌شد.

جانگ از وضعیت تأسف‌بار هموطنان خود خشمگین بود، اضمحلال حاکمان تانگ موجب رونق کار دزدان دریایی گشته‌بود و شیلایی‌های مقیم تانگ هدف مناسبی برای دزدان دریایی بودند که آن‌ها را برای فروش در بازار به اسارت می‌گرفتند. در ۸۲۳ میلادی امپراتور تانگ فرمان لغو برده‌داری را صادر کرد و دستور بازگرداندن تمام بردگان شیلایی را به شیلا داد.

در ۸۲۵ میلادی جانگ بوگو به ساختن یک کارخانه کشتی‌سازی در اقدام کرد و از امپراتور هیونگ‌دوک (۸۲۶ تا ۸۳۶) خواست تا یک پادگان نظامی برای حمایت از تجار شیلایی و امنیت دریای زرد در واندو احداث کند. در ۸۲۸ با موافقت امپراتور پادگان نظامی در واندو افتتاح شد. بقایای پادگان چانگ‌هی هنوز در سواحل جنوبی واندو باقی‌مانده‌است.

با افتتاح پایگاه چانگ‌هی جانگ‌بوگو به اوج قدرت خود رسید. فرماندهان جنگی بسیاری به حمایت جانگ بوگو متکی بودند. ارتش او اگرچه به‌طور رسمی متعلق به پادشاه بود، اما در واقع توسط خود او اداره می‌شد. قدرت سپاه جانگ در این دوران به قدری بود که او توان برانداختن حکومت را داشت. البته بسیاری از اعضای خانواده سلطنتی با توجه به قدرت برتر و همچنین طبقه اجتماعی جانگ بوگو از او متنفر بودند. در ۸۳۹۹ جانگ نقش کلیدی در به قدرت رسیدن پادشاه سینمو با برانداختن پادشاه مینای داشت. کیم ووجینگ (پادشاه سینمو) از او برای براندازی پادشاه غاصبی که با کشتن پدرش به قدرت رسیده بود، کمک خواست. جانگ بوگو پاسخ داد: «اگر حق را ببینی و به آن عمل نکنی، بزدلی بیش نیستی.» حتی اگر توان آن را نداشته باشم، از دستورهای شما پیروی می‌کنم. لشکر ۵۰۰۰ نفری جانگ بوگو به رهبری یئون جانگ پایتخت را تسخیر کرد، کیم ووجینگ بر تخت نشست و جانگ نخست وزیر شد. جانگ‌بوگو جان خود را در جریان ازدواج دخترش با فرزند پادشاه مون‌سانگ از دست داد. اشراف زادگان که پذیرش ورود دختر جانگ (که از یک خانواده عادی بود) را به دربار نداشتند، برای قتل او توطئه چیدند.

در ساگموک یوسا کتاب تاریخ دیگری از قرن سیزدهم آمده‌است که پادشاه به دسیسه‌های اشراف زادگان تن داده و ازدواج با دختر جانگ را رد کرد. در نتیجه دشمنی او و جانگ بوگو درگرفت. مشخص نیست که ترور جانگ بوگو توسط چه کسی (پادشاه یا اشراف‌زادگان) انجام شده باشد. اما در هر دو کتاب آمده‌است که در ۸۴۶ جانگ بوگو توسط یوم جانگ (閻長) فرستاده دربار شیلا با فروکردن چاقویی در قلبش به قتل رسید. او اعتماد جانگ بوگو را با تظاهر به اینکه از پایتخت فرار کرده‌است، جلب کرد و در هنگام نوشیدن شراب او را به قتل رساند. البته در شوکو نیهون کوکی (續日本後紀紀) کتاب تاریخ ژاپنی مرگ جانگ بوگو در ۸۴۱۱ ثبت شده‌است.

پادگان چانگ‌هی در ۸۵۱ تعطیل شد. محل دفن خاکستر جانگ بوگو نیز نامعلوم است.

ادامه شورش‌ها
بعد از مرگ جانگ بوگو باز هم شورش‌ها ادامه پیدا کرد و حکومت شیلا را به قدری ضعیف کرد که دیگر هیچ وقت نمی‌توانست خود را بسازد در سال ۹۳۵ میلادی زمانی که شیلا بسیار ضعیف بود گوریئو به شیلا حمله کرد و با فتح شیلا سه امپراتوری کره نابود شد و به تاریخ پیوست.

درام‌های تاریخی

چند سالی است که تلویزیون کره به ساخت درام‌های تاریخی روی آورده و با استقبال زیادی مواجه شده‌است. این فیلم‌ها با فروش به کشورهای دیگر درآمدهای زیادی کسب می‌کنند. ما به چند درام که در مورد سه امپراتوری کره‌است، اشاره می‌کنیم:

امپراتور دریا در مورد جانگ بوگو ساخته شده، در سال ۲۰۰۴
افسانه جومونگ در مورد جومونگ مؤسس امپراتوری گوگوریو
امپراتور بادها شرح زندگی نوه جومونگ و سومین پادشاه گوگوریو
دائی جویونگ شرح زندگی آخرین فرمانروای گوگوریو.
سرنوشت یک مبارز شرح زندگی آخرین ژنرال باکجه گی بک
دختر امپراتور شرح زندگی بانو سو بیک هیانگ دختر گمشده پادشاه موریونگ
رؤیای فرمانروای بزرگ شرح نحوه ی متحد شدن سه قلمرو توسط کیم یوشین و کیم چونچو (پادشاه موییل)

https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%87_%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C_%DA%A9%D8%B1%D9%87
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۰:۳۸
مهدی فراحی
1-آن چیست که چه پرباشدوچه خالی وزنش یکی است
2-یک زن وشوهرهفت پسردارندوهرپسریک خواهراین خانواده چندنفرند
3-آن چیست که دررادیو ودریامشترک وهردوآن رادارند
4-آن چیست سفیداست قندنیست ریشه دارد درخت نیست
5-آن چیست سخت است ولی سنگ نیست تخم می گذاردومرغ نیست چهارپا داردوسگ نیست
6-چه پرنده ای است اگرنامش رابرعکس کنیم نام پرنده دیگری می شود
7-آن چیست که باگریستن اسمان اشک آن روان می شود
8-بالای آن جای حساب است،پایین آن بازی تاب است
9-آن کدام گیاه است که اگرنصفش کنی نیم آن لنگ ونیم دیگرش غصه باشد
10-آن چیست به قدر یک گلابی ست.هم سرخ وسفیدوسبزوآبی ست.مه نیست ولی چوماه روشن.بی جان بود وستانداوجان.محفوظ همیشه درحبابی ست
11-آن چیست که پراشک بود دامن او.ازدورچه استخوان نماید تن او.می سوزدومی گویدواین شدفن او.خواهی که شودزده بزن گردن او
12-آن چیست می خوردخون سیاه می رود راه سفید
13-آن چیست اولم هست خانه ومسکن .دومم کشوری ورای ختن.همه ام هست جزوادویه.طبع شدگرم ازان وتنددهن
14-آن چیست من می روم واومی ماند
15-سه دکان تودرتواولی چرم فروش دومی پرده فروش سومی یاقوت فروش
16-آن جیست درختی راکه ایزدآفریده.دوده شاخه بهرش برگزیده.که به هرشاخه ای سی برگ دارد.به هربرگش دودانه میوه دارد
17-آن چیست که همه خورده اندجزحضرت آدم
18-آن چیست که همه می بینندولی خدانمی بیند
19-آن چیست که همه دارندولی اکرم (ص) ندااشت
20-آن چیست که خداوند آن رابه زنان واگذارنکرد
21-آن کدام زمین است که ازاول خلقتش تاکنون فقط یک بارخورشید به آن تابیده
22-آن کدام یکی است که دونمی شود وکدام دوتااست که سه تانمی شود
23-چهارحرف است نام مطلوبی.که تمنای اهل عالم گشت.هست جهانی چنان عجیب.یکی اگرکم کنی بماندهشت
24-آن چیست که مالک ازداشتن ان بی نصیب ومستاجردارا است
25-آن چیست که با یک نجوا می توان شکست
26-آن چیست که دوچشم دارد و وقتی انگشت به چشمانش فرو می کنی گوشهایش تیزمی شود
27-آن چیست که درهرقرن یک بارودرهردقیقه دوبارمی آیدولی درسال هیچ وقت نمی آید
28-آن چیست که برخی حیوانات دردهان وبعضی دردم دارند
29-آن کدام سه هست که هرگزچهارنمی شود
30-از قول من و تو قصه ها می گوید.آن چیست که بی زبان سخن می گوید.بی پرده ز کار این و آن می گوید. با آن که در او نیست نه دندان و نه لب.بی هدف ره می برد با قلب خون
31- چیست آن ، کز چشمه ای آید برون.می شود از سنگ سختی سر نگون.مدتی بر دشت خشکی چون برفت.بیرون و درون شهر جایی دارد
32- آن چیست که ارغوان قبایی دارد.مانند دم موش پایی دارد. گرد است و مدور است و تاجش بر سر.صد پاره تنش ، ولی ز یک پایه نگون
33- آن چیست که روز می نماید شبگون.همچون دل عاشقان فرو ریزد خون.چون دست به او نهی زند اندازه فزون.اندر وسطش کشتی قیر اندوده
34- جامی است در او آب خوش و آسوده.بر جای نشسته و جهان پیموده.کشتی بانی در آن به رنگ دوده.خود جامه همی بافد و او باشد عریان
35-آن چیست که خودریسد و خود بافد جامه.پوست در پوست گرد یکدیگر
36- چیست آن گرد گنبد بی در.رخش از آب دیده گردد تر. هر که بگشاید این معما را.گاهی حلال و طیب .گاهی حرام مطلق
37- آن چیست گرد و کوچک ، آویز و معلق.گرد است و دراز و در ندارد
38-آن چیست که پا و سر ندارد.جز نام دو جانور ندارد اندر شکمش ستارگانند.اندام ظریف چون صنوبر دارد
39-آن چیست قبای زرد در بر دارد.تلخ است ولی طعمی چو شکر دارد زرد است و معطر آید به مشام.با هزاران سوار می گردد
40- چیست آن پادشاه هفت اقلیم.آمد و فوج شاه در پیچید ناگهان یک سوار زرد نقاب.چار پاست ، نه که گاو است
41- سخت است نه که سنگ.بیابان گرد است نه که مرد است . تخم ریز است نه که مرغ است.کلید آهنین قفلش گشاید
42- کدام است گنبدی که در ندارد.زهر بچه دو صد مادر بزاید،هزاران بچه دارد در شکم بیش.که ندارد به آشیانه قرار
43- چیست آن مرغ آتشین منقارو قنا عذاب النار ؟ شب و روز اندر آب می گوید.سرخ و سبز و سپید پوشیده
44- چیست آن لعبت پسندیده.با دو صد احترام خوابیده ؟ در میان دو کاسه چوبین.رخت سیه و سبز کلاهی دارد
45- آن چیست که در برگ پناهی دارد.من در عجبم کاین چه گناهی دارد؟ پوستش بکنند و سینه اش چاک کنند.گر آب تنی کنی، تنش آب شود
46- آن چیست که در سه و قت کمیاب شود.گر سرد شود ، زندگی از سر گیرد؟ گر گرم شود گریه کند تا میرد.از خمی هر دو سر به هم دارد
47- این چه باشد که پشت خم دارد.صد منی را به پشت بر دارد ؟ وزن او نیست خود به صد مثقال.پرنیان پیکر و آهن دل و فولاد پر است
48-آن چه مرغیست تا اوج هوا رهسپاراست.کاندرین صحرا بدیدم یک عجایب جانور
49-یک معما از تو پرسم ای حکیم پر هنر.پای او مانند اره ، شیر سینه، اسب سر، مور چشم ،مار دم ،کرکس پرو عقرب شکم.نیم پر شد پر تهی ، یعنی چه چیز
50- یک معما با تو دارم، ای حکیم با تمیز.مرغ آتشخوارم و آتش پر و بال من است
51-بلبل این باغم واین باغ بستان من است.هر که حل کرد این معما پیرو استاد من است. استخوانم نقره و اندر شکم دارم طلا.که آتش در میان آب می گشت
52- عجایب صنعتی دیدم در این دشت.دو اسم زنده دارد از دو حیوان
53- عجایب لعبتی زرد است و بی جان.رعنا پسران شوخ و دلکش دارد
54- شیراز پری رخان مهوش دارد.بنگر که دلم از تو چه خواهش دارد از هر سر مصرعی حروفی بردار.نه در دارد نه دیوار و حصاری
55- عجایب گنبد والا تباری.درونش هست لشکر بیشماری .بنازم قدرت پروردگاری.پریرویان به بستان تازه دیدم
56- عجایب صنعت نادیده دیدم.به یک محمل دو صد دردانه دیدم! چو دست بردم گل از باغش بچینم.همه چادر سفید سینه بلوری
57- از آن بالا میاد یک دسته حوری.چون به سن سی رسد بچه شود!
58- دختری چهارده ساله بالغ شود.پرش سیب و گلابی
59-دستمال آبی آبی .چشمه آبش را ببین شط فراتش را ببین
60- گنبد سرخ چمنی ،توش گل سرخ یمنی.لب تا لب آن میان زنجیر است
61- در خانه ما درخت انجیر است.آبش بخورم که گوئیا چون شیر است! خنجر بکشم میانه را پاره کنم.اهل حقه تمام سر بسته
62- حقه ای دیده ایم در بسته.صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت.داس ظفرم چو کشت دولت دروند
63-من خود کج و راستان زمن راست روند.از هر طرفی زمزمه زه شنوند! پشت از پی خدمت چه کنم خم که و مه.زنده نبود تا نکنی زاتش بریان
64- چیزی چه بود مرده به یک کنج نهاده.سرش تا نبری نگوید خبر ؟
65-چه چیز است ، مرغی است بی بال و پر.صد پاره تنش بود ولی به یک پای نگون
66- آن چیست که روز می نماید شبگون.همچون عاشق زچشم او ریزد خون؟ چون ناز کنی تنش ز اندازه فزون.به شباهت نظیر یکدگر است
67- آن چه باشد که زرد مثل زر است.معدنش در میان دشت و در است ؟ قیمت آن بسی گران نبود.پای او غرق در دل خاک است
68- آن چه باشد که سر بر افلاک است.گوشت شیرین و استخوان چاک است ؟ رنگ او سرخ و زرد و گاه سیاه .اندر صف مردان خدا جا دارد
69- آن چیست که جا به کوه و صحرا دارد.سیصد سر و ده شکم دو صد پا دارد از هیبت او جمله بلرزد عالم.مشاطه زلف دلبران است
70- آن چیست که پیک عاشقان است.رقص چمن از نوای آن است ؟ خندیدن گل ز بوسه اوست.روز و شب گردد و قدم نزند
71- چیست گردنده یی که دم نزند.برف بارد و لیک دم نزند ؟ نعره او به سان شیر بود.اهل حقه ، تمام سر بسته
72- حقه ای دیده ایم در بسته.صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت.وز آتش سرخش تاج و افسر دارد
73- این چیست که تاج نقره بر سر دارد.بر گردنش از هر طرفی زنجیر است ؟ نا کرده گناه روی او چون قیر است.جفتند ولی زهم جدایند
74- یک جفت کبوترند ابلق.از کالبدشان برون نیایند پرواز کنند گرد عالم.برسر هر شاخ او سه دختر افسونگر است
75- اژدری دیدم که او چارشاخ اندر سراست.هر پسر را بیست و چار فرزند دیگر درخور است برسر. هردختری بنشسته باشد سی پسر.اندر کف مهوشان موزون گردد
76- آن چیست کز او حسن بت افزون گردد.چون آب بدو رسد همه خون گردد،سبز است تنش تا نرسد آب،بدوکهربا پیکر و آدم دم و فولاد سر است؟
77-آن چیست که برسینه خصمش گذرست.بار دوم که زاد جان آورد!
78- بار اول که زاد بی جان بود.در یک گلاب پاش دو رنگ گلاب چیست ؟
79- دارم سوال خواجه بفرما جواب چیست.آتش بدو رسیدن و بستن ، جواب چیست؟ سرمای زمهریر که یخ بست او نبست
80-از همه جا خبر داره نه دست داره نه پا داره.مکان و منزلش زیر زمینه!
81- اگر بر سر زند تاج مرصع.رو آتش می زاری ، یخش می بنده
82- کاسه چینی،آبش دو رنگه.درون او پر از بچه!
83- نه در داره نه دریچه.چار تا داداش تو یه قوطی
84- قوطی قوطی. سمر قوطی.سفید کنم لباس و رخت
85- یه میخ دارم دو سنگ تخت.فوری میره پای تو
86- بالا یک و پایین دو.هی قر بزن هی قل بزن
87- لبم به لبت،دستم به گردنت.دو روغن تو یه شیشه
88- اشیشه و مشیشه.آقا خوابیده دراز و باریک!
89- دالون دراز تنگ و باریک.چل عروس تو یه قوطی
90- چل قوطی چل بند قوطی.همه چادر سفید قوم کلونتر!
91- از اون بالا میاد یه گله دختر.گرده،نه گردکانه!
92- زرده،نه زعفرانه.اگه جات داری.یکیشو وردار!
93- دستمال انار ، پیش زن سالار.کسی رو ندارم بشمره!
94- سینی دارم پر گشواره.صداش نعره ی شیره
95- خودش دسته ی بیله
96- آن چیست که روز می دود و شب پاسبان اتاق است؟
97- آن چیست که امروز مهمان ماست، فردا نوبت شماست؟
98- آن چیست که اگر از ارتفاع زیاد به زمین افتد نمی شکند اما اگر در دخمه ای افتد می شکند؟
99- آن کدام جانور است که صبح با چهار پا ظهر با دو پا و عصر با سه پا راه می رود؟
100- آن چیست که روز و شب دستش را به کمرش زده وایستاده؟
101- آن چیست که من یکی دارم تو دو تا داری شاه سه تا و پسر پادشاه نه تا؟
102- آن چیست که در دنیاست، دنیا هم دراوست؟
103- آن چیست که تا اسمش را به زبان می رانی می شکند؟
104- آن چیست که هر چه آب در آن بریزند پر نمی شود؟
105- آن چیست که هر چه می دویم به آن نمی رسیم؟
106- آن کیست که برای همه ی مردم لباس می دوزد اما خودش لخت است؟
107- آن چیست که ما تصور می کنیم او را می خوریم اما در حقیقت او ما را می خورد؟
108- آن چیست که شیرین است و طعم ندارد، سنگین است و وزن ندارد؟
109- آن چیست که من می روم و او می ماند؟
110- آن چیست که بی علم و دانش ،همه چیز را همانگونه که هست آشکار می سازد؟
111- آن چیست که تا سرش را نبرند حرف نمی زند؟
112- آن چه کشوری است که در پیشانی ماست؟
113- آن چه کشوری است که در چشم ماست؟
114- آن چیست که هر چه آن را بیشتر بکشیم کوتاه تر می شود؟
115- آن چیست که هر چه آن را بیشتر بکشیم بلند تر می شود؟
116- آن چیست که اگر باشد (کور) است و اگر نباشد (کر) است؟
117- آن چیست که پدر و پسر دارند اما مادر ندارد؟
118- آن چیست که بسیارش کم است و آن چیست که کمش بسیار است؟
119- آن کدام یک است که دو نمی شود؟
120- آن کدام دو است که سه نمی شود؟
121- آن کدام سه است که چهار نمی شود؟
122- آن کدام چهار است که پنج نمی شود؟
123- آن کدام پنج است که شش نمی شود؟
124- آن کدام شش است که هفت نمی شود؟
125- آن کدام هفت است که هشت نمی شود؟
126- آن کدام هشت است که نه نمی شود؟
127-آن کدام نه است که ده نمی شود؟
128- آن کدام ده است که یازده نمی شود؟
129- اون چی چیه که روش نقرس ، زیرش طلا؟
130- اون چیه که مال توهست ، اما خودت کمتر ازهمه به کارش می بری؟
131- آن کدام درنده است که آدم سرش را می خورد؟
132- آن چیست که در میان (گربه) ، ماهی است؟
133- منظور از خروس بیوه چیست؟
134- فرق چینی و ژاپنی در چیست؟
135- آن چیست که پر و خالیش یک وزن دارد؟
136- خداوند متعال چه می خورد ، چه می پوشد و چقدر توانایی دارد؟
137- از صفر تا صد چند تا 9 وجود دارد؟
138- آن چیست که دو پا دارد و دو پای دیگر هم قرض می کند و می رود و کسی هم به گردش نمی رسد؟
139- آن چه گرد سبز رنگی است که اگر در آب بریزند،قرمز می شود؟
140- نام گلی است که باحذف کردن حرف اولش روی آب شناورمی شود

.

.







1-نوار 2-ده نفر 3-موج 4-دتدان 5-لاک پشت 6- غاز7-ناودان 8-ساعت پاندول دار 9-شلغم نیم آن لنگ است درمعنی 10-لامپ11-شمع 12-قلم نی 13-ادویه 14-ردپا 15-انار 16-سال ماه شب وروز 17-شیرمادر 18-خواب 19-سایه 20-رسالت پیغمبری 21-سطح رودخانه نیل 22-خدادونمی شود وشب وروز هم سه تانمی شود 23-بهشت 24-نقطه 25-راز 26-قیجی 27-حرف ق 28-نیش 29- مدرسه 30- کتاب 31-اشک چشم 32-چغندر 33-شاه توت یا توت سیاه 34- چشم 35-عنکبوت 36- پیاز 37- انگور 38-خربزه 39-لیمو شیرین 40-ماه و ستارگان و خورشید 41- لاکپشت 42-هندوانه 43- قلیان 44- پسته 45- بادمجان 46- برف و یخ 47- نعل اسب 48- هوا پیما 49- ملخ 50- ماه 51- شمع 52- سماور53- خر بزه 54-شراب 55- خشخاش 56- انار 57- کبوتر 58- ماه 59- آسمان و ستارگان 60- هندوانه 61- نارگیل 62- انار 63- کمان 64-شمع 65- نامه66- شاتوت 67- هویچ یا زردک 68- نخل 69- شیر به حروف ابجد 70- نسیم-باد 71-آسیاب 72- انار 73- سر قلیان 74- زمین و ماه 75- سال، فصل ، شبانه روز و 24 ساعت 76- حنا 77-تبرزین 78- تخم مرغ 79- تخم مرغ 80- باد 81- مار 82- تخم مرغ 83- انار 84- گردو 85- دست تاس( آسیاب دستی ) 86- شلوار 87- قلیان 88- تخم مرغ 89- شمشیر به همراه غلاف 90- قوطی کبریت 91- کبوتر های سفید 92- سکه ، اشرفی 93- آتش در منقل 94- آسمان و ستارگان 95-تفنگ 96- کفش 97- مرگ 98- تخمه 99- انسان در دوران زندگی 100- آفتابه 101- نقطه 102- چشم 103- سکوت 104- آبکش 105- سایه خود ما 106- سوزن 107- غصه 108- خواب 109- جای پا 110- آینه 111- نامه درون پاکت 112- چین 113- کره 114- سیگار 115- خط 116- حرف واو 117- نقطه 118- دوست و دشمن 119- خدا 120- شب و روز 121- ماه های فصل و اضلاع مثلث 122- چهار فصل 123- پنجه دست و پا 124- شش دانگ هر چیز 125- هفت طبقه آسمان و ایام هفته 126- هشت پا 127- اعداد یک رقمی 128-انگشتان دست و دهگان 129- تخم مرغ 130- اسم 131- شیر 132- گرمابه 133- خروس بدون حرف واو است که خرس می شود134- چینی می شکند ، اما ژاپنی نمی شکند. 135- نوار کاست و ویدئو 136- خداوند متعال غم بندگانش را می خورد ،عیب آنان را می پوشد و قدرتش بی انتهاست 137- بیست تا 138- دوچرخه 139- حنا 140- شقایق
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۲۰:۵۶
مهدی فراحی
دلیل عقلی بر وجود امام مهدی‌ علیه‌السلام !

در ابتدا باید به یک مقدمه اشاره کرد که تقسیم علوم به عقلی و نقلی در فرهنگ اسلامی یک اصطلاح و قرارداد است که خالی از تسامح نیست؛ زیرا بسیاری از موضوعات و مسایل علوم نقلی عقلی نیز هستند و مستند به ارتکاز، فطرت و عقل می‌باشند و قبول آنها مبتنی بر قبول مبادی آنهاست و قبول مبادی آنها نیز مبتنی بر عقل است.(1)

این تسامح در وضع اصطلاح علوم عقلی و نقلی به ادله نیز تسری یافته و بسیاری از ادله عقلی به علت ذکر شدن در علوم نقلی، دلیل نقلی پنداشته شده و یا بالعکس دلیل نقلی به دلیل حضور در میان علوم عقلی، دلیل عقلی انگاشته شده است. این ابهام باعث شده گاهی در علومی که در حیطه نقل قرار دارد، دلیل عقلی، طلب شود و یا مسائلی که در حیطه عقل قرار دارد مستند به دلیل نقلی شوند.

حال با توجه به مقدمه فوق باید روشن شود که آیا مسأله مورد سۆال جزو مسایلی است که باید با دلیل عقلی اثبات شود یا محتاج دلیل نقلی است؛ زیرا بسیاری از علوم تنها در اصول محتاج ادله عقلی هستند و بعد از اثبات اصول، فروع آن در حیطه ادله عقلی قرار نمی‌گیرد و باید از ادله نقلی استفاده کرد.

به عنوان مثال روش تحقیق و تحلیل در علم تاریخ و مسایل تاریخی باید براساس ادله عقلی باشد، ولی این بدان معنا نیست که حوادث و اتفاقات تاریخی نیز باید با دلیل عقلی ثابت شود و مثلاً برای وقوع جنگ جهانی دوم یا حمله مغول به ایران و... قیاس استثنایی یا شکل اول و... اقامه شود؛ چراکه عقل در این موارد به نقل اکتفا می‌کند.

مسأله امامت نیز یکی از مسایل علم کلام است که در اثبات آن باید از ادله عقلی استفاده شود، اما سۆال از تولد، زندگی و... امام جزو مسائلی است که عقل با استفاده از نقل به تحقیق در آنها می‌پردازد.

متکلمین شیعه نیز در اثبات اصل امامت به ادله عقلی تمسک کرده، سپس در مسایل فرعی به ذکر ادله نقلی اکتفا کرده‌اند؛ چنان‌که محقق طوسی در «کشف‌المراد» در اثبات اصل امامت به قاعده لطف که یک قاعده عقلی است تمسک کرده، می‌نویسد:

الامام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلاً للغرض.

بنابراین اصل امامت و اینکه در هر زمان باید امام معصوم باشد تا حجت خداوند بر روی زمین باشد، محتاج دلیل عقلی است، ولی اینکه آیا امام زمان به دنیا آمده و فرزند کیست یا القاب و اسامی ایشان چیست، محتاج دلیل نقلی است و عقل اقتضا می‌کند که از دلیل نقلی استفاده کنیم؛ چون وجود امام مهدی علیه‌السلام با ادله نقلی متواتر اثبات شده است و متواترات یکی از بدیهیات است

وجود امام لطف است (و هر لطفی بر خداوند واجب است) پس نصب امام بر خداوند متعال برای تحصیل غرض واجب است.

به بیان دیگر تا وقتی که تکلیف ثابت است و مکلفانی وجود دارند، عده‌ای هستند که مصون از خطا نیستند و باید امام معصوم و پیشوایی وجود داشته باشد تا آنها را هدایت کند. زمین بدون انسان کامل مانند جسم بدون روح است.

شیخ اشراق نیز درباره وجوب امامت می‌نویسد:

«جهان هیچ‌گاه از حکمت و از وجود کسی که دارای حکمت باشد و حجج و بینات خدا نزد او باشد، خالی نبوده است و این چنین کسی خلیفه خداست و تا زمین و آسمان برپاست، چنین خواهد بود... و زمین هرگز از چنین انسانی تهی نخواهد بود... اینکه می‌گویم ریاست با اوست مقصودم حکومت ظاهری او نیست، بلکه گاهی در نهایت پنهانی (غیبت) به سر می‌برد و این امام همان کسی است که عامه او را «قطب» می‌نامند. ریاست جامعه با این انسان است اگر چه نشانی از او در دست نباشد».(2)

بنابراین دلیل عقلی اقتضا می‌کند که هر زمان باید امام و رهبری باشد. محقق طوسی بعد از اثبات اصل امامت و اثبات اینکه امام باید معصوم از گناه و خطا و امامتش منصوص از سوی پیامبر باشد، می‌نویسد: «و هما مختصان بعلی؛ عصمت و نص پیامبر مختص حضرت علی است».(3)



و بعد به ذکر ادله وجود این دو صفت در امام علی‌ علیه‌السلام می‌پردازد و در نهایت در اثبات ائمه بعدی می‌گوید: «و النقل المتواتر دل علی الاحدعشر لوجوب العصمة و انتفائها عن غیرهم و وجود الکمالات فیهم؛ نقل متواتر دلالت بر امامت یازده امام بعد از امام علی علیه‌السلام می‌کند، چون عصمت امام واجب است و غیر اینها معصوم نیستند و تمام کمالات تنها در ائمه جمع است».

بنابراین اصل امامت و اینکه در هر زمان باید امام معصوم باشد تا حجت خداوند بر روی زمین باشد، محتاج دلیل عقلی است، ولی اینکه آیا امام زمان به دنیا آمده و فرزند کیست یا القاب و اسامی ایشان چیست، محتاج دلیل نقلی است و عقل اقتضا می‌کند که از دلیل نقلی استفاده کنیم؛ چون وجود امام مهدی علیه‌السلام با ادله نقلی متواتر اثبات شده است و متواترات یکی از بدیهیات است.

به بیان دیگر تا وقتی که تکلیف ثابت است و مکلفانی وجود دارند، عده‌ای هستند که مصون از خطا نیستند و باید امام معصوم و پیشوایی وجود داشته باشد تا آنها را هدایت کند. زمین بدون انسان کامل مانند جسم بدون روح است

بنابراین می‌توان گفت که وجود احادیث متواتر در دین اسلام و حتی در سایر ادیان بر وجود امام مهدی علیه‌السلام و اذهان مورخین و علمای شیعه و سنی بر تولد آن حضرت در قرن سوم همگی دلایلی هستند که مستند به ادله عقلی می‌باشند (اگرچه خود دلایلی نقلی هستند). روایاتی از این‌دست:

عن ابی‌غانم الخادم قال: «ولد لأبی محمّد ولد فسمّاه محمّداَ فعرضه علی اصحابه یوم الثّالث و قال: هذا صاحبکم من بعدی و خلیفتی علیکم و هو القائم الّذی تمتدّ الیه الأعناق بالانتظار فاذا امتلأت الأرض جورا و ظلماَ خرج فملاها قسطاَ و عدلاَ».[4]

ابوغانم خادم می‌گوید: برای ابومحمد  علیه‌السلام فرزندی به دنیا آمد که نامش را «محمد» گذاشت و روز سوم او را بر یارانش نمایاند و فرمود: بعد از من این امام شما و جانشین من است، او همان قائم است که همگان منتظر اویند. پس زمانی که زمین از جور و ظلم پرگشت، قیام کند و آن را پر از قسط و عدل کند.

 

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:

• موعود شناسی، علی اصغر رضوانی؛

• البراهین الاثنی‌عشر علی وجود الامام الثانی‌عشر، سید طیب موسوی جزایری، ج 1 و 3؛

• فصل‌نامه انتظار.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. برگفته از کتاب خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی، ص151.

2. حکمةالاشراق، از مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص11.

3. کشف‌المراد، علامه حلی، ص188.

4. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج51، ح5.

بخش مهدویت تبیان

منبع: پورتال جامع مهدویت

http://article.tebyan.net/241322/%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%B9%D9%82%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۴
مهدی فراحی
خبرى در مدینه به سرعت مى پیچد که حضرت على (ع)، مى خواهد نخلستان خود را بفروشد.
فقراى مدینه که در شرایط سخت اقتصادى بودند خبر دار مى شوند و خود را به حضرت على (ع) مى رسانند.
خریدار که یکى از تجار مدینه است نخلستان را مى پسندد و آن را به مبلغ دوازده هزار درهم خریدارى مى کند.
وقتى حضرت على (ع) پولها را دریافت مى کند، به افراد فقیرى که دور او جمع شده بودند نگاه مى کند و قبل از اینکه آنها حرفى بزنند و تقاضایى بکنند به هر کدام از آنها مقدارى از آن درهم‌ها را مى دهد.
اگر خوب نگاه کنى مى بینى که حضرت على (ع)، تمام درهم‌ها را به فقرا داده و اکنون با دست خالى به خانه مى رود و چون وارد خانه مى شود مى بیند که در خانه هم هیچ غذایى نیست! رسول خدا خبر دار مى شود که حضرت على (ع) همه پول آن نخلستان را به فقراى مدینه انفاق کرده است براى همین او هفت درهم براى حضرت على (ع) مى فرستد.
حضرت على (ع) براى خرید غذا به سوى بازار مدینه حرکت مى کند.
در بازار شخصى را مى بیند که مى گوید: کیست که به من مقدارى پول قرض دهد؟
بخشش حضرت على (ع) آنقدر زیاد است که آن هفت درهم را
به آن مرد مى دهد.
اکنون حضرت على (ع)، در بازار ایستاده است در حالى که هیچ درهمى نزد او باقى نمانده است.
آنجا را نگاه کن، یک نفر در حالى که افسار شترى در دست دارد به این سو مى آید. او سلام کرده و مى گوید:
یا على، آیا این شتر را از من خریدارى مى کنى؟
من پول براى خریدارى آن ندارم.
پول آن را هر وقت داشتى به من بده.
قیمت آن چند؟
صد درهم.
معامله انجام مى گیرد و حضرت، شتر را تحویل مى گیرد، و آن مرد عرب مى
رود.
صدایى به گوش مى رسد: «اى على، این شتر را مى فروشى؟ »
عرب دیگرى است که به دنبال شتر مناسبى مى گردد تا با آن به سفر برود و ظاهراً این شتر را پسندیده است.
آن را چند مى فروشى؟
من آن را صد درهم خریدارى کرده ام.
من این شتررا صد و هفتاد درهم از شما خریدارى مى کنم.
معامله صورت مى گیرد و حضرت على (ع) پول را تحویل مى گیرد و شتر را تحویل مى دهد.
اکنون حضرت على (ع) در بازار مدینه به دنبال آن مردى مى گردد که لحظاتى قبل شتر را از او خریدارى کرده بود تا بدهکارى خود را به او بدهد، اما هر چه مى گردد او را پیدا نمى کند.
خدایا آن مرد کجا رفته است!
آنجا را نگاه کن!
رسول خدا در گوشه اى ایستاده است و دارد به حضرت على (ع) نگاه مى کند و لبخند مى زند.
شاید تعجب کنى که چرا پیامبر در این موقعیت، لبخند مى زند.
این یکى از لبخندهاى زیباى پیامبر است که در تاریخ ثبت شده است و حتما حکمتى دارد.
آیا شما راز لبخند پیامبر را مى دانید؟

على (ع) نگاهش به پیامبر مى افتد که به او تبسّم مى زند، على (ع) جلو مى آید و عرض ادب و سلام مى کند.
اى على، تو به دنبال آن مردى مى گردى که شتر را به تو فروخت؟
آرى، پدر و مادرم به فداى شما باد.
اى على، آن کسى که شتر را به تو فروخت جبرئیل بود و آن کس که شتر را از تو خرید میکائیل بود و آن شتر هم از شترهاى بهشتى بود و آن درهم‌ها نیز از طرف خدا بود.

📚صحیح بخاری


منبع: کتاب «لطفا لبخند بزنید»، نویسنده: مهدی خدامیان آرانی، مشخصات نشر: تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392. صفحه ۲۲

*بخوانید خیلی زیبا*
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۱
مهدی فراحی
نخست وزیر همجنس باز شاه

هویدا به انواع رذایل اخلاقی آلوده بود و از فساد و کارهای مبتذل استقبال می کرد. گاهی اوقات مثل زنها پیراهن گلدار قرمز می پوشید و حتی در مجامع عمومی حرکات سخیف از خود بروز می داد! ساواک در گزارشی به تاریخ ۲۲/۱۰/۵۰ می نویسد:«در چند روز اخیر در دادگستری و دادگاههای بخش واقع در خیابان فرصت شایعاتی زننده در مورد آقای هویدا به شدت رواج دارد.

به گزارش  بولتن مشخصه اصلی دوران صدارت سیزده ساله هویدا ( ۱۳۵۶ـ ۱۳۴۳) گسترش فساد در ابعاد مختلف بود و فساد مالی منشأ بسیاری از مفاسد دیگر بود. علاوه بر فساد مالی، فساد و بی‌بند و باری اخلاقی در زمان صدارت هویدا بیداد می‌کرد. افراط در تجمل‌گرایی و فساد اخلاقی و توسعه فحشا مهمترین عامل در آلوده ساختن جامعه بود تا مردم و جوانان از آنچه در کشورشان می‌گذرد بی‌خبر بمانند و اصولاً دنبال مسائل جدی نباشند. گسترش فساد از سرفصل سیاستهای به اصطلاح فرهنگی دولت هویدا بود.

امیرعباس هویدا فرزند عین‌الملک بهایی بود. پدر او در ۱۹۱۷ [م] در بیروت دکان واکسی داشت که پس از ذخیره مبلغی پول به تهران آمده و با خواهر ادیب‌السلطنه سرداری ازدواج می‌کند. با کمک ادیب‌السلطنه سرکنسول ایران در بیروت و دمشق می‌شود و در زمان جنگ جهانی دوم با صدور گذرنامه ایران به یهودیان فراری، طلا می‌گرفت و از این راه ثروتمند شد. پدر هویدا لقب عین‌الملک را با کمک سردار اسعدبختیاری و با پرداخت ۲۰۰ تومان از مظفرالدین شاه گرفته است. تحصیلات مقدماتی امیرعباس در تهران ـ بیروت انجام شده سپس به بروکسل و پاریس رفته تحصیلاتش را ادامه می‌دهد. در پاریس با عبدالله اتنظام مربوط شد و با او رابطه صمیمانه برقرار کرد. وی درسال ۱۳۲۱ وارد خدمت وزارت خارجه شد.

در ۱۳۳۷ به وسیله انتظام وارد خدمت شرکت نفت شده و به سمت معاون رئیس هیئت مدیره شرکت نفت انتخاب شد. در مدت خدمت در شرکت نفت چندین بار کار خلاف مرتکب شد که دکتر اقبال آنها را جمع‌آوری کرده است. ولی چون عضو لژ فراماسونری مهر (میترا) بود و دکتر اقبال هم فراماسون بود، علیه او عملیاتی انجام نداده و اعمال خلاف او را مخفی نگهداشت.

وقتی حسنعلی منصور به نخست وزیری رسید هویدا را به سمت وزیر دارائی کابینه خویش برگزید. و زمانی که منصور کشته شد شاه هویدا را که وزیر دارایی بود مامور تشکیل دولت جدید نمود و بدین ترتیب نخستین کابینه این مرد در ۱۱ بهمن ۱۳۴۳ معرفی گردید.

هویدا به انواع رذایل اخلاقی آلوده بود و از فساد و کارهای مبتذل استقبال می کرد. گاهی اوقات مثل زنها پیراهن گلدار قرمز می پوشید و حتی در مجامع عمومی حرکات سخیف از خود بروز می داد! ساواک در گزارشی به تاریخ ۲۲/۱۰/۵۰ می نویسد:«در چند روز اخیر در دادگستری و دادگاههای بخش واقع در خیابان فرصت شایعاتی زننده در مورد آقای هویدا به شدت رواج دارد. از جمله گیل دشتی قاضی دادگستری و مشایخ وکیل دادگستری اظهار می داشتند که سپهبد حمیدی با هویدا روابط نامشروع دارد».

از اولین روزهایی که امیرعباس هویدا در مدرسه فرانسوی‌های بیروت به بلوغ جنسی رسید و نخستین ارتباطات خود را با «رنه دومان » ـ که دختری زیبا روی بود ـ آغاز کرد، تا روزی که لیلا امامی خویی را به همسری برگزید، زن‌های زیادی در زندگی او رفت و آمد داشتند.

«رنه دومان» ـ که نویسنده کتاب معمای هویدا در سال ۱۳۷۷ ش، در بروکسل با او گفتگو کرده است ـ اولین عشق دوران جوانی هویداست که تا پایان عمر هم در مکاتباتی که با او داشته، این ارتباط و علاقه را حفظ کرده است.
با توجه به حضور رنه دومان در بروکسل، می‌توان گفت: علی‌رغم دلایل مختلفی که برای تحصیل هویدا در بروکسل نقل شده شاید اصلی‌ترین علت آن، حضور این معشوقه جوان در بروکسل بوده است.
پس از او و بعد از بازگشت به ایران و استخدام در وزارت امورخارجه و سپس رفتن به خدمت سربازی در دایره مستشاری، ردپای زنی به نام پروین در زندگی اوست. حضور این زن در زندگی هویدا، گویا با اعزام او به اولین مأموریت اداری به فرانسه، پایان می‌پذیرد و پس از آن، ارتباطات گسترده او با زن‌های آلمانی در موقع حضور در اشتوتگارت که جزو زندگی بی‌بند و بار او و حسنعلی منصور در آن مقطع می‌باشد.

با بازگشت او به ایران و حضور در هیأت مدیره شرکت نفت نیز، زنانی در زندگی او حضور داشته‌اند.

اما اولین و آخرین همسر رسمی او، لیلا امامی خویی است که به طور رسمی، ۵ سال و به طور غیررسمی نزدیک به دو دهه ـ از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۷ ـ با او بود.

لیلا امامی، نوه دختری میرزا حسن‌‌خان وثوق‌الدوله، عاقد قرارداد ننگین ۱۹۱۹ ـ بود. وثوق‌الدوله، که پدرش میرزا ابراهیم مستوفی (معتمد‌السلطنه) و مادرش، دختر میرزا علی‌خان امین‌الدوله بود، به علت حضور خانواده‌اش در دیوان سالاری قاجاریه، وقتی پدرش وزیر دربار اعظم شد، به جای او، مستوفی‌ آذربایجان گردید و پس از آن به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید و بعدها هم نخست‌وزیر شد. او در همان هیأتی عضویت داشت که حکم اعدام شیخ فضل‌الله نوری را صادر کرد.

ساواک در گزارشی دیگر به تاریخ ۳۰/۸/۵۰ می نویسد:«در هفته گذشته حاج کریم بخش سعیدی (عضو فراکسیون پارلمانی حزب مردم در یک صحبت خصوصی درباره علت جدایی آقای نخست وزیر و همسرش اظهار داشت در مسافرتی که نخست وزیر به اتفاق همسرش به شاهرود رفته بود در آنجا با زنی با نفوذ به نام لقاء الدوله (از بهائیان متمول و با نفوذ منطقه شاهرود ـ سمنان و دامغان) که از خانواده هویدا نیز هست ملاقات و به انجام امور ممکلتی نیز می پردازد... پس از ورود و اتمام تشریفات دولتی هویدا به خانم لیلا امامی می گوید: تو در منزل لقاء الدوله بمان چون من باید با مقامات محلی ملاقات کنم و شام را نزد آنها باشم. موقع خوابیدن نزد شما خواهم آمد. پاسی از شب گذشت ولی از آمدن آقای هویدا خبری نمی شود. خانم هویدا به بهانه گردشی در شهر از خانه لقاء الدوله خارج و به خانه فرماندار شاهرود می رود. چون ماموران نگاهبانی او را می شناخته اند لذا مانع نمی شوند و خانم هویدا سر زده وارد اتاقی که نخست وزیر در آنجا استراحت می کرد می شود. و با کمال تعجب مشاهده می کند که هویدا با یک پسربچه که از قرار معلوم به وسیله فرماندار برای او آورده شده مشغول ... می باشد. مشاهده این منظر باعث ناراحتی شدید خانم هویدا می شود و بلافاصله منزل را ترک و در تهران از هویدا تقاضای طلاق می کند.»

فریده دیبا در خاطراتش در این باره می گوید:« روی هم رفته در دروان نخست وزیری هویدا دو پدیده در مملکت ایران چشمگیر شد: یکی همجنس بازی و دیگری افزایش بهایی گری. شاه در مورد همجنس بازی هویدا حساسیتی نشان نمی داد. تنها آدمی که آشکارا با هویدا برخورد می کرد و در انظار به او فحشهای ناموسی می داد و نقطه ضعف او (همجنس بازبودن) را با کلمات و عبارات سخیف فاش می گفت آقای اردشیر زاهدی بود.»

هویدا پس ۱۳ سال نوکری شاه در سال ۱۳۵۶ از نخست وزیری برکنار شد و مدتی در زندان نمایشی شاه بود تا این که در ۲۲ بهمن۵۷ توسط انقلابیون دستگیر و در فروردین ۵۸ حکم اعدام او صادر و اجرا شد.

کد مطلب : 251





http://www.asremrooz.ir/vdcbu8b5prhbs.iur.html
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۵ ، ۲۱:۰۳
مهدی فراحی